eitaa logo
ریحانه ولایت☘
301 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
55 فایل
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت خراسان رضوی - کاشمر ☎️۰۵۱۵۵۲۴۹۴۴۳ 🌸Eitaa.com/reyhanevelayat ارتباط با مدیر کانال: @Adineh255
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ احادیث ارزشمندی از علیه السلام خواستم بگویم هر یک از احادیث "دریای معرفت" است دیدم در حق حدیث کوتاهی است... خواستم بگویم هر حدیث "اقیانوس معرفت" است دیدم باز هم در حق حدیث جفا شده و حق مطلب ادا نشده است... و خوب تر که فکر کردم دیدم اصلا بنده که باشم که بخواهم معرفت موجود در احادیث را با مثالی تشبیه کنم... فقط می توانم به خود و شما بگویم که به راحتی از کنار این احادیث گذر نکنیم و در عمق آن ها تفکر و تعمق کنیم... موسسه فرهنگی هنری ریحانه ولایت ✨ 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️🎥 «تمام وجودم علی اکبر» برو سمت میدون به امید دیدار ولی این قدم ها تو آهسته بردار برو سمت میدون گل نوبهارم بدون که نباشی پیمبر ندارم😔 💌برای نشر محتوای امام حسینی، رسانه باشید... موسسه فرهنگی هنری ریحانه ولایت 🔖 🌐 @reyhanevelayat
ما را علے براے حسینش بزرگ ڪرد از ڪودڪے بزرگ شده بین هیأتیم منصب چہ منصبے!همگے عبد زینبیم ما نوڪریم و تا بہ قیامت رعتیم 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام، با دستهای لرزانش، خون را از سر و صورت و لب و دندان علی می‌ستُرْد و با او نجوا می‌كرد: "تو! تو پسرم! رفتی و از غمهای دنیا رها شدی و پدرت را تنها و بی‌یاور گذاشتی." و بعد خم شد و من گمان كردم به یافتن گوهری. و خم شد و من گمان كردم به بوییدن گلی. و خم شد و من با خودم گفتم به بوسیدن طفل نوزادی. و خم شد و من به چشم خودم دیدم كه لب بر لب علی گذاشت و شروع كرد به مكیدن لبها و دندانهای او و دیدم كه شانه‌های او چون ستونهای استوار جهان تكان می‌خورد و می‌رود كه زلزله‌ای آفرینش را درهم بریزد. و با گوشهای خودم از میان گریه‌هایش شنیدم كه: "دنیا پس از تو نباشد، بعد از تو خاك بر سر دنیا." و با چشمهای خودم بی‌قراری پسر را دیدم، جنازه علی اكبر را كه با این كلام پدر آرام گرفت و فرو نشست: "و چه زود است پیوستن من به تو پسرم، پارهء جگرم، عزیز دلم." علی آرام گرفت اما چه آرام گرفتنی! این‌بار چندم بود كه پا به آن‌سوی جهان می‌گذاشت و باز به خاطر پدر از آستانه در سرك می‌كشید و بر می‌گشت. مگر پدر، دل از او نكنده بود كه او به كندن و رفتن رضایت نمی‌داد؟ درست در همان زمان كه بدنش تكه تكه شده بود و روح از بدن به تمامی مفارقت كرده بود، من به چشم خودم دیدم كه نشست و به پدر كه مضطر و ملتهب به سمت او می‌دوید، گفت: "راست گفتی پدر! این آغوش پیامبر است، این سرچشمهء عشق اكبر است. این همان وصال مقدر است. این جام، جام كوثر است. تشنگی بعد از این بی‌معناست." برگرفته از کتاب: موسسه فرهنگی هنری ریحانه ولایت 📚 🌐 @reyhanevelayat
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙بشنوید: «قلب مبتلا»💔 با نوای حاج 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🏴🏴 🌐 @reyhanevelayat
نامه یک خطی و فوق العاده مهم امام حسین‌ع پس از ورود به کربلا:  «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیم امّا بَعد: فَكَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ‏ تَكُنْ‏ وَ كَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَالسَّلَامُ. کامل الزیارات، باب ۲۳، حدیث ۱۷ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🏴🏴 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣📣 قرار شبانه راس ساعت ۲۱. قرائت «» موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت ✨ 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت را می توان روی زمین احساس کرد وقتی کسی برای شادی‌ات تمام تلاشش را می‌کند؛ دنیا مگر چیست؟ جز دل‌هایی که برای مهر ورزیدن دور هم جمع شده‌اند؟ بهشت همین‌جاست پس مهربان باشیم... به نام خدا صبحتون بخیر 🤍 موسسه فرهنگی هنری ریحانه ولایت 🔖 🌐 @reyhanevelayat
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⌚️مدت زمان: یک ۳۲ثانیه 🌿ثواب تلاوت این سوره به پیشگاه امام کاظم(ع)؛ امام رضا(ع) و امام جواد(ع) و امام هادی(ع) : یا حی یا قیوم موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت ✨ 🌐 @reyhanevelayat
