🌱[ چــرا در مشــکلات آه میکـشیـــم؟]🌱
🍃آه" از اسماء خداست ...
👈 ﻗَﺎﻝَ ﺃَﺑُﻮ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ:
ﺇِﻥَّ ﺁﻩ ﺍﺳْﻢٌ ﻣِﻦْ ﺃَﺳْﻤَﺎﺀِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋَﺰَّ ﻭَ ﺟَﻞَّ ﻓَﻤَﻦْ ﻗَﺎﻝَ ﺁﻩ ﻓَﻘَﺪِ ﺍﺳْﺘَﻐَﺎﺙَ ﺑِﺎﻟﻠَّﻪِ
ﺗَﺒَﺎﺭَﮎَ ﻭَ ﺗَﻌَﺎﻟَﻰ .
🍃ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ :
👈" ﺁﻩ " ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﻫﺎﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ،
ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺁﻩ ﺑﮕﻮﯾﺪ ، ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﺒﺎﺭﮎ ﻭ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺍﺳﺘﻐﺎﺛﻪ
ﻭ ﻃﻠﺐ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
🌱ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺁﻫﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ. 🌱
📚منبع: بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ جلد 90 ؛ صفحه 393 و معانی الخبار صفحه 354
#دانستنیهاے_شیعی
#آه_نام_خداست
#استغاثه
@rkhanjani
🍃حکایت تشرف #ابوراجح_حمامی
از شيعيان مخلص شهر حله (يكي از شهرهاي عراق كه در نزديك نجف اشرف واقع شده) و سرپرست يكي از حمامهاي عمومي حله بود، از اين رو بسياري از مردم او را مي شناختند. در آن عصر، فرماندار حله شخصي به نام مرجان صغيربود، به او اطلاع دادند كه ابو راجح حمامي از بعضي از اصحاب منافق رسول خدا صلی الله علیه وآله بدگوئي مي كند، فرماندار دستور داد او را آوردند، آنقدر او را زدند كه در بستر مرگ افتاد، حتي آنقدر به صورتش مشت و لگد زدند كه دندانهايش كنده شد، و زبانش را بيرون آوردند و با جوالدوزي سوراخ كردند، و بيني اش را بريدند و با وضع بسيار دلخراشي ، او را به عده اي از اوباش سپردند.
آنها ريسمان برگردان او كرده و در كوچه ها و خيابانهاي شهر حله مي گرداندند، بقدري خون از بدن او بيرون آمد، و به او صدمه وارد شد كه ديگر نمي توانست حركت كند، و كسي شك نداشت كه او مي ميرد، و بعد فرماندار تصميم گرفت او را بكشد، ولي جمعي از حاضران گفتند: او پيرمرد فرتوت است ، و به اندازه كافي مجازات شده و خواه و ناخواه بزودي مي ميرد، بنابراين از كشتن او صرف نظر كنيد، بسيار از فرماندار خواهش كردند، تا اينكه فرماندار او را آزاد كرد. فرداي همان روز، ناگاه مردم ديدند او از هر جهت سالم است و دندانهايش در جاي خود قرار گرفته است ، و زخمهاي بدنش خوب شده است ، و هيچگونه اثري از آنهمه زخمها نيست ، و برخاسته و مشغول خواندن نماز است ، حيران شدند و با تعجب از او پرسيدند: چطور شد كه اينگونه نجات يافتي و گوئي اصلا تو را كتك نزدند و آثار پيري از تو رفته و جوان شده اي ؟ ابو راجح گفت : من وقتي كه در بستر مرگ افتادم ، حتي با زبان نتوانستم دعا بكنم و تقاضاي كمك از مولايم حضرت ولي عصر (عج) نمايم ، در قلبم متوسل به آن حضرت شدم ، و از آن حضرت درخواست عنايت كردم ، و به آن بزرگوار پناهنده شدم .
