eitaa logo
ویژه نامه مشترک امام حسين و ابالفضل عليهم السلام
9 دنبال‌کننده
37 عکس
17 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هزار مرد جنگى دشمن به فرماندهىِ حر بن يزيد به آنان رسيدند و در برابر آنان اردو زدند. حر بن يزيد و لشكريانش كه راه زيادى را طى كرده و آب خود را به پايان برده بودند، بسيار خسته و تشنه بودند. امام حسين (ع) فرمان داد تا به لشكريان دشمن به مقدار كافى آب دهند تا تشنگى خود را برطرف كنند وحتى اسب‏ها و چهارپايان آنان را نيز سيراب سازند. در اين هنگام، وقت نماز ظهر فرا رسيد و امام حسين(ع) و يارانش در صف جماعت ايستادند تا نماز را به جماعت برپاى دارند. حر بن يزيد نيز به لشكريانش دستور داد تا نماز خود را با امام حسين (ع) به جماعت بخوانند. دو سپاه در كنار يكديگر با امام حسين (ع) نماز گزاردند. امام حسين (ع) پيش از شروع نماز، بين دو سپاه ايستاد و خطبه‏اى خواند و در قسمتى از اين خطبه فرمود: اى مردم! من به سوى شما نيامدم مگر پس از آن كه از من دعوت كرده و براى من پياپى پيك ارسال داشتيد و مرا به سوى خود كشانديد. من نيز ناچار به سوى شما حركت كردم. هم‏اكنون اگر بر عهد خويش پايداريد، پيمان تازه كنيد و خاطر مرا مطمئن سازيد و اگر از گفتار خود برگشته و پيمان شكسته‏ايد، از من دست برداريد تا به جاى خويش برگردم. آن حضرت به هنگام نماز عصر نيز آن قوم را با گفتارى شيوا پند داد؛ اما در دل آنان كمترين اثرى نكرد. حر بن يزيد و همراهانش به امام (ع) پاسخ دادند: يا اباعبدالله(ع)! ما جزء دعوت كنندگان تو نبوديم و از اين قضيه هيچ‏گونه اطلاعى نداريم. وظيفه ما اين است كه از تو جدا نشده و همراهى‏ات كنيم تا به كوفه، نزد عبيدالله بن زياد بيايى. امام حسين (ع) از اين گفتار در خشم شد و فرمود: «مرگ براى تو نزديك‏تر از اين انديشه است». و سپس به يارانش فرمود: خيمه‏ها را جمع كرده و حركت نمايند؛ اما حر بن يزيد با لشكريان خود سر راه امام (ع) را گرفته و مانع حركت آنان شدند. امام(ع) كه از رفتار حر بن يزيد ناراحت شده بود، فرمود: «مادرت به عزايت بنشيند. از ما چه مى‏خواهى؟» حربن يزيد گفت: اگر غير از تو كسى نام مادرم را مى‏برد من نيز پاسخش را مى‏دادم؛ اما درباره مادر تو، كه دختر رسول‏خدا(ص) است، جز تعظيم و تكريم سخنى بر زبان نمى‏توانم آورد. و هدف ما اين است‏كه شما را نزد عبيدالله‏بن زياد ببريم. پس از آن كه ميان امام حسين (ع) و حر بن يزيد سخنانى رد و بدل شد، حر بن يزيد به امام (ع) گفت: من دستور جنگ با شما را ندارم، ولى نمى‏گذارم كه باز گرديد. حال كه از آمدن به كوفه هم امتناع مى‏كنيد، پيشنهاد مى‏كنم راه سومى در پيش گيريد تا پاسخ نامه‏ام از عبيدالله بن زياد برسد. امام (ع) پيشنهاد حر بن يزيد را پذيرفت و به سوى قادسيه و عذيب حركت كرد. لشكريان حر بن يزيد نيز در پشت سر آنان در حركت بوده و مراقب حال آنان بودند تا اين كه در مكانى معروف به قصر بنى‏مقاتل، پاسخ عبيدالله بن زياد به حر بن يزيد رسيد كه دستور داد: حسين و يارانش را در بيابانى بى‏آب و علف اسكان ده!(2) امام (ع) به حركتش ادامه داد تا آن كه در روز پنجشنبه، دوم محرم 61 هجرى به سرزمين كربلا رسيد و در آن جا فرود آمد و خيمه زد. از آن پس، دو سپاه در برابر يكديگر اردو زده و آماده نبرد بودند. عبيدالله بن زياد فرماندهىِ كل را به عمر بن سعد سپرد و او را با چهار هزار مرد جنگى روانه كربلا ساخت. روز به روز بر تعداد لشكريان دشمن افزوده مى‏شد و صف‏آرايى آنان در برابر سپاهيان اندك امام‏حسين(ع) بيشتر مى‏شد. سرانجام، روز عاشورا (دهم ماه محرم) فرا رسيد. سپاهيان عمر بن سعد آرايش نظامى گرفته و آماده نبرد بودند تا به خيال خام خود، در كمترين زمان، بر تعداد اندك ياران حسين (ع) تاخته و همگان را آماج تيرها و شمشيرهايشان نمايند، غافل از اين كه امام حسين (ع) و يارانش گرچه تعدادشان اندك است، اما چون با قلبى سرشار از ايمان و دوستى اهل بيت(ع) مى‏رزمند، مى‏توانند در برابر يك سپاه سى هزار نفرى از بامداد تا عصر ايستادگى كنند. امام حسين (ع) كه سپاهيان دشمن را مهياى نبرد ديد، سوار بر اسب شد و در برابر آنان ايستاد و با صداى بلند استغاثه نمود: «اما من مُغيث يُغيثنا لوجه الله، اما من ذابّ يذبّ عن حرم رسول اللّه(ص)». حر بن يزيد چون استغاثه امام (ع) را شنيد، از خواب غفلت بيدار شد و به خود نهيبى زد كه فرزند رسول خدا (ص) ما را به يارى مى‏خواند، ولى اين مردم نه تنها يارى‏اش نمى‏كنند، كه در برابرش ايستاده و آماده نبرد با او شده‏اند. در اين هنگام، حربن يزيد نزد عمر بن سعد آمد و گفت: تصميم آخر تو درباره حسين چيست؟ عمربن سعدگفت: با او نبرد مى‏كنم كه آسان‏ترش اين باشد كه سرها از بدن جدا شده و دست‏ها قلم گردند. حر بن يزيد پرسيد: آيا نمى‏توانى اين امر را با مسالمت و سازش به پايان برى؟ عمر بن سعد گفت: اگر اختيار كار با من بود، چنين مى‏كردم؛ اما عبيدالله‏بن زياد رضايت به سازش نداده و فرمان نبرد داده است.
حر بن يزيد از قصد دشمن براى نبرد با امام حسين (ع) اطمينان پيدا كرد، به بهانه آب دادن اسبش از سپاه فاصله گرفت و بدون اين كه كسى به انديشه وى پى ببرد، اندك اندك به خيمه‏گاه امام حسين (ع) نزديك شد. در اين ميان يكى از سپاهيان عمر بن سعد به او مشكوك شده و از وى پرسيد: امر تو مرا به ترديد واداشته است؛ زيرا به خدا سوگند در هيچ نبردى تو را به اين حال نديدم و اگر از من مى‏پرسيدند كه شجاع‏ترين مرد كوفه كيست، نام تو را مى‏بردم و از تو تجاوز نمى‏كردم. هم اكنون اين اضطراب و بى‏نشاطى تو از چيست؟ حر بن يزيد گفت: من خود را ميان بهشت و دوزخ مخير مى‏بينم و سوگند به خداى بزرگ اگر پاره‏پاره شوم و در آتش بسوزم، جز بهشت چيزى را اختيار نمى‏كنم. حر بن يزيد خود را به سپاه امام حسين (ع) رساند و در حالى كه از شدت شرمندگى، عرق از سر و صورت وى مى‏ريخت و لرزه بر اندامش افتاده بود، نزد امام‏حسين(ع) آمد و گفت: اى ابا عبدالله و اى پسر رسول خدا! من همانم كه راه را بر تو بسته و از بازگشت و يا پيش‏روى باز داشتم و سرانجام به اين سرزمين بلاانگيز گرفتارت ساختم. هرگز گمان نمى‏كردم كه با تو چنين كنند و راضى به كشتن ذريه رسول خدا (ص) شوند. من بر تو ستم كردم، ولى هم‏اكنون پشيمانم و نزد خداى بخشنده توبه مى‏كنم. آيا عذر مرا مى‏پذيرى و توبه من در پيشگاه خدا را باور مى‏كنى؟ امام حسين (ع) توبه حر را پذيرفت و از كرده‏هايش درگذشت و وى را جزء يارانش قرار داد. حر پس از پيوستن به سپاه حسين، بدون اين كه لحظه‏اى استراحت نمايد و از اسب پياده گردد، به سوى دشمن بازگشت و در برابر آنان ايستاد و خطبه‏اى خواند و همگان را از كردارشان در دشمنى با امام حسين (ع) سرزنش و آنان را به يارى حسين (ع) فرا خواند. سپاهيان دشمن به جاى دل سپردن به پندهاى او، تير در چله كمان گذاشته و با هدف قرار دادنش به وى پاسخ منفى دادند(3). حر به سوى امام (ع) بازگشت. در اين هنگام دشمن به خروش آمده و تهاجم دسته‏جمعى را آغاز نمود. دو سپاه به هم آميختند و شعله‏هاى جنگ خونين زبانه كشيد. در هر لحظه، سوارى بر زمين مى‏افتاد. آنانى كه در ركاب امام حسين (ع) نبرد مى‏كردند به عشق لقاء الله و آنانى كه در سپاه عمر بن سعد شمشير مى‏زدند، به طمع دنيا حريف را به خاك و خون مى‏غلطانيدند. پس از ساعتى، جنگ عمومى متوقف و نبرد تن به تن آغاز گرديد. در حمله نخست، حدود پنجاه نفر از ياران امام حسين (ع) به شهادت رسيدند و از دشمن نيز بسيارى به خاك هلاكت افتادند. در نبرد تن به تن، پيروزى با ياران امام حسين (ع) بود و يكى از آنان تا چند نفر را به هلاكت نمى‏رساند، به شهادت نمى‏رسيد. حر نيز در اين زمان از امام حسين (ع) اجازه نبرد با دشمن را گرفت و چون شيرى خشمناك بر سپاهيان عمر بن سعد حمله آورد و به هركس مى‏رسيد، مهلتش نداده و او را به سراى ديگر مى‏فرستاد. فرزند او، على نيز كه به همراه پدر به سپاه حسينى پيوسته بود، در پيشاپيش پدر، شمشير مى‏زد و پس از نبردى سنگين، در برابر چشمان پدرش به شهادت رسيد. حر از شهادت پسرش شادمان شد و گفت: سپاس خداى را كه فرزندم در ركاب امام حسين (ع) به شرف شهادت نايل آمد و به مرگ جاهلى نمرد. حر در نبرد بى‏امان خويش با دشمن، در ميدان جنگ به شدت زخمى شد و از زين اسب به زمين افتاد و هدف تيرها و نيزه‏هاى دشمن قرار گرفت. هنوز رمقى در تن داشت كه ياران امام حسين (ع) وى را از معركه جنگ بيرون آورده و به خيمه‏گاه رساندند. امام حسين (ع) دست محبت و ملاطفت خويش را بر سر و صورت او كشيد و با دستمال خود سر وى را بست و بدين گونه، رضايت خود را از او اعلام كرد. آرى، زمانى روح از بدن حر خارج شد كه لبانش خندان از خشنودى سرورش بود. از حر نقل شده است كه شب همان روزى كه از كوفه بيرون آمدم، پدرم را در خواب ديدم كه به من گفت: اى حر! اين روزها دست به چه كارى مى‏زنى؟ پاسخ دادم: در آستانه بستن راه بر حسين (ع) هستم. پدرم گفت: واويلاه! تو را با حسين چه كار؟ من از تو انتظار دارم همان طور كه اول كسى هستى كه عليه او خروج مى‏كنى، اولين كشته در راه او باشى.(4)
2. امام حسين (ع) و سرو در خون غلتيده علوى يكى از فرزندان امام حسين (ع)، على اكبر است كه به همراه پدرش از مدينه به مكه و از آن جا به كربلا هجرت كرد و در ركاب آن حضرت، در سن 18 (يا 19 و يا 25) سالگى به شهادت رسيد. على اكبر (ع) جوانى خوش نام و نسب و داراى ويژگى‏هاى منحصر به فرد بود؛ از جمله در شمايل و خُلق و خو شباهت تمام به پيامبر اكرم (ص) داشت و هر كس او را مى‏ديد، گمان مى‏كرد پيامبر (ص) زنده شده است. اهل بيت پيامبر (ص) نيز هرگاه مشتاق زيارت آن حضرت مى‏شدند، به چهره على‏اكبر (ع) نگاه مى‏كردند. على‏اكبر(ع) در استحكام ايمان و نشاط روحى سر آمد ديگر ياران امام حسين (ع) بود. امام حسين (ع) در منزلى از منازل بين مكه و كوفه، در نزديكى كربلا، در حالى كه سوار بر اسب بود، اندكى به خواب رفت و سپس بيدار شد و گفت: «اِنَّا لِلَّهِ واِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَاَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ». و اين آيه استرجاع را سه بار تكرار فرمود. على‏اكبر(ع) از پدرش پرسيد: پدر جان، علت خواندن آيه استرجاع و تكرار آن چه بود؟ امام حسين (ع) گفت: در حال حركت، مرا خواب در ربود. در عالم رؤيا سوارى را ديدم كه مى‏گفت: اين قوم مى‏رود و مرگ نيز از پى آنان است. دانستم كه خبر مرگ ما را مى‏دهد. على‏اكبر (ع) گفت: پدرجان! خدا روز بد را نصيب شما نفرمايد، آيا ما بر حق نيستيم؟ امام حسين (ع) گفت: بلى، ما بر حقيم. على‏اكبر گفت: حال كه ما بر حق هستيم، باكى از مرگ و كشته شدن نخواهيم داشت. در روز عاشورا از ميان فرزندان ابى‏طالب، على‏اكبر، نخستين رزمنده‏اى بود كه پاى در ركاب كرده و از امام حسين (ع) اجازه نبرد با دشمنان را گرفت. امام حسين (ع) به فرزندش اجازه نبرد داد و وى را عازم ميدان نمود. سپس در حالى كه نگاه مأيوسانه‏اى به او مى‏كرد، اشك از چشمانش سرازير شد و سرش را به جانب آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! تو گواه باش بر اين قوم كه جوانى به جنگ آنان مى‏رود كه شبيه‏ترين مردم در خلقت و خُلق و گفتار به پيامبر تو است و ما هرگاه مشتاق زيارت پيامبرت مى‏شديم به چهره اين جوان نگاه مى‏كرديم. خداوندا! بازدار از آنان بركات زمين را و ايشان را پراكنده ساز و واليان را هرگز از ايشان خشنود مگردان؛ چه اين جماعت ما را خواندند كه يارىِ حق كنند و چون ما اجابت نموديم، با ما دشمنى كرده و شمشير بر روى ما كشيدند. على اكبر(ع) با دلاورى و فداكارى وصف ناپذيرى وارد ميدان نبرد شد و با اين سخنان خود را معرفى كرد: اَنا عَلىُّ بْنُ الْحُسيْن بْن عَلىّ نَحْنُ وَ بَيْتُ اللّهِ اَوْلى بالنَّبى اضْرِبكُمْ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَنْثَنِى ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمِىٍّ عَلَوىّ وَلا يَزالُ الْيَوْم اَحْمى عَنْ ابى تَاللّهِ لا يَحْكُمُ فينا ابْنُ الدَّعىّ https://eitaa.com/roghaiiename
27. ورود عمر بن سعد به همراهى چهار هزار مرد جنگى به كربلا براى مبارزه با امام حسين(ع). 28. تجمع بيش از سى هزار مرد جنگى در كربلا براى نبرد با لشكريان امام حسين(ع). 29. آمادگى لشكريان عمر بن سعد براى نبرد با امام حسين(ع)، در روز نهم محرم سال 61 (روز تاسوعا) و درخواست مهلت امام حسين (ع) از عمربن سعد، در شب عاشورا. 30. فرماندهى امام حسين(ع) و آرايش سپاه اندك خويش، در روز عاشورا، به سه بخش ميمنه، به فرماندهىِ زهير بن قين، ميسره، به فرماندهىِ حبيب بن مظاهر، و پرچمدارى در قلب سپاه توسط عباس بن على (ع). 