eitaa logo
ریشه‌ها
57 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
8 فایل
رهیافتی بر افول استعمار و ظهور حکومت مستضعفان جهت ارتباط با مدیر: @dastmalbaf
مشاهده در ایتا
دانلود
ریشه‌ها
«سید رشتی دارای مؤلّفات بسیاری است که احدی چیزی از آن‌ها نفهمیده است، گویا که با زبان هندی حرف می‌زن
1260 ه.ق: «حاجى سيّد كاظم رشتى ... درگذشت و سيد على‌محمّد شيرازى شاگرد حاجى سيّد كاظم رشتى دعوى بابيّت نمود و اين دعوى رفته‌رفته اسباب فتنه‌ی عظيم گشت. تبيينْ آن‌كه: سيد على‌محمّد شيرازى پسر ميرزا رضا نام بزّاز در بدايت عمر به تحصيل علوم پرداخت و هنوز بهره‌اى از آن حاصل نكرده، به رياضت شاقّه مشغول شد، و در شدت گرما در بندر بوشهر روزها بالاى بام سر برهنه دَعَوات براى تسخير آفتاب مى‌خواند و اين خيالات باطله او را خشكى مغز كه از تابش آفتاب گرم بوشهر حاصل شده بود تكميل نمود و به عتبات عاليات رفته سالى دو، در حوزه‌ی درس حاجى سيد كاظم حاضر شد، چون حاجى سيد كاظم درگذشت سيد علی‌محمّد با بعضى از شاگردان حاجى سيّد كاظم به مسجد كوفه رفته چهل روز رياضت كشيد و يك‌مرتبه سودا به سرش زده گفت من بابم، و بايد از ابواب، داخل بيوت شد و هركس جز اين كند گمراه است. چيزى نگذشت كه بر ادّعاى خود افزوده دعوى مهدويت نمود و گفت سال ديگر دعوى خود را در مكه ظاهر و خروج خواهم كرد و خون‌ها خواهم ريخت و شما نامه‌اى كه به من مى‌نويسيد با مركب و مداد ننويسيد بلكه با سرخى بنويسيد كه اين نيز علامتى خاص است. و در اذان و اقامه نماز بگویید «أشهد أنّ عَلِىّ‌مُحمّداً بقيّة الله» و اكنون كه من پديدار گشته ظهور حق تمام گشته چه، محمّد و على دو تن بودند و اكنون هر دو منم كه نام من على‌محمّد است و اين هر دو با من بيعت كرده‌اند و كمال معجزه‌ی من اين است كه روزى هزار بيت كتابت كنم و گاه باشد كه هزار بيت به مناجات سخن گويم و استيلاى من بر تمام روى زمين خواهد بود و تمام اديان را امّت واحده خواهم نمود.» (اعتماد السلطنه، تاريخ منتظم ناصرى، ج3، صص: 1670-1671.) https://eitaa.com/risheh
«... بالجمله، خرافات به هم مى‌بافت و اسامى انبياء و ائمه (ع) را بر پيروان خود مى‌نهاد، و براى يك زن بيشتر از يك شوى تجويز مى‌كرد، و به مكه رفت كه دعوت خود را ظاهر كند. بعضى او را تخويف نمودند، لهذا به بوشهر آمد و جمعى از مريدان خود را به شيراز فرستاد كه مردم را به او بخوانند و اين در وقتى بود كه حسين خان آجودان‌باشى در حكومت فارس استقلال داشت. پس از آن‌كه حسين خان از واقعه آگاه شد چند تن از پيروان او را به دست آورده، پى آن‌ها را بريد و كس[ی] به بوشهر فرستاده، سيد على‌محمّد را در نوزدهم رمضان به شيراز آوردند و به دروغ به او اظهار ارادت نمود و گفت كه من توپخانه‌ی فارس را با تو حركت دهم و با منكران تو جنگ كنم. سيد على‌محمّد گفت چون دنيا را مسخّر كردم مملكت روم (۱) را به تو خواهم داد. حسين خان آجودان‌باشى صاحب‌اختيار گفت بهتر آن است كه حجت خود را بر علماى عصر تمام كنى تا تابع تو گردند آن‌وقت كار عامه سهل است، و مجلسى از علما و فقها منعقد نمود و سيد يحيى- پسر سيد جعفر دارابى معروف به كشفى- كه پيروى باب اختيار كرده بود نيز در آن مجلس حاضر شد. سيد على‌محمد به علما گفت «شما چگونه از متابعت من سر پيچيد و حال آن‌كه از پيغمبرى كه به دين او هستيد جز قرآنى در ميان نيست و قرآن من افصح از آن است و دين من ناسخ دين آن پيغمبر مى‌باشد.» علما بنا بر مُواضعه‌اى كه با حسين خان داشتند، ساكت شدند. حسين خان گفت بهتر آن است كه احكام خود را در صفحه‌اى بنويسيد تا همه بخوانند و پيروى كنند. سيد على‌محمد چند سطرى نوشت، چون علما بديدند همه لجن و غلط بود. حسين خان صاحب‌اختيار گفت: تو با اين پايه و مايه چگونه دعوى برترى بر حضرت رسول (صلّى الله عليه و آله) نمایى؟ پس فرمان داد تا او را از مجلس بيرون كشيدند و چوب زياد زدند. او كلمات عاميانه در اظهار پشيمانى گفت و اظهار توبه نمود. بعد از آن روى او را سياه كردند و به مسجد شيخ ابوتراب امام جمعه بردند و او پاى شيخ را بوسيده، خود را لعن كرد و مدت شش ماه حبس بود.» (اعتماد السلطنه، تاريخ منتظم ناصرى، ج3، صص: 1671-1672.) (۱): مراد از کشور روم، امپراطوری عثمانی است. https://eitaa.com/risheh
سید علی‌محمد شیرازی (باب)
ریشه‌ها
«... بالجمله، خرافات به هم مى‌بافت و اسامى انبياء و ائمه (ع) را بر پيروان خود مى‌نهاد، و براى يك زن
«... حضرت باب روی به جمعیت کرده، فرمودند: لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا منکر نبوت حضرت رسول بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا منکر انبیای الهی بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا منکر امامت امیرالمؤمنین و سایر ائمه‌ی اطهار بداند.» (مقاله‌ی «پاسخ به نقدی بر سند توبه‌نامه‌ی علی‌محمد باب» از پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب، به نقل از: اشراق خاوری، مطالع الأنوار (تلخیص تاریخ نبیل زرندی)، مؤسسه ملّی مطبوعات امری، بی‌تا، ص 126 و ص 132.) https://gap.im/risheh
ریشه‌ها
«... حضرت باب روی به جمعیت کرده، فرمودند: لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر ک
«... وصول این توقیع منیع که امتحانی شدید برای اهل ایمان بود، اثرات عجیبی [بر] مؤمنین ایجاد کرد. بعضی در این امتحان لغزیدند و گفتند چطور شد که سید باب به وعده‌ی خود وفا نکرد؟» (همان) https://gap.im/risheh
ریشه‌ها
«... وصول این توقیع منیع که امتحانی شدید برای اهل ایمان بود، اثرات عجیبی [بر] مؤمنین ایجاد کرد. بعضی
«هنگامي كه ميرزا على‌محمد باب در شيراز محبوس داروغه‌ی آن‌جا مى‌بود، ملا حسين بشرويه كه يكى از طلاب علوم رسميه بود آن را ملاقات نمود، به هواى رياست مزخرفاتش را قبول، دعوتش را اجابت كرد. ميرزا على‌محمد آن را به دعوت اهالى عراق و خراسان مأمور ساخت. مشارٌاليه به اصفهان آمد و در آن‌جا ملا محمدتقى هراتى‌الاصل كه ساكن اصفهان بود و از فقاهت بهره‌اى داشت آن را به دمدمه و فسون به اطاعت باب ملعون بيرون آورد. از اصفهان به كاشان گرایيد ميرزا جانى نام را كه از معارف تجار آن ديار بود به جاده‌ی ضلالت كشانيد. از آن‌جا به دارالخلافه آمد تنى چند به اطاعت آن بوالفضول جَهول درآمدند. از آن‌جا شرحى به قرةالعين نگاشت، به سفر خراسان و دعوت اهالى آن سامان مأمورش داشت. و هم‌چنين به حاجى محمدعلى بارفروشى كه يكى از علماء نادان مازندران بود در اثناء طريق مكه‌ی معظّمه، ميرزا على‌محمد باب را ديده و به طريقه‌ی آن گرويده بود اعلام نمود كه آن هم طريق خراسان پويد، خود نيز عازم خراسان گرديد. بعد از ورود به ارض اقدس به ضلالت عباد و به تهييج فتنه و فساد مشغول گشت. ملا عبدالخالق يزدى و ملا على‌اصغر نيشابورى كه از معارف بودند به دعوتش مايل آمدند. چون اين خبر در خدمت حشمةالدوله كه خارج از مشهد مقدس بود سمر گشت ملا حسين را به اردو احضار فرموده محبوس نمود. ملا على‌اصغر بيزارى از وى جست، از باب و پيروانش تبرّی نمود. ملا عبدالخالق در خانه‌ی خود منزوى گرديد.» (حقايق الاخبار ناصرى، ج2، صص: 56-57.) https://gap.im/risheh
ریشه‌ها
«هنگامي كه ميرزا على‌محمد باب در شيراز محبوس داروغه‌ی آن‌جا مى‌بود، ملا حسين بشرويه كه يكى از طلاب ع
