eitaa logo
رضوان نجمه
265 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
4.6هزار ویدیو
57 فایل
کانال رضوان نجمه‌خاتون(سلام‌الله‌علیها) ارتباط با مدیر و ارسال نظرات
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و شانزدهم ❇️ پشیمانی به هنگام مرگ! [ برای اتمام حجت، توسط شریح‌بن‌هانی به عمروبن‌عاص پیام دادم: ] 🔻برترین بندگان نزد خداوند کسی است که محبوب‌ترین کار نزد وی، عمل به حق باشد؛ گرچه موجب نقصان در دنیای او شود و دورترین بندگان از خداوند کسی است که محبوب‌ترین کار نزد او، عمل به باطل باشد؛ چون موجب فزونی و ازدیاد بهره‌های دنیوی وی شود. ای عمرو، به خدا سوگند تو خوب می‌دانی که جایگاه حق کجاست! پس چرا خود را به نادانی می‌زنی؟ آیا به طمع اندک بهره‌ای که به تو می‌رسد، دشمن خدا و دشمنی اولیای خدا شده‌ای؟ به خدا سوگند که هر بهره‌ای به تو رسد به زودی از کف خواهی داد. پس، از خائنان حمایت مکن و پشتیبان ستمگران مباش. من می‌دانم روزی پشیمان خواهی شد و آن روز، روز مرگت خواهد بود. زود باشد که آرزو کنی ای کاش با هیچ مسلمانی دشمنی نمی‌کردی و برای زمامداری، رشوه‌ای نمی‌ستاندی. ❇️ پاسخی به اتهام‌های عمروبن‌عاص [ اطلاع دادند که عمروبن‌عاص در میان مردم شام علیه من سخنرانی کرده و به من اتهاماتی زده است. خطبه ای ایراد کردم و به برخی از گزافه‌گویی‌های وی پاسخ دادم: ] 🔻از پسر نابغه در شگفتم! به اهل شام القا می‌کند که من بسیار مزاح می‌کنم و اهل سرگرمی و لهو و بازیچه‌ام و بسیار شوخی می‌کنم و بازی را دوست دارم! او سخنی باطل بر زبان رانده و زبان به گناه آلوده کرده است. بدانید که بدترین سخن، دروغ است و او حرف می‌زند و دروغ می‌گوید و نیز وعده می‌دهد و بر هم می‌زند. اگر چیزی از او بخواهند، بخل می‌ورزد؛ ولی اگر خود او چیزی بخواهد، پافشاری می‌کند و با اصرار می‌ستاند. اگر پیمانی ببندد، در آن خیانت می‌کند و حق خویشاوندی به‌جای نمی‌آورد. او هنگامی که جنگ فرا رسد، بسیار امر و نهی کند تا خود را فرمانده‌ای دلیر جلوه دهد؛ ولی این تا زمانی است که شمشیر‌ها از نیام بر نیامده اند. هنگامی که شمشیر‌ها از نیام خارج شوند، بزرگترین نیرنگ او این است که عورت خود را گشاید و به مردم بنمایاند. به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از هر بازیچه و مزاحی باز می‌دارد؛ اما فراموشی آخرت نگذارد که عمروبن‌عاص سخن حق بر زبان بیاورد. او با معاویه بیعت نکرد مگر به این شرط که معاویه مصر را به او ببخشد و در برابر ترک دینش، رشوه‌ای اندک به او عطا کند. ❇️ بسیج عمومی برای جنگ با معاویه 🔸شما شایستگانید [ هنگامی که خبر آمادگی معاویه برای جنگ را دریافت کردم به مردم گفتم: ] 🔻ای مردم، اهل شام با معاویه بیعت کرده‌اند و معاویه به جز آنان یار و یاوری ندارد که به یاری‌اش بشتابند؛ ولی شما مردم حجازید و مردم عراق و یمن و مصر. اهل شام معاویه را بین خودشان و خدا قرار داده‌اند؛ در صورتی که معاویه نه در دنیا و نه در آخرت، صاحب دعوتی نیست و جایگاهی ندارد. آنان با رومیان پیمانی بسته‌اند که بر اساس آن، اگر شما بر لشکریان معاویه پیروز شوید، آنان از مردم روم یاری طلبند و به سرزمین آنان بروند و اگر آنان بر شما پیروز شوند، نهایت کارتان مرگ است و فقط به سوی خدا می‌توانید بگریزید. معاویه گمان کرده است مردم شام اهل استقامت و پیروزی هستند؛ ولی به جان خودم سوگند، شما بدین دو صفت از آنان شایسته‌ترید؛ زیرا شما مهاجران و انصار و تابعان نیکو هستید. آری، امروز روز صبر است و فردا روز پیروزی. 📚منابع: ۱. الکامل، ج۳، ص۳۲۹ ۲. نهج البلاغه، خطبه ۸۴ ۳. الغارات، ج۲، ص۳۵۲ ۴. أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۲۷ ۵. الإحتجاج. ج۱، ص۱۸۲ ۶. الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۲۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و هفدهم ❇️ تشویق مردم برای جهاد در کنار امام خود [ به منظور آماده ساختن مردم برای جنگ با معاویه، خطبه‌ای ایراد کردم و گفتم: ] 🔻ای بندگان خدا، تقوای الهی پیشه سازید و از خدا اطاعت کنید و پیرو امام خویش باشید؛ زیرا مردم صالح به کمک امام عادل نجات می‌یابند. آگاه باشید که مردم فاجر با پیروی از امام فاجر به ورطه‌ی هلاکت می‌افتند. امروز معاویه حق مرا غصب کرده و بیعت مرا شکسته و دین خداوند متعال را به تمسخر گرفته است. [ همچنین درباره ماجرای بیعت و رغبت و اشتیاق‌شان برای بیعت با من، سخن گفتم و به آنها متذکر شدم: ] 🔻...من با شما عهد و پیمان بستم و آنچه از عهد الهی و میثاق پیامبران بود، از شما گرفتم که به من وفادار بمانید، اوامر مرا بشنوید و پیروی کنید، خیرخواه من باشید، به همراه من با هر ستمکار و دشمنی که از دین بیرون رود بجنگید. شما نیز همه این‌ها را پذیرفتید... 