31. پشيمانى حر و خروجش از سپاه عمر بن سعد و پيوستن به سپاه امام حسين (ع) و طلب بخشش از آن حضرت. 32. آغاز نبرد گروهى بين سپاهيان امام حسين (ع) و سپاهيان عمر بن سعد، و كشته شدن قريب پنجاه نفر از ياران امام حسين (ع)، در ميدان نبرد. 33. خطبه ‏هاى مكرر امام حسين (ع) براى سپاهيان عمر بن سعد، براى پيش‏گيرى از جنگ و خون‏ريزى. 34. مبارزه فردىِ ياران و اصحاب امام حسين (ع) با سپاهيان عمر بن سعد، و شهادت مظلومانه و قهرمانانه يكى پس از ديگرىِ آنان. 35. مبارزه امام حسين (ع) با سپاهيان سياه‏دل عمر بن سعد، و كشته شدن آن حضرت در ميدان نبرد، به دست شمر بن ذى الجوشن (لعنة الله عليه). 36. جدا كردن سرهاى شهيدان كربلا و غارت لباس‏ها و ابزارهاىِ شخصىِ آنان به دست سپاهيان عمر بن سعد. 37. اسب دوانى بر بدن‏هاى شهيدان كربلا توسط سپاهيان عمر بن سعد. 38. غارت خيمه ‏ها و اسباب و وسايل شخصىِ بازماندگان قافله حسينى و به آتش كشيده شدن خيمه ‏هاى آنان به دست لشكريان عمر بن سعد. 39. دفن كشته ‏هاى سپاهيان يزيد به دست عمّال عمر بن سعد، و عريان گذاشتن بدن ‏هاى شهيدان در سرزمين گرم كربلا. 40. اسير و آواره كردن باز ماندگان قافله حسينى (زنان، كودكان و امام زين ‏العابدين(ع) و حركت دادن آنان از كربلا به كوفه و از كوفه به شام، توسط سپاهيان عمر بن سعد. 41. به خاك سپرده شدن بدن ‏هاى شهيدان كربلا به دست گروهى از قبيله بنى اسد، در روز سيزدهم محرم سال 61 هجرى. داستان‏ها 1. پيوستن حُر بن يزيد به رهيافتگان وصال پس از آن كه اهالىِ كوفه با فرستادن نامه‏هاى بسيار، امام حسين (ع) را به كوفه دعوت كردند، آن حضرت، نخست پسر عموى خود، مسلم بن عقيل را به آن شهر فرستاد و سپس خود و اهل بيتش از مكه معظمه عازم آن ديار شد. عبيدالله بن زياد، كه به تازگى از سوى يزيد بن معاويه حكومت كوفه را به دست گرفته بود، با دسيسه ‏ها و نيرنگ ‏هاى غيرانسانىِ خويش بر مردم كوفه مستولى شد و مسلم بن عقيل، هانى بن عروه و چند نفر از شيعيان امام حسين (ع) را با وضع فجيعى به شهادت رساند و با رفتارهاى پليد خويش براى كم كردن علاقه مردم به امام حسين (ع) تلاش فراوان كرد و محبان آن حضرت را به شدت سركوب نمود و در مقابل، دشمنان اهل بيت(ع) و هواداران بنى اميه را گرامى داشته و آنان را براى نبرد با امام حسين (ع) آماده كرد. او حصين بن تميم را مأمور حراست از كوفه نمود تا به هر طريق ممكن امام حسين (ع) را دستگير كرده و تحويل ابن زياد دهد و يا از ورودش به كوفه جلوگيرى كند و با او به نبرد برخيزد. حصين بن تميم براى اجراى فرمان عبيدالله بن زياد تلاش‏هاى بسيارى نمود و براى هر جاده و راهى كه به كوفه منتهى مى شد، نگهبانان و جاسوسانى گمارد؛ از جمله حر بن يزيد تميمى را، كه مردى كاردان و سلحشور بود، با هزار مرد جنگى براى يافتن امام حسين (ع) در راه ميان مكه و كوفه، به آن منطقه اعزام كرد. امام حسين (ع) كه پس از سير منازلى به منطقه شراف رسيده بود، پس از استراحت در اين منزل و پيش از حركت، به همراهان خويش دستور داد آب بيشترى با خود بردارند. آنان هنوز نيمى از روز را نپيموده بودند كه ناگهان مردى از اصحاب آن حضرت صدايش را به گفتن «الله اكبر» بلند كرد و با دست خود، نقطه دورى را نشان داد. همگان متوجه آن جا شدند. او گفت: ما به كوفه رسيديم و من درختان خرماى آن را مى‏بينم. همراهان با دقت نگاه كردند، اما درخت خرمايى نديدند. آنچه از دور به چشم مى خورد، سوارانى بودند كه بر اسب ‏ها نشسته و براى نبرد با امام ‏حسين (ع) به پيش مى‏آمدند. امام حسين (ع) پس از آن كه از اعزام نيروى دشمن مطمئن شد، مسيرش را به‏سوى كوهى كه در آن نواحى بود تغيير داد تا اگر نيازى به جنگ شد، كوه را در پشت‏سرشان داشته باشند و از يك طرف با دشمن مقابله كنند. آنان در آن جا، كه معروف به ذوحسم بود، خيمه زدند.
