eitaa logo
بازتابِ نفس صبحدمان
20 دنبال‌کننده
50 عکس
3 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌وقت بی‌خوابی و دلتنگی‌ و غم، می‌رم سراغ لیلی‌ومجنون... شیفته‌ی کلمات جناب نظامی‌م.. کلمات شفاف و خوش‌آهنگ... معمولاً بعد از نماز صبح، اندکی، لیلی‌ومجنون‌خوانی دارم...که اینبار، سهمم رو این ساعت از شب، برداشتم... ای خاک من از تو آب گشته بنگر به من خراب گشته مگذار که عاجزی غریبم از رحمت خویش بی‌نصیبم آن کن ز عنایت خدایی کاید شب من به روشنایی
"تمام دنیا بهانه است تا ما با خدا ارتباط برقرار کنیم." جلسه۱۴، بحث "سلوک اجتماعی" وقتی اینطوری به مسائل و صحنه‌های مختلف زندگی نگاه کنیم، تکلیف مشخصه...و بعیده بحران‌های روحی ما رو از پا دربیاره... فلسفیش اینه که، هر حادثه و اتفاق و مشکل، برای اینه که مُتّصف و بعدها، متحد با اسماء الهی بشیم... چیزی که به‌خاطرش به این دنیا اومدیم... توی مشکلات بگردید از دل اسماء جلالی، اسماء جمالی بیابید...
وسط یک کشف‌وشهود علمی! که داشت بعد از ماه‌ها ربطی توی ذهنم شکل می‌گرفت، گفت" مامان می‌شه بیای سیبیل خرس‌مو که درست کردم با هم بچسبونیم؟" یاد حرف استاد عزیزی افتادم که می‌فرمود، الان اینجا، خداست که توی صحنه‌ست... قرار نیست الان اون نتیجه و فکر و علم رو بهت بدن..و بچه‌ی تو یا هر اتفاق دیگه‌ای وسیله‌ست که مانع رسیدن اون فیض بشه... چشمامو بستم و نفس عمیق کشیدم و به بی‌لیاقتی خودم‌ لعنت فرستادم و رفتم که سیبیل بچسبونم....
توی عالم نوجوانی، از لیست چهل مومن توی سجاده بابا، اسامی‌ای که برام آشنا بود رو جدا کردم و برای خودم و نماز شب‌های احتمالی! لیستی جدا کردم... بابا گفت، چند تا خونه هم برای پدربزرگ‌ها و مادربزرگت بذار، اونا رو هم دعا کن... اینو توی وسائلم پیدا کردم و الان باید یه خونه برای بابا اضافه کنم...
شوریده‌ترم از آنچه دیدی مجنون‌تر از آنکه می‌شنیدی با تو خودیِ من از میان‌ رفت واین راه به بی‌خودی توان رفت عشقی که دل اینچنین نوَرزد در مذهب عشق جو نیرزد چون عشق تو روی می‌نماید گر رویِ تو غایب است، شاید عشق تو رقیب رازِ من باد زخم تو جگرنواز من باد با زخم من ارچه مرهمی نیست چون تو به سلامتی، غمی نیست قسم به شبی که این ابیات ، آبی شد بر آتش وجودم....
استاد می‌فرمود؛ گاهی بد نیست درباره مشکلات بقیه بدونیم... اینطوری می‌فهمیم که در دریای آزمایشات و امتحانات الهی تنها نیستیم و بلایا، سنّت‌های الهی‌ست... دیدید وقتی برای یکی درد دل می‌کنید، گاهی طرف مقابل شروع می‌کنه از مشکلات خودش گفتن؟! بخاطر این نیست که بگه من از تو بدبخت‌ترم! برای اینه که بگه؛ ما همه شبیه همیم... ما همه تحت ربوبیت الهی هستیم و ربّ ما تصمیم داره همه‌مون رو رشد بده... ببین برای من هم پیش اومده...پس آروم باش و بدون درکت می‌کنم... "ما ایوب نبودیم"، قصه‌ی سنت‌های جاری در زندگی آدم‌هاست...قصه دردها و سختی‌ها... برای اینکه بفهمی توی دردی که می‌کشی تنها نیستی...
مهر ۱۴۰۱. شیراز پسرم خوابید و نشستم اینجا به خوندن و نوشتن. نیم ساعت بعد از این عکس، بابا اومد کنارم، برام چای آورد و گفت دیگه فکر کنم باید سوالاتمو ازت بپرسم! و شروع کرد به پرسیدن سوالات فلسفی‌ای که براش پیش اومده بود، ولی جواب‌ها رو زیاد گوش نمی‌داد!😄 گفت بابا، اینا رو ولش کن. حالت چطوره؟ گفتم" شیراز رو دوست دارم...سخته دور از اینجا بودن...سختتر از چیزی که فکرشو می‌کردم... گفت می‌دونی که فقط بخاطر ازدواج نرفتی اونجا. رفتی چون هدف داشتی...بعد در سکوت من یهو گفت ؛ ای دون همت نامرد! در تعجب خندیدم و قبل از اینکه چیزی بگم گفت،‌ "منطق الطیر عطار، جواب هدهد به اون مرغی که می‌گفت نمیام! چون زادوبوم خوبی دارم و "چون توانم برگرفتن دل از او؟"... برو بخونش....
بازتابِ نفس صبحدمان
مهر ۱۴۰۱. شیراز پسرم خوابید و نشستم اینجا به خوندن و نوشتن. نیم ساعت بعد از این عکس، بابا اومد کنار
مرغ گفت، در قصری شاهانه زندگی میکنم و چگونه میتوانم چنین بهشتی را از دست بدهم و سفری دراز و پرخطر در پیش گیرم؟ هست قصری زرنگار و دل‌گشای خلق را نظّاره‌ی آن، جانفزای عالَمی شادی مرا حاصل از او چون توانم برگرفتن دل از او؟ هدهد گفت، اگر مرگ نبود، حق با تو بود ولی چون مرگ در انتظار توست این قصر برای تو همچون قفسی ست. گفت، ای دون همّت نامرد! تو سگ نِه‌ای، گلخَن چه خواهی کرد تو؟ قصر تو گر خلد و جنت آمده‌ست با اجل، زندان محنت آمده‌ست... خلاصه اینکه، به قول عزیز، ما که درخت نیستیم، هجرت، می‌کنیم اگر لازم باشه.
گاهی هم، دلمون برای خودِ قبلیمون تنگ می‌شه... از پسِ عبور کردن از عادات قبلی، از منِ قدیمی، از شئونات قدیمی، شبیه مسافری که دلش هوای وطن می‌کنه، دلمون برای سبک قبلیمون تنگ می‌شه؛ ولی بدون که باید پشت سر گذاشت... باید رفت و رها کرد... جهان‌ها و عوالم بسیاری‌ست که باید کشف کرد... وقت را می‌داشت باید بس عزیز کز جهان زین به، ندانم هیچ چیز شاید از این دید هم میشه به مبعث نگاه کرد. عید مبعث عزیز، مبارک🌹
بعد از مهمان‌داری روز عید، تازه می‌خوام شروع کنم به مطالعه امروز. به یاد دبیر بسیار دوست‌داشتنی ادبیات دوره راهنمایی که می‌گفت"درس خوندن خیلی سخته..."🤦‍♀ بریم برای درس "تحصیل عرض بلد" !