وقتي كه شب كاملا تاريك شد، ناگاه ديدم خانه ام پر از نور شد، در هماندم چشمم به مولايم امام زمان (عج) افتاد، او جلو آمد و دست شريفش را بر صورتم كشيد و فرمود: برخيز و براي تاءمين معاش خانواده ات بيرون برو خدا تو را شفا داد اكنون مي بينيد كه سلامتي كامل خود را باز يافته ام . يكي از وارستگان آن حضرت ، بنام شمس الدين محمد قارون ، پس از نقل ماجراي فوق مي گويد: سوگند به خدا، من ابو راجح را مكرر در حمام حله ديده بودم ، پيرمرد فرتوت ، زرد چهره و كم ريش و بد قيافه بود و هميشه او را اينگونه مي ديدم ، ولي پس از اين ماجرا او را تا آخر عمرش ، جواني تنومند و پر قدرت ، و سرخ چهره و با محاسن بلند و پر ديدم ، كه گوئي بيست سال بيشتر عمر نكرده است ، آري او به بركت لطف امام زمان (عج) اينگونه شاداب و زيبا و نيرومند گرديد. خبر سلامتي و دگرگوني عجيب او از پيري ضعيف به جواني تنومند و قوي شايع شد، همگان فهميدند فرماندار حله به مامورينش دستور داد او را نزد او حاضر كنند، آنها ابو راجح را نزد فرماندار آوردند، ناگاه فرماندار ديد قيافه ابو راجح عوض شده ، و كوچكترين اثر آن زخمها در بدن و صورتش نيست ، ابوراجح ديروز با ابوراجح امروز، از زمين تا آسمان فرق دارد، رعب و وحشتي تكان دهنده بر قلب فرماندار افتاد، او آنچنان تحت تاثير قرار گرفت ، كه رفتارش از آن پس با مردم حله (كه اكثرا شيعه بودند( عوض شد. او قبل از آن جريان وقتي كه در حله به جايگاه معروف به مقام امام - عليه السلام -مي آمد، به طور مسخره آميزي پشت به قبله مي نشست ، تا به آن مكان شريف توهين كند، ولي بعد از آن جريان به آن مكان مقدس مي آمد و با دو زانوي ادب در آنجا رو به قبله مي نشست ، و به مردم حله احترام مي نمود و لغزشهاي آنها را ناديده مي گرفت ، و به نيكوكاران آنها نيكي مي كرد، در عين حال عمرش كوتاه شد و بعد از اين جريان چندان عمر نكرد و مرد.
@rkhanjani
ـ🍃💌🍃💌☘🍃
ـ💌🍃💌🍃
ـ🍃💌☘🍃
ـ💌🍃
ـ☘🍃
ـ🍃#پست_ویژه #فال_بد_زدن
⛔️ فال بد زدن و تأثیر آن در امور زندگی
👈🏻 یکی از آموزههای مکتب وحی، خوشبینی به خداوند متعال و حُسنِظن است. اما متأسفانه مردم به فالِ بد زدن عادت کرده، و این مسئله تبدیل به روزمرگی شده است، لذا این عبارات بسیار شنیده میشود:
📍"بدبخت شدم _ بدبخت میشم_ بیکار میشم _ فقیر میشم _ مریض میشم_ میمیرم _ این کارم مثل قبلیها میشه_ موفق نمیشم_ ضرر میدم _ بدهکار میشم _ تصادف میکنم و ..."
✅اما کسی که به خداوند متعال و توکّل و توسّل پناهنده باشد، هرگز چنین سخنانی برزبان نمیآورد، بلکه اگر گرفتار هم شود، آن را خیر میپندارد، چه آنکه در روایات تصریح شده که" اگر مؤمن با قیچی هم ریزریز شود، برای او خیر و نیکی است."
🦋قالَ علیه السلام: الْبَلَاءُ مُوَكَّلٌ بِالْمَنْطِقِ أَوْ بِالْقَوْلِ.