و به هر سوى هجوم آورد، گروهى را كشته و گروهى ديگر را زخمى كرد. كسى را ياراى مقاومت در برابر او نبود. ساعتى بدين منوال گذشت تا اين‏كه از شدت گرما و جراحت‏هاى فراوان، تشنگى بر او غلبه كرد و ناچار به سوى خيمه‏گاه بازگشت تا بار ديگر پدر را زيارت و با او وداع كند و اگر در خيمه‏گاه آبى هست، با آن رفع تشنگى كند؛ اما آبى موجود نبود و امام حسين (ع) خود بيش از ديگران تشنه بود. از اين رو، امام (ع) فرزندش را با اين جملات نوازش فرمود: شكيبايى كن و به نبرد با ستم پيشگان ادامه ده! در اندك زمانى جدت، رسول خدا(ص) را ملاقات مى‏كنى و به دست او سيراب مى‏گردى و هرگز تشنه نخواهى شد. على اكبر (ع) بدون اين‏كه قطره‏اى آب بنوشد، بار ديگر به ميدان شتافت و اين بار نيز با حملات حيدرى خويش آتشى در خرمن دشمنان انداخت و تعدادى را طعمه شمشير برّان خويش كرد. در اين هنگام، مرّة بن منقذ عبدى، كه از سپاهيان عمربن سعد بود، به اطرافيان خود گفت: گناه تمام اعراب بر گردن من باشد اگر اين جوان هاشمى از پيش من بگذرد و من مادرش را به عزايش ننشانم. مرّةبن منقذ براى به شهادت رساندن على اكبر (ع) پى فرصتى مى‏گشت و همين كه على اكبر (ع) از پيش روى او عبور كرد بر آن حضرت حمله آورد و با نيزه (وبه قولى با تير) وى را از پاى در آورد. برخى مورخان نوشته‏اند كه وى شمشيرى بر فرق على اكبر (ع) زد و فرقش را شكافت. در اين هنگام على اكبر(ع) در محاصره دشمنان افتاد و آماج شمشيرها و نيزه‏هاى آنان قرار گرفت. جراحت‏هاى فراوان، او را از خود بى‏خود ساخت، دست در گردن اسب خويش انداخت و تن به قضاى الهى داد. اسب وفادارش تلاش فراوان نمود كه سوار خويش را از صحنه نبرد بيرون برد؛ اما به هر سوى مى‏گريخت راه را بسته مى‏ديد. سرانجام، راكب و مركب به زمين افتاده و صداى على اكبر (ع) بلند شد و پدرش را به يارى طلبيد: يا اَبَتاهُ عَليْكَ مِنّى‏السَّلامُ هذا جَدّى رَسُولُ اللّهِ يَقْرَؤُكَ السَّلام وَ يَقُولُ عَجِّلِ الْقُدوُمَ اِلَيْنا. امام حسين(ع) كه نگران وضعيت على اكبر(ع) بود، با شنيدن صداى او به ميدان نبرد آمد. ستمكاران را از اطراف فرزندش دور ساخت و نزديك وى آمد، در حالى كه هنوز رمقى در تن داشت. وقتى كه فرزندش را با آن حال ديد، بسيار متأثر گرديد و بى‏اختيار اشك از چشمانش سرازير شد و فرمود: «خدا بكشد جماعتى را كه تو را كشتند! چه چيز آنان را جرى كرد كه از خدا و رسولش واهمه نكرده و پرده حرمت رسول خدا را دريدند». سپس فرمود: «اى فرزندم! عَلَى الدُّنْيا بَعْدُكَ الْعَفا».در اين هنگام، زينب كبرى (س) از خيمه‏ها بيرون شتافت و در حالى كه بر فرزند برادرش ندبه مى‏كرد به سوى ميدان نبرد دويد تا اين كه به برادرش، امام حسين (ع) رسيد كه ماتم زده در كنار پيكر على اكبر (ع) نشسته و بر او مى‏گريست. زينب (س) در حالى كه ازاين مصيبت بى‏تابى مى‏كرد، خود را روى جسد على‏اكبر (ع) انداخت و بسيار بر او گريست. امام حسين (ع) خواهرش، زينب كبرى (س) را از نعش على‏اكبر جدا كرد و به خيمه برگرداند. سپس به جوانان بنى‏هاشمى فرمود كه پيكر على‏اكبر (ع) را از قتلگاه بيرون برده و در خيمه‏اى كه در مقابل آن مى‏جنگيدند، بگذارند.(5) كلمات شريفه 1. قالَ الحسين (ع): اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَالْباطِلَ لايُتَناهى‏ عَنْهُ، لِيَرْغَبُ الْمُؤمِنُ فِى لِقاءِ رَبِّهِ‏(6). آيا نمى‏بينيد كه به حق عمل نمى‏شود و از باطل جلوگيرى نمى‏گردد؟ پس مؤمن بايد براى لقاى پروردگارش (شهادت در راه خدا) آماده گردد. 2. قالَ (ع): فَاِنّي لااَرَى الْمَوْتَ اِلاَّ سَعادَةً وَالْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاَّ بَرَماً.(7) من از مرگ، جز سعادت و از همزيستى با ستمكاران، جز به ستوه آمدن چيزى نمى‏بينم. 3. قالَ (ع): اَيُّهَا النَّاسُ مَنْ جادَ سادَ وَمَنْ بَخِلَ رَذَلَ.(8) اى مردم! هر كه بخشندگى كرد، بزرگى يافت و هر كه بخل ورزيد، به پستى دچار گشت. 4. قالَ (ع): اِنَّ الْحِلْمَ زينَةٌ وَالْوَفاءَ مُرُوَّةٌ.(9) به راستى بردبارى زينت، و وفادارى جوانمردى است. 5. قالَ (ع): اَلْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ العارِ وَالْعارُ اَوْلى‏ مِنْ دُخُولِ النَّارِ(10) مرگ براى انسان بهتر است از مرتكب شدن ننگ؛ و ننگ براى انسان سزاوارتر است از افتادن در آتش (جهنم). https://eitaa.com/roghaiiename
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 . الإرشاد، ج‏2، ص 27؛ مناقب آل أبى‏طالب، ج‏3، ص 154. 2 . الإرشاد، ج‏2، ص 76؛ حياة الإمام الحسين بن علىّ(ع)، ج‏3، ص 73. 3 . معالم المدرستين، ج‏3، ص 85و 120؛ فى رحاب أئمة اهل البيت، ج 3، ص 114 و 118؛ منتهى الآمال فى تاريخ النبى و الآل، ج 2، ص 347. 4 . حياة الإمام الحسين بن على(ع)، ج 3، ص 197. 5 . فى رحاب أئمة اهل‏البيت، ج‏3، ص‏126؛ الإرشاد، ج‏2، ص‏106؛ منتهى‏الآمال فى تاريخ‏النبىّ والآل، ج‏1، ص‏372. 6 . كشف الغمة فى معرفة الأئمة، ج‏2، ص 208. 7 . همان، ج‏2، ص 208. 8 . همان، ج‏2، ص 205. 9 . همان، ج‏2، ص 205. 10 . همان، ج‏2، ص 208. https://eitaa.com/roghaiiename