«سيد على‌محمد ... مدت شش ماه حبس بود تا خبر او در عراقِ [عجم] منتشر شد و بر منوچهر خان معتمدالدوله مشتبه كردند كه او از نيكان است. معتمدالدّوله چند نفر را به شيراز فرستاد، سيد على‌محمد را به اصفهان آوردند و صاحب‌اختيار، سيد يحيى را از توقّف در شيراز منع كرد و او به يزد رفت. و معتمدالدوله شبى علما و حكما را جمع كرد و سيد على‌محمد در آن مجلس از عهده‌ی سؤال و جواب برنيامد و بطلان اقوال او ظاهر گشت. پس از آن باز معتمدالدوله وى را در منزلى مخفى داشت و شهرت داد كه او از اين شهر رفته است. چون در سال هزار و دويست و شصت و سه معتمدالدوله وفات كرد سيد على‌محمد فتنه‌ی خود را ظاهر و منتشر ساخت و كارگزاران دولت او را از اصفهان به «چهريق» آورده، در قلعه متوقف ساختند.» (اعتمادالسلطنه، تاريخ منتظم ناصرى، ج3، ص: 1672.) https://eitaa.com/risheh
ریشه‌ها
«سيد على‌محمد ... مدت شش ماه حبس بود تا خبر او در عراقِ [عجم] منتشر شد و بر منوچهر خان معتمدالدوله م
گزارش ناصرالدين ميرزا ولي‌عهد- از جلسه‌ی مناظره‌ی علما با سید باب - به محمد شاه: «هو الله (تعالَی شَأنُهُ). قربان خاک پای مبارکت شوم. در بابِ «باب» که فرمان قضاجریان صادر شده بود که علماء طرفین را حاضر کرده با او گفت‌وگو نمایند، حسب‌الحکم همایون محصل فرستاده با زنجیر از ارومیه آورده ... و ... جناب آخوند ملا محمد و ملا مرتضی‌قلی را احظار نمود و در مجلس از نوکران این غلام ... نیز ایستادند. اول حاجی ملا محمود پرسید که: مسموع می‌شود که تو می‌گویی من نایب امام هستم و بابم و بعضی کلمات گفته‌ای که دلیل بر امام بودن، بلکه پیغمبری توست. گفت: «بلي، ... من نايب امام هستم و باب امام هستم و آن‌چه گفته‌ام و شنيده‌ايد راست است و اطاعت من بر شما لازم است، به دلیلِ «اُدخُلُوا البابَ سُجَّداً». ولکن این کلمات را من نگفته‌ام، آن‌که گفته است، گفته است.» پرسیدند: «گوینده کیست؟» جواب داد: «آن‌که به کوه طور تجلی کرد. روا باشد اَنا الحَقّ از درختی/ چرا نَبوَد روا از نیکبختی؟ منی در میان نیست. این‌ها را خدا گفته است. بنده به‌منزله‌ی شجره‌ی طور هستم. آن‌وقت در او خلق می‌شد، الآن در من خلق می‌شود و به خدا قسم كسي كه از صدر اسلام تا كنون انتظار او را مي‌كشيد، منم. آن‌که چهل هزار علما، منکر او خواهند شد، منم.» پرسیدند: «این حدیث در کدام کتاب است که چهل هزار علما منکر خواهند گشت؟» گفت: «اگر چهل هزار نباشد چهار هزار که هست.» ... (مقاله‌ی «بازشناسی و بازخوانی اسناد و نسخه‌های توبه‌نامه‌ی سید علی‌محمد باب» نوشته‌ی احسان‌الله شکراللهی طالقانی، نیز «توبه‌نامه‌ی علی‌محمد شیرازی (باب)»، هر دو از وبلاگ «انعکاس» (goodbook.blogfa.com)، به‌نقل از: کشف الغطاء، ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، صص 202–201؛ ر.ک: بهایی‌گری، ص 34 و بهاییت در ایران، ص 188.) https://eitaa.com/risheh
ریشه‌ها
گزارش ناصرالدين ميرزا ولي‌عهد- از جلسه‌ی مناظره‌ی علما با سید باب - به محمد شاه: «هو الله (تعالَی شَ
«... ملا مرتضی‌قلی گفت: «بسیار خوب. تو از این اقرار صاحبُ‌الاَمری. اما در احادیث هست که آن حضرت از مکه ظهور خواهند فرود، و نقبای جن و انس با چهل‌وپنج هزار جنیان ایمان خواهند آورد، و مواریث انبیاء از قبیل زره داوود و نگین سلیمان و ید بیضاء به آن جناب خواهند بود. کو عصای موسی و کو ید بیضاء؟» جواب داد که: «من مأذون به آوردن این‌ها نیستم.» جناب آخوند ملا محمد گفت: «غلط کردی که بدون اذن آمدی.» بعد از آن پرسیدند که: «از معجزات و كرامات چه داري؟» گفت: «اعجاز من اين است كه از براي عصاي خود آيه نازل مي‌كنم.» و شروع كرد به خواندن اين فقره: «بسم الله الرحمن الرحيم، سبحانَ اللهِ القُدُّوسِ السُّبُوحِ الّذي خَلَقَ مِن السَّموات وَ الاَرض كَما خَلَقَ هذا العَصا آيةً مِن آياتِهِ». اِعراب كلمات را به‌قاعده‌ی نحو غلط خواند و تاء «سماوات» را به فتح خواند. گفتند «مكسور بخوان»، آن‌گاه «الأرض» را مكسور خواند. اميراصلان عرض كرد: «اگر اين قبيل فقرات از جمله‌ی آيات باشد، من هم توانم تلفيق كرد و عرض كرد: «الحمد لله الذي خلق العصا كما خلق الصباح و المساء». باب بسيار خجل شد. ... بعد از این، مسائلی از فقه و سایر علوم پرسیدند، جواب گفتن نتوانست. حتی از مسائل بدیهیه‌ی فقه از قبیل شک و سهو سؤال نمودند، ندانست و سر به زیر افکند. باز از آن سخن‌های بی‌معنی آغاز کرد که: «همان نورم که به طُور تجلّی کرد زیرا که در حدیث است که آن نور، نور یکی از شیعیان بوده است». این غلام گفت: «از کجا آن شیعه تو بوده‌ای؟ شاید نور ملا مرتضی‌قلی بوده باشد.» بیشتر شرمگین شد و سر به زیر افکند. چون مجلس گفت‌وگو تمام شد، جناب شيخ‌الاسلام را احضار كرده، باب را چوب مضبوط زده، تنبيه معقول نموده، و توبه كرد و بازگشت و از غلط‌هاي خود انابه و استغفار كرد و التزام پا به مهر سپرد كه ديگر از اين غلط‌ها نكند. و الآن محبوس و مقید است. منتظر حکم اعلی‌حضرت اقدس همایون شهریاری (روح العالمین فداه) است. امر، امر همایون است.» (همان.) https://eitaa.com/risheh
«صورت دست‌خط حضرتِ «نقطه‌ی اولی» (1) به ناصرالدین شاه در اوقات ولی‌عهدی او در تبریز ... : فداک روحی. الحمد لله کَما هُوَ اَهلُهُ وَ مُستَحَقُّهُ که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافّه‌ی عباد خود شامل گردانیده فَحَمداً ثُمَّ حمداً که مثل آن حضرت را یَنبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور و عطوفتش عفو از [ب]ندگان و ستر بر مجرمان و ترحّم به دعیان فرموده. اُشهدُ اللهَ و مَن عِندُه، این بنده‌ی ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالَم و اهل ولایت او باشد. اگرچه بنفسه، وجودم ذنب صِرف است؛ ولی چون قلبم موقِن به توحید خداوند (جَلّ ذِکرُه) و به نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مُقر بر کلِّ ما نَزَل مِن عِندِ الله است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته‌ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال، مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد؛ اَستغفرُ اللهَ رَبّی وَ اَتوبُ اِلیه مِن اَن یُنسبَ اِلیَّ اَمرٌ. و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده، دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه‌ی حضرت حجةالله (علیه السلام) را محض ادعا مُبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر. مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایت سلطانی و رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند. والسلام.» («توبه‌نامه‌ی علی‌محمد شیرازی (باب)» نوشته شده در وبلاگ «انعکاس» (goodbook.blogfa.com)، به نقل از: کشف‌الغطاء، صص 204-205. چاپ 1919 در عشق‌آباد. هم‌چنین مقاله‌ی «پاسخ به نقدی بر سند توبه‌نامه‌ی علی‌محمد باب» از پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب، به نقل از کشف الغطاء) (1): مراد از نقطه‌ی اولی در ادبیات بابیان، سید علی‌محمد شیرازی است. https//eitaa.com/risheh
۱۱ مرداد ۱۲۸۸، شهادت آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری دراین غوغای زمانه، پای بیرق شیخ فضل‌الله‌ها هستیم https://eitaa.com/risheh/148
ریشه‌ها
«صورت دست‌خط حضرتِ «نقطه‌ی اولی» (1) به ناصرالدین شاه در اوقات ولی‌عهدی او در تبریز ... : فداک روحی.
ذی‌القعده ۱۲۶۳ ه.ق: «در این سال حاجی که در شتم بابیه مُصر بود، در سن هشتاد سالگی به تحریک برادرزاده‌اش که زنی بود در کمال جمال و پیرو بابیه، در مسجد قزوین در محراب کشته شد.» (تاریخ منتظم ناصری، ج ۳، ص ۱۶۸۷.) https://eitaa.com/risheh/149
ریشه‌ها
ذی‌القعده ۱۲۶۳ ه.ق: «در این سال حاجی #ملا_محمدتقی_برغانی که در شتم بابیه مُصر بود، در سن هشتاد سالگی
«مرحوم شهید در قزوین بر اثر ریاستی که داشت، در امر به معروف و نهی از منکر جُهدی تمام می‌فرمود. تا دعوی میرزا علی‌محمد باب بلند شد و جماعتی بدو گرویدند، از آن جمله: دختر مرحوم ملا محمدصالح برادر شهید [که عروس وی نیز بود]. از این‌رو شهید بیشتر در مقام نهی از منکر برآمد و همواره مردم را از متابعت باب و بابیه تحذیر و تخویف و منع می‌فرمود و در منابر و مجالس، کفر و ضلالت و طغیان این فرقه را بیان می‌نمود. تا این‌که شبی در مسجد به نماز شب و دعا و گریه و زاری مشغول، و مناجات خمسةعشر را می‌خواند که ناگهان چند نفر از بابیه وارد مسجد شده و ضربتی بر گردنش زدند، ضربتی هم دهنش زدند. ... او تا دو روز زنده بود و در هفدهم ماه ذی‌القعده وفات کرد. ... گشت او قتیل و گفت به تاریخ او خِرد:/ گردید آه و داد، تقی قطب دینْ شهید» (مکارم الآثار در احوال رجال دوره‌ی قاجار، ج ۵، صص ۱۷۰۷-۱۷۱۵.) https://eitaa.com/risheh
ریشه‌ها
«مرحوم شهید در قزوین بر اثر ریاستی که داشت، در امر به معروف و نهی از منکر جُهدی تمام می‌فرمود. تا دع
«در [ربیع‌الثانی] سال ۱۲۶۴ ه.ق کبار اصحاب باب اجتماع فوق‌العاده‌ای در دشت «بٙدٙشت» کرده‌اند که موضوع عمده‌ی آن دو چیز بوده: یکی چگونگی نجات و خلاصیِ نقطه‌ی اولی (باب)، و دیگر در تکالیف دینیه و این‌که آیا فروعات اسلامیه تغییر خواهد کرد یا نه. مجمل قضیه آن‌که: چون اصحاب از طهران به جانب خراسان ره‌فرسا شدند یک دسته به ریاست (محمدعلی بابی) و بابُ‌الباب ( ) از جلو، دسته‌ی دیگر به ریاست و از عقب می‌رفتند. دشت به دشت رفتند تا به دشت رسیدند. در آن‌جا چادرها زدند و خیمه‌ها بر پا کردند و بدشت محل خوش آب‌وهوایی است بین شاهرود و خراسان و مازندران و نزدیک است به محلی که آن را هزارجریب می‌گویند. ...» (ادامه دارد) (پایگاه جامع فرق و ادیان، به نقل از: بابیت و بهائیت در بستر تاریخ، به نقل از: عبدالحسین آیتی (آواره)، الکواکب الدُّرّیّة) https://gap.im/risheh
ریشه‌ها
«در [ربیع‌الثانی] سال ۱۲۶۴ ه.ق کبار اصحاب باب اجتماع فوق‌العاده‌ای در دشت «بٙدٙشت» کرده‌اند که موضوع
«... اگر چه اخبار تاریخچه در بسیاری از مسائل ساکت است و افکار ناقلین در این بابْ متشتت، ولی قدر مسلّم این است که عمده‌ی مقصود اصحاب در این اجتماع... آن دو مطلب بوده که ذکر شد، چه، از طرفی بابُ‌الباب به ماکو رفته، محبوسیّتِ را دیده و آرزو می‌نمود که وسیله‌ی نجات حضرتش فراهم شود، و نیز در این اواخر بابِ مکاتبه با باب را گشوده، همواره مراسله می‌نمود و از توقیعات صادره از ماکو چنین دانسته بود که وقت حرکت و جنبش است، خواه برای تبلیغ و خواه برای انجام خدمات دیگر، و در هر صورت خاموش نباید نشست. و اما مکاتباتش با باب استمرار داشت و ... اکثر اصحاب پایه‌ی قدرتش را برتر از ادراک خود شناخته و مشاوره با حضرتش را در هر امر لازم‌تر از هر چیز می‌شمردند. و از طرف دیگر اکثر تکالیفْ مبهم، و امور در هم بود. بعضی امر جدید را امری مستقیم و شرعی مستقل می‌شناختند، و بعضی دیگر آن را تابع شرع اسلام در جزئی و کلی می‌دانستند و حتی تغییر در مسائل فروعیه [را] نیز جایز نمی‌شمردند. ...» (ادامه دارد) https://eitaa.com/risheh
