✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❣ #رمان_قبلہ_ی_من
💠 #قسمت_۶۰
بوے تند الڪل نفسم را میگیرد. دهانم خشڪ شده و گلویم طعم خون گرفتہ! بانوڪ زبان لبم را ترمیڪنم و چشمهایم را نیمہ باز میڪنم. گیج دستم را بالا مے آورم و روے سرم مے گذارم...سرم را تڪان میدهم.. گردنم تیر میڪشد!مقابلم تارو سفیداست..مردم؟! روشنایے چشمم را میزند... لبم راگاز میگیرم و نالہ میڪنم. چہ اتفاقے افتاده...دستے شانه ام را فشار میدهد...دردم میگیرد...جیغ میزنم!...صدایش درسرم میپیچد....:محیا!...آروم!...
دستے روے صورتم ڪشیده میشود: طفلڪ من!
چندبارپلک میزنم.چشمهاے عسلے یلدا تنها چیزے است ڪہ تشخیص میدهم.باید چہ واڪنشے نشان دهم...ڪسے میگوید: نگران نباشید بہ خیر گذشت! بہ تقلا مے افتم...نفسهایم تند میشود: تشنمہ!
Sapp.ir/roman_mazhabi
چندلحظہ میگذرد...لبہ ے باریڪ و شڪننده ے لیوان بلورے روے لبهایم قرار میگیرد...یڪ جرعہ آب را بہ سختے فرو میبرم...گلویم میسوزد...صورتم درهم مے رود...ازدرد!
نگاهم بہ سوزن فرو رفتہ در گودے دستم مے افتد...نقطہ ے مقابل آرنجم..دستم ڪبود شده!...نگاهم میچرخد...فضاے سنگین حالم رابدتر میڪند.....عق میزنم! یحیے پایین پایم ایستاده...نگرانے درنگاهش دست و پا میزند...اما چهره ے درهمش داد میزند ڪہ عصبانے است!...ازمن؟! سارا باپشت دست گونہ ام رانوازش میڪند: چیزے نشده نترس!
ڪم ڪم ڪاملا هوشیار میشوم....یلدا بق ڪرده و ڪنارم نشستہ...پشت سرش سهیل ایستاده!..چرا؟! یڪ تا از ابروهایم رابالا میدهم: چے شده..
یلدا دستم را میگیرد...آرام! گویے میترسد چیزے بشڪند!!صداے بم و گرفتہ ے یحیے نگاهم را به سمتش میگرداند
_ اوردیمتون بیمارستان...چیزے نشده! خطر از بغل گوشتون رد شد الحمداللہ!
زمزمہ میڪنم: خطر؟!
سارا_ آره عزیزم! دڪتر میگفت ڪم مونده بود رگ اصلیت پاره بشہ!
گیج میپرسم:چے؟!..رگ؟
یحیے ڪلافہ یڪ قدم جلو مے آید و درحالیڪہ نگاهش بہ دستم خیره مانده میگوید: مچ پاتون رو شیشه دلستر برید.... خیلے بد و عمیق!...نباید خودتون نگاه میڪردید وگرنہ حالتون خیلے بدترمیشد! توے چمن ها یہ ازخدا بے خبر انداختہ شیشہ رو... دڪتر گفت فقط یڪ سانت با رگ اصلے فاصلہ داشتہ...اما ضعف و حالت تهوع بخاطر خون ریزے شدیده....
سارا_ اگر اقایحیے نبود من دست و پامو گم میڪردم...پات رو ڪہ دیدم..خودم ضعف رفتم!
یلدا بامهربونے میگوید: شرمنده تلفنم خاموش بود...