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷ویژه نامه حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام, ❇️بخش: فضائل یاران و اصحاب امام حسین (ع) 👉🏻 آنان آنقدر از خود افتخار به جاى گذاردند که قلم توان ترسیم آن همه بزرگوارى و ایثار را ندارد. همان بهتر که امام حسین(ع) آنان را بستاید که: ((شما بهترین و باوفاترین یاران اید.)) 📗عمده ویژگی هاى این شهیدان عبارت بود از: 1 ـ بصیرت در دین بصیرت در دین یعنى روشن بینى عمیق در دین و با چشم باز راه دین را برگزیدن و پاى آن مقاومت کردن همان که خداوند به آن مومنان را مى ستاید. ((انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبیل الله اولئک هم الصادقون;(1) مومنان واقعى تنها کسانى اند که به خدا و رسولش ایمان آورده سپس هرگز شک و تردیدى به خود راه ندادند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردند اینان راستگو هستند.)) ایمان, جهاد با مال و جان در راه خدا از برجسته ترین ویژگی هاى ایمان با بصیرت است. شهیدان کربلا نمونه ارزشمند دین داران بابصیرتند. بى تردید در زمان قیام امام حسین(ع) صدها هزار نفر ادعاى مسلمانى داشتند و از قیام حضرت نیز با خبر بودند. این هنر کربلاییان بود که با لبیک به نداى مظلومیت سالار شهیدان بصیرت خویش را در میدان عمل نشان دادند آنان این بینش بلند را داشتند که اسیر دنیا نباشند که امیر بر آن باشند, بى بصیرتان بنده دنیا شدند امام حسین(ع) فرمود: ((الناس عبیدالدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معائشهم فاذا محضوا بالبلإ قل الدیانون; 2 -تحف العقول (انتشارات اسلامى قم) ص245. مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبان آنهاست تا آن جا آن را دارند که زندگى آنها تإمین شود. وقتى با بلا آزموده مى شوند دینداران کم مى شوند. شهیدان کربلا با نثار جان خویش بندگى و عبودیت خویش را در پیشگاه حق به منصه ظهور گذاشتند و این همه فداکاریها در سایه بصیرت بود. این بصیرت والاى حضرت على اکبر بود که لباس افتخار شهادت را بر قامت او پوشانید. وقتى پدر کلمه استرجاع را گفت و على اکبر, راز آن را فهمید با افتخار گفت: ((فاننا اذا لانبالى ان نموت محقین;(3) حال که ما بر حقیم از مرگ نمى هراسیم.(( این بینش والاى سردار رشید کربلا اباالفضل است که هستى اش را فداى برادر و امام خویش مى کند و شکوهمندانه رجز مى خواند که: لا ارهب الموت اذالموت رقى حتى اوارى فى المصالیت لقا نفسى لنفس المصطفى الطهر وقا انى اناالعباس اغدوا بالسقا و لا اخاف الشر یوم 4)) "از مرگ نمى هراسم به هنگامى که آثار آن آشکار گردد و به آن پشت نمى کنم تا آن زمان که خود را در میان شمشیرهاى برهنه اندازم و در بین شمشیرها پوشیده گردم جانم فداى حسین که جان محمد است. مرا از آن رو عباس سقا گویند که باکى از برخورد دشمن به هنگام رویارویى ندارم". مى توان مضمون این رجز بلند اباالفضل را در این شعر فارسى ذکر کرد که: مرگ اگر مرد است گو نزد من آى تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ من از او عمرى ستانم جاودان او زمن دلقى ستاند رنگ رنگ حضرت امام صادق(ع) همین ستایش را نسبت به حضرت اباالفضل(ع) دارد: "کان عمنا العباس بن على(ع) نافذالبصیره, صلب الایمان، جاهد مع ابى عبدالله(ع) و ابلى بلإا حسنا و مضى شهیدا;(5) عموى ما عباس بن على، بصیرتى عمیق و ایمانى استوار داشت در رکاب سیدالشهدا جنگید و امتحان خوبى داد و سرانجام به شهادت رسید." 2 ـ ارتباط عاشقانه با خداوند دومین ویژگى شهیدان کربلا که برگرفته از بصیرت عاشوراییان بود ارتباط تنگاتنگ و عاشقانه با خداوند بود; در زیارت رجبیه خطاب به یاران امام حسین(ع) مى خوانیم: "السلام علیکم ایها الربانیون, انتم خیره اختارکم الله لابى عبدالله(ع) و انتم خاصه اختصکم الله به; سلام بر شما اى ربانیون, شما برگزیدگان خدایید که او شما را براى ابى عبدالله(ع) برگزید و مشمول عنایات ویژه خویش ساخت." "ربى و ربانى" کسى است که ارتباط تنگاتنگ و عاشقانه با خدا داشته باشد و شهیدان کربلا این ارتباط عاشقانه با خداوند را داشتند و همین عشق و محبت بود که آنها را تا مرز فدا شدن در راه خدا پیش برد که عشق و محبت جاذبه ساز است و همانند آهن ربا آدمى را به سوى خویش مى کشد: گر جام عشق دم زند آتش در این عالم زند این عالم بى اصل را چون ذره ها بر هم زند عالم همه دریا شود دریا زهیبت لا شود آدم نماند و آدمى گر خویش بر آدم زند بر این اساس است که در آیات و روایات, دین, به عشق خداوند تفسیر شده است, ایمان همان عشق و محبت به خداوند است گرچه از استدلالهاى عقلى ناشى شود در روایات فراوانى آمده است: ((الدین هو الحب و الحب هو الدین;(6) دین محبت خداوند است و محبت همان دین است.(( ادامه فضایل یادران حضرت👉🏻
