eitaa logo
ریحانه ولایت☘
287 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
55 فایل
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت خراسان رضوی - کاشمر ☎️۰۵۱۵۵۲۴۹۴۴۳ 🌸Eitaa.com/reyhanevelayat ارتباط با مدیر کانال: @Adineh255
مشاهده در ایتا
دانلود
شبتون پر از خیر و برکت❤️ عاقبت تون بخیر🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️🙂 شنبه ی دیگری از راه رسید⚘ ان شالله⚘ امروز پر از خیروبرکت باشه⚘ دلتون به پاکی صبح☀️ زندگیتون سرشار از مهربانی💖 روزتون پر از معجزه🌸🎊🌸 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🔖 🌐 @reyhanevelayat
106_Alquraish.mp3
76.1K
⌚️مدت زمان: ۳۲ثانیه 🌿ثواب تلاوت این سوره به پیشگاه پیامبر اکرم(ص) : یا رب العالمین موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت ✨ 🌐 @reyhanevelayat
(ع) خردمند کسی است كه دمى را در كارهاى بى فایده هدر نمی دهد و آنچه را براى هميشه همراه او نمى ماند، ذخيره نسازد. العاقِلُ مَن لا يُضيعُ لَهُ نَفَسًا فيما لا يَنفَعُهُ، ولا يَقتَني ما لا يَصحَبُهُ حدیث حدیث۲۱۶۳ موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت ✨ 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شنبه ها با کتاب📚
: حقیقت آن است که یکی از ارزشمندترین فرآورده‌های بشری و گنجینه‌ی بزرگترین ثروتهای بشر یعنی و است. ۱۳۷۴/۰۶/۲۱ موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 📚 🌐 @reyhanevelayat
♻️وقتی بی قرارید بخوانید موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 📚 🌐 @reyhanevelayat
کتاب نخوانی = تجربه تمام تاریخ😖 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 📚 🌐 @reyhanevelayat
👌 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 📚 🌐 @reyhanevelayat
«» اثر محمدرضا سرشار داستان روستایی به همین نام است. روستایی نمونه که کار مردمش به سامان، بچه‌هایش بانشاط و سرزنده و اجاق‌ها و تنورهایش همیشه به‌راه است. خلاصه همه‌چیزش عالی است تا زمانی که پیله‌وری به روستا پامی‌گذارد. پیله‌وری که با خودش شهر فرنگی می‌آورد که همه را به خود جذب می‌کند و این شهر فرنگ کم کم زندگی همه را تغییر می‌دهد. ❌پیشنهاد مطالعه حتی برای والدین های مرتبط: تن تن و سندباد موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 📚 🌐 @reyhanevelayat
یک کتاب به شدت گیرا و جذاب درباره مرد مهربان غایب 🦋«و آنکه دیرتر آمد»🦋 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 📚 🌐 @reyhanevelayat
🦋«و آنکه دیرتر آمد» هر وقت کسی از ما بپرسه که یک کتاب زیبا و خوندنی معرفی کنیم؛ بگه من حوصله ی کتاب خوندن ندارم؛ کتاب خوبی بده… ما این کتابو معرفی می کنیم تا حالا دها نفر کتاب «و آنکه دیرتر آمد» رو از ما گرفتن و آخرش گفتن: خییییلی جذاب بود! ✨خلاصه: مردی که نویسنده است به بیماری سختی دچار می شود. همه طبیبان از درمان او عاجز می شوند. برای خلاصی از این بیماری به ائمه (ع) متوسل می شود و نذر می کند که اگرشفا یابد، در چهارده ماه و هر ماه یک حکایت در وصف حال ائمه (ع) بنویسد. حال او خوب می شود و شفا پیدا می کند. سیزده حکایت را می نویسد و در حکایت چهاردهم می ماند. یک روز مانده به تمام شدن مهلت ماجرایی از محمود فارسی می شنود. نزد محمود فارسی می رود و به حکایت عجیب و دوست داشتنی از محمود فارسی و امام زمان (عج) گوش می سپارد. این کتاب در قالب داستانی تقریبا کوتاه، ماجرایی از دیدار محمود فارسی و دوستش احمد را که در ایام نوجوانی از برادران اهل سنت بودند و در بیابانی گیر می افتند. آن ها که نزدیک بوده در بیابان از تشنگی و گرسنکی هلاک شوند، با توسل به خدا و پیامبر خاتم (ص) به دیدار امام دوازدهم و غایب شیعیان (عج) نائل می شوند که به طور معجزه آسایی آن ها را نجات می دهد. موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 📚 🌐 @reyhanevelayat
(۱): احمد گفت تکان نخور. عقرب روی پایت است. گیج خواب بودم، اما فهمیدم پایم از شیار بیرون آمده و عقرب بزرگی روی آن راه می رود. پایم را به داخل شیار کشیدم. عقرب به داخل آمده بود، اما به دور خود می پیچید. انگار درد می کشید. سرانجام خود را از شیار بیرون انداخت. احمد گفت: یادت باشد، تا آمدن سرور نباید پایمان را از شیار بیرون بگذاریم. @reyhanevelayat
(۲): خیره ی صورتی شدم که پوستش گندمگون بود و روی گونه اش به سرخی می زد. پیشانی اش بلند، موها و محاسنش سیاه بود؛ آنقدر که سفیدی صورتش به چشم می آمد. ابروانش پیوسته بود و چشمانش مشکی و چنان گیرا که نه می توانستی در آن خیره شوی و نه از آن چشم برداری. روی گونه ی راستش خال سیاهی بود که به آن زیبایی ندیده بودم. احمد هم خیره ی او بود. حسابی شیفته و مفتون شده بود.... 🌐 @reyhanevelayat
(۳): به زحمت سر بلند کردم. مرد سفید پوش مردی میانسال و لاغراندام بود با سر و ریش خاکستری و ردایی ساده و سفید که پشت سر مرد جوان که به ما لبخند می زد، ایستاده بود. دندان های مرد جوان سفید و درخشان بودند. با صدایی پر تنین گفت: ” عجب سر و صدایی راه انداخته بودید. صحرا و آسمان از رسول الله(ص) گفتن شما به لرزه درآمده بود.” احمد گفت: “صدایمان خیلی هم بلند نبود.” جوان گفت: “هم بلند بود هم پرسوز.” مگر صدای ما چقدر بلند بوده که آن ها از فاصله دور آن را شنیده اند؟ 🌐 @reyhanevelayat
(۴): چشمانم را از بی حالی بستم و فکر کردم اگر صدای احمد به گوش خدا برسد و بخواهد او را نجات دهد، من هم نجات پیدا می کنم. احمد گریان می گفت: “خدایا، خداوندا، تو را به عزت رسول الله(ص) قسم که ما را از این وضع نجات بده.” با چنان سوزی نام حضرت رسول(ص) را می برد که دلم به درد آمد و بغضم گرفت. یعنی ممکن است این استغاثه به عرش برسد و خدا فریادرس ما شود؟ 🌐 @reyhanevelayat
اگه به خوندن این کتاب جذاب علاقمند شدید و خواستین پایان شیرین داستان رو بدونید ی سری به کتابخونه موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت بزنید😊💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍۸چیز ۸ چیز دیگر را می خورد ➊ غـیبت⇦ حسن عمل را ➋ تڪــبر⇦ عـلم را ➌ تــــوبه⇦ گـناه را ➍ عــــدل⇦ ظلم را ➎ غــــــم⇦ عـمر را ➏صــدقه⇦ بـــلا را ➐خـــشم⇦ عـقل را ➑نیـڪی⇦ بـدی را موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🔖 🌐 @reyhanevelayat
ولی اگه بلوچستان خارج بود، گزینه اول گردشگری بودن 😍👌🏻 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🔖 🌐 @reyhanevelayat
📣📣 قرار شبانه راس ساعت ۲۱. قرائت «» موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت ✨ 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا