eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
703 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #استاد_رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
🤔⏰⏳ چه چیزهایی مانع مدیریت زمان برای ما میشود؟ ✅ هرگاه اجازه دهید کسی یا چیزی مانع انجام کارتان شود. 👀 ✅ هرگاه ندانید انجام چه کارهایی برای شما اولویت دارند. 🤯 📝 ✅ هرگاه دچار تنبلی شوید. 😴 ✅ هرگاه بخواهید چندین کار را که بیش از توان شماست، در یک زمان انجام دهید. 😯 ✅ هرگاه برای استفاده از زمان برنامه ای نداشته باشید. 📆🗓🔖 ✅هرگاه انگیزهٔ خود را از دست بدهید و به خود تلقین کنید که هر چه تلاش می کنم، بی فایده است. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسش؛ فرق استغفار با توبه چيست؟ پاسخ: توبه در لغت به معناى رجوع و در اصطلاح به معناى پشیمانى از گناه و برگشتن از معصیت است، ولى استغفار در لغت به معناى طلب پوشاندن و مستور کردن و در اصطلاح به معناى درخواست آمرزش از خداست.12 پس این دو از نظر معناى لغوى و اصطلاحى، کاملاً متفاوت‏اند. اما کار برد این دو واژه در آیات و روایات: بعضى از آیات قرآن، بیانگر جدایى و ناهمگونى معناى توبه و استغفار مى‏باشد، مانند: « وَیا قَوْمُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهُ »13 اما در مواردى، استغفار به جاى توبه به کار رفته‏است که چه بسا وحدت معنایى و همگونى را نشان مى‏دهد، انند: « وَلَوْأَنَّهُمْ اًّذْظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جائُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِیماً »14. سخن اصلى آیه درباره استغفار است، ولى از آخر آن، توبه استفاده مى‏شود، زیرا اگر استغفار به معناى توبه نبود، در آخر آیه مى‏گفت: « لَوَجَدُوا اللهَ غَفُاراً رَحِیماً » اما این مورد را مى‏توان این گونه توجیه کرد: اگر استغفار به جاى توبه به کار رفته، به خاطر آن است که استغفار گونه‏اى از اظهار توبه و ندامت مى‏باشد، یا از آن جهت است که انسان پس از پشیمانى کامل، از خداوند درخواست بخشش و عفو مى‏کند، پس این دو ملازم یکدیگرند یا یکى از دیگرى پیش مى‏افتد، مقدّم ولى یکى نیستند.15 پس به حسب کاربرد هم مى‏توان گفت که استغفار و توبه دو مقوله جدا از هم مى ‏باشند. تفاوت‏هاى اساسى استغفار و توبه 1- بین توبه و استغفار، نسبت عموم و خصوص مِنْ وجه است، زیرا از جهت این‏که عزم برترک گناه از ارکان یا شرایط توبه است، اما شرط استغفار نیست، پس استغفار اعم از توبه است. از سوى دیگر استغفار وابسته به لفظ است اما در توبه نیاز به لفظ خاصى نیست، پس توبه اعم از استغفار است. در جایى که توبه و ندامت با استغفار اظهار شود و با عزم برترک گناه توأم گردد، هم استغفار است و هم توبه. 2- استغفار نوعى دعا است، چنان‏که امام صادق(ع) فرمود: « استغفار جامع‏ترین دعاها است» .16 در حالى که توبه، از مقوله دعا به شمار نمى‏رود. 3- توبه تنها از شخص تائب (توبه کننده) صورت مى‏گیرد و نیابت بردار نیست اما استغفار (طلب آمرزش) از طرف دیگرى به نحوه نیابت نیز ممکن است، همان‏طور که یعقوب براى فرزندانش استغفار کرد و یا فرشتگان براى مؤمنان و پیامبر و اولیاى الهى براى پیروان خود طلب مغفرت و بخشش مى‏کنند. 4- استغفار یک عمل مستحبى محسوب مى‏شود، اما توبه واجب و فریضه است. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... 🌲🍃 شهلا به خانه ی چند نفر از دوستان زینب زنگ زد. شهلا خجالت می کشید که بگوید زینب شده است؛ آخر دوستانش چه فکری می کردند؟ اما چاره ای نبود. شاید بالاخره کسی او را دیده باشد و یا دوستانش خبری از او داشته باشند . من گوشهایم را تیز کرده و به شهلا زل زده بودم . شهلا باید برای تک تک دوستهای زینب، اول توضیح می داد که چه اتفاقی افتاده و بعد از آنها کسب خبر می کرد؛ اما در واقع آنها بودند که یک خبر جدید می شنیدند و آن زینب بود. خانم دارابی برای ما چای و شیرینی آورد، اما من احساس خفگی می کردم. انگار کسی به گلویم چنگ انداخته بود و فشار می داد. شهلا گفت:مامان ، دیگر نمی دانم با چه کسی تماس بگیرم . هیچ کس از زینب خبری ندارد. شهلا یکدفعه یاد مدیر مدرسه شان افتاد. خانم کچویی، مدیر دبیرستان 22 بهمن، زینب را خوب می شناخت. زینب در دبیرستان فعالیت داشت و برای خودش یکپا مربی پرورشی بود و خانم کچویی علاقه زیادی به او داشت. از طرفی خانم کچویی خیلی وقت ها برای نماز به مسجد المهدی می رفت و در کلاسهای عقیدتی جامعه ی زنان هم شرکت می کرد. زینب مرتب با خانم کچویی ارتباط داشت شهلا به خانه رفت و شماره ی تلفن خانم کچویی را آورد. در این فاصله خانم دارابی سعی می کرد با حرف زدن، مرا مشغول و تا اندازه ای آرام کند. اما من فقط نگاهش می کردم و سرم را تکان می دادم. حرفهای او را نمی شنیدم و توی مغزم غوغایی از افکار عجیب و غریب بود. شهلا به خانم کچویی زنگ زد و چند دقیقه ای با او حرف زد. وقتی تلفن را گذاشت ، گفت: خانم کچویی امشب به مسجد نرفته و خبری از زینب ندارد. شهلا با حالتی مشکوک ادامه داد که خانم کچویی از گم شدن زینب وحشت زده شده و با نگرانی برخورد کرده است. وقتی از تماس گرفتن با دوستان زینب شدیم، با خانم دارابی خداحافظی کردیم و به خانه برگشتیم. در حیاط خانه را که باز کردم، چشمم به بوته ی گل رز باغچه ی گوشه ی حیاط افتاد. جلو رفتم و کنار باغچه به دیوار تکیه زدم. بلندی بوته به اندازه ی قد زینب و شهلا بود. از بالا تا پایین بوته، گلهای رز صورتی خودنمایی می کردند. آن درختچه هر فصل گل میداد و انگار برای آن بوته، همیشه فصل بهار بود. زینب هر روز با علاقه به درختچه ی گل رز آب میداد تا بیشتر گل دهد. او در این چند روز باقی مانده به سال تحویل، در تمیز کردن خانه خیلی به من کمک می کرد. البته همانطور که مشغول کار بود به من می گفت: مامان،من به نیت عید به تو کمک نمی کنم؛ ما که نداریم. توی جبهه رزمنده ها می جنگند و خیلی از آنها زخمی و شهید می شدند،آن وقت ما عید بگیریم؟ من فقط به نیت تمیزی و نظافت خانه کمک می کنم. کنار بوته گل رز مثل مجسمه بی حرکت ایستاده بودم و به حرف های او فکر میکردم که مادرم به حیاط آمد و گفت: کبری ،ننه ،آنجا نایست . هوا سرد است. بیا توی خانه. شهلا و شهرام طاقت ناراحتی تو را ندارند. نویسنده بدون لینک اجازه کپی برداری نیست 🍃 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ 🌸پیامبر اکرم (ص) فرمودند: 🍃یکدیگر را ببخشید؛ زیرا که گذشت، جز عزّت به انسان نمی افزاید. 📖 کافی، ج۲، ص۱۰۸ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ @rkhanjani
👈از همسرتان درخواست کنید ✅ شکایت نکنید!❌ شکایت بر گذشته تأکید می‌کند و موجب ناامیدی می‌شود گاهی ما شکایت‌هایمان را به ‌صورت سؤال مطرح می‌ کنیم⁉️ از گفتن جملاتی مانند« چرا نمی‌تونی ...؟ » پرهیز کنید. « تو باید فلان کار رو می‌کردی »هم نوع دیگری از شکایت کردن است.⛔️ اما درخواست کردن بر خواسته‌ی شما انگشت می‌گذارد و به رفتارهای آتی اشاره می‌کند. ❇️مثلاً « مایلی این کاری رو که من دوست دارم با هم انجام بدیم؟ » این عبارت یک سوال واقعی هست که ممکنه پذیرفته شود ، رد شود یا به بحث گذاشته شود. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴿اللّٰهُم‌َاشْفِع‌قُلۅبُنٰا...﴾🙃♥️ یه‌دعای‌ناب‌واسه‌دل‌هممون!😌 شبتون‌بخیر،دوستان🌙✨ @rkhanjani
بی‌خیالِ حرفِ این و آن باش وقتی خودت از زندگی‌اَت لذت ببری دیگر نگرانِ قضاوت‌هایِ دیگران نخواهی بود و این یعنی خودِ زندگی... •🍓⛱• 🍃 @rkhanjani
🌲🍃 نمی توانستم آرام باشم. دلم برای شهلا و شهرام میسوخت؛ آنها هم نگران حال خواهرشان بودند بی هوا به آشپزخانه رفتم. انگار رفتن من به آشپرخانه عادت همیشگی ام شده بود. کابینت ها از تمیزی برق می زدند. بغض گلویم را گرفت. زینب، روز قبل، تمام کابینت ها را اسکاچ و تاید کشیده بود. دستم را به کابینت ها کشیدم و بی اختیار زیر گریه زدم؛ گریه ای از ته وجود. دیروز به زینب گفتم: مامان، خیلی در تمیز کردن خانه کمکم کردی. دوست داری برای جبران زحمت هایت چه چیزی برایت بخرم؟تو که دو سال است برای عید هیچ چیز نخریده ای،حالا یک چیزی را که دوست داری بگو تا برایت بخرم. زینب گفت: مامان، به من اجازه بده جمعه اول سال را به نماز جمعه بروم.دلم میخواهد سال را با نماز جماعت و جمعه شروع کنم . به زینب گفتم: مادر،ای کاش مثل همه ی دخترها کفشی، کیفی، لباسی می خریدی و به خودت می رسیدی. هر وقت دلت خواست نماز جمعه برو، ولی دل من را هم خوش کن. صدای گریه ام بلند شده بود. شهلا و شهرام به آشپزخانه آمدند و خودشان را توی بغلم انداختند با اینکه آن شب به خاطر ، غذای مفصلی درست کرده بودم، قابلمه هو دست نخورده روی اجاق گاز ماند. کسی شام نخورد. با آن نگرانی، آب هم از گلوی ما پایین نمی رفت چه رسد به غذا. ... 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسش: چگونه مي توان حالت قرب به خدا و دلکندگي از دنيا را در طول روز و در کار هار روزمره حفظ کرد و دلبسته دنيا نشد ؟آيا اصلا ممکن است ؟ پاسخ: یکی از راه‌های انسان برای رسیدن به آرامش ارتباط با خداست. ارتباط با خدا اصلاً کار سخت و پیچیده‌ای نیست و می‌توان با رعایت بعضی نکات در طول زندگی روزمره این ارتباط را هر روز قوی‌تر کرد. ستاره برای شما این نکات ریز را دسته‌بندی کرده است. ضمناً اگر هنوز هم در مورد فواید ارتباط با خدا و زمان این ارتباط ابهام دارید حتماً با ما همراه باشید؛ - 20 راه ساده برای ارتباط با خدا و آرامش 1. حین انجام کارهای روزمره ذکر خدا را بگویید. 2. هر روز دقایقی را به داشته‌هایتان بیاندیشید و خدا را شکر کنید. 3. از خدا برای انجام کارهایی که برای انجامشان بی‌علاقه هستید صبوری بخواهید. 4. از خدا برای همه آشنایانتان چیزهای خوب بخواهید. 5. برای اصلاح روابطتان با دیگران از خدا کمک بخواهید. 6. هنگام گپ و گفت با دوستان و آشنایانتان به یاد خدا باشید و از او تشکر کنید. 7. اگر در گذشته اتفاق بدی برایتان افتاده است از این‌که توانسته‌اید آن را پشت سر بگذارید و خدا شما را تنها نگذاشته است سپاسگزار باشید. 8. بدی‌ها و اشتباهات خود را روی کاغذ بنویسید و بابت همه آن‌ها از خدا طلب بخشش کنید. 9. خدا هر روز با نعمت‌هایش شما را غافلگیر می‌کند پس هر روز طوری رو به خدا باشید که بداند قدر این غافلگیری شیرین را می‌دانید. 10. حتی اگر تا الان هم زندگی به شما سخت گرفته است باز هم خدا را شکر کنید چون همواره آینده‌ای برای داشتن یک زندگی شیرین وجود دارد. 11. اگر پیش آمده که به کسی غیر از خدا دل ببندید و امیدوار باشید که گره از کارتان باز کند بابتش از خدا طلب بخشش کنید. 12. آدم‌های پرحرف زمان کمی برای صحبت کردن با خدا پیدا می‌کنند پس سعی کنید کم حرف زدن را تمرین کنید. 13. خدا بدون چشمداشت نعمت‌هایش را به شما داده درحالی‌که خیلی از وقت ها از فرمانش سرپیچی کرده‌اید و دوست خوبی برایش نبوده‌اید. پس شما هم گاهی بدون چشمداشت به کسانی که دوست نمی‌دارید هدیه بدهید. 14. حتی وقتی بیمار هستید و از درد آن زجر می‌کشید بابت این که این بیماری دائمی نیست و خدا سلامتی‌تان را به شما بازخواهد گرداند از خدا ممنون باشید. 15. خداوند برخلاف مقامات بالا رتبه زمینی تنها مقام والایی است که برای ملاقات کردنش سلسله مراتبی را در نظر نگرفته است. پس از این فرصت بهره ببرید و همواره او را مناجات کنید. 16. برای موقع خوابتان برنامه‌ریزی کنید تا خوابتان هم موجب ارتباط شما با خدا شود؛ قبل از خواب سوره‌های حمد، ناس و فلق را بخوانید و در حالی که وضو دارید رو به قبله بخوابید. 17. هنگام خواب فقط به خوبی‌ها و نکات مثبت دیگران فکر کنید و در مورد خودتان هم فقط چیزهای مثبتی را که در زندگی دارید مدنظر قرار بدهید و شکرگزاری کنید. 18. هر وقت یکی از عزیزانتان برای شما کاری انجام می‌دهد همواره در نظر داشته باشید که خدای عزیزتری پشت آن‌ها ایستاده و همواره مراقبتان خواهد بود. 19. از خدا بخواهید که ذهن و زبان شما را از چیزهای مهمل و بیهوده پاک‌سازی کند. 20. از خدا اراده و پشتکار بخواهید که به جای ارتکاب گناه و توبه کردن اصلاً به سمت گناه نروید. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 💚برخاتم اوصیاء،مهدے صلوات 💚برصاحب عصر ما،مهدے صلوات 💚خواهے ڪه خداوند بهشتت ببرد 💚بفرست تو بر حضرت مهدے صلوات 💚اَللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّدٍ 💚وَ آلِ مُحَمَّدٍ 💚وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @rkhanjani
. هر روز یه هدیه‌ از جانب خداست. هدف، علاقه ونگرش مثبتت رو از دست نده. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅◈🌿✨🌿◈┅┄ به گمانم معجزه یعنی همین آرامشی که به دلم سرازیر می‌شود وقتی که می‌نشینم به تماشای آیات تــو 😊 ┄┅◈🌿✨🌿◈┅┄ ╔═🌿✨◈═════╗ @rkhanjani ╚═════🌿✨◈═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... 🌲🍃 باید کاری می‌کردم. نمی توانستم دست روی دست بگذارم . اول به فکرم رسید به کلانتری بروم،اما همیشه توی مغزمان کرده بودند که یک خانواده ی آبرومند هیچ وقت پایش به کلانتری باز نمی شود . چهارتایی از خانه بیرون زدیم و در کوچه و خیابان های شاهین شهر به دنبال زینب می گشتیم . شهرام کلاس چهارم دبستان بود. جلوی ما می دوید و هر دختر چادری ای را می دید، می گفت: حتما آن دختر، زینب است. خیابان ها خلوت بود. شب اول سال نو بود و خانواده ها خوش و خرم کنار هم بودند. افراد کمی در خیابان ها رفت و آمد می کردند. توی تاریکی شب، یکدفعه تصور کردم که زینب از دور به طرف ما می آید، اما این فقط تصور بود. دخترم قبل از لباس های قدیمی اش را پوشید و روسری سورمه ای رنگش را سر کرد و چادرش را تنگ به صورتش گرفت و رفت. دو تا چشم سیاه قشنگش میان صورت لاغر و سفیدش، معصومیت عجیبی به او می داد. همین طور که در خیابان های تاریک راه می رفتیم، به مادرم گفتم: مامان، یادته زینب یک سالش که بود، چطور دست کرد توی کاسه و چشم های گوسفند را خورد؟ شهرام با تعجب پرسید: زینب چشم گوسفند را خورد؟ مادرم رو به شهرام کرد و گفت: یادش به خیر؛ جمعه بود و من خانه ی شما آمده بودم. همه ی ما توی حیاط دور هم نشسته بودیم. بابات کله پاچه خریده بود؛ آن هم چه کله پاچه ی خوشمزه ای. زینب یک سالش بود و توی گهواره خوابیده بود. همه ی ما هم پای سفره کله پاچه می خوردیم. مامانت چشم های گوسفند را توی کاسه کوچکی گذاشت که بخورد. من بهش سفارش کرده بودم که به خاطر خواصش چشم گوسفند بخورد. توی حرف مادرم پریدم و گفتم: کاسه را زیر گهواره ی زینب گذاشتم. برگشتم که چشم ها را بردارم، کاسه خالی بود. شهرام گفت: مامان، چشم ها چی شده بود؟زینب آن‌ها را خورده بود؟ گفتم: زینب از خواب بیدار شده بود و دست کرده بود توی کاسه و دو چشم را برداشته و خورده بود. 😁 دور تا دور دهنش کثیف شده بود. .... @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا