eitaa logo
بازتابِ نفس صبحدمان
20 دنبال‌کننده
50 عکس
3 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بازتابِ نفس صبحدمان
یکی از دلایلی که جناب #فردوسی، جایگاه بسیار ویژه‌ای توی ذهن و قلب و روح من داره، ابیاتی‌ست که در مدح
همینقدر محکم و بی‌پروا باشیم در زندگی نسبت به عقاید و اهداف متعالی؛ حتی اگر زمانه نه تنها همراه نباشه بلکه مانع هم‌ باشه... نیاز داریم فردوسیِ درونمون رو زنده نگه داریم... خرد چشم جانست چون بنگری تو بی‌چشم شادان جهان نسپری
Salar Aghili _ Khoushe Chin (320).mp3
4.73M
این، لالایی‌ای بود که برای پسرم‌ می‌خوندم و الان هم گاهی با هم زمزمه می‌کنیم... شهید مطهری می‌فرمود؛ "روی ویرانه نمی‌تونی بنای آباد بسازی". به‌نظرم، انسان بی‌ریشه و بی‌هویت حتی نمی‌تونه مسلمان خوبی باشه..‌.
استاد فرمود، آیات توحیدیِ کشنده! رو از قرآن پیدا کن، آیاتی که بر مبنای اصول فلسفی و عرفانی جناب صدرا و ابن‌عربی که خوندی باشه...بعد هم حفظشون کن... منتظر شروع ماه عزیز رمضان بودم که شروع کنم؛ برنامه روزانه،‌ ان‌شالله تا شب‌های قدر، به همون دلیلی که توی وبلاگ عرض کردم، اینه که تا حد ممکن از دروس ژنتیکی کم کنم و فصوص و حکمت متعالیه رو پیش ببرم ان‌شالله و روزانه، آیات توحیدی رو یادداشت کنم... ماهِ ماهِ خدای عزیزمون مبارک. بریم ظرفمون رو بزرگ کنیم ان‌شالله😊🌹
روز ماه مبارک ۱۲ اسفند ۱۴۰۳ از اونجایی که هیچ‌وقت هیچ‌چیزی راحت به‌دست نمیاد، برخلاف چیزی که فکر می‌کردم قراره اتفاق بیوفته، و روز اول ماه رو خیلی شیک و مجلسی، توی تنهایی سپری کنیم و من با قلب و ذهن آماده برم برای فصوص‌خوانی؛ درست در لحظه‌ای که آش رشته داشت می‌رفت که جا بیوفته! مادر همسرم تماس گرفتن برای افطار دعوت کردن بریم پایین. در لحظه تصمیم گرفتم که دعوت یهویی رو رد نکنم و چون توی این‌ سرمای شدید رفته بودن یک ساعت توی صف و نون تازه خریده بودن، و لطف کردن دعوت کردن، نه‌تنها دعوت رو رد نکردم، بلکه خیلی تشکر کردم و اجازه ندادم توی قلبم هم کدورتی بیاد بخاطر به‌هم‌خوردن برنامه‌ها و پیشنهاد دادم آش رو هم‌ ببریم پایین و همه با هم بخوریم... فقط دغدغه‌م این بود که آمادگی قلبی و ذهنی‌ای که نیازش داشتم برای فصوص از بین نره و یاد فرمایش استاد افتادم که می‌فرمود" توی مجالس و مهمونی‌ها، اختیار خیالتون دست خودتونه..حضرت رسول چطور سه روز سر قرار با شخصی که بدقولی کرده بود ایستاده بودند؟ همونجا سیر و سلوک خودشون رو داشتن"... سعی کردم ذهنم و قلبم و خیالم زیاد چیزهایی که واجب نیست رو نبینه و نشنوه... الان اومدم که ان‌شالله شروع کنم به خوندن و نوشتن..
کجا دیدی که بی‌آتش کسی را بوی عود آمد؟! مولانا
روز ماه مبارک ۱۳ اسفند ۱۴۰۳ می‌فرمود "مادری ک یک لقمه در دهان بچه‌ش می ذاره این محمود خداست، برای همین واسطه این کار شده. اگر نق نزد و درست انجام داد باز محمود میشه و خدا اون رو به مراتب و ظهورات دیگه‌ای از وساطت در خلق می‌رسونه، وساطتِ چیزهایی ورای شکم بچه‌ش". اینکه قراره سلوک، از متن همین زندگیِ روزمره بگذره، یعنی همین... یعنی روز دوم ماه مبارک اینطوری باشه که پسرکم که اصلاً عادت به خواب ظهر نداره، سه ساعت بخوابه و شب، تا ساعت ۲، پابه‌پای تو بیدار باشه و مجبور باشی برای اینکه دو خط مطالعه کنی، یک‌دور فوتبال‌دستی بازی کنی، کشتی بگیری، شمشیر بازی کنی، با هم یکم آشپزی کنید، بعد هم بین مطالعه یک‌درمیون، سوالاتش رو جواب بدی...عصبانی نشی، خسته نشی... نه بخاطر فقط بحث تربیتی! بلکه باید مراقب حال خودت باشی که خراب نشه، که بدونی در محضر خدایی و نباید نق بزنی چون همین هم بخشی از همون درسیه که می‌خونی؛ حتی اگه ترجیحت چیز دیگه‌ای باشه... ساعت ۶ بخوابی و پسرک طبق عادتش ۷ بیدار شه و مجبور شی بیدار بشی و این یعنی، روز سوم هم زیاد طبق پیش‌بینی پیش نمی‌ره... گاهی رشدی که انتظارش رو داری، توی صحنه‌ای که اصلاً بهش فکر هم نکردی قراره صورت بگیره؛ مِن حیث لایَحتسب...