✍🏻بلاء بر زبان و سخنگفتن گماشته شده است؛ یعنی این زبان است که بلا را به طرف انسان سوق میدهد...⚠️
روضة الواعظين ط - القديمة، ٢_۴۶٩
💚امام رضا علیه السلام در روایتی فرمودند:
گمان خود را به خداوند متعال نیکو کنید، چرا که خداوند فرموده است:
🦋 "أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ بِي إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً."
✍🏻 من نزد گمان بندهام هستم، اگر گمانش بهمن خوب باشد خوبی میبیند، و اگر گمان بد داشته باشد اثرش را خواهد دید...
الكافي، ط_الاسلامیه،۲_۷۲
📍 البته واضح است که این مسئله مطلق نیست، و گاهی با صلاحدید خداوند متعال مؤمن مبتلا میشود، و آن برایش خير است؛ لذا باید تمام امور را با توکل و توسل و خوشبینی به خداوند متعال پیش ببریم، و به صِرف بلا و گرفتاری، نباید زندگی را پایان یافته بپنداریم و فال بد بزنیم و عبارت مذکور را بر زبان برانیم، چراکه گاهی در اوج گرفتاری درب خیری باز میشود که فکرش را هم نمیکردیم:
✍🏻🦋 امام صادق علیه السلام روایت کردهاند که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: نسبت به آنچه اميد ندارى، اميدوارتر از چيزى باش كه به آن اميدوارى؛ چرا که موسی علیه السلام در بیابانِ طور به دنبال آتش برای گرم کردن خانوادهاش رفت، و بازگشت در حالیکه پیامبر شده بود؛ و ملکه سبأ خروج کرد، اما با سلیمان نبی ایمان آورد، و ساحرانِ فرعون در حالیکه به دنبال پیروزی فرعون بودند خارج شدند، اما با حال ایمان بازگشتند.
الكافی، ط_الاسلامیه، ٥/٨۴
🍃
☘🍃
💌🍃@rkhanjani
🍃💌☘🍃
💌🍃💌🍃
🍃💌🍃💌☘🍃
#تفسير_سوره_انعام
«يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهرَكُمْ»
خدای سبحان می داند در باطن شما چه مي گذرد و چه چیزی از شما آشكار است.
🍃در روايت نقل شده فردي خدمت امام معصوم مشرف شد و گفت آقا من شما را بخاطر خدا دوست دارم حضرت متغیر شدند و فرمودند در این مضامین پناه می برم به خدا از اینکه تو مرا به خاطر خدا دوست داشته باشی !
معصوم از نفاق به خدا پناه می برد،
خدای سبحان عالم است که در باطن و در سریره هركسي خدا و نيت الهي ثبت شده است و يا فقط در زبان نام او را جاری می کند،
🍃-خداوند به درون شما و آنچه از شما ظهور پیدا می کند عالم است. جهر اعمال ظاهریه است.
یعنی اعمالی که با دست و زبان و پا انجام می دهيم، جهر است، چیزهایی که ظاهرا از ما مشخص است ، مثل نحوه نگاه کردن ما به ديگران آشکارا است، و سرّ ، نیات قلبی است.
مخاطب ما نمي داند با چه نیتی حرف می زنيم و يا با چه نیتی به كاری می کنیم .
🍃-ولی انگیزه فعل ما را کسی نمی بیند، انگیزه امر قلبی است به همین جهت هیچ کدام نمی توانیم کسی را متهم کنیم که فلانی ریاکار است، قانونا باید بگوییم همه خالص هستند مگر شدت ریاکاری فرد مشخص باشد.
🍃-خدای سبحان هر فعل بیرونی را می داند با چه انگیزه ای صورت مي گيرد و انگیزه های افعال به ظهور نرسیده را نيز مي داند .
🍃نیت خير مومن ثبت مي شود و حسنه محسوب مي گردد.
🍃-نیات ما تشعشع دارد بابت یک نیت درست فرد، دسته زیادی نورانی می شوند، نیت امری قلبی است اما در قلب نمانده و نورانیتش از قلب خارج مي شود.
