.
یہ حرفی بزنم سادات ببخشند، درستہ این پسر امام مجتبی است اما نوهے زهراست، این پسر، نوهے صدیقہے ڪبرے است، اصلاً شیر مادر تو وجودشہ، مادر بزرگ وقتی حضرت زهرا سلاماللهعلیها باشہ، قربونش برم، اینها بہ مادربزرگشون رفتن، هم خودش و هم اون عبدالله، عبدالله هم همینہ، اینها بہ مادر بزرگ رفتن، هم بہ امیر المؤمنین علیہالسلام، هم بہ بیبی دوعالم
.
.
اینها بی خود نبود اینهمہ شجاع بودن یہ تنہ بہ قلب دشمن زدند، آخہ مادر بزرگشون هم یہ نفرے جلو همہ ایستاد، ببخشید مُحرمہ، نمی تونم راحت روضہے فاطمیہ بگم اینها از مادر بزرگ یادگرفتن
.
.
یہ نفرے اومد ڪمر بند مولارو گرفت، برو مقتل رو بخون، وقتی عمو بهش اجازهے میدان داد، رفت، اومد از عمو جدا بشہ، اون وداع و اون گریہها بماند
.
.
می دونی قاسم یہ نگاه بہ عمو ڪرد چی گفت: دقیقاً همون جملہاے رو گفت، ڪہ مادرش تو مدینہ گفت، وقتی از تو مسجد مولا رو آورد بیرون، یہ نگاه ڪرد فرمود: روحی لروحک الفداه یا اباالحسن، نفسی بنفسک الوقاء یا اباالحسن، قاسمم یہ نگاه بہ عمو ڪرد عمو قاسم فدات بشہ، اجازه دادے من برم
.
.
رفت میدان، چہ میدان رفتنی، شروع ڪرد رجز خوندن، الله اڪبر، تا خودش رو معرفی نڪرده، حواست هست قاسم چه جورے رفته میدان، قاسم تنها شهیدے است ڪہ بہ اندازه بدنش سپر و جوشن پیدا نشد، ابیعبدالله یہ تیڪہ از آستینش رو ڪند، هم براش عمامہ درست ڪرد، تحت حنڪش رو مثل ڪفن تن قاسم پوشوند، حواست هست یا نہ، اصلاً تصور میڪنی یہ نوجوان سیزده سالہ، هر ڪارے ڪردن، پاش بہ رڪاب اسب نرسید، لااله الا الله
.
.
می خوام یہ حرفی بزنم، شب شیشم دارم میگم، میدونی لشڪر دشمن جوهرو وجود نداشتن این نانجیبها، اصلاً از مبارزه تن بہ تن فرارے بودن، شما برو تاریخ رو ورق بزن، اینها آدمی نبودن رو در رو با ڪسی مقابلہ ڪنند، نامرد بودند، همہ ڪاراشون رو ڪوفیا با نامردے جلو بردن
.
.
میدونی رسمشون چی بود، رسمشون این بود، اول سنگ باران میڪردند، ڪربلا چهار نفر رو سنگ بارون ڪردند، خیلی عجیبہ، یہ بار حُرّ رو سنگ بارون ڪردند
مقتل میگہ یہ بار عابث رو سنگ بارون ڪردن، یہ بارم قاسم سیزده سالہرو، آخریشم ڪہ خود ارباب بیڪفن ما حسین علیہالسلام بود، داشت حرف میزد، سنگ بارونش ڪرد
.
.
بگذرم، تا گفت: ان تنڪرونی فانابن الحسن، لشڪر دیدن حریف این نمیشن، هرڪی رو فرستادن، تڪ بہ تڪ تن بہ تن با قاسم بجنگہ دیدن نہ این معلوم جگر داره، فهمیدن این نوهے علی است، دیدن فایده نداره، لشڪر و باز ڪردن، قاسم و ڪشوندن وسط لشڪر دشمن، وقتی قاسم اومد وسط میدان، هی پشت سرش لشڪر جمع شد، قاسم رو محاصره ڪردن، شروع ڪردن سنگ باران ڪردن، اے واے…
.
.
تا لالہ گون شود ڪفنم بیشتر زدند
از قصد روے زخم تنم بیشتر زدند
قبلاز شروع ذڪر رجز مشڪلی نبود
گفتم ڪہ زادهے حسنم بیشتر زدند
این ضربہها تلافی بدر و حنین بود
گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند
.
.
یہ لحظہ ڪار بہ جایی رسید ابیعبدالله دید صداے قاسم داره میاد، یڪی از لابہ لاے اسبها هی میگہ عمو ڪجایی؟
.
.
قربونت برم آقا جان، من شڪ ندارم تو قاسم رو بیشتر از علیاڪبر میخواستی، این جنس شما اهلبیتہ، آخہ این یتیمہ، این عزیز داداشتہ، یادگارے بود، اے واے، رسید بہ قاسم😭
.