eitaa logo
🌱 پویش سراسری #فرشتگان_سرزمین_من
1.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
39 فایل
من یک دخترم، هرگز نمیدانند... چه احساس دلنشینی در این جمله نهفته است! احساس این که گویا خدا برای خلقت تو تمام هنرش را خرج کرده این که گل باشی، ریحانه باشی،‌ #ریحانه_ی_خدا😍 __________ ☕ جهت ارتباط با ما: 👇🏻👇🏻 🆔 @banoo_montazer313
مشاهده در ایتا
دانلود
آمده ام قلم به دست برایت نامه بنویسم اما عزیزکم قلم هم توان نوشتن از غمت را ندارد!مدام در میان ماندن و رفتن، غلت می خورد. می خواهم با ندای قلبم، برایت لالایی بخوانم. فائزه جانم، فدای چشمان زیبایت، قربان قد و بالایت بروم مادر .امروز منتظر پیام تبریک روز مادرت که نشسته بودم؛ با خودم ذکر زمزمه می‌کردم. میگفتم خدایا شکر بابت چنین نعمتی، بابت چنین دختر زحمتکش و دلسوزی. ممنون از سرادرم که او را به جایگزینی من، طلبید. دورت بگردم. فکر کنم زیارتت خیلی دلچسب بود، انقدر دلچسب که دیگر دل به دل سردار بستی و دل از مادر دلتنگت بریدی ! مادر جان ظهر به وقت ساعت ۱۵ ،کانال های خبر، از ناآرامی ها و دل نگرانی های مادرانه سرریز شده بود .مدام با خدای خود نجوا میکردم ،خدایا دخترم در چه حال ست؟ حالش خوب است؟ سردش نیست؟ در مقابل این صحنه ها چه حالی دارد؟ چجوری ارامش را به جانش تزریق کنم؟ مادر پشت تلفن منتظر بوق‌های متوالی بودم اما انگار خط ها سرسازگاری با دل مادر را نداشتند. از دوستانت جویا شدم، گویا در میان آنان نبودی . جان مادر، فکر کردم حداقل در گوشه ای مثل همیشه در صحنه حاضری و نتوانستی خودت را به بقیه برسانی اما مادر جانم ماشاالله انقدر در صحنه حاضر شدی که هیچکس حاضر نشد حقیقت را به مادر بگوید! فائزه جانم، دلبندم این رسمش نبود. هنوز به آغوش نکشیده بودمت که خون تو را در خود حل کرد !دخترم هرگز فکرش را نمی‌کردم فائزه ی من در میان پرکشیدگان حاج قاسم باشد. بگو ببینم حالت خوب است؟ درد نداری جان مادر؟ راحت رفتی؟ می‌خواهی مثل چندشب پیش سرت را روی پاهایم بذاری تا دردت ارام گیرد؟ تصدقت گردم نوره دیده، سلام مرا به حاج قاسم برسان. اینجا همه عذادارت شده اند اما کسی عذاداری مادر را نمیفهمد! قربان غم مادرم حضرت زهرا (س )بروم. غم فرزند غمی عظیم و سرسخت است .... ! فقط یک سوال دارم کی به عنوان هدیه روز مادر بغلم میکنی؟! 💔↝@Angel_kashan 🌱 @Clad_girls | | @reyhaneh_shou |
سرکار خانم موسوی مدیر محترمِ پویش فرشتگان سرزمین من تهران شهادت عضوی فعال از اعضای گروهتان را به شما و خانواده محترمشان تسلیت عرض نموده و برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت و برای شما و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانیم...🖤 🌱 @Clad_girls | | @reyhaneh_shou |
✨🦋 . . درمسیر زندگیم به ۲ تا جریان فرهنگی وابسته شدم و هردوش یک شهید نوجوان محجبه بهم معرفی کرد. 💙 اولی «کانون رهپویان وصال» شیراز و «شهیده راضیه کشاورز» دختر ۱۶ ساله ای که درس میخوند تا جراح قلب بشه و مطبی بزنه که پنجره اش رو به کعبه باز بشه و با شهادتش در بمب گذاری حسینیه رویاش به واقعیت تبدیل شد و الان خیلی از قلب هارو مداوا میکنه😭 🤍 و دومی «پویش فرشتگان سرزمین من» و «شهیده فائزه رحیمی» که رویای معلم شدن داشت و با شهادتش معلم بودنشو ابدی کرد و الان داره به خیلیا درس آزادگی میده🕊. و خب منی که غرق روزمرگی هامم و این تلنگرها فقط یادم میاره که زمان داره با سرعت میگذره و فرصت ها هم میگذرن. شما جای من بودین الان چه حالی داشتین؟ 💔 ┏━━━━━ 🎀 ━━━━━ 🆔 @hanil_angels 🌿 ┗━━━━━ 🎀 ━━━━━
. هم اکنون، یادبود شهدای کرمان . 🌱 @Clad_girls | | @reyhaneh_shou |