🔻اکنون بشنوید از کتاب خدا که بر پیامبرش نازل شده است. آیاتی را برای شما تلاوت می‌کنم تا از آن پند گیرید؛ زیرا به خدا سوگند، موعظه‌ای است برای شما. از موعظه‌های الهی بهره ببرید و خود را از نافرمانی خداوند باز دارید که خداوند شما را از طریق امت های دیگر موعظه کرده است... [ و آیاتی از سوره بقره را در مورد فرمانروایی طالوت، برای آنها تلاوت کردم و گفتم: ] 🔻ای مردم، در این آیات برای شما پند و عبرتی است تا بدانید خداوند خلافت و زمامداری را پس از پیامبران، در بین بازماندگان آنان قرار داده است و بدانید که خداوند طالوت را برتری داد و با این انتخاب و دادن توان علمی و قدرت جسمی، او را بر دیگران مقدّم دانست. پس آیا می‌پذیرد که خداوند بنی‌امیه را بر بنی هاشم برتری داده باشد؟ آیا به‌راستی معاویه برتری علمی و توانایی جسمی بر من دارد؟! 🔻پس ای بندگان خدا، از مخالفت با خدا بپرهیزید و در راه او جهاد کنید، پیش از آنکه به دلیل معصیت‌هایتان، خشم خداوند شما را فرا گیرد. « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ؛ مومنان واقعی فقط کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جان‌های خود در راه خدا جهاد کرده‌اند. آنها راست‌گویان‌اند». [ همچنین آیاتی از سوره صف را که آنها را به تجارت پرسود، راهنمایی می‌کند و از عذاب، رهایی می‌بخشد، برای آنها قرائت کردم و گفتم: ] 🔻ای بندگان خدا، از مخالفت با خدا بپرهیزید و مردم را برای جهاد به همراه امام خود تشویق کنید. به‌راستی اگر به جای شما یارانی به عدد اهل بدر داشتم که وقتی فرمانشان می‌دادم، اطاعت می‌کردند و وقتی به قیام فرا می‌خواندم، به همراه من حرکت می‌کردند، حتماً با کمک آنان از جمع کثیر شما بی‌نیاز می‌شدم و با سرعت، با معاویه و یارانش می‌رفتم؛ زیرا نبرد با معاویه مصداق همان جهاد واجب است. ❇️ برای جهاد در راه خدا برخیزید [ خطبه دیگری خواندم و مردم را دوباره به جهاد دعوت کردم و ضرورت دفاع را به آنها متذکر شدم: ] 🔻... امروز دفاع لازم است، همان گونه که شتران از آبشخور خویش با تمام توان دفاع می‌کنند و البته هر کس از آبشخور خویش دفاع نکند، نابود شدنی است. افزون بر این، من شما را به سخت‌کوشی در این کار مهم و جهاد در راه خدا فرامی‌خوانم و از شما می‌خواهم که از هیچ مسلمانی غیبت و بدگویی نکنید و چشم به راه پیروزی نزدیک از جانب خدا باشید، انشاءالله. 📚منابع: ۱. سوره حجرات، آیه ۱۵ ۲. الإرشاد، ج۱، ص۲۶۰ ۳. الإحتجاج، ج۱، ص۱۷۲ ۴. وقعه صفین، ص۱۱۲ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و هجدهم ❇️ صدور فرمان جهاد به استانداران [ نامه‌هایی به کارگزارانم نوشتم و به آنها دستور دادم مقدمات جنگ را فراهم کنند و آماده جهاد باشند. به عبدالله‌بن‌عباس، استاندار بصره، نوشتم: ] 🔻مسلمانان و مومنان در اطراف خود را به سوی من اعزام کن و رفتار من [ در جنگ جمل ] را به آنان یادآور شو و از عفو و گذشت من درباره آنان سخن بگو. همچنین علاقه مرا به آنها گوشزد و آنها را به جهاد تشویق و ترغیب کن و از فضیلتی که در این کار برای آنها هست، آگاهشان ساز. 🔻همچنین نامه‌هایی به استاندار اصفهان؛ مخنف‌بن‌قیس، استاندار بحرین؛ عمربن‌ابی‌سلمه‌ مخزومی و استاندار همدان؛ جریربن‌عبدالله، نوشتم و از آنها خواستم که با لشکریان خود به سوی من حرکت کنند و به این آیه قرآن اشاره کردم: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی‌دهد، مگر آنکه آنان آنچه در خودشان است، تغییر دهند و هنگامی که خداوند ارادهٔ سوئی برای قومی کند، هیچ نیرویی مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستی نخواهند داشت». ❇️ چگونگی مواجهه با اهل تردید و مخالفان جنگ 🔸ملایمت با اصحاب عبدالله‌بن‌مسعود 🔻[ جمعی از اصحاب عبدالله‌بن‌مسعود نزد من آمدند و گفتند: ما با تو همراهی می‌کنیم؛ ولی در اردوگاه شما فرود نمی‌آییم و خود اردویی جداگانه می‌زنیم تا کار شما و اهل شام را نیک بنگریم و بررسی کنیم. هرگاه دیدیم یکی از دو طرف کاری انجام داد که بر او حلال نیست یا گردنکشی و ظلمی از سرزد، ما بر ضدّ او وارد جنگ می‌شویم. به آنها گفتم: ] آفرین، احسنت، این معنای فهم در دین و آگاهی از سنت است و هرکس به چنین پیشنهادی راضی نشود، بی‌گمان خائن و ستمگر است. 🔻[ جمع دیگری از اصحاب عبدالله‌بن‌مسعود که چهارصد نفر بودند و در راس آنها ربیع‌بن‌خثیم بود، اظهار کردند: ای امیرالمومنین ما فضل و برتری تو را قبول داریم؛ ولی در این جنگ گرفتار شک و تردید هستیم و چون هیچ کدام از ما و شما بی‌نیاز از رزمندگانی نیستیم که از مرزها دفاع کنند، پس ما را به برخی از مرزها بفرست تا مرزبانی کنیم و در دفاع از مردم آن مناطق با دشمنان بجنگیم. با آنها نیز مدارا کردم و مأموریتی در مرز ری به آنها واگذاشتم. ] 🔸شما را به خدا وا می‌گذارم [ مردانی از قبیله "غطفان" و " تمیم" آمدند و رأی خود را در مورد مکاتبه با معاویه و جنگ نکردن با مردم شام، مطرح کردند. حمد و ثنای الهی را به‌جا آوردم و پاسخ آنها را دادم: ] 🔻به خدا سوگند، سخنانی که از شما می‌شنوم، سخن کسانی است که در آنان تصمیمی برای شناختن معروف یا انکار منکر نمی‌بینم. 🔻خدا میان من و شما حاکم است و من شما را به خدا وا می‌گذارم و در برابر شما به او اعتماد می‌کنم. هر کجا می‌خواهید بروید. 🔸مخالفت دو قبیله "غنی" و "باهله" 🔻[ قبایل باهله و غنی از همراهی با مردم خودداری کردند. به آنها گفتم: ] خدا شاهد است که شما مرا دشمن می‌دارید و من نیز شما را دوست ندارم؛ پس سهم خود را از بیت‌المال بگیرید و رهسپار منطقه دیلم شوید. 