روز ماه مبارک ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ حس می‌کنم نشست "قلب‌گرایی و مغزگرایی در سنت ارسطویی و جالینوسی و بازتاب آن در آثار ابن‌سینا" جایزه‌م بوده بخاطر دیروز😄 که نصیبم شد به لطف خدا. و به‌همراه ایشون که به قول خودش امروز خسته‌م و کارهای نشستنی باید انجام بدم می‌ریم به استقبال رزق امروزمون.
روز ماه مبارک ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ گاهی با اکابر رشته خودتون اختلاط کنید! نمی‌دونم چرا این مرد رو اینقدر دوست دارم... با همه ارادتی که به جناب صدرا دارم، اما همیشه توی خیالاتم با ایشون حرف می‌زنم. مثلاً از اینکه ملکه علم‌ طبابت چیه و چطوری می‌شه بهش رسید می‌پرسم..(البته در همون حدی که به من مربوط می‌شه)... یکی از روزهای سالهای دور که داشتم بدایة می‌خوندم، سوالی از استادم پرسیدم، و اشکالی وارد کردم به نظر جناب علامه. استاد ابتدای کلامشون وقتی می‌خواستن نظرم رو رد کنن گفتن "خانم بوعلی! دقیقاً حرف مشاء رو زدی که!"..‌ و نظر درست‌تر جناب صدرا رو فرمودن... ولی من این خطاب برام خیلی شیرین بود! از اینکه یروزی شبیه جناب بوعلی فکر کردم! امروز، روز اختلاط با جناب بوعلی بود... خودم رو گذاشتم جای ایشون و به علم‌ ژنتیک فکر کردم...
هدایت شده از  زیر پونز
در آسمون چهارطاق بازه. چرا استرس می‌کشی و چه کنم چه کنم میکنی؟
روز ماه مبارک ۱۶ اسفند ۱۴۰۳ مشاور توضیح داد که؛ "محبت یک‌طرفه‌ست"... و این جمله رو درمورد زندگی زناشویی گفت که درکش خیلی سخته و فراتر از باور عمومه. گفت همون "احسانِ" دینی... همون که می‌گن "تو نیکی می‌کن و در دجله انداز"... استاد فرمود؛ در بندش نباش. خوبی کن... "قل‌الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون"... بگو خدا و بذار به بازیشون بپردازن... بگو خدا، یعنی، "به نور توحید"، عبور کن از آدم‌ها...چیکار داری چه رفتاری کرد..‌ عیال‌الله هستن. تو، به نور توحید، خوبی کن..احسان کن... می‌فهمم که گاهی خیلی سخت می‌شه...گاهی مُردن از خودِ قبلمونه! مردن هم درد داره.. ولی خیلی زندگی تر و تمیزی خواهیم داشت اگر احسان رو تمرین کنیم... امروز بالای صفحه برنامه هفته جدید، دوباره نوشتم "قل‌الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون"...
روز ماه مبارک ۱۷ اسفند ماه ۱۴۰۳ امروز هوای گریه داشتم؛ گفتم سری به کتاب مقتل بزنم و روضه‌ای برای خودم بخونم... جایی، دوباره برخوردم به داستان ابوثمامه؛ روز عاشورا وقتى ابوثمامه دید وقت نماز شده، و جنگ ادامه داره، به امام حسین گفت؛ "....اگر خدا بخواد، دوست دارم پیش‌مرگت بشم و علاقه دارم زمانى به دیدار خداى میرم، نمازى رو که وقتش رسیده با تو خونده باشم"... در واقع خواست امام رو متوجه وقت نماز بکنه... امام حسین سرش رو بالا گرفت و فرمود، "ذکرت الصلاة جعلک اللّه من المصلّین الذاکرین، نعم! هذا اوّل وقتها"؛ نماز را به یادآوردى، خداوند تو را از نمازگزاران و تسبیح کنندگان قرار دهد، آرى! اکنون اول وقت نماز است.
بازتابِ نفس صبحدمان
روز #ششم ماه مبارک ۱۷ اسفند ماه ۱۴۰۳ امروز هوای گریه داشتم؛ گفتم سری به کتاب مقتل بزنم و روضه‌ای بر
دلتون می‌خواست بین شهدای کربلا، جای ابوثمامه باشید؟ و امامتون در حقتون این دعا رو بکنه؟ من دلم نمی‌خواست! در واقع ابوثمامه، فروع دین (نماز) رو به اصلی از اصول دین (امامت) داره یادآوری می‌کنه! یعنی خود امام نمیدونست وقت نمازه؟ انسان کاملی که عالم در ید قدرت و تحت ولایتشه؟ با این تذکر، جلوی عمل امام و انسان کامل رو گرفت...ما نمی‌دونیم توی اون لحظه امام در نظر داشتن چه‌کاری انجام بدن.. و در واقع امام، با نظر لطف و رحمتشون برای ابوثمامه دعا کردن و خواستن که خدا از نمازگزاران واقعی قرارش بده! نمازگزار واقعی اول جایگاه ولایت و انسان کامل و امام زمانش رو به‌خوبی درک می‌کنه... داستان انسان کامل و شناخت جایگاه ولایت و امام عصر، همین‌قدر مهم و دقیق و عمیق و ضروریه... و گریه کردم...برای جهلم نسبت به امامم...