ریشه‌ها
«... اگر چه اخبار تاریخچه در بسیاری از مسائل #بدشت ساکت است و افکار ناقلین در این بابْ متشتت، ولی قد
«... پس در باب نجات تصمیم گرفتند که مبلغین به اطراف بفرستند و احباب را دعوت به زیارت کنند که هرکس برای زیارت حضرت به ماکو سفر کند و هرکسی را هرچه مقدور است بردارد و ماکو را تمرکز دهند و از آن‌جا نجات باب را از بطلبند. اگر اجابت شد فبها، و الا به‌قوه‌ی اجبار، باب را از حبس بیرون آورند؛ ولی حتی‌المقدور بکوشند که امر به تعرض و جدال و طغیان و عصیان با دولت نکشد، و چون این مسأله خاتمه یافت و از تصویب گذشت در موضوع احکام فرعیه سخن رفت. بعضی را عقیده بر آن بود که هر ظهورِ لاحِق، اعظم از سابق است و هر خٙلٙفی، اکبر از سلٙف، و بر این قیاس، اعظم از انبیای سلف، و مختار است در تغییر احکام فرعیه. بعضی دیگر معتقد شدند که در شریعت اسلام تصرف جایز نیست و حضرت باب، مروّج و مصلح آن خواهد بود. و از قسم اول بوده...» (ادامه دارد) @risheh
ریشه‌ها
«... پس در باب نجات #باب تصمیم گرفتند که مبلغین به اطراف بفرستند و احباب را دعوت به زیارت کنند که هر
« ... اصرار داشت که باید به عموم اخطار شود و همه بفهمند که دارای مقام شارعیّت است و حتی شروع شود بعضی تصرفات و تغییرات از قبیل افطار صوم رمضان و امثالُها. و اگرچه هم مخالف نبود ولی جرأت نداشت این رأی را تصویب نماید، زیرا هم خودش در تعصبات اسلامیه متعصب بود و به سهولت نمی‌توانست راضی بشود که مثلاً صومی را افطار کند و هم توهم از دیگران داشت که قبول نکنند و تولید نفاق و اختلاف گردد. ولی می‌گفت این کار بالاخره انجام‌شدنی است و این سخنْ گفتنی، پس هرچه زودتر بهتر، تا هرکس رفتنی است برود و هرکس ماندنی و فداکار است بماند. پس روزی این مسأله را طرح کرد که به قانون اسلام ارتداد زنان سبب قتل ایشان نیست بلکه باید ایشان را پند داد تا از ارتداد خود برگردند و به اسلام بگرایند؛ لهذا من در غیاب این مطلب را گوش‌زد اصحاب می‌کنم، اگر قبول افتاد مقصدْ حاصل، و الا سعی نماید که مرا نصیحت کند که از این بی‌عقلی دست بردارم و از کفری که شده توبه نمایم.» (ادامه دارد) @risheh
ریشه‌ها
« #قرةالعین ... اصرار داشت که باید به عموم اخطار شود و همه بفهمند که #باب دارای مقام شارعیّت است و ح
«... این رأی نزد خواص پسندیده افتاد و در مجلسی که به‌عنوان سردرد حاضر نشده و هم تب و زکامی عارضشان شده بود [و] از حضور معاف بودند، پرده برداشت و حقیقت مقصود را گوش‌زدِ اصحاب نمود. همهمه در میان اصحاب افتاد...» (بابیت و بهائیت در بستر تاریخ، پایگاه جامع فرق و ادیان و مذاهب، به نقل از: عبدالحسین آیتی (آواره)، الکواکب الدُّرّیّة.) @risheh
ریشه‌ها
«... این رأی نزد خواص پسندیده افتاد و در مجلسی که #قدوس به‌عنوان سردرد حاضر نشده و #بهاءالله هم تب و
