eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.6هزار دنبال‌کننده
54.5هزار عکس
39.7هزار ویدیو
620 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://daigo.ir/secret/5953017511 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra1
مشاهده در ایتا
دانلود
ریحانه زهرا:))🇵🇸
نام تو زندگی من #پارت_180 اخم کرده نگاهمو به آراسب دوختم که نگاهم می کرد. نکنه آراسب هم به من شک
نام تو زندگی من قطره اشکی رو که می خواست از چشمام سرازیربشه با انگشت گرفتم که تقه ای به در خورد و پرستار وارد اتاق شد. با دیدن ما تعجب کرد. به تخت آراسب نزدیک شد و گفت: - شما این جا چی کار می کنید؟! نگاهمو به آراسب دوختم که با لبخندی به عشوه ی خرکی پرستار چشم دوخته بود. سرمو با تأسف براش تکون دادم. که بار دیگر پرستار گفت: - وقت ملاقاتتون که خیلی وقته تموم شده فقط یک نفرتون می تونه با بیمار بمونه. و با این حرف باز نگاهشو به آراسب دوخت. - این ها چرا بمونن! شما باید هوای بیمار رو داشته باشید. شما که هستید دردی نیست. با دهانی باز به آراسب نگاه می کردم که پرستار خنده ی با نمکی کرد و سرشو زیرانداخت. آراسب با دستی که باندبیچی شده بود موهاش رو به بالا برد و چشمکی به آرسام زد که آرسام هم ریز ریز شروع به خندیدن کرد که با مشتی که خانوم فرهودی به بازوی آرسام زد آقای فرهودی هم خنده اش رو جمع کرد و از جاش بلند شد. - خب پسرم، حالا که خانوم پرستار مواظبت هستند ما می ریم خونه. آرسام از جاش بلند شد که خانوم فرهودی اخمی به آرسام و آقای فرهودی کرد. - چیو پرستار مواظب پسرم باشه؟!
نام تو زندگی من با همون اخم نگاهشو به پرستار که نگاهش به نگاه آراسب بود دوخت و گفت: - خانوم پرستار مریض دیگه ای نیست که الان باید بهش سر بزنید؟! پرستار با دیدن اخم خانوم فرهودی سرشو تکون داد و با سرعت از اتاق خارج شد. سربه زیر شروع به خندیدن کردم. خدایی جذبه ای داشت برای خودش! - بریم دیگه من فردا باید برم سر کار، کلی کار ریخته رو سرم. آراسب هم که حالش خوبه مشکلی هم نداره. خانوم فرهودی نگاهش رو به من دوخت. آهی کشیدم و نگاهمو به آراسب دوختم. - راست میگه شماها برید بهتره. خانوم فرهودی اخمی کرد. - ما بریم که تو به عشق و حالت برسی؟ آراسب خنده ی بلندی سر داد که خانوم فرهودی ادامه داد. - خجالت بکش پسر. رو تخت بیمارستانی و دست از این کارات بر نمی داری؟! آرسام گفت: - مامان حالش تو همینه. مگه نه بابا؟! آقای فرهودی خنده ای کرد و سرشو به حالت مثبت تکون داد. که با دیدن نگاه خانوم فرهودی سرشو به طور مخالف تکون داد. تودلم برای خودم از دست این ها ریسه می رفتم. اما با اخم خانوم فرهودی نمی تونستم لبخندی هم بزنم.
2 تا پارت از رمان نام تو زندگی من تقدیم نگاه های قشنگتون:)))✨💜
|بسم ࢪب القلوبِ المُنکَسِرَه| السلام عݪیڪ یا رجاء لِقُلوبی، یا‌مهدی‌!-'🖤'-
🌱 بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 🌱 ۞اَللّهُمَّ۞ ۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞ ۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞ ۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞ ۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞ ۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞ ۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞ ۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞ ۞طَویلا۞ *
'♥️𖥸 ჻ گرچه‌میدانم‌نمی‌آیی‌‌ولی‌هر‌دم‌زِشوق سویِ‌در‌می‌آیم‌و‌هرسو‌نگاهی‌‌می‌کنم..🌱 تعجیـل‌در‌ظهـور صلـوات ♥️|↫ ‌ 🖐🏻|↫
'♥️𖥸 ჻ وَ اِن یَمسَسکَ اللّهُ بِضُرٍّفَلا کاشِفَ لَهُ اِلّا هُو(انعام۱۷) واگر خدا تورا آسیبی رساند، کسی جز خدا برطرف کننده آن نیست چقدر میخواستم و نشد تلاش کردم و نتونستم.خودت هوامو داشتی. من بی دستگیری تو، ناتوانم رها نکن دستمو خداجان تعجیـل‌در‌ظهـور صلـوات 🌿¦⇠ 🌸¦⇠
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
'♥️𖥸 ჻ 🎬 «خیلی نامردیم» 👤 استاد 🔅 امام زمان فقط تو مشکلات یادمون میاد ولی تو خوشیامون فراموشش میکنیم... تعجیـل‌در‌ظهـور صلـوات
✨⭐️💫 خدا زمین رو گرد آفرید 🌍 ڪه به انسان بگه☝️🏻 همون لحظه ڪه فڪر میڪنی به آخر رسیدی درست در👈🏻 هرگز امیدت رو از دست نده...😇 ♥️
•• دردِ مـٰا را در جـَھان، درمـٰان مبـآدا بے‌شـُما . -جنابِ‌مولوۍ 🌿⃟🖤
[هاعلـی‌بشـرڪیف‌بشـر..!💚]
ریحانه زهرا:))🇵🇸
[هاعلـی‌بشـرڪیف‌بشـر..!💚]
_ ابرویِ علـے؏ عجب پرستیدن داشت یک‌بوسھ زِ دستِ مرتضی چیدن داشت . آن لحظہ‌کھ دست‌حیدری بالارفت... رخسارِ پریدھ‌ي ِعُمَر دیدن داشت :) . ! 💛