لحنش بوے پشیمانے میدهد.یحیے باغیض نگاهش میڪند....حتما موضوع را فهمیده! خدابہ خیر ڪند! یحیے آرام میگوید: نشد توے پارڪ بگم!...ولے اگر بہ مامان و بابا نگفتم دلیل خودم رو داشتم.... مادرم ممڪن بود شلوغش ڪنہ ...و فقط استرس بده...و نذاره زود ڪارمو ڪنم! پدرم هم...." نفسش را پرصدا بیرون میدهد" ... بابا معمولا توے این شرایط جاے دلدارے اول میگن چرا حواست نبوده...چرا دویدے...چے شد! چرا نشد!....و پشت هم سوال و سوال.... مابقے هم ڪہ مهمون بودن!
ساق دست یلدارا چنگ میزنم و میگویم: ڪمڪم ڪن!و سعے میڪنم بشینم. یلدا دستش راپشت ڪتفم میگذارد تا بلند شوم.ساراهم پشتم بالشت میگذارد. سهیل جلو مے آید و میگوید: خیلے ناراحت شدم...شرمنده ڪہ ما...
حرفش رابا نگاه جدے یحیے قورت میدهد! جواب میدهم: نہ!این چہ حرفیہ...شماڪہ نمیدونستید قراره اتفاقے بیفتہ...
#ادامہ_دارد...
✍نویسنده:میم سادات هاشمی✨
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓
📚Sapp.ir/roman_mazhabi
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی کانال مجاز است❤
#کلام_استاد
#حاج شیخ جعفر ناصری
✾ روزه ماه رجب خيلى پر بركت است.
✾ اين روزه با ماه رجب خيلى تناسب دارد منتهى نه آنقدر که خستگى بياورد. حداقل یکی دو روز فاصله بینش باشد خوب است.
✾ هر کسی طبق توان و ظرفیت خودش عمل کند. انسان در ماه رجب به گونه ای روزه بگیرد که در ماه شعبان هم بتواند ادامه بدهد و براى ماه رمضان آماده تر باشد.
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
🦋 #زندگی_زیبا
☆ همسرانی موفقند كه:
① در گفتگو با هم صدای خود را بلند نكنند.
② تماس چشمی برقرار كنند.
③ بخوبی به حرفهای طرفشان گوش كنند.
④ اگر نكتهای رامتوجه نشدند، در مورد آن محترمانه سوال کنند.
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
📱 #سواد_رسانه
کرونا مهم هست ولی مهمترین نیست.
با دانایی قضاوت کنیم
رسانه ها همیشه همه حقیقت را نمیگویند.
همان طور که بیخیالی خطرناک است اهمیت دادن بیش از حد هم خطرناک هست.
🔴تعداد مرگ ناشی از عوامل مختلف در سال ۲۰۲۰ :
گرسنگی : ۱۰/۵ میلیون نفر
سرطان : ۷/۷ میلیون نفر
سیگار : ۴/۷ میلیون نفر
الکل : ۲/۳ میلیون نفر
ایدز : ۱/۶ میلیون نفر
کرونا : ۱/۶ میلیون نفر
تصادفات رانندگی : ۱/۳ میلیون نفر
خودکشی : ۱ میلیون نفر
آب آلوده : ۰/۸ میلیون نفر
آنفولانزای فصلی : ۰/۵ میلیون نفر
سال ۲۰۲۰ و تو اوج همهگیری کووید ۱۹، ایدز قربانیان بیشتری نسبت به این بیماری داشته. چرا بهش کمتر توجه میشه، چون مرگ این بیماری بیشتر تو آفریقا اتفاق میافته و جلوی چشم نیست. آفریقا فقط برای استثمار خوبه.
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
💠 #مهارتهای_زیبا
#آدمهای_سمی (۹)
✜ گوشهایشان نمیشنود
✜ اين افراد هيچ وقت وارد مكالمه دو طرفه با كسي نميشوند،
↫ بلكه تنها ميخواهند ديگران آنها را بشنوند
✜ وقتي به حرفهايشان پاسخي ميدهيد،
↫ به شما ثابت میكنند اصلا حرفتان را نشنيدهاند يا محتوايش را درك نكردهاند
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
📝 #داستانک
✷ یک روز دزدها جلو کاروانی را می گیرند و اموال آن را غارت می کنند.
