پرسش:
چگونه مي توان حالت قرب به خدا و دلکندگي از دنيا را در طول روز و در کار هار روزمره حفظ کرد و دلبسته دنيا نشد ؟آيا اصلا ممکن است ؟
پاسخ:
یکی از راههای انسان برای رسیدن به آرامش ارتباط با خداست. ارتباط با خدا اصلاً کار سخت و پیچیدهای نیست و میتوان با رعایت بعضی نکات در طول زندگی روزمره این ارتباط را هر روز قویتر کرد. ستاره برای شما این نکات ریز را دستهبندی کرده است. ضمناً اگر هنوز هم در مورد فواید ارتباط با خدا و زمان این ارتباط ابهام دارید حتماً با ما همراه باشید؛
- 20 راه ساده برای ارتباط با خدا و آرامش
1. حین انجام کارهای روزمره ذکر خدا را بگویید.
2. هر روز دقایقی را به داشتههایتان بیاندیشید و خدا را شکر کنید.
3. از خدا برای انجام کارهایی که برای انجامشان بیعلاقه هستید صبوری بخواهید.
4. از خدا برای همه آشنایانتان چیزهای خوب بخواهید.
5. برای اصلاح روابطتان با دیگران از خدا کمک بخواهید.
6. هنگام گپ و گفت با دوستان و آشنایانتان به یاد خدا باشید و از او تشکر کنید.
7. اگر در گذشته اتفاق بدی برایتان افتاده است از اینکه توانستهاید آن را پشت سر بگذارید و خدا شما را تنها نگذاشته است سپاسگزار باشید.
8. بدیها و اشتباهات خود را روی کاغذ بنویسید و بابت همه آنها از خدا طلب بخشش کنید.
9. خدا هر روز با نعمتهایش شما را غافلگیر میکند پس هر روز طوری رو به خدا باشید که بداند قدر این غافلگیری شیرین را میدانید.
10. حتی اگر تا الان هم زندگی به شما سخت گرفته است باز هم خدا را شکر کنید چون همواره آیندهای برای داشتن یک زندگی شیرین وجود دارد.
11. اگر پیش آمده که به کسی غیر از خدا دل ببندید و امیدوار باشید که گره از کارتان باز کند بابتش از خدا طلب بخشش کنید.
12. آدمهای پرحرف زمان کمی برای صحبت کردن با خدا پیدا میکنند پس سعی کنید کم حرف زدن را تمرین کنید.
13. خدا بدون چشمداشت نعمتهایش را به شما داده درحالیکه خیلی از وقت ها از فرمانش سرپیچی کردهاید و دوست خوبی برایش نبودهاید. پس شما هم گاهی بدون چشمداشت به کسانی که دوست نمیدارید هدیه بدهید.
14. حتی وقتی بیمار هستید و از درد آن زجر میکشید بابت این که این بیماری دائمی نیست و خدا سلامتیتان را به شما بازخواهد گرداند از خدا ممنون باشید.
15. خداوند برخلاف مقامات بالا رتبه زمینی تنها مقام والایی است که برای ملاقات کردنش سلسله مراتبی را در نظر نگرفته است. پس از این فرصت بهره ببرید و همواره او را مناجات کنید.
16. برای موقع خوابتان برنامهریزی کنید تا خوابتان هم موجب ارتباط شما با خدا شود؛ قبل از خواب سورههای حمد، ناس و فلق را بخوانید و در حالی که وضو دارید رو به قبله بخوابید.
17. هنگام خواب فقط به خوبیها و نکات مثبت دیگران فکر کنید و در مورد خودتان هم فقط چیزهای مثبتی را که در زندگی دارید مدنظر قرار بدهید و شکرگزاری کنید.
18. هر وقت یکی از عزیزانتان برای شما کاری انجام میدهد همواره در نظر داشته باشید که خدای عزیزتری پشت آنها ایستاده و همواره مراقبتان خواهد بود.
19. از خدا بخواهید که ذهن و زبان شما را از چیزهای مهمل و بیهوده پاکسازی کند.
20. از خدا اراده و پشتکار بخواهید که به جای ارتکاب گناه و توبه کردن اصلاً به سمت گناه نروید.
@rkhanjani
#سلام_امام_زمانم 💚
💚برخاتم اوصیاء،مهدے صلوات
💚برصاحب عصر ما،مهدے صلوات
💚خواهے ڪه خداوند بهشتت ببرد
💚بفرست تو بر حضرت مهدے صلوات
💚اَللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّدٍ
💚وَ آلِ مُحَمَّدٍ
💚وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@rkhanjani
.
هر روز یه هدیه از جانب خداست.
هدف، علاقه ونگرش مثبتت رو از دست نده.
@rkhanjani
┄┅◈🌿✨🌿◈┅┄
به گمانم معجزه یعنی همین
آرامشی که به دلم سرازیر میشود
وقتی که مینشینم به تماشای آیات تــو 😊
┄┅◈🌿✨🌿◈┅┄
#عکس_نوشته
#نکته
#آرامش
╔═🌿✨◈═════╗
@rkhanjani
╚═════🌿✨◈═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اینگونه به زندگی نگاه کنید!
🔴 #استاد_عباسی_ولدی
@rkhanjani
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_ششم
باید کاری میکردم.
نمی توانستم دست روی دست بگذارم .
اول به فکرم رسید به کلانتری بروم،اما همیشه توی مغزمان کرده بودند که یک خانواده ی آبرومند هیچ وقت پایش به کلانتری باز نمی شود .
چهارتایی از خانه بیرون زدیم و در کوچه و خیابان های شاهین شهر به دنبال زینب می گشتیم .
شهرام کلاس چهارم دبستان بود. جلوی ما می دوید و هر دختر چادری ای را می دید، می گفت: حتما آن دختر، زینب است.
خیابان ها خلوت بود.
شب اول سال نو بود و خانواده ها خوش و خرم کنار هم بودند. افراد کمی در خیابان ها رفت و آمد می کردند.
توی تاریکی شب، یکدفعه تصور کردم که زینب از دور به طرف ما می آید، اما این فقط تصور بود.
دخترم قبل از #اذان_مغرب لباس های قدیمی اش را پوشید و روسری سورمه ای رنگش را سر کرد و چادرش را تنگ به صورتش گرفت و رفت. دو تا چشم سیاه قشنگش میان صورت لاغر و سفیدش، معصومیت عجیبی به او می داد.
همین طور که در خیابان های تاریک راه می رفتیم، به مادرم گفتم: مامان، یادته زینب یک سالش که بود، چطور دست کرد توی کاسه و چشم های گوسفند را خورد؟
شهرام با تعجب پرسید: زینب چشم گوسفند را خورد؟
مادرم رو به شهرام کرد و گفت: یادش به خیر؛ جمعه بود و من خانه ی شما آمده بودم. همه ی ما توی حیاط دور هم نشسته بودیم. بابات کله پاچه خریده بود؛ آن هم چه کله پاچه ی خوشمزه ای. زینب یک سالش بود و توی گهواره خوابیده بود. همه ی ما هم پای سفره کله پاچه می خوردیم. مامانت چشم های گوسفند را توی کاسه کوچکی گذاشت که بخورد. من بهش سفارش کرده بودم که به خاطر خواصش چشم گوسفند بخورد.
توی حرف مادرم پریدم و گفتم: کاسه را زیر گهواره ی زینب گذاشتم.
برگشتم که چشم ها را بردارم، کاسه خالی بود.
شهرام گفت: مامان، چشم ها چی شده بود؟زینب آنها را خورده بود؟
گفتم: زینب از خواب بیدار شده بود و دست کرده بود توی کاسه و دو چشم را برداشته و خورده بود. 😁
دور تا دور دهنش کثیف شده بود.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد....
@rkhanjani