| *شهیدِ راه شهید* + تو اتوبوس بودیم که به‌خاطر یه مسابقه از فائزه پرسیدم یه شهید دانشجومعلم دختر که تهرانی باشه میشناسی؟ گفت: شهیده ناهید احمدی مقدم گفتم: شهیده احمدی مقدم تو نسیبه درس خوند ولی بچه خرم آباد بود. شهید دانشجو معلم خانمی رو می‌خوام که تهرانی باشه. فائزه گفت: نمی‌شناسم. هیچ فکرشو نمی‌کردم به مزار حاج قاسم نرسیده، اون شهیده تو باشی... 🇮🇷 : @Angel_kashan 🌱 @Clad_girls | | @reyhaneh_shou |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنی ازجآن مَن 🕊️ عزیزدل خواهَر! هرچه قلم برصحفه ی قلب میگذارم تا برایت بنویسم چَشم هایم نمیگذارند! به راستی که چِه کردی ؟! ازکدامین راه ،مسیرت کدام بود،کجا دلت شکست،راستش را بگو به بآبآ قاسم چه گفتی که اینگونه آغوش به رویت باز کرد ! راستش را بخواهی تو عزیزدلت همه گویا بوده ای ! شهدا گویی از تو سُخن گفته اند ! پدرمان ،حاج قاسم را میگویم اون نیز با لبخندش حرف همه را تایید کرد ! و دراخر مادران حضرت زهرا امضای شهادتت را زَد ! عاقبت به خیرشدنت مبارک عزیزدِل خواهر! 🌱 @Clad_girls | | @reyhaneh_shou |
✍🏻 قسمتی از دست‌نوشته دانشجو معلم شهیده فائزه رحیمی حرف آخر به نقل از امام خمینی(ره) شهادت، هنر مردان خداست. و آموختن این هنر، از دست همگان بر نمی‌آید.🥀 ان‌شاءالله که بتوانیم در این مسیر پر تلاطمِ زندگی و طوفان‌های دنیوی در این اقیانوسِ روزمرگی غرق نشویم. و همچون شهدا، روحِ خود را صیقل دهیم. و همچون یک شهید زنده به راه سبزشان، ادامه دهیم و نگذاریم چراغِ دلِ مادرانِ شهدا با این تیرگی‌های روزگار، خاموش شود. 🥀 راه شهادت اینک بعد از چندین سال در این سرزمین ادامه دارد ... 🥀 امید آنکه در پی فرعیات این دنیا خودمان را گم نکنیم و بتوانیم به توصیه شهید کاظمی مبنی بر اینکه همچون یک شهید زیست کنیم و شهید زنده باشیم عمل کنیم. 🥀 🌿 🌸 ┏━━━━━♡━━━━━ 🌱 @reyhane_hamedan |•° 🌱 @Clad_girls | | @reyhaneh_shou | ┗━━━━━♡━━━━━
*روایت اول* این خاطره از گفته‌های مسئول دانشجویان خانم عبدالله پور است که توسط یکی از دانشجویان بازگو می‌شود در تهران با دو اتوبوس حرکت می‌کنند که یکی از اتوبوس‌ها زودتر راه می افتد و دیگری عقب می‌ماند یک اتوبوس به محل اسکان می‌رسد و بچه‌ها شروع به استراحت می‌کنند. منتظر بودند اتوبوس بعدی برسد تا همگی ناهار بخورند و استراحت کوچکی داشته و سپس به سمت گلزار شهدا حرکت کنند اما زمانی که اسما قلی نژاد با زهرا عبدالله پور که مسئول اتوبوس دیگر بوده تماس میگیرد او می گوید شما بروید سمت گلزار و ما هم مستقیم به آن جا می‌آییم زمانی که به گلزار می‌رسند بچه‌ها گروه گروه از اتوبوس‌ها پیاده می‌شوند و به سمت گلزار شهدا حرکت می‌کنند در آنجا آنتن وجود نداشته و از طریق پیام رسان‌های داخلی با هم در تماس بودند اتوبوس اول که می‌رسد همگی پیاده می‌شوند و میروند اما اتوبوس دوم قبل از اینکه برسد حمله تروریستی انجام می‌شود و آنها در میانه راه برمی‌گردند و افراد حاضر در این اتوبوس دوم که به محل اسکان باز می‌گردند آنتن داشتند و از آنجا با بچه‌ها در ارتباط بودند تا بتوانند همگی را پیدا کنند و موقعیت بچه‌ها را پیگیری کنند. بعد از گذشت مدتی که دیگر تقریباً شب شده بود با شهید تماس می‌گیرند اما او تلفنش را پاسخ نمی‌دهد به همین صورت چندین بار تماس می‌گیرند و در نهایت آقایی تلفن را برمی‌دارد و می‌گوید گوشی این خانم در جایی افتاده بود و ایشان شهید شدند باور این موضوع برای بچه‌ها بسیار سخت بود و نمی توانستند باور کنند که این اتفاق برای فائزه افتاده با خود می‌گفتند شاید این گوشی در جایی افتاده بود یا اصلا چه کسی می‌توانست بفهمد این گوشی برای چه کسی است آنها نمی‌خواستند این موضوع را باور کنند و همچنان پیگیری می‌کردند و تماس می‌گرفتند پس از پیگیری‌های زیاد متوجه می‌شوند ایشان در بیمارستان هستند و پس از آن می‌روند و شهیده را شناسایی می‌کنند اما در ابتدا این موضوع را اطلاع رسانی نمی‌کنند چرا که اصلاً باورشان نمی‌شد که این موضوع حقیقت داشته باشد 🌱 @Clad_girls | | @reyhaneh_shou |