اشراق خاوری: «در بَدَشت ... جمال مبارک (۱) جمعی از اصحاب را که بالغ بر 81 نفر بودند مهمان کرده بودند، و آن انجمن برای دو منظور تشکیل شده بود، یکی این‌که برای استخلاص حضرت اعلی (۲) از حبس ماکو مشورت کنند و دیگر آن‌که بنا بود، استقلال شرعِ «بیان» و نسخ شرع سابق ابلاغ شود... سرانجام استقلال شرع بیان و نسخ شریعت ابلاغ شد. ... تمام جمعیت در دوره‌ی توقّفشان در بدشت، مهمان بهاءالله ... بوده‌اند، هر یک از اصحاب بدشت به اسم تازه‌ای موسوم شدند، از جمله خود هیکل مبارک به اسم «بَهاءُ الله». ... باری، در ایّام اجتماع یاران در بدشت هر روز یکی از تقالید قدیمه الغاء می‌شد. یاران نمی‌دانستند که این تعبیرات از طرف کیست! ... معدودی هم در آن ایام به مقام حضرت بهاءالله عارف بودند و می‌دانستند که او مصدر جمیع این تعبیرات است. ... ناگهان حضرت طاهره (۳) بدون حجاب با آرایش و زینت به مجلس ورود فرمودند. حاضرین که چنین دیدند، دچار وحشت شدید گشتند، همه حیران ایستاده بودند، زیرا آن‌چه را منتظر نبودند می‌دیدند ... زیرا معتقد بودند که حضرت طاهره مظهر حضرت فاطمه (علیهاالسلام) است و آن بزگوار را رمز عفّت و عصمت و طهارت می‌شمردند. عبدالخالق اصفهانی دستمال را در مقابل صورت گرفت و از مقابل حضرت طاهره فرار کرد و فریادزنان دور شد و چند نفر دیگر هم از این امتحان بیرون آمدند و از امر، تبّری کرده و به عقیده‌ی سابق خود برگشتند. ... از اجتماع یاران در بدشت، مقصود اصلی که اعلان استقلالِ امر مبارک بود حاصل گردید.» (یادداشت «افتضاح اجتماع بدشت» از وبلاگ «انعکاس»، به نقل از: قاموس توقیع منیع مبارک (501 صفحه‌ای)، اشراق خاوری، ص 94؛ نیز: بابیت و بهائیت در بستر تاریخ (در پایگاه جامع فرق و ادیان و مذاهب)، به نقل از همو.) (۱) : مراد، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است. (۲) : علی‌محمد شیرازی (۳) : قرةالعین @risheh
ریشه‌ها
«... این رأی نزد خواص پسندیده افتاد و در مجلسی که #قدوس به‌عنوان سردرد حاضر نشده و #بهاءالله هم تب و
«... همهمه در ميان اصحاب افتاد. بعضي تمجيد نمودند و برخي زبان به تنقيد گشودند و نزد قدوس رفتند شكايت نمودند. قدوس با چرب‌زباني و مهرباني ايشان را خاموش كرد و حكم را موكول به ملاقات طاهره و استطلاعات از حقيقت فرموده و بعد از ملاقات، قرار اخير اين شد كه قرةالعين اين صحبت را تكرار كند و قدوس را به مباحثه بطلبد و قدوس در مباحثه مجاب و ملزم گردد؛ لهذا روز ديگر چنين كردند و چنان شد كه منظور بود. اما با وجود الزام و اقحام قدوس باز همهمه و دمدمه فروننشست و بعضي از آن سرزمين رخت بربستند و چنان رفتند كه ديگر برنگشتند. ولي آن‌ها كه طاقت نياورده رفته بودند، سبب فساد شدند و جمعي از مسلمين بر حضرات تاخته، ايشان را مضروب و اموالشان را منهوب كرده، آن‌ها را از آن حدود متواري كردند و آن‌ها با همان تصميم كه در تمركز به ماكو داشتند از آن‌جا به سه جهت تقسيم شده، بهاءالله و جمعي به طهران، و طاهره با قدوس به مازندران، و بابُ‌الباب با معدودي اولاً به مازندران، بعداً به خراسان رهسپار شدند.» (بابیت و بهائیت در بستر تاریخ (در پایگاه جامع فرق و ادیان و مذاهب)، به نقل از: عبدالحسین آیتی (آواره)، الکواکب الدریّة.) @risheh
ریشه‌ها
«... همهمه در ميان اصحاب افتاد. بعضي تمجيد نمودند و برخي زبان به تنقيد گشودند و نزد قدوس رفتند شكايت
