💐 ربیعالاول من
بپوش پیرهنت را... که باغ لنگ تو بود
بهار پیرهن تَنگِ سبزرنگ تو بود
مُحرّم است و صَفر لحظهای که در اخمی
ربیعالاول من خندهی قشنگ تو بود
چه بیدرنگ دلم را ربودی و دل من
چقدر منتظر لطف بیدرنگ تو بود
شبیه مادرِ در انتظار فرزندی
که دیر آمده، گوشم فقط به زنگ تو بود
چه کار میکنی ای مهربان؟ شکارم کن!
که طعمهای که منم در پیِ تفنگ تو بود
خوشا حریف تو در جنگ تن به تن بودن
که حکم حکم تو بادا... که جنگ جنگ تو بود
✏️رضا یزدانی
کانال شعرهای #رضا_یزدانی
@rezayazdaanii