*روایت دوم* روایتی از خانم زهرا شریف دینی یکی از دوستان صمیمی شهیده بزرگوار فائزه رحیمی که ۱۵ سال با شهیده رفاقت و آشناییت داشتند: شهیده کسی نبودند که وقتی مثلا کاری انجام میدادند در بوق و کرنا کنند و اعلام کنند. ایشون در دلشون شهادت رو میخواستند ولی هیچ وقت اعلام نمیکرد که مثلا بچه ها دعا کنید من شهید بشم یا از این صحبت ها‌. ایشون هم سرکار میرفتند، هم درگیر کارهای فرهنگی بود، هم توی مثلا مترو مثلا این کارهای فرهنگی که برای حجاب انجام میدن، اون کار هارو انجام میداد و هم اینکه داخل یکی از این هیات های معروف خادمبود، انتظامات بود. مثلا زباله هارو جمع می کرد. یعنی در این حد خادم، واقعا خادم بودن و در عین حال که مثلا سر کار میرفتن اینکار فرهنگیشون رو هم دنبال میکردن. خانم شریف دینی در صحبت با پدر شهیده فرمودند که: پدرشون اصلا راضی نبودند که شهیده به این سفر بیان ولی ایشون اصرار داشتند که بابا من این سفر رو باید برم، باید برم و ایشون(پدر شهیده) نگران هم بودند که وقتی شهیده به این سفر میاد. اتوبوس ها گفتم که با تاخیر حرکت کرده بود، رای میفتن میان سمت گلزار شهدا. وقتی میرسن گلزار شهدا بچه ها خیلی گشنشون بوده و اینها میرن سمت یک موکب، یک شربتی رو میخورند و به قول خودشون شربت شهادت رو میخورن و به دست شهیده برگه سلام را برسان رو میدن(یعنی یه برگه ای بوده که توش نوشته شده سلام مارم برسون یه برگه گویا شعاری چیزی بوده) این برگه که به دست حالا ایشون داده میشه(راوی)، میدن دست شهیده فائزه رحیمی. ایشون(راوی) به شهیده میگن: فائزه چرا اینقدر آروم راه میری؟ تند راه بیا که بریم. شهیده میگفتن که نه من پشتیبانم، نه من خادمم، من باید عقب وایستم که بچه ها برن جلو و حواسم بهشون باشه. زمانی که من از شهیده جدا شدم، میرفتم سمت جلو که بچه ها داشتن حرکت میکردن و جلو جمعیت و عکس میگرفتم و بعد از اینکه صدای انفجار شنیدم همه فرار کردیم. چون به پای یکی از بچه هاهم ترکش خورده بود، مجبور صدیم کسی رو که ترکش خورده ببریم بیمارستان و درگیر این موضوع شدیم و فراموش کردیم که فائزه اصلا کجاست و ما فکر میکردیم حالش خوبه در حالی که اینطوری نبوده. ما فکر میکنیم که ایشون زمان شهادت تنها بودن و کسی از ما شاهد این اتفاق نبوده 🌱 @Clad_girls | | @reyhaneh_shou | .
{🌸الهم عجل لولیک الفرج🌸} خواهران پویشی، از صبح درگیر کارهای برنامه امروز هستن و انواع حلوا های جنوبی درست کردن برای همسنگر شهیدشون🖤✨" ¹⁴⁰²٫¹⁰٫¹⁹ بزرگ ترین پویش کشور✅😇 🌸 @farashtaganemankangan @Clad_girls | | @reyhaneh_shou | .
📸گــزارش‌تصـویری¹ چکیده‌ای از فعالیت به مناسبت میلاد باسعادت حضرت فاطمه‌ زهرا «سلام‌الله‌علیها» و روز مــادر💚🪴 ۱۲ دی‌مــاه ۱۴۰۲ +با تشکــر از دعوت و همکاری صمیمانه مدیریت و معاونت محترم پرورشی دبستان دخترانه اندیشه... به جمع ما بپیوندید🌸👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/570032404C3d8bc92999 @Clad_girls | | @reyhaneh_shou | .
📸گــزارش‌تصـویری² چکیده ای از فعالیت به مناسبت میلاد باسعادت حضرت فاطمه‌ زهرا «سلام‌الله‌علیها» و روز مــادر💚🪴 ۱۲ دی‌مــاه ۱۴۰۲ +با تشکــر از دعوت و همکاری صمیمانه مدیریت و معاونت محترم پرورشی دبستان دخترانه اندیشه... به جمع ما بپیوندید🌸👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/570032404C3d8bc92999 @Clad_girls | | @reyhaneh_shou | .