به امید آن که همه ما همچون یاران وفادار امام حسین(ع) پیوسته در سنگر سالار شهیدان باشیم و در قیامت با حضرت و یارانش محشور گردیم. ان شإ الله. پاورقیها: 1 حجرات(49) آیه15. 2 -تحف العقول (انتشارات اسلامى قم) ص245. 3 نفس المهموم (چاپ بصیرتى, قم), ص203. -4 نفس المهموم, ص334. -5 العباس بن على رائد الکرامه, ص36 با مختصر تفاوت از ذخیره الدارین, ص123. -6 تفسیر نورالثقلین, ج5, ص83 و 84. -7 بحارالانوار, ج70, ص25. 8 -العیون العبرى, ص140 و 141. -9 مقتل مقرم, ص363. -10 بحارالانوار, ج70, ص381. -11 میزان الحکمه, ج3, ص188. -12 شیخ جعفر نقدى, زینب کبرى, ص224. -13 ذبیح الله محلاتى, فرسان الهیجإ, ج1, ص183. - براى بررسى بیشتر درباره یاران امام حسین(ع) به کتابهاى ذیل مراجعه کنید: - ابصارالعین فى انصار الحسین(ع), شیخ طاهر سماوى. ـ انصارالحسین, شیخ محمد مهدى شمس الدین. ـ الدوافع الذاتیه لانصار الحسین(ع), محمد على عابدین. ـ فرسان الهیجهإ, شیخ ذبیح الله محلاتی. https://eitaa.com/roghaiiename
🌷بخش اصحاب و یاران اباعبد الله الحسين عليه السلام در روایتى از حضرت امام صادق(ع) مى خوانیم: لایمحض رجل الایمان بالله حتى یکون الله احب الیه من نفسه و ابیه و امه و ولده و اهله و ماله و من الناس کلهم;(7) ایمان کسى به خدا کامل نخواهد شد مگر آن که خداوند نزد او محبوبتر از جان و پدر و مادر و فرزندان و خانواده و مال و تمام مردم باشد.(( این خصوصیت را یاران امام حسین(ع) داشتند. همین ویژگى بود که زمینه ساز وفادارى شکوهمند شب عاشورا شد, به طورى که برخى گفتند: اگر هفتاد بار در راه شما کشته و زنده شویم باز در رکاب شماییم و بعضى گفتند: هزار بار. از جمله این عاشقان: سعید بن عبدالله حنفى است او آخرین نامه کوفیان را که توسط حضرت مسلم بن عقیل نوشته شد و حمایت آنان ابلاغ گردید براى حضرت آورد و در رکاب حضرت بود تا به شهادت رسید. ظهر عاشورا به هنگامى که سالار شهیدان آخرین نماز عشق را در تیررس تیرهاى دشمن خواند سعید خود را سپر حضرت قرار داد و از هر طرف که تیر مى آمد به جان مى خرید تا حسین نمازش را به اتمام رساند او پیوسته دشمنان امام حسین(ع) را نفرین مى کرد. در واپسین لحظات عمرش آن گاه که بى رمق بر زمین افتاد گفت: حسین جان آیا من به عهد خود وفا کردم؟ حضرت فرمود: ((نعم و انت امامى فى الجنه;(8) بلى تو در پیش روى من در بهشت قرار دارى.(( نقل تمامى این نمونه هاى عاشقانه, از حوصله این مقاله مختصر بیرون است. 3 ـ شجاعت کم نظیر دیگر ویژگى برجسته شهیدان کربلا شجاعت آنان بود, امام حسین(ع) شب عاشورا خطاب به خواهرش زینب یاران خود را چنین توصیف مى کند: ))والله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الا الاشوش الاقعس یستإنسون بالمنیه دونى اسیناس الطفل الى محالب امه;(9) به خدا سوگند آنها را آزمودم و نیافتم آنها را مگر دلاور غرنده (شیروار) باصلابت و استوار (کوهوار) آنان به کشته شدن در رکاب من آن چنان مشتاق هستند همانند اشتیاق طفل شیرخوار به پستان مادر.(( ریشه شجاعت ایمان راستین به خداوند است هرچه ایمان بیشتر باشد میزان شجاعت بیشتر است, در روایتى مى خوانیم: ))من خاف الله عزوجل اخاف الله منه کل شىء و من لم یخف الله عزوجل اخافه الله من کل شىء;(10) هر کس از خدا بترسد همه از او مى ترسند (از او حساب مى برند) و کسى که از خدا نترسد خداوند او را از همه چیز مى ترساند.(( یعنى ایمان و شجاعت اثر کاملا متقابل دارند. در روایتى از حضرت امام صادق(ع) مى خوانیم: ))المومن لایخاف غیر الله و لایقول علیه الا الحق;(32) مومن از غیر خدا نمى هراسد و جز حق بر حضرت حق نمى گوید.(( شیرمردان کربلایى کانون ایمان بودند و دل و جانشان مملو از عشق به خدا لذا ترس در جانشان راهى نداشت همه آنها در حال تهاجم کشته شدند و تا تعداد زیادى از دشمنان را به جهنم نفرستادند شهید نشدند. رجز کربلاییها هم نشانه هدفدارى و هم نشانه شجاعت و شهامت آنان است چه زیباست که توصیف شجاعت یاران امام حسین(ع) را از زبان دشمنان امام حسین(ع) بشنویم. به مردى که در واقعه کربلا در همراهى عمرسعد حاضر بود گفته شد که: واى بر تو, آیا فرزند پیامبر خدا را کشته اى؟! آن مرد پاسخ داد: اشتباه کردى حرف نزن! اگر تو هم در آن جا بودى و مى دیدى آنچه را که ما دیده ایم هر آنچه را ما انجام داده ایم مرتکب مى شدى. گروهى بر ما یورش آورده و حمله ور شده بودند که دستها به قبضه شمشیر چون شیر ژیان از چپ و راست ما را درو مى کردند و سواران و سپاهیان ما را درهم مى شکستند و خود را به کام مرگ مى افکندند آنها نه امان مى پذیرفتند و نه به مال ((جایزه)) رغبت نشان مى دادند. شعار آنها این بود: ((یا مرگ یا تسلط بر حکومت!)) و هیچ چیز نمى توانست میان آنها و گودالهاى مرگ و یا تسلط بر حکومت فاصله اندازد, اگر ساعتى آنها را به حال خود رها مى کردیم و اندکى با آنها مدارا مى نمودیم همه سپاهیان ما را نابود مى کردند در یک چنین گیرودار توان فرسا ما چه مى توانستیم بکنیم.