چون خبر رفتار قرةالعین را به گوش علی‌محمد باب رساندند، گفت: «چه گويم در حق نفسى كه خدا او را طاهره ناميده.» (تاريخ اجتماعى ايران، ج6، ص: 282، به نقل از: ظهور الحق، ص 111.) @risheh
ریشه‌ها
چون خبر رفتار قرةالعین را به گوش علی‌محمد باب رساندند، گفت: «چه گويم در حق نفسى كه خدا او را طاهره ن
«ملا حسین بُشرویه‌ای که حلقه‌ی اخلاص حضرت قدوس در گوش داشت، در بدشت حاضر نبود، همین‌که اوقات مذکوره به سمعش رسید، گفت: «اگر من در بدشت بودم اصحاب آن‌جا را با شمشیر، کیفر می‌نمودم.» (یادداشت «افتضاح اجتماع بدشت» از وبلاگ «انعکاس»، به نقل از: ظهور الحق، بخش سوم، ص 110.) @risheh
رمضان 1341 ه‍.ق: «آقاي آقا شيخ عباس قمي! پدرسوخته! شنيدم كه در منبر از آمريكایی‌ها حرف بد مي‌زنيد.‌ اگر شنيده شد كه دومرتبه از اين‌گونه مزخرفات بگوييد و تكذيب نكنيد، همين دوشنبه به ضرب گلوله شكمت را مثل سگ پاره‌پوره خواهيم كرد. كميته‌ی مجازات دموكرات مشهد» شیخ عباس قمی: «در چند سال قبل، در ماه رمضان، «احقر» منبر مي‌رفتم. در اواخر ماه، اين كاغذ را براي من فرستادند، و آن روز دوشنبه كه موعد بود، روز يكشنبه‌ی آن، من به ديدن حاجي‌ها رفتم... مَبلغي دفعتاً براي من رسيد از حاجي‌ها، همان وقت من هم به حج مشرف شدم و دموكرات هم از بين رفت.» (وبگاه تبارشناسی، دکتر مهدی سیف‌اللهی، مقاله‌ی «در جست‌وجوی چریک‌های مخفی(1)»، به نقل از: رجبی دوانی، علی، مفاخر اسلام، جلد 11.) https://eitaa.com/risheh/163
اعتمادالسلطنه: «حاج مولى على مجتهد كَنى ساكن دارالخلافه از عظماء علماء اسلام است. به عزت نفس و مناعت جانب از ابناء جنس، امتياز داشت. اهل ديوان، وى را رئيس‌المجتهدين مى‌نوشتند و حق‌تعالى آن عالم عامل و فقيه كامل را به فرط ثروت و طول عمر و نفاذ امر اختصاص بخشيده بود. اكثر علماء و رؤساء طهران به تربيت و ترويج او اعتبار يافتند و به مدارج و مقامات رسيدند. ... بالجمله عمده‌ی تلمذ او بر شيخ‌الطائفه صاحب‌الجواهر بوده و در اصول و فقه و رجال و غيرها تصنيفات فرموده ... اشتهار و اعتبار اين بزرگوار در دين و دولت و ملك و ملت به اعلى‌درجه‌ی كمال بود و صيتِ بزرگى و عظمتِ شأنش از آسيا به نيز رفته و همه‌جا را فروگرفته بود. احترام و اكرامى كه اين پادشاه (اَيّدَهُ الله) [= ناصرالدین شاه] به اين عالم عامل و فقيه كامل مى‌فرمود كمترى از مجتهدين را نصيب افتاد. الحق وجودش مذهب جعفرى را قوّتى و قوامى بود و شرع شريف را استظهارى و استحكامى. فوتش در بامداد پنج‌شنبه 27 شهر محرم‌الحرام سنه‌ی 1306 هجرى به سن هشتادوشش تقريبى در طهران اتفاق افتاد و از اين رهگذر ثلمه‌ی غير مسدود در اسلام پديد آمد و در تاريخ اين سانحه گفته‌اند كه: «ز جنت شد يكى حورا برون با جلوه و گفتا/ على در جنةالمأوى على را ميهمان دارد» و بعد از اقامه‌ی مجالس فاتحه در طهران بلكه در روز غُره‌ی صفر سال مذكور جنازه‌اش به جوار حضرت عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى (عليه‌السلام) با ازدحامى عام و احترام تمام، حمل افتاد و در مسجد عتيق بين‌الحرمين مدفون گرديد، اعلى الله تعالى مقامه.» (چهل سال تاريخ ايران (المآثر و الآثار)، ج1، ص: 188.) https://eitaa.com/risheh/165