✵ میان اموال و اثاثیه آنان بقچه ای بود که روی آن نوشته شده بود
"بسم الله الرحمن الرحیم".
✷ آن را به رئیس دزدها نشان دادند و
او پرسید این بقچه مال کیست؟
✵ معلوم شد متعلق به یک پیرزن است.
✵ از آن پیرزن پرسید
این کاغذ بسم الله برای چیست؟
✵ جواب داد این را نوشتم تا از خطر دزدها محفوظ بماند.
✷ رئیس دزدها گفت محفوظ ماند، بردار و برو.
✵ نوچه های رئیس اعتراض کردند که این همه زحمت کشیدیم و دزدیدیم چرا به او برگرداندی؟
✷ رئیس جواب داد:
«ما دزد اموال هستیم دزد عقیده نیستیم».
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
🔰 #کلام_استاد
#آیت_الله_میلانی
✾ خوب نیست شیعه
↫ روزش شب شود
↫ و شباش روز شود
↫ و از امامش یاد نکند.
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
💠 #حدیث_زندگی
✍🏻 امام علی علیه السلام:
سبب دشمنی و کینه دوزی، مجادله زیاد است.
📖 میزان الحکمة
❁ بحث و جدل زیاد یکی از عوامل افزایش دشمنی در خانواده هاست.
❁ پیشنهاد:
✩ اگر از دست همسرتان ناراحت شدید
✩ به جای بحث و دعوا،
✩ دلخوری خودتان را روی برگه ای یاداشت کنید
✩ و روز بعد در مورد آن صحبت کنید.
❁ تجربه ثابت کرده خیلی از مواقع وقتی کمی فکر میکنیم
↫ دلیلی برای بحث نمیبینیم.
#استاد_احمدی
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❣ #رمان_قبلہ_ی_من
💠 #قسمت_۶۱
یحیے بھ سمت در میرود: زنگ میزنم بھ مامان اینا بگم...اونا برن خونه...مام میریم....
و ازاتاق بیرون میرود. شلوارش خونـے شده....چرا؟! سارا ذهنم رامیخواند: توی ماشین بیهوش شدی...خیلے سخت بود بیرون اوردنت.... من نمیتونستم تڪونت بدم...ازیھ طرف اگر میڪشیدیمت پات گیر میڪرد بھ ڪف ماشین و زخمت باز ترمیشد...اقایحیـے مجبورشد بیرون بیارتت....
میخواهم بپرسم چطوری؟! ڪھ یلدا میگوید: خودم برات همرو میگم!...فعلا خداروشڪر ڪھ سالمے!...باید حسابے بهت برسیم ...خون زیادی ازدست دادی.
❀✿
کمرم را محڪم بھ بالشت فشار میدهم و لبخندڪجے بھ صورت اذر مےزنم. یلدا برایم اب سیب گرفتھ و ڪنارم گذاشتھ.پیش خودم فڪر میڪنم: همچین بدم نیستا. هے بهت میرسن وقتے یچیزیت میشھ. یحیے فردای ان روز اعلام ڪرد باازدواج یلدا و سهیل مخالف است. حتی اذررا سرزنش ڪرد ڪھ چرا برای خودش بیخودتصمیم گرفتھ. عموهم بھ همان شدت ناراحت شد و روی حرفش تاڪید ڪرد ڪھ من بھ رفیق دختر نمیدم. یلداهم دراین پنج روز لام تاڪام با یحیـے حرف نزده. دیروز هم درنبود عمو و یحیے،
یلدا عصبانے شد و گفت: نمیدونم بھ یحیـے چھ ربطے داره!!! من دختر نوزده سالھ نیستم ڪھ برام امرو نهے ڪنھ یا هیچے نفهمم. یادم مے اید حسابی بمن برخورد.دوست داشتم موهایش را ازتھ بچینم!
یعنے نوزده سالھ ها نفهمند؟!! سهیل رسما دربیمارستان از یحیے خواستگاری ڪرد. صحنھ ی جالبے بود... رفت و بادستھ گل امد.من فڪر ڪردم برای من خریده..و ازاین خیال هنوز هم خنده ام میگیرد.