🔸اعتراض مردی از "بنی‌فزاره" 🔻[ در حال دعوت مردم به جهاد بودم که مردی از بنی‌فزاره برخاست و گفت: آیا می‌خواهی ما را به سوی برادران خویش از مردم شام حرکت دهی تا آنان را به خاطر تو به قتل رسانیم؛ همان‌گونه که ما را به سوی برادرانمان از اهل بصره بردی و آنان را کشتیم؟ نه، به خدا سوگند که ما دیگر چنان نکنیم. مالک اشتر از جای خود برخاست و پرسید: این مرد از کدام قبیله است؟ وی از مسجد گریخت و در میان بازار و در زیر دست و پای مردم کشته شد. مالک اشتر از سخنان هتاکانه آن مرد عذرخواهی کرد. در پاسخ وی و خطاب به مردم گفتم: ] 🔻 راه ما راهی است که همه در آن مشترک هستیم و مردم نیز در مسیر حق، از حقوق یکسانی برخوردارند. هر کس در خیراندیشی برای عموم مردم تلاش کند و نظر دهد، به ثوابِ نیت خود می‌رسد و تکلیف خود را انجام داده است. 📚منابع: ۱. وقعة صفّین، ص۱۱۶ ۲. سوره رعد، آیه ۱۱ ۳. الفتوح، ج۱، ص۲۰۱ ۴. أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۹۳ ۵. أخبار الطوال، ص۱۶۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیستم ❇️ اعزام طلایه‌داران لشکر به سوی شام 🔸تذکراتی به شُرَیح‌بن‌هانی [ دوازده هزار نفر از یارانم را به عنوان اولین گروه لشکریان به سوی شام روانه کردم. شریح‌بن‌هانی را به فرماندهی جمعی از آنان و زیادبن‌نضر را به فرماندهی گروه دیگر انتخاب کردم. به شریح‌بن‌هانی تذکر دادم: ] 🔻در هر صبح و شام از مخالفت با خدا بپرهیز و از فریب‌کاری دنیا، بر نفس خویش بیمناک باش و هیچ‌گاه خود را از وسوسه دنیا ایمن مپندار. بدان که اگر نفس خویش را از بسیاری از آنچه دوست می‌داری باز نداری، هوا و هوس تو را به راه‌هایی می‌کشاند که زیان‌های فراوان در انتظارت خواهد بود. پس همواره زمام نفس خویش را در دست گیر و راه خطا را بر او ببند و وقتی به خشم آمدی، مقهورش ساز و بر نفس خویش حاکم باش. 🔻مشابه همین تذکرات و سفارشات را به زیادبن‌نضر کردم. 🔸پرهیز از اختلاف و تفرقه [ در مسیر حرکت طلایه‌داران لشکر، بین شریح‌ و زیادبن‌نضر اختلافاتی پدید آمده بود و هرکدام در نامه‌ای که برای من فرستادند، از دیگری گلایه‌هایی کردند. در نامه‌ای که برای آنان فرستادم، نوشتم: ] بسم الله الرحمن الرحیم از بنده خدا علی امیرالمومنین، به زیادبن‌نضر و شریح.بن‌هانی 🔻سلام بر شما، من نیز همگام با شما خداوندی را سپاس می‌گویم که جز او خدایی نیست. اما بعد، زیادبن‌نضر را به فرماندهی مقدمه لشکر خویش مصوب کردم و او را امیر آنان ساختم و شریح را نیز فرمانده گروهی دیگر از آن سپاه قرار دادم. اگر دشواری اوضاع موجب شد تا دو لشکر مدیریت واحدی را بپذیرند و هر دو فرمانده با هم یکدل بودند، در آن صورت، زیادبن‌نضر فرماندهٔ همگان باشد؛ اما اگر از یکدیگر جدا شدید، آنگاه هر یک از شما فرمانده لشکری است که ما به او سپرده‌ایم. 🔻بدانید که مقدمه لشکر به منزله دیده بانان سپاه است و طلایه‌دارانِ مقدمه نیز به منزله دیده‌بانان لشکر. بنابراین، با خروج از مرزهای سرزمین خود، در اعزام طلایه‌داران برای گشت‌زنی و کسب اطلاع کوتاهی نکنید و آنها را از بیراهه‌ها و در پناه درختان و تپه‌ها به دیده‌بانی بفرستید تا فریب دشمن را نخورید و در کمین دشمن گرفتار نشوید. 🔻همچنین تاکتیک های نظامی دیگری را برای آنها، یادآور شدم و در ادامه نوشتم: از تفرقه و پراکندگی بپرهیزید. اگر در جایی فرود آمدید، باهم فرود آیید و اگر از جایی حرکت کردید، با هم حرکت کنید و...شما فرماندهان، خود، به نگهبانی از لشکر خویش بپردازید. مبادا به خواب بروید، مگر برای زمانی اندک. باید همه همّ‌و‌غمّ شما مراقبت از لشکر باشد تا به دشمن برسید. 🔻باید هر روز پیکی از جانب شما نزد من بیاید و گزارشی از شما بیاورد؛ زیرا من نیز به دنبال شما در حرکت هستم؛ هر چند چیزی جز آنچه خدا بخواهد، نمی‌شود. 🔻خونسردی و متانت خود را حفظ کنید و از شتاب‌زدگی بپرهیزید؛ مگر آنکه فرصت مغتنمی باشد که عذر و حجتی [ بر شتاب ورزیدن ] داشته باشید. مبادا آغاز به جنگ کنید؛ مگر آنکه دشمن جنگ را آغاز کند یا فرمان من به شما برسد، انشاءالله. والسلام. 📚منابع: ۱. نهج البلاغه، نامه ۵۶ ۲. شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۹۱ ۳. تحف العقول، ص۱۹۱ ۴. وقعة صفّین، ص۱۲۲ ۵. نهج البلاغه، نامه ۱۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و یکم ✳️ ماموریت مالک اشتر [ طلایه داران لشکر بعد از مواجهه با سپاهیان معاویه، نامه‌ای به من نوشتند و کسب تکلیف کردند. به مالک اشتر مأموریت دادم که هر چه زودتر خود را به لشکر برساند و فرماندهی آن را بر عهده بگیرد. به وی دستور دادم: 🔻ای مالک، زیادبن‌نَضر و شُرَیح به من پیغام داده‌اند که با ابو‌آعوَر‌ سُلَمی، فرمانده سپاه شام، روبه‌رو شده‌اند. فرستاده آن‌ دو به من چنین گزارش داد که آنان را در حالی ترک کرده است که دو لشکر در برابر یکدیگر صف‌آرایی کرده و آماده جنگ بودند. پس بشتاب و با سرعت خود را به یارانت برسان و هنگامی که به ایشان رسیدی، فرماندهی آنان را بر عهده بگیر. 