این همه دوست داشتن😍😍😍
مگه نه اینکه دوست داشتن تعهد میاره
مگه نه اینکه پیامبر اعجازش آیاتِ قرآنه
متعهد بشیم به پیامبر ،
_سوال کرد از کجا شروع کنم؟
_فرمود از تلاوتِ روزانه ی قرآن کریم💙💚💛🧡💜❤🌸🍃
———🌻⃟————
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# استوری
میلاد پیامبر اکرم(ص)
میلاد امام جعفر صادق(ع)
بر همگان مبارکباد🌺
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_یکم 💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای همی
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_دوم
💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا میکردند.
پارگی پهلوی رزمندهای را بدون بیهوشی بخیه میزدند، میگفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت #درد و خونریزی خودش از هوش رفت.
💠 دختربچهای در حمله #خمپارهای، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمیدانست با این #جراحت چه کند، جان داد.
صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین #روضه بود و دل من همچنان از نغمه نالههای حیدر پَرپَر میزد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد.
💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانیام برد، زنعمو اعتراض کرد :«سِر نمیکنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمیبینی وضعیت رو؟ #ترکش رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!»
و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :«#آمریکا واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک میفرسته! چرا واسه ما نمیفرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!»
💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا #قاسم_سلیمانی تو آمرلی باشه، کمک نمیکنه! باید #ایرانیها برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«میخوان #حاج_قاسم بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!»
پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته #قتل_عام مردم رو تماشا میکنه!»
💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمیآمد که دوباره به سمت من چرخید و با #خشمی که از چشمانش میبارید، بخیه را شروع کرد.
حالا سوزش سوزن در پیشانیام بهانه خوبی بود که به یاد نالههای #مظلومانه حیدر ضجه بزنم و بیواهمه گریه کنم.
💠 به چه کسی میشد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زنعمو میتوانستم بگویم فرزندشان #غریبانه در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟
حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و میدانستم نه از عباس که از هیچکس کاری برای نجات حیدر برنمیآید.
💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز #غربت حیدر نداشتم که در دلم خون میخوردم و از چشمانم خون میباریدم.
میدانستم بوی خون این دل پاره رسوایم میکند که از همه فرار میکردم و تنها در بستر زار میزدم.
💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس میکردم #عشقم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه نالهاش را میشنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد.
عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد.
💠 انگشتانم مثل تکهای یخ شده و جرأت نمیکردم فیلم را باز کنم که میدانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد.
دلم میخواست ببینم حیدرم هنوز نفس میکشد و میدانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و #شهادتش به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید.
💠 انگشتم دیگر بیتاب شده بود، بیاختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد.
پلک میزدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند.
💠 لبهایش را به هم فشار میداد تا نالهاش بلند نشود، پاهای به هم بستهاش را روی خاک میکشید و من نمیدانستم از کدام زخمش درد میکشد که لباسش همه رنگ #خون بود و جای سالم به تنش نمانده بود.
فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و #طاقتم را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمیام بهجای اشک، خون فواره زد.
💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ میزدم و به #خدا التماس میکردم تا #معجزهای کند.
دیگر به حال خودم نبودم که این گریهها با اهل خانه چه میکند، بیپروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا میزدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپارههای #داعش شهر را به هم ریخت.
💠 از قدارهکشیهای عدنان میفهمیدم داعش چقدر به اشغال #آمرلی امیدوار شده و آتشبازی این شبها تفریحشان شده بود.
خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @rkhanjani
✔️پنج تناسب حیاتی در #ازدواج
👌قبل از ورود به زندگی مشترک بهتر است راجع به تمامی مواردی که در حکم زنگ خطر به حساب می آید گفتگو شود. برخی تفاوت ها سبب سبک زندگی کاملا مخالف با طرف مقابل می شود و لازم است که این تفاوت ها را جدی گرفت.
🤔این تفاوت ها کدامند؟ کدام موارد را باید در طرف مقابل تان چک کنید؟
✅ فلسفه ازدواج: چک کنید که تصویر شما از #ازدواج خوب چیست؟ دیدگاه طرف مقابل در این باره چیست؟ هر کدام تان چه دلایلی برای ازدواج کردن دارید؟ سهم هر کدام از شما برای رسیدن به موفقیت در ازدواج چقدر است و چه کارهایی باید انجام دهید؟
✅ کسب بلوغ های ازدواج: آیا هر دو شما به اندازه کافی برای ازدواج پخته هستید؟ یکی از شما عاقل تر است و دیگری هیجانی تر؟ آیا کارهایی که شما یا طرف مقابل تان در زندگی انجام داده اید یا تصمیماتی که می گیرید، از نظر طرف دیگر، معقول و منطقی است یا زیر سوال می رود؟ به جز این ها، آیا هردو بلوغ های لازم در ازدواج را کسب کرده اید؟ برای ازدواج فقط #بلوغ جنسی کافی نیست. باید شخصیت خود را بشناسید تا به بلوغ شخصیتی برسید. باید احساسات و عواطف خود را بشناسید تا بلوغ عاطفی داشته باشید. باید موقعیت اجتماعی خود را درک کنید و هویت اجتماعی پیدا کنید تا به بلوغ اجتماعی برسید و باید تکلیف تان با اعتقاداتتان روشن باشد تا بلوغ معنوی داشته باشید.
~•~ به جز این ها، بلوغ اقتصادی هم ضروری است. توانایی برآمدن از عهده دخل و خرج زندگی و برنامه مالی داشتن برای آینده، توانایی مدیریت مالی و ... همه و همه نشان دهنده بلوغ مادی و اقتصادی هستند.
✅ تناسب اعتقادی: در همان مراحل اولیه آشنایی یا #خواستگاری بسنجید که چقدر از نظر اعتقادی به هم شباهت دارید؟ چقدر تناسب دارید؟ چه تفاوت هایی میان شما وجود دارد و این تفاوت ها چقدر مساله ساز خواهند شد. یادتان باشد، دین و اعتقادات به هیچ وجه یک مساله کاملا شخصی نیستند. چون روی سبک زندگی ما اثر می گذارند و مساله ساز خواند شد. نمی توان از فردی که سال ها با یک اعتقاد و منش خاص رفتار کرده است توقع داشت که یک باره تغییر عقیده دهد.
✅ تناسبات خانوادگی: مسائلی مانند تناسب فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، آداب و رسوم و فلسفه زندگی را بررسی کنید و با فردی ازدواج کنید که بیشترین تناسب را از این جهت با او دارید. چون در نهایت، افراد همیشه به ریشه هایشان برمی گردند و ریشه های آنها، خانواده ای است که در آن رشد کرده اند.
✅ تناسب های شخصی: این تناسب ها شامل تناسب سنی، تناسب در میزان تحصیلات، تشابه علایق و تفریحات، تناسب تیپ شخصیتی می شود. (که البته نِسبی هستند)
@rkhanjani