Sapp.ir/roman_mazhabi
یلدا مدام میپرسید: چرا میگے مخالفم.اقاسهیل پسره خوبیھ..امایحیے حرفے جز مخالفم نمیزد. تادوهفتھ حوصلھ ی ڪل ڪل و سربھ سر گذاشتن بایحیے را نداشتم...حواسم بھ پا و درس و ڪلاسم بود.اخرتمام بحث و گیس ڪشےها یحیے باتحڪم گفت: باشھ! ولے اگر ازازدواج باهاش پشیمون شدی هیچ وقت سراغ من نیا!...دردید من او یڪ موجود سنگ دل و بےعاطفھ بود.گرچھ اشتباه میڪردم و زمان چیز دیگری راثابت ڪرد. ماجرای بیهوشے ام رااز یلدا پرسیدم. اوهم با تامل و مڪث توضیح داد: یحیـے مجبور شده بلندت ڪنھ. پوزخندی زدم و پراندم: پس تودین شما دست زدن به نامحرم شعاره. یلدا هم با اخم توپید: وقتے یڪے داره میمیره ایرادی نداره...درضمن تو بیهوش بودی.یحیـے هم گفتھ بود بهت نگیم ڪھ یڪ وقت فڪرت مشغول نشھ...ازشونھ هات گرفتھ بوده. بیشتر دستش بھ مانتوت بوده..این تودین ما گناه نیست محیا خانوم. اگر بھ بحث ادامه میدادم حتمن مشتش را زیرچشمم ول میڪرد.درست زمانے پاپیچش شدم ڪھ با یحیـے بحثش شده بود!...ڪلاسهای دانشگاه راغیرحضوری دنبال ڪردم تا ڪامل خوب شوم. پانسمان پایم راڪھ باز ڪردم. جای زخم عمیق و بزرگ روی پایم مانده بود. دڪتر گفت: متاسفانھ جای این زخم تااخر عمر روی پاتون میمونھ. ان روز حسابی غمباد گرفتم. یعنے دیگر نمیتوانستم دامن ڪوتاه یا شلوارڪ بپوشم؟!.... ذهنم سمت همسراینده ام منحرف شد...نکند او بدش بیاید!...نه! مگر قراراست ازدواج هم ڪنم؟!... مادرم بعدازشنیدن ماجرای پارڪ پشت تلفن ڪم مانده بود خودش را رنده ڪند!! انقدر سوال ڪرد ڪھ سرم رفت!!..مدام تاڪید ڪردم ڪھ حالم خوب است!!...یک زخم ڪوچک بود!....اذر هم لطف ڪزد درتماس بعدی بھ مادرم گفت: پای محیا بھ یھ مو بند بود! یحیے رسوندش بیمارستان!..
#ادامہ_دارد...
✍نویسنده:میم سادات هاشمی✨
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓
📚Sapp.ir/roman_mazhabi
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی کانال مجاز است❤
🦋 #زندگی_زیبا
✬ دعوا و بگومگو میان زوجها مسئلهای طبیعی است.چگونگی رفتار ما پس از دعوا، تأثیر مهمی در پایداری رابطه عاطفی ما دارد.
✬ ۸ کار را بعد از بحث با همسرتان نباید انجام دهید:
① به خواسته همسرتان برای فاصله گرفتن، احترام بگذارید
②طرز فکر «همه یا هیچ» را از خود دور کنید
③از حرفهای همسرتان برای خودتان سلاح نسازید.
④ وقتی رنجش هنوز برطرف نشده است، به «ببخشید» ساده بسنده نکنید.
⑤ اگر همسرتان برای گفتوگو بهسراغتان آمد، دوری نکنید
⑥ نیشوکنایه نزنید
⑦ زیاد روی دلیل دعوا تمرکز نکنید
⑧ نگویید «منظوری نداشتم!»
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