میان‌ این حرم، تنها دلی پر شوق می‌داند نشستن روی فرش‌ صحن‌ها هم لذتش کم نیست .... 💖🕊 صلوات خاصه علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🔖 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مَشک برداشت که سیراب کند دریا را رفت تا تشنگی‌اش آب کند دریا را ◾️فرا رسیدن ایام شهادت حضرت ابالفضل العباس(ع) و تاسوعای حسینی تسلیت‌باد▪️ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🏴🏴 🌐 @reyhanevelayat
دستش که به آب خورد.... یادش افتاد وصیت های علی(ع)را..... (کنارش بمان مظلوم تر از حسین(ع)وجود ندارد).... چنان سراسیمه بازگشت که دست هایش را جا گذاشت....😔 🖤 🥀 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🏴🏴 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه‌شان همان حوالی بودند. هر چهار نفرشان. عباس، عبدالله، جعفر و عثمان. اصلاً آمده بودند که حوالی او باشند. نشسته بودند درون خیمۀ حسین بن علی و چشم به دهان برادرشان داشتند. خیمه در آرامش بود. برای همین، صدا که بلند شد، همه آن را شنیدند. «خواهرزاده‌هایم کجایند؟» صدا در چادر پیچید و لب‌ها را به هم دوخت. آشنا بود. همه صاحبش را می‌شناختند. همان کسی که سال‌ها در رکاب پدرشان، شمشیر زده و برای حق جنگیده بود، حالا ایستاده بود مقابل حق. همان صدایی که در بدر و صفین رجز می‌خواند و هل من مبارز می‌گفت در لشکر امیرالمؤمنین، حالا مقابل خیمۀ پسر همان امیرالمؤمنین ایستاده بود. از پیش ابن زیاد برگشته بود. رفته بود مجیز پسر مرجانه را بگوید و رأیش را بزند که نکند راضی شود به صلح با حسین بن علی. سودای فرماندهی سپاه را در سر داشت. کار خودش را کرده بود. نامۀ پرگلایۀ تهدیدآمیز ابن زیاد را رسانده بود به دست عمر سعد که «اگر جربزه نداری خودت حسین را بکشی، کنار بِکش و بگذار شمر، فرمانده سپاه ما باشد.» تا کفر عمر سعد را دربیاورد و او را مصمم کند به این جنگ. عمر نامۀ ابن زیاد را که دیده بود، گفته بود: «کار خودت را کردی پسر ذی‌الجوشن! به خدا حسین، تسلیم نمی‌شود. جان پدرش علی در سینۀ اوست». نامۀ دیگری هم اما در دست شمر بود. حالا با همان نامه، آمده بود مقابل خیمۀ حسین و صدا می‌زد: «خواهرزاده‌های ما کجا هستند؟» عرق سرد شرم نشسته بود به پیشانی عباس. صدای شمر انگار صدای ملک‌الموت بود به گوشش که او را، مقابل برادرش، حسین، «خواهرزاده» صدا می‌کرد. شمر هم‌قبیله بود با مادر عباس، ام‌البنین. برای همین جرئت کرده بود او و برادرانش را این‌طور صدا کند. کسی که راه را، کسی که آب را، به برادرش، حسین و اولادش بسته، بیاید مقابل خیمۀ برادر، او را این‌طور صدا کند؟ عباس، چشم‌های سربه‌زیرش را دوخته بود به زمین و هیچ نمی‌گفت. عبدالله و جعفر و عثمان، باقی پسران امیرالمؤمنین و ام‌البنین هم. حسین به عباس نگاه کرد: «جوابش را بدهید. اگرچه فاسق است، اما از اقوام شماست». اذن و فرمان امام بود. عباس، شرمندگی را پس زد و فرمان برادر و امامش را، اجابت کرد. با برادرانش از خیمه بیرون رفتند و ایستادند مقابل شمر: «چه می‌خواهی؟» شمر، نامه‌ای را که با خودش آورده بود، گرفت روبه‌رویشان: «این امان‌نامه را خودم از ابن زیاد برایتان گرفته‌ام. شما به آتش حسین نسوزید. خودتان را با او به کشتن ندهید. رهایش کنید و به سپاه یزید بپیوندید. خواهرزاده‌های من! شما در امانید». خشم و نفرت و انزجار، همه باهم شعله کشیدند در چشم پسران علی بن ابی‌طالب. غریو تندشان در صحرای کربلا پیچید: «لعنت بر تو و امان تو! چه پلیدی تو و چه پلید است این ‌امان که آورده‌ای! تو ما را امان بدهی و حسین، فرزند پیغمبر، در امان نباشد؟» عباس، بلند، طوری که همه بشنوند، طوری که دل‌ها قرص شود به اطمینان صدایش، طوری که صدایش شمشیری برنده‌تر از شمشیر حمایل‌شده بر کمرش باشد، فریاد زد: «دستت بریده باد شمر! چه بد امانی است این‌که آورده‌ای، ای دشمن خدا! آمده‌ای بگویی حسین‌ بن فاطمه را رها کنیم و بشویم جزو شما لعینان لعین‌زاده؟! امان خدا از امان پسر سمیه برای ما بهتر است!» خون، خون شمر را می‌خورد. تیرش به خطا رفته بود. دست‌ازپادرازتر، برگشت سمت سپاه عمر سعد. عمر که دید پسران علی، دست از برادرشان نکشیدند، امید صلح حسین با یزید را از دست داد. صدایش بلند شد و فرمان حمله داد. لشکر عمر سعد، هجوم آوردند حوالی سراپرده‌های خیمۀ حسین و نبرد عاشورا آغاز شد. 📙: لهوف سید بن طاووس 🖊: پرستو علی عسگر نجاد موسسه فرهنگی هنری ریحانه ولایت 📚 🌐 @reyhanevelayat