🔻مبادا قبل از ملاقات با دشمنان و شنیدن سخنانشان، آغازگر جنگ باشی؛ مگر اینکه دشمن پیش‌دستی کند. مبادا دشمنی با آنها موجب آغاز جنگ باشد، پیش از آنکه چندین بار آنها را به پذیرش حق دعوت کرده و به دفعات حجت را بر آنان تمام کنی. 🔻در لشکر خویش، زیاد‌بن‌نَضر را به فرماندهی جناح راست و شُریح را به فرماندهی جناح چپ لشکر برگزین و خودت در وسط لشکر و میانه یارانت قرار بگیر. به دشمن چنان نزدیک نشو که آنها گمان کنند قصد درگیر شدن و افروختن جنگ داری و چنان از آنها فاصله نگیر که خیال کنند از ترس درگیری و جنگ، فاصله دوری را انتخاب کرده ای. لشکر را همین‌گونه اداره کن تا من به تو برسم که انشاءالله با شتاب خواهم آمد. ✳️ نامه‌ای خطاب به شریح و زیادبن‌نضر [ و نامه‌ای خطاب به شریح و زیاد نوشتم و ماموریت مالک اشتر را به آنان اعلام کردم: ] 🔻مالک را برای فرماندهی بر شما منصوب کردم. پس به اوامرش توجه کنید و مطیع فرامین وی باشید؛ زیرا مالک اشتر کسی است که نگرانی از کم‌خِردی و لغزش او وجود ندارد. وی در وضعیتی که شتاب لازم است، درنگ نمی‌کند و آنگاه که درنگ مناسب‌تر است، شتاب نمی‌‌ورزد. همان‌گونه که به شما دستور داده بودم، به او نیز دستور داده‌ام که آغازگر جنگ با دشمن نباشد؛ مگر اینکه با آنها دیدار کرده و به پذیرش حق دعوتشان کند و حجت را بر آنان تمام کرده باشد، ان شاءالله. ✳️ سخنرانی در نُخَیله و حرکت به سمت صفین 🔻روز چهارشنبه، پنجم شوال، آن زمان که در پادگان نُخَیله آماده‌ی حرکت شدیم، خطبه‌ای برای لشکریان ایراد کردم، بعد از حمد و ستایش خداوند و شهادت بر یگانگی او و رسالت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، تصمیم خود را مبنی بر گذشتن از دجله و همراه کردن و تشویق مردمی که در ساحل دجله هستند برای جنگ با دشمنان خدا، به اطلاع لشکریان رساندم. 🔻سوار بر اسب خود شدم و گفتم: بسم الله. "سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَإِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ؛ «پاک و منزّه است کسی که این را مسخّر ما ساخت، وگرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم؛ و بازگشت ما به سوی پروردگارمان خواهد بود." بارالها، از سختی و رنج سفر و از اندوه هنگام بازگشت و سرگردانی پس از یقین به تو پناه می‌برم. 🔻خداوندا، در این سفر، تو همراه من هستی و جانشین هر مسافر در میان خاندانش نیز تو هستی و جز تو کسی آنان را سامان ندهد و کفایت نکند؛ زیرا آن‌که مانده است، نمی‌تواند هم‌سفر باشد و آن‌که به سفر رفته است، نمی‌تواند همراه خانواده بماند. [ مالک‌بن‌حبیب افسار اسب مرا گرفته بود و می‌گفت: ای امیرالمومنین، شما با مسلمانان جهاد می‌روی و ایشان به پاداش جهاد و پیکار می‌رسند و مرا با گروهی از مردم در این جا باقی می‌گذاری؟ به وی گفتم: ] 🔻آنها به هر اجر و پاداشی برسند، تو نیز در اجر آنان شریکی؛ ولی حضور تو در اینجا بیشتر از حضور در میان لشکریان لازم است. 📚منابع: ۱. وقعة صفّین، ص۱۵۳ ۲. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۶۴ ۳. الفتوح، ج۱، ص۲۲۸ ۴. نهج البلاغه، نامه ۱۳ ۵. سوره زخرف، آیه ۱۳ و ۱۴ ۶. نهج البلاغه، نامه ۴۶ و ۴۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و دوم ✳️ حوادث مسیر کوفه تا صفین 🔸عبور از کربلا [ در مسیر حرکت، به سرزمین کربلا رسیدیم. اشک از دیدگانم جاری شد و به اطرافیانم گفتم: ] 🔻سوگند به خدا، اینجا محل استقرار مرکب‌ها و محل کشته شدن آنان است. اینجا کربلاست. گروهی در اینجا کشته می‌شوند که بدون حساب وارد بهشت شوند. اینجا محل ریخته شدن خون آنهاست. جوانان از خاندان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در این مکان کشته می‌شوند و آسمان و زمین بر آنها می‌گریند. 🔻اینجا محل به خاک افتادن شهیدان است. قبل از ایشان کسی بر آنها سبقت نگرفته است و کسانی هم که بعد از آنها خواهند آمد، به مقام ایشان نخواهند رسید. اینجا خون‌هایشان ریخته می‌شود. ای زمین، خوشا به حالت که خون عاشقان بر تو می ریزد! [ یارانم توضیح خواستند، به آنها گفتم: ] 🔻بزرگواری از آل محمّد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در اینجا فرود خواهد آمد، پس وای بر ایشان از شما و وای بر شما از ایشان! وای بر ایشان از شما که شما ایشان را به قتل می‌رسانید و وای بر شما از ایشان که خدا به سبب کشتن آنان، شما را به جهنم می‌برد! 🔸در شهر مدائن 🔻به شهر مدائن که رسیدیم، معقل‌بن‌قیس‌ریاحی را به همراه سه هزار تن به سوی شام روانه کردم و در خصوص تاکتیک های نظامی و روبرو شدن با دشمن، به او دستوراتی دادم. 🔸گلایه از مردم مدائن [ در دیدار با مردم مدائن، از آنان گلایه کردم: ] 🔻از تاخیر شما در پذیرفتن دعوتم و از همراهی نکردنتان با مردم دچار شگفتی شدم. از چه رو در این خانه‌ها که اهلش مردمانی ستمگر بودند و بیشتر ساکنانش راه هلاکت سپردند، باقی مانده‌اید و چرا امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر نمی‌کنید؟ [ آنها پاسخ دادند: ما منتظر فرمان تو بودیم و اکنون در خدمت آماده‌ایم. عُدَی‌بن‌حاتم را مسئول بسیج مردم شهر مدائن کردم و از آن شهر خارج شدم. ] 🔸سخن با دهقانان شهر انبار [ هنگامی که به شهر انبار رسیدیم دهقانان آنجا از اسبها پایین آمدند و با دویدن و مراسم خاصی به استقبال ما آمدند و هدایایی را ما تقدیم کردند. از آنها پرسیدم: ] 🔻این چهارپایان که با خود آورده‌اید، برای چیست و از این که پیاده شده‌اید و می‌دوید، چه قصدی دارید؟ [ گفتند: این مراسم که برگزار کردیم، سنت ماست که با اجرای آن، به بزرگان و زمامدارانمان احترام می‌گذاریم. این چهار پایان نیز هدایای ما به شماست. البته برای شما مسلمانان غذا هم آماده کرده‌ایم و برای چهارپایانتان علوفه‌ی بسیار فراهم ساخته‌ایم. به آنها گفتم: ] 🔻اینکه می‌گویید سنت شماست که به زمامدارانتان این‌گونه احترام بگذارید، به خدا سوگند، این دویدن شما برای بزرگانتان هیچ سودی ندارد. فقط شما خودتان را به زحمت می‌اندازید. دیگر چنین نکنید. 🔻اما این چهارپایانی که برای ما هدیه آورده‌اید، اگر دوست دارید ما آنها را از شما قبول کنیم، آنها را به حساب مالیات شما می‌پذیریم. اما غذایی که برای ما تهیه کرده‌اید، ما دوست نداریم چیزی از مال شما را بخوریم؛ مگر اینکه بهای آن را بپردازیم. اگر بهایش را معلوم نکنید ما به همان آذوقه‌ای که خود داریم، اکتفا می‌کنیم. 📚منابع: ۱. کشف الغمة، ج۱، ص۲۷۹ ۲. الإرشاد، ج۱، ص۳۳۲ ۳. تهذیب الأحکام، ج۶، ص۷۳ ۴. خصائص الأئمة، ص۴۷ ۵. مناقب آل‌أبی‌طالب، ج۲، ص۲۷۱ ۶. وقعة صفّین، ص۱۳۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و سوم ❇️ ورود به صفّین 🔸پرچم های ابوسفیان [ هنگامی که وارد صفین شدم و پرچم‌های لشکر معاویه را مشاهده کردم، به یارانم گفتم: ] اینها همان پرچم‌های ابوسفیان است که زیر سایه آن، با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌جنگیدند. 🔸اسلام ستیزان نمازگزار! [ به یارانم توضیح دادم: ] 🔻سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، آنها از روی درک حقیقت و با اختیار، اسلام را نپذیرفته‌اند. به زبان اظهار گرایش به اسلام می کنند؛ اما در دل کفرشان را پنهان کرده‌اند و چون برای مقابله با اسلام، یاوران و همدستانی یافته‌اند، به دشمنی خویش با ما بازگشته‌اند و البته نماز را نیز ترک نکرده‌اند. 🔸دست نیاز به سوی خدا [ دست به دعا برداشتم و با خداوند این گونه راز و نیاز کردم: ] 🔻ای خدای آسمانِ برافراشته و فضای نگاه‌داشته که آن را زمینه پیدایش شب و روز و جریان گردش ماه و خورشید و مسیر آمدوشد ستارگان قرارداده‌ای و جایگاه گروهی از فرشتگان ساخته‌ای که هیچ‌گاه از پرستش تو خسته نمی‌شوند؛ ای پروردگار زمین که آن‌را جایگاه سکونت انسان‌ها و مکان رفت‌و‌آمد خزندگان و چهارپایان و پدیده‌های دیدنی و نادیدنی شمارش‌ناپذیر قرارداده‌ای؛ ای پروردگار کوه‌های استوار و پابرجا که آن‌ها را برای زمین چونان میخ های محکم و برای مخلوقات تکیه‌گاهی مطمئن ساخته‌ای؛ اگر ما را بر دشمن پیروز ساختی، از اینکه تجاوز و ستم کنیم، برکنارمان دار و در راه حق استوارمان بدار و چنانچه آنها بر ما پیروز شدند، شهادت را نصیب ما کن و ما را از فتنه‌ها در امان بدار. ❇️ مشکل آب 🔸اتمام حجت با معاویه [ قبل از ورود ما به صفّین، لشکر معاویه شریعه آب را در اختیار گرفته بود و اجازه استفاده از آب را به سپاهیان ما نمی داد. "صعصعه‌بن‌صوحان" را خواستم و به وی گفتم: ] 🔻نزد معاویه برو و بگو: ما این راه را تا بدینجا پیموده‌ایم؛ ولی من از جنگ با شما، پیش از اتمام حجت، اکراه دارم. اما تو با لشکریانت بر ما تاخته و پیش از آنکه ما به جنگ با تو بپردازیم، به نبرد برخاسته‌ای و در شروع جنگ برما پیشدستی کرده‌ای. نظر ما این است که از جنگ خودداری کنیم تا تو را به حق دعوت کرده و اتمام حجت کنیم؛ ولی شما ستیزه‌جویی کرده و بین مردم و شریعه آب مانع شده‌اید. پس این مانع را از میان مردم و آب بردار تا به موضوع اصلی که میان ما و شما می‌گذرد، بیندیشیم و درباره آنچه ما و شما انجام داده‌ایم، دقت کنیم. اما اگر تو چنین می‌پسندی که غرض اصلی را که برای آن آمده‌ایم، رها کنیم و اجازه دهیم مردم بر سر آب بجنگند تا هر که پیروز شد از آن بنوشد، ما نیز چنان می‌کنیم. 🔻[ معاویه با نزدیکانش مشاوره کرد و اتفاق نظری در میان آنان ندید. به صَعصَعه پاسخ داد: بعداً تصمیم خود را اعلام خواهم کرد. صعصعه بازگشت و لشکر معاویه به تقویت نیروهایش در شریعه آب اقدام کرد. ] 📚منابع: ۱. شرح الأخبار، ج۲، ص۱۵۵ ۲. وقعة صفّین، ص۲۱۵ ۳. شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۳۱ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۱ ۵. الکامل، ج۳، ص۲۸۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و چهارم ❇️ شمشیرها را با خون سیراب کنید تا از آب سیراب شوید [ در میان یاران خویش خطبه‌ای خواندم و آنان را به بازپس‌گیری شریعه آب تشویق کردم: ] 🔻 این قوم با بستن آب به روی شما، در حقیقت شما را بر سر سفره جنگ میهمان کرده‌اند. اکنون بر سر دوراهی قرار دارید: یا با ذلت و خواری و جای خود بنشینید یا شمشیرها را از خون آنها سیراب کنید تا از آب سیراب شوید. پس اگر شکست‌خورده و مقهور شوید، زنده بودن شما هم به منزله مرگ خواهد بود و اگر پیروز شوید، حتی مرگ شما نیز حیات جاودان است. 