میگفٺهمیشھڪارۍڪنڪہاگࢪخداتورودیدخوششبیاد؛نہمردم...
سـالـࢪوزشهـادتٺمبـآࢪڪ🖤
✨#استوࢪے
🌷#شهیدانھ
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوࢪے
منم گدایٺ شوم فدایٺ...
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#صبح
"صبح" آمده☀️
بر روی لبت خنده بکارد
"باران محبت"
به سرت باز ببارد...🍂🌸
خورشید رسیده است
که با جوهر نورش
"نقشی ز خدا"
بر دل پاکت بنگارد...🍂🌸
ســلام ☺️
صبح
پنج شنبه تون پراز محبت آخرهفتهتون شادِ شاد 🍂🌸
میگفتعڪسبچہمو
نفࢪستبہم...👶
ادامہدࢪعڪس🍃☝️
#شهیدانھ
#اللهمالحقناباالشهدا
#اسئلڪخَیࢪَماتَسئَل
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#نمازشبمونھ🕊
رسول خدا {ص}مى فرمود↯
دو رڪعت نماز در دل شــب پيش من از دنيا و آنچہ در آن است محــبوبتر است😍🤭
📚{بحارالأنوار، ج ۸۷، ص ۱۴۸}📚
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوࢪے
چادرت را بتکان😍💖
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#حدیثانھ☺️
پیــــامبراڪــرم(ص)↯
نگاه محبتآمیــز بہ چــهره مــــادر عبادت است:)👨👩👧👦
📚بحــــار؛ ۷۴:۸۰📚
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❣ #رمان_قبلہ_ی_من
💠 #قسمت_۲۹
چقدر خوش لباس است! او با همہ فرق دارد هم ریشش را نگہ میدارد و هم تیپ خوبش را! چہ ڪسے گفتہ هرڪس ڪہ مذهبے است نباید رنگهاے شاد بپوشد؟! بہ سمت مبل سہ نفره اے مے رودڪہ ڪنارش میز تلفن ڪوچڪ گردویے گذاشتہ شده. خودش را روے مبل میندازد و یڪ آه بلند میگوید و بہ بدنش ڪش و قوس مے دهد.
پناهے_ چقدر سختہ از هفت صبح سرپا باشے!
وبعد بہ مبل مقابلش اشاره مے ڪند: بشین چرا وایسادے!؟
جلو مے روم و مقابلش مے نشینم. تلفن را برمیدارد و مے پرسد: غذاچے میخورے؟!
ملایم لبخند مے زنم
_ نمیدونم!! هرچے شما میخورید!
_ نچ! دختر خوب چرا اینقد تعارف میڪنے؟
_ آخه حس خوبے ندارم! اصلا نباید مزاحم شما مے شدم
اخم ساختگے میڪند و تلفن را روے گوش چپش مے گذارد.
_ جوجہ دوس دارے؟!
باخجالت تایید میڪنم. بہ رستوران زنگ مے زند و دو پرس جوجہ بابرنج با تمام مخلفاتش سفارش مے دهد. تلفن را قطع مے ڪند و یڪ دفعه بہ صورتم زل مے زند! گر میگیرم و صورتم رااز نگاهش مے دزدم. بلند مے خندد، ازجا بلند مے شود و بہ طرف آشپزخانہ مے رود. بانگاه دنبالش مے ڪنم. پشت اپن مے ایستد و مے پرسد: آخہ تو چرا اینقدر خجالتے هستے؟!
چیزے نمیگویم. ادامہ میدهد:خب نسکافہ یا قهوه؟!
_ نہ ممنون!
_ دوست ندارے؟!
_ نہ نمیخوام زحمت شہ!
_ تاغذا بیارن طول میڪشه، الانم یہ چیز گرم میچسبہ...خب پس نسکافہ یاقهوه؟
_ هیچ ڪدوم!
_ نچ! لجبازے!
_ نہ آخہ دوست ندارم!
_ از اول بگو!... هات چاڪلت خوبہ؟
_ بلہ!
ده دقیقہ بعد با دو فنجان و دو برش ڪیڪ وانیلے ڪہ درسینے گذاشت بہ سمتم آمد و این بار با ڪمے فاصلہ ڪنارم نشست.
Sapp.ir/roman_mazhabi
حسابے گرسنہ بودم اما بہ آرامے یڪ تڪہ از سهم ڪیڪم رابا چاقو بریدم و با چنگال در دهانم گذاشتم. چقدر دوست داشتم خانہ خودمان بودم و تمام ڪیڪ را یڪباره در دهانم میڪردم! از فڪرم خنده ام گرفت. محمدمهدے از چند روزے ڪہ مریض بودم پرسید و خودش هم توضیحاتے ڪوتاه راجب درسها داد. آخرش هم اضافہ ڪرد ڪہ بعد از ناهار باتمرین بیشترڪار میڪنیم!
جوجہ با سالاد و زیتون ڪلے چسبید. بعد براے درس بہ اتاق مطالعہ رفتیم ڪہ بہ گفتہ ے خودش قرار بود زمانے اتاق بچہ اش باشد! پشت میز ڪوچڪے نشستیم و تمرین را شروع ڪردیم.
توضیحاتش را بہ دقت گوش میدادم و گاها بدون منظور بہ چشمان و لبش خیره مے شدم. بعداز یڪ ساعت خودڪارش را بین صفحات ڪتاب ریاضے گذاشت و مستقیم بہ چشمانم زل زد! جاخوردم و ڪمے نگاهم را دزدیدم اما ول ڪن نبود! آخر سر باخجالت مقنعہ ام را روے سرم مرتب ڪردم و پرسیدم: چے شده؟!
خودش را جلو ڪشید و بہ طرفم خم شد. بااسترس صندلے ام را چند سانت عقب دادم. لبخند عجیبش میان تہ ریش مرتبش گم شد
پناهے_ واقعا چشمات فوق العاده اس!!!
هول ڪردم و جای تڪر سریع گفتم: مال شما هم!!!!
و خودم متعجب از حرف مزخرفے ڪہ زده بودم، سرم راپایین انداختم و دستهایم را باحرص مشت ڪردم...
#ادامہ_دارد...
✍نویسنده:میم سادات هاشمی✨
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓
📚Sapp.ir/roman_mazhabi
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی کانال مجاز است❤
#حدیثانھ☺️
امام علے(؏)↯
صلــــوات برپیامبر، گناهان را بسان ریختــــن آب بر آتــش از بین میبرد!😄😍
📚ثــوابالاعمال. ص۱۸۷📚
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
#پروفایل_روزپدر🖼✨
•پدر واقعی شیعه تویی مولا جان
سایهاتکمنشودازسَرِماباباجان💗•