8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
دنبال راه تو؛ رودها دریا شدن!
حرفهای روشنت؛ حالا معنا شدن!
ویژهی عید مبعث 🌹
#پیامبر_رحمت
@rkhanjani
🌼تشرف به صلوات الهی
✍چون پیامبر (ص) یاد شود بسیار صلوات بر او فرستید . زیرا هرکس بر پیامبر (ص) یک صلوات فرستد، خدای بر او هزار صلوات فرستد به همراه هزار صف از فرشتگان، وهیچ آفریده ی خدا باقی نمی ماند مگر آنکه بر آن بنده صلوات می فرستد، برای این که خدا و فرشتگانش بر او صلوات فرستاده اند . پس هر که در این کار رغبت نکند، جاهل مغرور است و خدا و رسول و اهل بیتش از او بیزارند .
حضرت صادق (ع) فرماید : هر که ده مرتبه بر محمد و آل محمد صلوات فرستد , خدای و فرشتگانش بر او صد مرتبه صلوات فرستند .
و هر که بر محمد و آل محمد صد مرتبه صلوات فرستد، خدای و فرشتگانش هزار مرتبه بر او صلوات فرستند مگر نشنیده ای قول خداوند عزوجل را که فرماید : اوست کسی که خود و فرشتگانش بر شما صلوات می فرستند تا شما را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون آورد، و به مومنان همواره مهربان و رحیم است
📚منابع :
1- الکافی ج2 ص 492-493-495
2- جمال الاسبوع ص156
3- مکارم الاخلاق ج 2ص87
🌸عید مبعث مبارک🌸
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍️سخنرانی استاد عالی
🎬موضوع: خدا رفیقمه
@rkhanjani
🍃🍃🍃🍃🌸
در حرم مطهر امام رئوف ❤️ دعاگوی تک تک سروران هستیم
عیدتان❤️مبارک
@rkhanjani
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_و_سوم
روایت امیر
یه مدت میشد که بیخیال اصرار های بی نتیجه شده بودم اما مامان بیخیال این قضیه ازدواج من نمیشد. فکر میکرد هنوز میخوام برم و میخواست پابندم کنه.
بابا: امیر جان. مامانت رفته مسجد . میری دنبالش؟ میخوایم بریم کرج دیر میشه.
_ مسجد کجا؟
بابا: خیابون امیری
_ چشم
وای حالا من چجوری برم تو قسمت زنونه اخه ؟ ای خدا.
_ خانوم خانوم ببخشید.
- بله؟
_ میشه خانوم ساجدی رو صدا کنید.
- الان صداشون میکنم .
_ ممنون
بعد از چند دقیقه مامان اومد.
مامان:سلام مادر. وایسا خانم اکبری هم بیاد برسونیمش.
_ چشم.
مامان: میگما امیرحسین. این دختر خانوم سلطانی ، عاطفه رو دیدی؟
_ مادر من شروع شد ؟ من قول دادم نرم شما هم قید زن گرفتن برای منو بزنید دیگه .
مامان_ یعنی.....
با اومدن یه دختر خانوم جون حرف مامان ناتموم موند .
اون دخترخانوم خطاب به من: سلام.
و بعد خطاب به مامان : ببخشید خانوم ساجدی . خانوم اکبری گفتن تشریف نمیارن.
مامان:باشه دخترم. ممنون
اون دخترخانوم:با اجازه بدم
_بريم مامان ؟
مامان: ماشالا ماشالا دیدی چه خانوم بود، عاطفه بود این.
_ خدا برای خانوادش نگهش داره. بریم حالا؟
اما مامان ول کن نبود_ یعنی نمیخوای هیچوقت ازدواج کنی؟
_ الان نمیخوام مادر من.
بعد راه افتادیم به سمت در خروجی مسجد. سرگرم صحبت با مامان بودم که یه دفعه یه چیزی خورد بهم. برگشتم اون سمت.
دیدم یه عالمه پرونده افتاده رو زمین و اونور تر هم یه خانوم چادری که سرش پایین بود.
_ خانوم خوبید؟
کنارش زانو زدم رو زمین.
سرشو اورد بالا که جواب بده که یه دفعه نگاه هردومون تو نگاه هم قفل شد.
با دیدنش اون روز دوباره برای من تداعی شد ، خدایا شکرت که حرف من باعث بدتر شدنش نشده.
_ شما....شما.....
اون خانوم: من متاسفم از قصد نبود.
_ نه برای اون نه. اشکالی نداره......یعنی.....
تازه متوجه حالتمون شدم. سریع چشم ازش گرفتم و مشغول جمع کردن پرونده هاش شدم اول مخالفت کرد ولی من بی توجه به کارم ادامه دادم.
_ کجا میخواید ببرید؟
اون خانوم: دستتون درد نکنه همین قدرهم زحمت کشیدید من خودم میبرم.
_ کجا ببرم؟
اون خانوم:خودم میبرم.
_ ای بابا. خواهرمن اینا زیادن. من خودم میبرم دیگه. بگین کجا؟
اون خانوم: قسمت خواهران
برگشتم که دیدم مامان داره با تعجب نگامون میکنه .
_ الان میام.
برگشتم داخل و پرونده هارو پشت در قسمت خانوما گذاشتم. اومدم برگردم که دوباره چشم تو چشم شدیم.
سرشو انداخت پایین و گفت: ممنونم لطف کردید.
_ خواهش میکنم وظیفه بود.......
❤️❣❤️❣
از عقل فتاده دل بی چاره در امروز
با من تو چه کردی که چنین بی تب و تابم
شعر: افسانه صالحی
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @rkhanjani
#سهشنبههایجمکرانی
🌱از خویش رها به بیکران میرفتم
با هر قدمم به آسمان میرفتم...
🌱فیروزه و نور مثل باران میشد
هربار که سمت جمکران میرفتم...
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
#اسعدالله_ایامکم🌹
#عید_مبعث_پیامبر_مبارک🌺
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@rkhanjani