🍃چرا سرّ را مقدم بر جهر کرده است و نفرموده «جهرکم و سرّکم» فرق مخلوق با خالق این است: خدا اول درون بعد بیرون را می بیند ما اول بیرون را می بینیم سپس درون را .
🍃-قلب در اعضا و جوارح موثر است، امام خمینی می فرمایند ؛قلب امیر بدن است ولی امیری که سلطنت پنهانی دارد .
🍃-آيه مباركه مي فرمايد ؛خدا عالم به سرّ شما است که در بیرونتان تاثیر گذاراست، سرّ شما در بیرون و رفت و آمد و مصاحبت شما تاثیر گذار است .
نمی شود قلبا یک چیز و ظاهرا چیز دیگر باشيم ، ممکن است یک سال ، سه سال فیلم بازی کنيم ولی در دراز مدت پرده برداری می شود.
سرّ عوض شود در ظاهر تاثیر می گذارد، به قول آیه الله جوادی مبدأ ميل انسان که عوض شد خود به خود در رفت و آمد ظاهری و ارتباط ظاهری و پوشیدن و گفتنها اثر می گذارد. وقتی مبدا میل دنیا است اعضا و جوارح طبق آن کار می کند. وقتی میل از دنیا بالاتر شد همه روابط تغییر می کند.
@rkhanjani
#اشتباهات_زندگي
🍃-ما فكر مي كنيم همه مخاطبين و اطرافيان حرفهاي ما را بخوبي متوجه مي شوند لذا در تفهيم نظرات خود دقتي نمي كنيم و تدبير دقيقي نداريم و اين امر منشأ بسياري از اختلافات مي شود.
بايد منظور خود را با كنايه مطرح نكنيم و بخوبي تبيين نماييم و صريحا منظور نظر خود را اعلام كنيم.
🍃-گاهي تصور مي كنيم تأييد يك نظريه با تخريب ديگران محقق مي شود.
ويا محبوب شدن ما با مبغوض بودن ديگران است.
يا مطرح شدن ما با اخراج ديگران است .
در واقع فكر مي كنيم امر مثبت ديگران مانع از حضور فعاليت مفيد ما مي شود
مثلا من بعنوان سخنران تحمل تعريف و مدح و ثناي سخنرانان ديگر را ندارم و عيوب او را مطرح مي كنم تا خود محبوبتر جلوه كنم در حاليكه اين رفتار به منفور تر شدن ما منجر مي شود.
و يا خانم خانه فكر مي كند اگر مادر همسر را دور كند جايگاه خودش نزد همسر بيشتر مي شود در صورتيكه در دراز مدت نتيجه معكوس مي دهد و في الواقع خود را از چشم همسر ساقط كرده است .
اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: وقتي كسي را تخريب مي كنيد ، آن فرد پشت سر شما ايستاده و زماني كه بخواهيد به او نيزه وارد كنيد بايد اول نيزه از خود شما رد شود تا به پشت سري برسد بنابراين اول به خود آسيب زده ايد .
@rkhanjani
⁉️مسئولیت خانوم 💠
✴️ اگر خداوند میفرماید زن🧕 در مقابل مرد مسئولیت بیشتری داره یعنی اینکه قوای روحی ویژهای داره که مرد نداره.
🔷 زن و مرد دعوا کردن کی باید کوتاه بیاد؟🤔
خانم قدرتش برای اینکه کوتاه بیاد بیشتره.🌺
🔸 شما آقایون و معاف می کنید
🔹 بابا چقدر بی انصافی میکنید من که گفتم آقا اگه بداخلاق باشه شهید هم بشه قبر فشارش میده.📛
💠 در روایت داره زن و مرد دعواشون بشه، خانم نمیره بخوابه میگه تا شما از من راضی نشی من نمیرم. باید از من راضی بشی.🙏
🔻چرا خدا به خانم این دستور رو داده؟🤔
🔹بخاطر قدرت روحیشه.
نه بخاطر اینکه ذلیلش بکنه. بله، پیامبرشو وقتی پیامبر میکنه براش واجب میکنه ۱۱ رکعت نماز بیشتر از بقیه بخونه.
🔵 دربارهی خانمهای خوب یه حرف دیگه هم هست:
🔻 میفرماید خانم وقتیکه ازدواج میکنه توی خانوادهی👨👩👦👦 شوهرش، پیش شوهرش باید به شدت فروتن باشه؛
ولی پیش خانوادهی خودش عزیز باشه،
⬇️پیش خانوادهی خودش یه کمی مثل غریبهها؛ حالا نه مثل غریبهها ولی خودشو حفظ کنه، ⬅️ نیاز نداره التماس کسی رو بکنه، نیاز نداره فروتنی فوقالعاده بکنه. ولی تو خونه 🏠 نسبت به همسرش فروتنی فوقالعاده خواهد داشت.👌
🔻بعد پیامبر اکرم میفرماید زنِ بد کیه؟
زنی که به پدرمادرش فروتنی فوقالعاده داره برای مَردِش قیافه میگیره.⚡
🔹رسول خدا خیلی دقیق میفرمایند، هر چی مطالعهی روانشناسی میکنی میبینی درسته.👌
❇️ بعضی از خانمها میگن مَردِ ما اون مرد مقتدری که باید بهش تکیه کنیم نیست.😐
🔹خب خانم از بس شما خودت زدی تو سر این مرد،⚡ دیگه از این مرد چیزی باقی نمونده که؟!
🔻خیلی از خانمها باید خودشون مَردِشونو تربیت کنن.
خب مردی که قابل اتکا باشه کیه؟ شما تا حالا چند بار بهش گفتی سرور من، آقای من؟ (شوخی شوخی ها)
🔻هم بچهها👶🧒 مقام پدرو میفهمن، تعادل روحی پیدا میکنن، هم این آقا خام میشه فکر میکنه پادشاهیه واسه خودش.😇 آروم میشه، دیگه دعوا نمیکنه.🌺
✴️ بعضی وقتا آقاتون دعوا کرد، این غرورش لطمه خورده،〽️ غرورش رو تامین کن آروم میشه.🌷
⬇️ میگه من دارم میگم(داد میزنه)
بگو چشم سلطان من.
🔻 آروم میشه. میگه اینو زودتر میگفتی.
🔘 خب بگو؛ راه دوری نمیره.
❇️ حالا خانم چی؟
میبینی خانم داره دعوا میکنه، ظرف رو میشکنه.⬅️ این میخواد شما نازشو بکشی، بگو تنها محبوبهی من، الههی من، چکار میکنی آخه؟
آروم میشه. میگه میخواستم تو منو ببینی، منو دوست💜 داری؟
🔘زودتر میگفتی، والله بخدا خیلی از دعواها اَلَکیه، مرد دعوا میکنه چرا غرورشو شکستی؟ زن دعوا میکنه چون دلشو رعایت نکردی.⚡
🔴 اون اصل طلایی که میخواستیم بگیم همین جا بگیم:
☑️ آقایون باید مواظب باشند در طول زندگی دل خانمشون رو نشکنن،👌
خانمها هم مراقب باشن در طول زندگی غرور آقاشون رو نشکنن.👌
@rkhanjani
@ محبت
حکیمی گفت :من در طول عمرم مردم را با داروهای مختلف درمان کردم و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم که هیچ دارویی بهتر از "محبت" نیست.
🔶کسی از او پرسید: اگر این دارو هم اثر نکرد چه؟
🔷حکیم لبخند زد و گفت: مقدار دارو را افزایش بده.
@rkhanjani
💕پنج قانون خوشبختی را به خاطر بسپارید:
۱-قلبتان را از نفرت پاک کنید.
۲-ذهنتان را از نگرانی ها دور کنید.
۳-ساده زندگی کنید.
۴-بیشتر ببخشید.
٥-کمتر توقع داشته باشید.