🔻بدانید معاویه جماعتی از گمراهان را به همراه خود به میدان جنگ آورده و حقیقت حال را از آنان پوشیده داشته است تا گلوهای خود را آماج تیر و شمشیر‌ها سازند. ❇️ یا از آب بنوشید یا همگی تن به کشتن دهید! [ "اشعث‌بن‌قیس" را که فرماندهی بخشی از لشکر را بر عهده داشت، خواستم و برای بازپس‌گیری شریعه آب به وی دستور دادم: ] 🔻با چهار هزار سوار حرکت کن و به قلب لشکر معاویه حمله ببر. یا از آن آب می‌نوشی و یارانت را نیز سیراب می کنی یا همگی کشته می‌شوید. من نیز مالک اشتر را با سربازان سوار و پیاده پشت سر تو می‌فرستم. ❇️ مقابله به مثل نکنید [ سپاهیان ما حمله کردند و شریعه آب را از لشکریان معاویه بازپس گرفتند و در این حال سوگند یاد کردند که به آنها اجازه نوشیدن از این آب را نخواهند داد. به آنان پیام دادم: ] 🔻به اندازه نیازتان آب بردارید و به لشکر خویش بازگردید و راه را برای رسیدن آنها به آب باز بگذارید که خداوند در مقابل ظلم و ستمی که آنها بر شما روا داشتند، شما را بر آنها پیروز کرد. امروز شما با مردانگی و غیرتی که به خرج دادید، به پیروزی دست یافتید. ❇️ من رفتار جاهلانه نمی‌کنم [ یارانم درخواست کردند که ای امیرالمومنین، حال که شریعه آب را در اختیار گرفته‌ایم، همان‌گونه که آنان اجازه استفاده از آب را به ما ندادند، شما هم اجازه ندهید که آنها از آب استفاده کنند. به آنها گفتم: ] 🔻نه، بین آنها و آب مانع نشوید! من همانند نادانان رفتار نمی‌کنم. به زودی کتاب خدا را بر آنها عرضه کرده و آنها را به راه هدایت دعوت خواهم کرد. اگر پذیرفتند که چه بهتر؛ در غیر این‌صورت، تیزی شمشیر کفایت می‌کند، ان شاءالله. 📚منابع: ۱. نهج البلاغه، خطبه ۵۱ ۲. مروج الذهب، ج۲، ص۴۱۷ ۳. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۶۹ ۴. الفتوح، ج۱، ص۲۴۰ ۵. الکامل، ج۳، ص۲۸۵ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و پنجم ❇️ هدایت لشکریان [ قبل از آغاز جنگ فرصت‌هایی برای گفت‌و‌گو با سپاهیان پیش می‌آمد و به اصحاب و یارانم تذکراتی می‌دادم در یکی از این فرصت‌ها به حقوق متقابل امام و امّت پرداختم و به آنان گفتم: ] 🔻اما بعد، به راستی که خداوند متعال برای من به گردن شما حقی قرار داده و از سوی دیگر، شما نیز نظیر همان حق را به گردن من دارید. حقی که من بر شما دارم به دلیل حاکمیت و ولایت من بر شما و همچنین به سبب مقام و منزلتی است که خداوند در میان شما به من بخشیده است... 🔸بزرگ‌ترین حقوق متقابل رهبر و مردم 🔻از دیگر حقوق الهی که خداوند بر مردم واجب کرده، حقوقی است که در ارتباط مردم با یکدیگر قرارداده و این حقوق نیز متقابل است؛ یعنی برای هر کس که حقی قائل شده، در مقابل حقوقی نیز بر عهده وی گذاشته است که باید درباره دیگران رعایت کند و این حقوق در ارتباط با یکدیگر معنا پیدا می‌کند و واجب می‌شود. 🔻یکی از آن حقوق، بلکه بزرگ‌ترین آن، حق ولی و رهبر جامعه بر عهده مردم و حق مردم بر عهده ولی و سرپرست است و این همان واجبی است که خداوند متعال برای حاکمان و مردم مقرر ساخته است تا رعایت آن تضمین کننده نظام‌مندی جامعه و صمیمیت مردم و حاکمان باشد و زمینه عزّت و سربلندی دین و استحکام روابط اجتماعی را فراهم آورد. 🔸ثمرات نصرت ولی حق 🔻پس، مردم و امورشان اصلاح نمی‌شوند مگر زمانی که رهبرشان صالح باشد و ولی جامعه و رهبران نمی‌توانند اصلاح‌گری کنند، مگر اینکه مردم در یاری و اطاعت از او استقامت و ایستادگی داشته باشند. پس هر گاه مردم و جامعه حقّ ولی و رهبر را اداء کردند و ولی حقّ مردم را اداء نمود، حق و حقیقت در میان آنان عزیز و ارزشمند شده، قواعد و راهکارهای دین در جامعه برپا می‌گردد، ساختارهای عدالت و نشانه‌های عدل و درستکاری برپا می‌شود، سنّت‌های اسلام ناب محمدی مانند خون تازه در رگهای جامعه جاری می‌گردد و در اثر آن روزگار اصلاح شده و امیدها برای پایداری حکومت عدل الهی زیاد می‌گردد و دشمنان از نابود کردن آن مأیوس می شوند. 🔸عواقب عدم نصرت ولی حق 🔻اما اگر مردم بر ولی و رهبر جامعه غلبه کرده و از فرمان او سرپیچی کنند یا اگر ولی به مردم فخر فروشد و به آنان ستم کند، اختلاف کلمه پیش می‌آید، طمع‌‌های باطل ظهور و بروز می‌یابد، بدعت‌گذاری در دین فراوان می‌شود، نمادهای والای دین مغفول واقع می‌شود، هوا و هوس بر جامعه سایه می‌افکند، نشانه‌های دین به تعطیلی کشیده می‌شود، بیماری‌های نفسانی رو به ازدیاد می‌گذارد و کار به جایی می‌رسد که کسی از تعطیل شدن حدود الهی احساس نگرانی نمی‌کند، ریشه‌دار شدن باطل‌های بزرگ در جامعه موجب آزردگی خاطر کسی نمی‌شود و نتیجه این می‌شود که خوبانِ جامعه خوار شوند، افراد پست و حقیر ارج و منزلت یابند، شهرها رو به ویرانی بگذارند و مجازات سخت خداوند درباره بندگان قطعی شود. 🔻پس ای مردم، بشتابید برای یاری کردن یکدیگر در مسیر فرمان‌برداری از خداوند بزرگ و قیام برای عدالتی که خواست پروردگار است و وفاداری به پیمانی که با خدا بسته‌اید و انصاف‌ورزیدن درباره همه حقوق الهی که بر عهده شما قرار دارد؛ زیرا بندگان خدا بیش از هر چیزی نیازمند همکاری صمیمی با یکدیگر و خیرخواهی در حق هم در این زمینه‌ها هستند... 🔻از همگان برای برپایی حق استمداد می‌شود؛ حتی از کسانی که موقعیت درخور توجهی ندارند و مردم با دیده حقارت به آنان می‌نگرند و امید به یاری‌رسانی آنها ندارند! و البته از کسانی که وضعیت برتری دارند و از نعمت‌های بیشتری برخوردارند، انتظار بیشتری برای یاری حق می‌رود و همه مردم، از کوچک و بزرگ، در نیازمندی به درگاه خداوند بزرگ، یکسان‌اند. 📚منابع: ۱. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و ششم ❇️ پست‌ترین حالت برای زمامداران [ در پاسخ شخصی که از من تعریف و تمجید و مدح و ثنا می‌‌کرد، گفتم: ] 🔻پست‌ترین حالت برای زمامداران این است که مردم صالح گمان برند آنان به فخرفروشی و خودنمایی علاقه‌مند هستند و رفتار آنان حمل بر تکبر شود. من خوش ندارم گمان کنید چاپلوسی و مدح و ثنا را دوست دارم. خدای را شکر که چنین نیستم و اگر هم بودم، به نیت اظهار تواضع در پیشگاه خدای سبحان آن را ترک می‌کردم؛ زیرا که خدا به بزرگی و کبریایی سزاوارتر است. 🔻آری، مردم پس از رفع مشکلی بزرگ و پشت‌سر‌گذاشتن امتحانی سخت، به تعریف و تمجید رو می‌آورند [ ولی اکنون زمان آن نرسیده است]. پس مدح و ثنای من نکنید؛ زیرا هنوز در پیشگاه خداوند و شما، وظایفی باقی مانده است که از انجام آنها فراغت نیافته‌ام و واجباتی هست که باید آنها را انجام دهم. 🔻آن‌گونه که با حاکمان زورگو و مستبد سخن می‌گویند، با من سخن مگویید و آن‌گونه که با پادشاهان، محافظه‌کاری می‌کنند، با من محافظه‌کاری نکنید و با ظاهرسازی و دورویی با من معاشرت ننمایید. گمان مبرید که اگر مطلب حقی به من گفته شود، پذیرش آن بر من سنگین و دشوار آید یا اینکه من به دنبال بزرگی خود هستم. زیرا کسی که شنیدن حق برای او سنگین باشد یا از تذکر بجا و عادلانه ناراحت شود، به طور حتم، عمل به حق و رعایت عدل برای او دشوارتر خواهد بود. 🔸ترغیب لشکریان به گفتن حق و مشورت دادن 🔻از گفتن سخن حق و ارائه مشورت عادلانه کوتاهی نکنید؛ زیرا من خود را برتر از خطا و مصون از آن نمی‌دانم، مگر آنکه خداوند مرا حفظ کند. او که از من تواناتر و بر من، از خودم مسلط‌تر است. و من و شما همگی بندگان مملوک او هستیم و پروردگاری جز او نداریم. او چنان مالکیتی بر ما دارد که ما بر خویشتن خویش نداریم و اوست که ما را از جهالتی که گرفتارش بودیم بیرون آورد و به آنچه صلاح ما بود، رهنمونمان کرد و گمراهی ما را به هدایت مبدّل فرمود و پس از کوری، به ما بصیرت بخشید. 🔻[ همان فرد سپاهی دوباره در پاسخ من، شروع به تمجید از من کرد و من را "امام صالح" خواند و بیان کرد که: آنچه به تو اظهار می‌کنیم و سخنانی که در محضر تو می‌گوییم، همه برای تقرب جستن به درگاه خداوند بزرگ است که این تقرّب را با بیان بزرگواری‌های تو و شکر زمامداری تو جست‌ و‌جو می‌کنیم. اکنون در کار خود و ما بنگر و فرمان خدا را برای خود و ما اجرا کن که ما در مقابل فرمان تو سر تسلیم فرود می‌آوریم و می‌دانیم که فرمان تو به سود همگان است. در پاسخ محبّت‌های وی گفتم: ] 🔻من نیز در پیشگاه خداوند، شما را بر خویشتن گواه می‌گیرم. شما می‌دانید من چگونه بر شما رهبری کردم و به زودی من و شما در روز قیامت، در برابر خداوند گرد هم می‌آییم و از ما سوال می‌شود و آنجاست که درباره یکدیگر گواهی می‌دهیم. پس امروز طوری که گواهی ندهید که فردای قیامت برخلاف آن گواهی دهید؛ زیرا چیزی بر خداوند بزرگ پوشیده نمی‌ماند و در درگاه او جز تسلیم در همه امور، روا نیست. 📚منابع: ۱. کافی، ج۸، ص۳۵۲ ۲. نهج البلاغه، خطبه۲۱۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و هفتم ❇️ شواهدی از قران برای اثبات امامت [ در جمع سپاهیان که تعداد زیادی از مهاجر و انصار نیز در آن جمع حضور داشتند، بر فراز منبر جای گرفتم و خطبه‌ای ایراد کردم: ] 🔻ای مردم، الطاف خداوند در حق من بیش از آن است که در شمار آید، فقط به آنچه خداوند در کتابش نازل کرده یا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درباره من گفته است، اکتفا می‌کنم و از یادآوری سایر فضایل چشم می‌پوشم. 🔻به این ترتیب آیاتی از قرآن را در خصوص اثبات امامت ما اهل بیت، برای آنها قرائت کردم و تفسیر آنها را از زبان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، برای آنها یادآوری کردم. از جمله آن آیات: آیه ۱۰ و ۱۱ سوره واقعه آیه ۵۹ سوره نساء آیه ۵۵ سوره مائده(آیه ولایت) آیه ۱۶ سوره توبه آیه۳ سوره مائده( آیه اِکمال) آیه ۳۳ سوره احزاب( آیه تطهیر) آیه ۱۱۹ سوره توبه( آیه صادقین) و آیه ۷۷ و ۷۸ سوره حج. 🔻همین طور احادیثی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله که اشاره به امامت من بعد از ایشان بود، به یاد آنها آوردم و از آنها اقرار و شهادت گرفتم. از جمله آن احادیث: حدیث غدیر حدیث منزلت حدیث ثقلین. 🔻[ بعد از شنیدن شهادتِ اصحاب بر این احادیث، خطابه‌ام را با این جمله به پایان بردم: ] خداوند مرا بس است. ❇️ قدم در راه روشن حقوق 🔻[ خطاب به یارانم، خطبه‌ای دیگر خواندم و راه روشن حقی را که در آن گام نهاده بودند، برایشان تبیین کردم. یارانم گفتند: یا امیرالمومنین، هرگاه اراده کردی به سوی دشمن حمله کن. به خدا سوگند که ما به فرمان غیر تو نخواهیم بود. در رکاب تو از مرگ استقبال می‌کنیم و اگر زنده بمانیم، در کنار تو خواهیم بود. در پاسخ آنان گفتم: ] 🔻سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مرا نظاره می‌کرد آنگاه که من در مقابل رویش شمشیر می‌زدم. حضرت فرمودند: " شمشیری جز ذوالفقار نیست و جوانی همانند علی نیست." سپس خطاب به من فرمودند: " ای علی، جایگاه تو نزد من، همانند جایگاه هارون نزد موسی است؛ فقط بعد از من پیامبری نخواهد بود. ای علی،زندگی تو و همچنین مرگ تو همراه من است." 🔻به خدا سوگند، دروغ نمی‌گویم و به من نیز دروغ گفته نشده است؛ گمراه نیستم و کسی نیز مرا گمراه نکرده است و پیمانی را که با من بسته شده است به بوته فراموشی نسپرده‌ام؛ زیرا که فراموشکار نیستم. من دلیل روشنی از خدایم دارم که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله برایم بیان کرده است و بر راه روشن حق گام برمی‌دارم که قدم قدمِ آن را می‌شناسم. 📚منابع: ۱. کتاب سلیم‌بن‌قیس، ج۲، ص۷۵۷، ح۲۵ ۲. شیخ صدوق، الأمالی، مجلس۶۳، ح۱۰، ص۴۰۵ ۳. وقعة صفّین، ص۳۱۳ ۴. شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۲۴۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و هشتم ✳️ آخرین اتمام حجت با معاویه 🔸حجت را بر او تمام کنید [ چند نفر از یارانم را به سراغ معاویه فرستادم و گفتم: ] حجت را بر معاویه تمام و او را نصیحت و انذار کنید، قبل از اینکه جنگ آغاز شود. [ آنها از گفت‌و‌گو با معاویه نتیجه‌ای نگرفتند. چند نفر دیگر از یارانم را فرا خواندم و به آنان گفتم: ] 🔻به سراغ این مرد بروید و او را به سوی خداوند بزرگ دعوت کنید. او را به طاعت و فرمان‌بری و حفظ اتحاد مسلمانان و پیروی از امر خداوند متعال فراخوانید. امید است که خداوند متعال او را هدایت کرده و تشتت و اختلاف را از این امت رفع کند. 🔸پاسخی به فرستادگان معاویه [ أبوالدرداء و أبوهُرَیره از جانب معاویه پیام آوردند که اگر قاتلان عثمان را که در میان لشکر تو هستند به ما تسلیم کنی، آماده مذاکره هستیم! در پاسخ آنها، قضایای مربوط به قتل عثمان و بیعت مردم با خودم را، عنوان کردم و گفتم: ] 🔻اگر قرار بر خون‌خواهی است، فرزندان عثمان برای خون‌خواهی پدرشان، از معاویه سزاوارترند و معاویه حق ندارد یکپارچگی مسلمانان را از بین ببرد و وحدت آنان را به تفرقه تبدیل کند و مردم را به سوی خویش فراخواند! 🔻در ادامه، استدلال های قوی و درستی آوردم که فرستادگان معاویه نتوانستند اشکالی در آنها، وارد کنند و اقرار کردند که من با انصاف، حتی بالاتر از انصاف سخن می‌گویم، بنابراین برخاستند و آنجا را ترک کردند. 🔻معاویه بهانه‌های دیگری هم بعد از آن آورد که من به یکایک آنها پاسخ‌های متقنی دادم. در نهایت، معاویه حاضر نشد از مواضع نادرست خود، کوتاه بیاید و هدایت را بپذیرد! ✳️ پرهیز از شروع جنگ 🔸تاخیر در جنگ، به امید هدایت دشمن 🔻[ پس از آنکه سپاهیان ما بر شریعه‌ی آب مسلط شدند، توقع داشتند که دستور جنگ با لشکر معاویه را صادر کنم؛ ولی من به دنبال اتمام حجت بیشتر بودم و امیدوار بودم که گروهی از آنان راه هدایت را بیابند. برخی سپاهیان زبان به اعتراض گشودند و گفتند: مردم گمان می‌کنند تو از مرگ هراس داری یا اینکه در حقانیت جنگ با معاویه دچار تردید هستی! ] 🔻در مورد این درنگ و خویشتن‌داری از شروع جنگ، به سپاهیانم توضیح دادم که هدفم هدایت آنها بود و اینکه امیدوار بودم گروهی از لشکریان معاویه به من بپیوندند و توسط من هدایت شوند. و گفتم: امیدوارم در لابلای تاریکی‌ها و با چشمان کم‌سوی خودشان، پرتوی از نور مرا مشاهده کنند و به سوی من بشتابند، که این برای من بهتر است از این که آنان را در راه گمراهی، کشتار کنم؛ گرچه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار می‌شوند. 🔻در میان سپاهیانم خطبه‌ای خواندم مبنی بر اینکه شما نباید آغازگر جنگ باشید! همچنین رعایت اصول انسانی و اخلاقی در جنگ را به آنها متذکر شدم. 🔸اهانت‌های دشمن، تحریک‌کنندهٔ شما برای آغاز جنگ نشود [ وقتی از هدایت لشکریان معاویه ناامید شدم، به منادی خود دستور دادم که در مقابل آنان بایستد و پیام مرا به آنها برساند: ] 🔻توجه کنید که در این مدت با شما مدارا کردم و به شما فرصت دادم تا به راه حق بازگردید و مهلت دادم تا به درگاه خدا توبه کنید. با کتاب خدا برای شما استدلال کردم و دلیل‌ها آوردم و شما را به سوی کتاب خدا فراخواندم؛ ولی شما دست از طغیان و سرکشی برنداشتید و به ندای حق پاسخ مثبت ندادید. پس من گناه پیمان‌شکنی را بر عهده شما می‌نهم. همانا خداوند خائنان را دوست نمی‌دارد. [ و با خط مقدم سپاه خود سخن گفتم و به آنان تذکر دادم: ] 🔻در همین جایی که هستید، استوار بمانید. چنان به دشمن نزدیک نشوید که همانند جنگ افروزان و آغازگران جنگ باشید و آنقدر دور نایستید که گمان کنند از نبرد هراس دارید. اهانت‌های دشمن موجب نشود که شما جنگ را آغاز کنید، تا اینکه حجت را بر آنها تمام کنید و آنان را به راه هدایت فرا خوانید. 📚منابع: ۱. الفتوح، ج۱، ص۲۴۵ ۲. وقعة صفّین، ص۱۸۷ ۳. الفصول المهمة، ص۸۷ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۵۵ ۵. تاریخ طبری، ص۲۰۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...