eitaa logo
کلبهٔ شعر
1.3هزار دنبال‌کننده
366 عکس
77 ویدیو
0 فایل
محفل شعری کوچک اما با صفا (فعال) آخر شب شعر گذاشته میشه که صبح زیباتون با شعری زیبا آغاز بشه ❤🌹 در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست 😍 ارسال شعر های پیشنهادی👇تبادل @kolbehy_sher
مشاهده در ایتا
دانلود
بشنو از پیر خرابات تو این پند هر دست که دادی به همان دست بگیری @rezadarvishnezhad
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست @rezadarvishnezhad
در چشم دیگران منشین در کنار من ما را در این مقایسه بی آبرو مکن @rezadarvishnezhad
ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد و آنها صيد تور صيادان شدند. @rezadarvishnezhad
••از کــنـار تــ♥️ـو گـدا با دستــ🙌🏻 خالی رد نشد؛ ••نیستـ🌱 عاقل هر کسی دیــوانه‌ی‌مشهـ🕌ـد نشد @rezadarvishnezhad
با گریه مگر آتش دل را بنشانیم ما را که نصیب از تو به جز چشم تری نیست... @rezadarvishnezhad
از دیده برون مَشو که نوری وز سینه جدا مشو که جانی💛 @rezadarvishnezhad
هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا.. @rezadarvishnezhad
از همه کس رمیده ام با تو در آرمیده ام جمع نمی شود دگر آنچه تو می پراکنی @rezadarvishnezhad
اگه شعری رو دوست دارید و میخواهید به اشتراک بزارین اینجا بفرستین 👇 ارسال شعر پیشنهادی @kolbehy_sher
ویرانه دل ماست که با هر نگه دوست صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت @rezadarvishnezhad
مرا می‌بینی و هر دَم زیادَت می‌کنی دَردَم تو را می‌بینم و میلم زیادَت می‌شود هر دَم @rezadarvishnezhad
آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است وان نه بالای صنوبر که درخت رطب است نه دهانیست که در وهم سخندان آید مگر اندر سخن آیی و بداند که لب است آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت عجب از سوختگی نیست که خامی عجب است آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست نه که از نالهٔ مرغان چمن در طرب است هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب است @rezadarvishnezhad
گدا چون پادشه گردد گدا سازد جهانی را @rezadarvishnezhad
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت،جوابش کردم دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا؟!.. گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم دل که خونابه غم بود و جگرگوشه غم بر سر آتش جور تو کبابش کردم زندگی‌کردن من مردن تدریجی بود آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم @rezadarvishnezhad
من خلق شدم تا كـه پريشانِ تو باشم ديـوانـه و سرگشته و حيرانِ تـو باشم گفتم: تـو جهانی، که بدانی کـه بمانی آغوش گشودم كـه جهانبانِ تـو باشم حبسِ ابـد و ضربه ی شلاق و شكنجه خوب است اگر گوشهٔ زندانِ تـو باشم درخواب تورا خواندم وجانۍکه شنیدم در خواب ببينـم كه مگر جانِ تـو باشم دور است كنارِ تـو نشستن كه مرا بس گلـدانِ گُلی گـوشه ی ایوانِ تـو باشم پيغمبرِ من معجزه ات عشق و غزل بود می خواهم از امروز مسلمانِ تـو باشم @rezadarvishnezhad
مَرَنج اگر نشدم مضطرب ز آمدنت چراغِ دیده نَمی داشت، دیر روشن شد... @rezadarvishnezhad
الهی، این بنده چه داند که چه می باید جُست داننده تویی هر آنچه دانی، آن دِه @rezadarvishnezhad
به‌مناسبت دو تا شلوار توی خشک‌شویی شبی کردند با هم گفت و گویی یکی از آن دو که خیلی شیک‌تر بود کمی از آن یکی باریک‌تر بود دوتا جیب بزرگ از پشت و رو داشت همیشه لنگه‌اش خط اتو داشت شکیل و خوشگل و ابریشمی بود از آن اجناس شیک دیلمی بود خلاصه جنس مرغوبی خفن داشت کمربندی ز چرم کرگدن داشت یکی دیگر چروک و ساده‌تر بود‌ کمی از آن یکی افتاده‌تر بود تمیز و شسته اما بی اتو بود هم از بالا هم از پایین رفو بود به قدری کهنه بود و خسته از کار به زحمت می‌شد او را گفت شلوار گذشتِ روزها بی ارزشش کرد تلاش و کار و زحمت نخ‌کشش کرد پس از یک شست و شو با خوب رویی نشسته گوشه‌ای از خشک‌شویی به سویش آمد آن شلوار زیبا به عشوه شانه‌ها را داد بالا کنار او نشست و با تکبر به او می‌گفت از روی تمسخر که من یک روز در بوتیک بودم کنار جنس‌های شیک بودم مرا دیدند مردم پشت شیشه که شلواری گران بودم همیشه همیشه توی جایی لوکس بودم کنار جنس‌های لوکس بودم کنار کفش‌های چرم اعلا و کت‌هایی به قیمت‌های بالا پس از یک دوره‌ی چشم انتظاری رسید از راه، مرد پولداری تراول‌هایی از جیبش درآورد مرا فوری خرید و با خودش برد چه جاهایی که با آن مرد رفتیم میان مردمی بی درد رفتیم همیشه روی مخمل می‌نشستم درون جمع اول می‌نشستم به یک چشمک برایم شد مهیا گرانقیمت‌ترین ماشین دنیا خوراکم بود چک پول و تراول تراول‌های رنگارنگ و خوشگل درون خانه دَه شلوار بودیم که باهم مدتی همکار بودیم درون ناز و نعمت خواب بودیم همه در خدمت ارباب بودیم تو اما ظاهراً شلوار کاری که روی زانوانت وصله داری دل شلوار کهنه سخت آزرد ولی پیش رقیبش کم نیاورد به حسرت گفت ای شلوار زیبا لباس مردهای رده بالا منم مثل تو شلوارم برادر ولی من آبرو دارم برادر مرا یک مرد فرهنگی خریده شبی از جمعه بازاری خریده نه در عمرم تراول دیدم هرگز نه ماشین‌های خوشگل دیدم هرگز نه روی مخمل و اطلس نشستم نه با جمعیتی ناکس نشستم نه دستی را به نامردی فشردم و نه پولی ز حق‌الناس خوردم خدارا شکر اربابم شرف داشت نهادش ریشه در آب و علف داشت همیشه سر به زیر و مهربان بود تمام عمر وقف دیگران بود به خوشرویی رفاقت کرد با من صبورانه قناعت کرد با من نه در عمرش گناه و معصیت کرد هزاران مرد دانا تربیت کرد معلم بود و دانشمند و دانا نژاد پاک انسان‌های والا معلم در صف وارستگان است که دریای معلم بیکران است اگر صد بار جانم را بسوزند مرا خیاط‌ها زانو بدوزند اگر یک عمر تنهایی بپوسم به جز پای معلم را نبوسم @rezadarvishnezhad
. من که شهر در خود را ز گنه ساخته ام پس چگونه به دل پاک تو دل باخته ام @rezadarvishnezhad
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است می‌زند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند! @rezadarvishnezhad
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی @rezadarvishnezhad
من پریشان تر از آنم که تو میپنداری @rezadarvishnezhad
غیرت سرخ که میراث شهیدان تو است گُرز دیو افکنیِ رستم دستان تو است @rezadarvishnezhad