eitaa logo
ریحانه ولایت☘
270 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
55 فایل
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت خراسان رضوی - کاشمر ☎️۰۵۱۵۵۲۴۹۴۴۳ 🌸Eitaa.com/reyhanevelayat ارتباط با مدیر کانال: @Adineh255
مشاهده در ایتا
دانلود
در پناه حق باشید🌙😴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح هنگام، خورشید ☀️ لبخند می‌‌زند 😊 و سلام خداوند را به زمینیان می‌رساند.🍀 صبحتون بخیر و شادی موسسه فرهنگی هنری ریحانه ولایت 🔖 🌐 @reyhanevelayat
002107.mp3
88.2K
📖🌿 ؛ ــــ ــــــ ــــــــ مگه نمیدونی که حکومت آسمون‌ ها و زمین برای خداست و ما جزء خدا هیچ یاوری نداریم؟ ↵ بقره/١٠٧ موسسه فرهنگی هنری ریحانه ولایت ✨ 🌐 @reyhanevelatat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌در این زمانه غریبم بگو به حضرتِ عشـ❤️ـق به هر بهانه نشد بی بهانه برگردد سلام حضرت عشـ❤️ـق ... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🏳🏳 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میدونید اینجا کجاست؟ 🕌| اینجا، مسجد کوفه‌اس. ° • 🌏| همو‌نجایی که قراره از صحن و سراش، یه دنیا اداره بشه! °محل حکومت امام زمان❤️ • ✨| شاید باورت نشه ولی، جهان از قلب همین مسجد به آرامش میرسه... :) 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🏳🏳 🌐 @reyhanevelayat
‌❤️ خوشا به حال آن كه حضرت مهدي (عجّل اللَّه فرجه الشريف) را ببيند. ❤️و خوشا به حال آن كه او را دوست بدارد. ❤️و خوشا به حال آن كه امامت او را باور داشته باشد. ‌(صلی الله علیه و آله) 📚بحار الانوار 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🏳🏳 🌐 @reyhanevelayat
می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام می نویسم که "شب تار سحر می گردد" یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد...😍 به امید آن روز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانه دل از مهمان خالی نیست❤️ مهم این است که قلب، میزبان چه کسی خواهد شد؟ خوشا به حال آنکه خانه ی دل خود را از همان نوجوانی که قلب بایر است، تنها به روی کسی باز کند که رسم عاشقی را خوب بلد باشد. خیلی خوبی ها هست که اگر آن ها را بدانی جزء خوش بخت ترین انسانها می شوی، اما تو حتی این را ازخودت دریغ می کنی. بعد ها پشیمان نشوی که چرا «هیچ کس به من نگفت» تا من خوش بخت باشم. ماگفتیم.... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🏳🏳 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرچی دوسش داری به افتخارش بزن کوری چشم حسودا...کف جانانه💕 👏👏 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 موسسه فرهنگی قرآنی ریحانه ولایت 🏳🏳 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریحانه ولایت☘
#و_آنکه_دیرتر_آمد🦋 قسمت هشتم، بخش اول نویسنده: الهه بهشتی احمد متوجه منظورم شد،گفت:« تا زمانی که در
🦋 قسمت نهم، بخش اول نویسنده: الهه بهشتی پس از نماز دو زانو در برابر سرور نشستم. مرد دلنشین ترین تبسم ها را کرد و گفت:«خوب مردان مومن! شب را چطور گذراندید؟» احمد گفت:«خیلی راحت بودیم حتی تشنه و گرسنه و گرما زده نشدیم؛ فقط خیلی دلتنگ شما بودیم. مطمئنم که از احوال ما باخبر بودید. گفتم:« این معجزه های شما فقط از پیامبران بر می‌آید..» جوان پس از مکثی طولانی لبخند زد و گفت:« شما که خوب می دانید پیامبری با رسالت حضرت محمد(ص) خاتمه یافت. مردی که شما سرور سرور لقبش داده اید، پیامبر نیست بلکه پیامبر زده است» پهلوی احمد زدم و گفتم :« دیدی می‌داند به او لقب داده ایم». احمد پرسید:«نسبت تان به کدام پیامبر می رسد؟» لبخندی زد و گفت:«به آقا و سرورم، محمد مصطفی که درود و رحمت خدا بر او است،از ازل تا به ابد» پرسیدم:«پدرتان کیست؟» گفت:«حسن بن علی» احمد با تعجب گفت:«امام شیعیان!» و با دهانی باز به جوان خیره شد. گفت:«اما شیعیان که می‌گویند پسر حسن بن علی از دیده ها غایب است؟» جوان خندید و گفت«« آیا این طور است؟ آیا من از نظر شما غا یا به چشمتان می آیم». اشک از چشمان احمد جاری شد و گفت:«پدرم اعتقاد شیعیان را به شما باور ندارد» و محکم به زانوی خود زد و گریان گف:« ای پدر کجایی ببینی آنکه به او بی اعتقادی پیش چشمان من است» سرور دست روی شانه احمد گذاشت و با مهربانی گفت: «اگر تو به آنچه می بینی شک نکنی پدرت نیز به من ایمان خواهد آورد» احمد گریان گفت:« آقا چگونه شک کنم به آنچه می بینم اگر به آنچه خود هستم شک کنم با آنچه شما هستید شک نمی کنم». موسسه فرهنگی هنری ریحانه ولایت 📚 🌐 @reyhanevelayat
ریحانه ولایت☘
#و_آنکه_دیرتر_آمد🦋 قسمت نهم، بخش اول نویسنده: الهه بهشتی پس از نماز دو زانو در برابر سرور نشستم. مر
🦋 قسمت نهم، بخش دوم نویسنده: الهه بهشتی من نیز گریان گفتم:« اگر احمد هم شک کند من شک نمی کنم» و خم شدم و بعد دستش بوسه زدم. دستی به سرم کشید. در این نوازش مهری بود که من تا آن زمان بیهوده آن را در دستان پدر و مادر جستجو کرده بودم گفت :«حنظل نمی خواهید بخورید؟» احمد گفت:« هر چه از شما برسد نیکوست» سرور دو حنظل را که مرد همراهش به او داده بود در دست چرخاند و نیمه کرد به ما داد و گفت:« اینک من می‌روم اما خیالتان آسوده باشد تا ساعتی دیگر از اینجا نجات خواهید یافت» حنظل را به دهان گذاشتم. با آنکه شیرین و خنک بود مزه نمی داد چون فکر جدایی از او تلخ تر از طعم حنظل شیرین بود. گریان گفتم:«باز هم شما را خواهیم دید؟ احمد روی پای او افتاد و گفت:«نمی‌شود ما را هم با خودتان ببرید؟» سرور این موی او را نوازش کرد و گفت:« هر وقت من را از ته دل بخوانید می بینید. شما از من خواهید بود، احمد زودتر و محمود دیرتر» نرم و سبک برخاست. مرد سفیدپوش نیز. نالیدم:« آقا!» خواستم پارچه مخمل را چنگ بزنم؛ اما پارچه ای نبود و تا سربلند کنم آنها سوار بر اسب بودند . احمد مهبوت ایستاده بود. مرد به خداحافظی دست بلند کرد و حرکت کرد. به دنبالشان دویدم و فریاد زدم :« ما را فراموش نکنید» نگاهشان کردم تا در آخرین تپه شدند.... موسسه فرهنگی هنری ریحانه ولایت 📚 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|•☀️ خدا گويد🦋 تو ای زيباتر از خورشيد زيبايم☀️ تو ای والاترين مهمان دنيايم😊 بدان آغوش من باز است🌿 شروع كن، يك قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من نعمتهاتونو بشمارید، منفی هارو بریزید دور روزتون به شادی ❤️ موسسه فرهنگی هنری ریحانه ولایت 🔖 🌐 @reyhanevelayay
002108.mp3
110.7K
📖🌿 ؛ ــــ ــــــ ــــــــ از پیامبرتون چیزی رو میخواید که قبلا از موسی خواستن؟ اگر که کفر رو با ایمان عوض کنید، قطعا از راهِ درستی، گمراه شدید! ↵ بقره/١٠٨ موسسه فرهنگی هنری ریحانه ولایت 🔖 🌐 @reyhanevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما سوار کشتی مشکلات‌ِمونیم، ولی یادمون میره تو دریایِ نعمت‌های خدا شناوریم :)