@rkhanjani
🔴 #سنگ_اندازی_پنگوئنی
💠 وقتی يک #پنگوئن عاشق پنگوئن ديگر میشود، تمام ساحل را میگردد و قشنگترين #سنگ را انتخاب میكند و برای جفت ماده میبرد، اگر ماده از سنگ خوشش آمد و قبول كرد جفت هم میشوند؛ ولی اگر قبول نكرد پنگوئن نر احساس میكند سنگی كه پیـدا كرده اصلا قشنگ نبوده و آن را میبرد زير آب، لای مرجانها میاندازد تا ديگر هيچ پنگوئنی #اشتباه او را تكرار نكند و نااميد نشود.
💠 سعی کنیم در زندگی خود، سنگی از سر راه دیگران برداریم. #قانون خدا این است اگر رحم و انصاف داشته باشیم خدا نیز ویژه به ما #رحم میکند تا به ادامهی زندگی امیدوار شویم.
💠 پیامبر صلّیالله علیه و آله فرمودند: اِرحَمُوا تُرحَموا وَ اغفِروا یُغفَر لَکُم؛ رحم کنید تا به شما نیز رحم کنند و ببخشید تا شما نیز #بخشیده شوید.
💠 بیشترین زمینه #بخشش و رحم، در زندگی مشترک بین زن و شوهر است. به سنتهای الهی و وعدههای خدا #اعتماد کنیم تا مزّهی واقعی زندگی مشترک را بچشیم.
@rkhanjani
جالبه بدونید 😉
💕مهم نیست که آدم هاچگونه اند😊
مهم نیست جواب سلامت را میدهند یانه
توسلام کن
سربه سردلشان بگذار
شیطنت کن بخند
مهم این است که توخوب باشی
روزی دلشان برای خوبیهایت
تنگ میشود باور کن😍😅
@rkhanjani
🌼داستان بسیار زیبا
✍جوان کافری عاشق دختر عمویش شد. عمویش پادشاه حبشه بود . جوان نزد عمو رفت و گفت: عمو جان من عاشق دخترت هستم. آمده ام برای خواستگاری . پادشاه گفت: حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت: هرچه باشد من میپذیرم. شاه گفت: در شهر بدي ها (مدينه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری، آنوقت دختر از آن تو. جوان گفت: عمو جان این دشمن تو نامش چیست؟ گفت: بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می شناسند. جوان فوراً اسب را زین کرده با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی ها شد. به بالای تپه ی شهر که رسید دید در نخلستان جوانی عربی درحال باغبانی و بیل زدن است. نزدیک جوان رفت گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی؟گفت: تو را با علی چکار است؟ گفت: آمده ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است. گفت: تو حریف علی نمی شوی.گفت: مگر علی را میشناسی؟ گفت: آری هرروز با او هستم و هرروز او را میبینم.
گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟ گفت: قدی دارد به اندازه ی قد من، هیکلی هم هیکل من. گفت: اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست دهی تا علی را به تو نشان بدهم. چه برای شکست علی داری؟ گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش.
جوان خنده ای بلند کرد و گفت تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش.شمشیر را از نیام کشید. سپس گفت: نام تو چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبداللّه. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح. و با شمشیر به عبداللّه حمله کرد. عبداللّه در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد، به زمین زد و خنجر او را به دست گرفت و بالا بُرد. ناگاه دید از چشمهای جوان اشک می آید. گفت: چرا گریه میکنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم. آمده بودم تا سر علی را برای عمویم ببرم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته میشوم...
مرد عرب جوان را بلند کرد. گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. پرسید: مگر تو که هستی؟ گفت: منم اسداللّه الغالب، علی بن ابیطالب. كه اگر من بتوانم دل بنده ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود... جوان بلند بلند شروع به گریه کرده به پای مولای دو عالم افتاد و گفت: من میخواهم از امروز غلام تو شوم یا علی... بدین گونه بود که "فتاح" شد "قنبر" غلام علی بن ابیطالب.
📚بحارالانوار ج3 ص 211
@rkhanjani