((11)) عابس یکى از این شجاعان ((عابس)) است او شیرمردى است که وارد میدان شد و مردانه گفت: ((الارجل, الارجل; آیا مردى نیست, آیا مردى نیست به مصاف با من بیاید)) کسى را یاراى پاسخ گفتنش نبود عمرسعد گفت او را محاصره کنید, سنگبارانش کنید او وقتى چنین دید زره را کند, کلاه خود را گرفت و به سوى آنها پرتاب کرد: وقت آن آمد که من عریان شوم جسم بگذارم سراسر جان شوم آنچه غیر از شورش و دیوانگى است اندر این ره روى در بیگانگى است آزمودم مرگ من در زندگى است چون رهم زین زندگى پایندگى است در همین حال مردانه جنگید تا دویست نفر از دشمنان را به درک واصل کرد و سرانجام به شهادت رسید.(12))) اینها برخى از ویژگی هاى شهیدان کربلاست. این شهیدان وفادار از خصوصیات دیگرى همچون جهاد در خط امام, انس با شهادت, و... برخوردارند که شرح همه آنها مجال دیگرى مى طلبد.)(13)))
ویژه نامه مشترک امام حسين و ابالفضل عليهم السلام
📗.ب) غير بنى هاشم 31. ابراهيم بن حصين اسدى. 32. ابو حتوف بن حارث اسدى. 33. ابو عامر نهشلى. 34. ادهم
✍️توصیه های ناب بزرگان در مورد مجلس روضه و اشک بر حضرت امام حسین عليه السلام 1️⃣ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻗﺎﺿﯽ (رحمة الله عليه): ﺩﺭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﻣﺴﺎﻣﺤﻪ ﻧﻨﻤﺎﯾﯿﺪ ، ﻭﻟﻮ ﺩﻭ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺳﺒﺎﺏ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﻔﺘﮕﯽ ﻫﻢ ﻧﺸﺪ ﺩﻫﻪ ﺍﻭﻝ ﻣﺤﺮﻡ ﺗﺮﮎ ﻧﺸﻮﺩ. ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 2️⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻪ ﺑﻬﺠﺖ (رحمة الله عليه) : ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯﺷﺐ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ . ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 3️⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ (رحمة الله عليه) : برای رسیدن به عرفان کامل دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد ؛ یا در حرم اباعبدالله یا در ابا عبدالله… ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 4️⃣ شیخ جعفر شوشتری(رحمة الله عليه) : کسانی که نام این بزرگوار را می شنوند و تغییر حالی در خود نمی بینند، جداً نگران ایمان خود باشند! نام آقا امام حسین علیه السلام ایمان است. ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 5️⃣ آیت الله علامه امینی (رحمة الله عليه) : به هنگام شنیدن مدایح و مراثی آل محمد چنان بی قرار می شد که بر اثر شادی یا اندوه، زمان و مکان را از یاد میبرد و روحش چنان به پرواز در می آمد که گویی هم اکنون در همان صحنه ای است که اشعار و مدایح و مراثی از آن سخن می گوید. ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 6️⃣ آیت الله آشیخ عبدالکریم حائری (رحمة الله عليه) : روضه خوانی و بر سیدالشهدا علیه السلام عمل مستحبی است که هزار واجب در آن است. ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 7️⃣ حاج میرزا اسماعیل دولابی (رحمة الله عليه) : محبت و عزاداری برای امام حسین علیه السلام انسان را زود به مقصد می رساند. کلنا سفن النجاه و سفینه الحسین اسرع. همه ی ما اهلبیت کشتی نجاتیم ولی کشتی امام حسین علیه السلام سریعتر است . هنگام عزاداری انسان در دلش را باز میکند و امام حسین علیه السلام داخل میشوند ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 8️⃣ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ (رحمة الله عليه) : ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﻧﺮﺳﯿﺪ، ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیه السلام ﻭ ﯾﺎ ﺩﺭﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺁﻥ ، «این کتیبه های سیاه که بر در و دیوار حسینیه و محل عزاداری نصب کرده اند، ما را می کنند». ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 9️⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻠﭙﺎﯾﮕﺎﻧﯽ (رحمة الله عليه) : ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺟﺰﺀ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ علیه السلام ﺛﺒﺖ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ . ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🔟 آیت الله بهاءالدینی (رحمة الله عليه) : دستگاه امام حسین علیه السلام فوق فقه است… نباید به دستگاه امام حسین علیه السلام اهانت شود، این عزاداری ها احیا کننده نماز و مساجد است. ✅‌‌کانال استاد قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا