چیزی که کمیت ها را تبدیل به
کیفیت ها می کند،صفت صابر بودن است
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
🦋روایت عشق :
●خیلی درس می خواند، هلاک می کرد خودش را. هربار که بهش می گفتم:
بسه دیگه. چرا این قدر خودت رو اذیت می کنی؟
●می گفت: اذیتی نیست. اولا خیلی هم کیف میده، ثانیا وظیفمونه. باید این قدر درس بخونیم که هیچ کس نتونه بگه بچه مسلمون ها بی سوادند.
#شهید_دکتر_محمدعلی_رهنمون 🌷
📎پ ن : برادر و خواهر محترمی که می گوئی ما دنبال شهادت هستیم و نمی خواهیم خیلی عمرمان را روی درس و علم آموزی بگذاریم، لطفا مشاهده کن این وصیت شهید را ، او دارد به تو نقشه راه می دهد
👈 خودت را از نظر علمی آن قدر قوی کن که دشمن به علم تو حسادت کند و به خاطر علمت تو را به شهادت برساند مثل شهدای هستهای.
#شهیدانه 🕊
#تلنگر👌
M-ah-zogo-shoge-1.mp3
4.61M
ذوق و شوق نینوا کرده دلم
چون هوای جبهه ها کرده دلم
#مدیون_شهدا_هستیم
- چرا بیکار ایستادی؟!
نمیخوای آر پی جی بزنی؟!
+ چرا، کمکم رفته موشک بیاره. منتظر اونم!
چند لحظه بعد حسین آمد با یک گونی موشک!
#فرمانده_لشکر_بود...!
شهید حسین خرازی🕊🌷
#شهیدمحمّد فرومندى🍃⚘🍃، دوّمين فرزند على، در خرداد ماه سال 1336 در محله قلعه كريم اسفراين متولد شد. پدرش مردى زحمتكش و كشاورز بود كه نصف عمرش را به دامدارى و گله دارى و آخر عمرش را به كارگرى در كارخانه پنبه پاك كنى(حاجی سراندار) گذرانده بود.
پدرمحمدبه #نماز اهميّت زيادى مى داد. محمّد در ده سالگى ايشان را از دست داد و از آن پس مادر پيرش سرپرست خانواده شد. محمّد در ايّام مدرسه درس مى خواند و در ايّام تعطيل كارگرى مى كرد تا كمك خرج خانواده باشد. گاهى گوسفند مى چراند و گاهى مزارع مردم را آبيارى مى كرد. امّا درس خواندن را به عنوان يك هدف اصلى در نظر داشت. دوره ابتدايى را در مدرسه ابوالعباس اسفراين به اتمام رسانيد.مادرش مى گويد:پشتكار خوبى داشت. تكاليفش را انجام مى داد و نيازى به اجبار نداشت. كمتر بازى مى كرد و بيشتر درس مى خواند و به خواندن كتاب علاقه داشت. در كارهاى منزل كمك مى كرد. وقتى نان مى پختم، هيزم جمع مى كرد و تنور را داغ مى كرد.
💔
شهیدی که رهبر با شال سیادت او نماز خواندند...
اواخر بهار ۱۳۶۵ بود که همراه فرماندهان لشکر ۱۰ سیدالشهدا، رفتیم خدمت رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) ؛ در آن مراسم، سید جمال قریشی؛ مسئول تبلیغات گردان علی اکبر، با سوز صدایش، حال خوب مجلس را دوچندان کرد.
وقت نماز که شد، سید جمال شال سبزش را انداخت روی دوش آقا و گفت:
این را گذاشتم تا متبرک شود. بعداً می برم جبهه تا ان شاءالله به آرزویم برسم و شهید شوم.🥀
آقا ایستادند به نماز و سید هم مکبر شد…
نماز که تمام شد، سید جمال رفت شالش را بگیرد که آقا فرمودند:
شما؛ هم سادات هستی، هم رزمنده… اگر اشکالی ندارد این شال به عنوان تبرک پیش من بماند؟😊
سید پذیرفت و شال سبز، ماند پیش سید علی. 💚
حضرت آقا بعدا، دور از چشم سید، به مسئولین لشکر سپردند که هوای سیدجمال را داشته باشند، او اهل ماندن نیست و رفتنی است…
اتفاقا آنها هم حین عملیات مواظب بودند که سید نرود خط و در عقبه بماند، اما در شلوغی درگیری ها، سید رفت جلو و به آرزویش رسید…
بعدها که مجددا آن جمع رفت خدمت حضرت آقا و کسی دیگر بلند شد و مداحی کرد، آقا جویای احوال سید جمال شد که به ایشان گفتند: «سید شهید شد…»
راوی: جعفرطهماسبی (الوارثین)
#شهید_سیدجمال_قریشی
#نماز