eitaa logo
📚رمان عاشــ❤ــقانه مَذهَـبـیٖ💕
2.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
31 فایل
🌸 💌رمان های #عـاشــــ‌مذهبی‌ـــقانه💝 💌کپی مطالب فقط با لینک کانال و نام نویسنده مجاز است🚫 💕 💌کانال دوم ما↓ @im_princess 💕
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 ❉ نمازی که انسان میخواند، ↫ اگر به قصد تقرب به خدا بخواند، ↫ توجهش به خدا باشد، ↫ با اخلاص نماز بخواند، ↫ این بالاترین عبادتهاست؛ ❉ اگر همین نماز را برای ریا بخواند، ↫ این نماز میشود معصیت و خود آن نماز، میشود گناه. ❉ ریا، گناه کبیره است؛ ↫ مصداقش هم میشود همان نمازی که از روی ریا خوانده شد  💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❣ 💠 ۵۸ پشت سرم را نگاه میڪنم... خشڪش زده و بہ دویدنم نگاه میڪند... دردلم فحشش میدهم... مثل بچگے... یڪ دفعہ میدود... بہ سرعت من... دیوانہ است! صدایم میزند: صبرڪنید... صبرڪنید!.. میدوم... اینگار ڪہ نشنیده ام... داد میزند: دخترعمو!... صبرڪنید! بہ پشت سرم نگاه میڪنم... یڪ دفعہ پایم بہ یڪ چیز بزرگ و تیز گیر میڪند و با ڪف دست و صورتم روے زمین مے افتم... نالہ ے بلندے میڪنم و روے برگها از درد غلت میزنم. صدایش را میشنوم: محیاخانوم!.. بالاے سرم مے رسد و درحالیڪہ ڪف دستهایش را روے زانوهایش گذاشتہ بہ طرف صورتم خم مے شود. چشمهایم رامیبندم و لبم را محڪم گاز میگیرم. ڪف دستهایم را مشت میڪنم و پاے چپم را روے زمین میڪشم. تندو پشت هم ناله میڪنم. شڪمم ضرب دیده. نمیتوانم نفس بڪشم... اخمش بانگرانے گره خورده! میپرسد: درد دارید؟! دوست دارم داد بزنم: پ چے احمق! واسہ چے دارم نالہ میڪنم! Sapp.ir/roman_mazhabi ڪنارم مینشیند و میگوید: میتونید بلند شید!؟ نگاهش بہ پایم خشڪ میشود. یڪ دفعہ میگوید: تڪون نده! میترسم و ناخوداگاه دهانم را میبندم! نفسم رادرسینہ حبس مے ڪنم... دستش رابہ طرف پایم دراز میڪند. ازتعجب شاخ ڪہ نہ روے سرم دم در مے آورم! دستش را عقب میڪشد: تڪون نخور... باشہ؟! مثل بچہ حرف گوش ڪن ها سرم راتڪان میدهم. تلفنش را بیرون مے آورد و شماره اے رامیگیرد و منتظر میماند. بعداز چند دقیقہ میگوید: سلام بابا!... سارا خانوم اونجاست... _.... _ ما توے چمن هاے قسمت آب خورے هستیم... یلداهمینجاست... بہ سارا خانوم بگید ایشونم بیاد بادخترا باشہ... من برم با سهیل و سینا یہ قدمے بزنم! _.... _ یلدا!... گوشیش خاموشه... محیا... محیاخانومم شارژ نداشت! _... _ مامنتظریم بگید فقط سریع بیان! تلفن را قطع میڪند و میپرسد: میسوزه؟!.. داغ شده...؟! گیج نگاهش میڪنم. عصبے میپرسد: جوابمو بده!... مچ پات سرشده؟! داغ شده... _ آره...فڪ...فڪ ڪنم... _ خب... خب... تڪون نده... ازترس دستهایم میلرزد. سارا بعداز پنج دقیقہ میرسد. بادیدن من شوڪہ میشود: چے شده! نگاهش بہ پایم مے افتد... رنگش مثل برف سفید مے شود... داد میزنم: چتونہ؟! پام چے شده!؟ سرم را بلند میڪنم تا خودم بلانازل شده را بیینم ڪہ یحیے تلفن همراهش راروے شانه ام میگذارد و بہ عقب هلم میدهد تا رويزمین بخوابم. روبہ سارا میگوید: فقط ڪمڪ ڪنید پاشه... میبریمش بیمارستان! سارا بالاے سرم مے آید و از زیر بغلم میگیرد. پاے چپم را روے زمین محڪم میڪنم و بہ زور مے ایستم. سرم را ڪج میڪنم تاپایم راببینم ڪہ یحیے اینبار تلفنش را زیر چانه ام میگذارد و سرم را بالا مے گیرد... جاے دست ازتلفنش استفاده میڪند! محڪم میگوید: نگاه نڪن!.. اینقدر لجباز نباش! ... ✍نویسنده:میم سادات هاشمی✨ ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓ 📚Sapp.ir/roman_mazhabi ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛ ❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال مجاز است❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 💬 ریکی جرویس، کمدین انگلیسی - امریکایی، مجری اصلی برنامه جوایز گلدن گلوب (سال ۲۰۲۰) خطاب به سلبریتی ها می‌گوید: 🔹 "شما بازیگران برای هر که بخواهد بازی می کنید؛ حتی اگر داعش هم شبکه پخش مستمر راه بیندازد و به شما پیشنهاد بازی بدهد پیشنهادش را قبول می کنید. پس وقتی می‌آیید روی سن تا جایزه بگیرید بی‌خود درباره چیزهای مهم سخنرانی نکنید. شما در مورد هیچ چیزی صلاحیت سخنرانی ندارید؛ شما حتی به اندازه یک بچه محصل هم سواد ندارید؛ پس لطفاً بیایید بالا؛ جایزه‌تان را بگیرید، از مدیر برنامه تون ، از مامی ، از ددی و از خدا تشکر کنید؛ بعد هم گورتان را گم کنید و بروید سرجاتون بتمرگید.!" ❓ آیا مجری اختتامیه جشنواره فجر امسال می توانست چنین سخنانی خطاب به سلبریتی های بی سواد و پرمدعای ایرانی بزند؟ 🔸 آن هایی که در و دیوار جشنواره‌ شان را از جشنواره‌های خارجی کپی می‌کنند، این یکی را هم کپی کنند دیگر... 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام‌رضاقربون‌ڪبوترات🕊♥️ 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
: اگر درد دارید یڪۍ از نام‌هاے شریف خـداوند 'طبیـب' اسـت 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
📝 ✹ حکيمی در کشتي نشسته بود که طوفان شد. ◎ مسافران همه نگران بودند اما حکیم آرام نشسته بود. ↫گفتند: در اين وقت چرا اين گونه آرامي؟ ↫او گفت: نگران نباشيد زيرا مطمئنم که نجات پيدا مي کنيم. ✹ سرانجام همان گونه شد که او گفته بود و کشتي به سلامت به ساحل رسيد. ◎ مسافرين دور او حلقه زدند که تو پيامبري يا جادوگر؟از کجا مي دانستي که نجات پيدا مي کنيم؟ ↫ گفت: من هم مثل شما نمي دانستم، اما گفتم بگذار به اينها اميدواري بدهم. ✹ اميد هيچ آدمي را از او نگيريد! 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
💠 ۵۹ سارا بزور حرڪتم میدهد... حس میڪنم پاے راستم قطع شده! لبهایم مے لرزد و تہ گلویم ترش میشود..حالت تهوع دارم! چرانباید خودم ببینم!!؟ ڪنارمان بااحتیاط قدم برمیدارد و با نگرانے لبش را میجود. سارا نفس هایش تند شده...یحیے میپرسد: خستہ شدید!؟ سارا بدون رودروایسي جواب میدهد : آره..سنگینہ! _ عب نداره....باید تحمل ڪنید! خنده ام میگیرد! چقدر بہ خستگے اش بها داد! سارا یڪے دوسال ازمن بزرگتر بنطر مے رسد...چهره ے نمڪے و سبزه اش بدل میشیند اما درنگاه اول نمیتوان بہ او گفت" Sapp.ir/roman_mazhabi خوشگل"... قدش ڪمے ازمن بلند تراست.. استخوانے و مردنے است! ساق پاے چپم منقبض و بے اراده زانوهایم خم میشوند... سارا جیغ ڪوتاهے میڪشد و واے بلندے میگوید...رگ پایم گرفته و ول ڪن معاملہ نیست... یحیے بہ یڪباره یقہ ي مانتوام ام را میگیرد و من رانگہ میدارد.نفس هایم بہ دستش میخورد...چشمهایش رابستہ..لبهایش میلرزد... آنقدر نزدیڪ ایستاده ڪہ ڪوبش قلبش را بہ خوبے میشنوم....سارا بااسترس میگوید: چرا بہ آذر خانوم نگفتید!... چرا... یحیے بلند جواب میدهد: چون بیان بیخود شلوغش میڪنن...پدرم هم جاے درڪ شرایط سرزنش میڪنہ... ڪمے ازحرفش را نفهمیدم. چادر سارا را چنگ میزنم و خودم رابہ طرفش میڪشم. یحیے یقہ ام را ول میڪند و عقب مے رود...رنگش عین گیلاس بهارے سرخ شده.. تردید بہ جانم مے افتد: باید اورا باچوب محمدمهدے بزنم!؟ اخم ظریفے بین ابروهایم میدود: آره!... گول ریختشو نخور! بہ ماشین یحیے میرسیم. سارا ڪمڪ میڪند تا روے صندلے بشینم. پاے راستم بے حس شده...قلبم تاپ تاپ میڪوبد و نفسم سخت بالا مے آید.. سارا ڪنار یحیے میشیند. پلڪ هایم سنگین مے شوند... میخواهم بالا بیاورم... مثل زن هاے باردار عق میزنم... بوے خون ماشین را پر میڪند... یحیے گاها بہ پشت سرنگاه میڪند... بہ من؟ نہ!... ترس بہ جانم مے افتد... خودم دیگر جرات ندارم پایم را ببینم... پنجره را بہ سختے پایین میدهم... ڪف دستهایم میسوزد... نگاهشان میڪنم... خراش هاے سطحے و عمیق... خون مچ دستم را رنگ میڪند... نمیفهمم درڪدام خیابانیم... یحیے داد میزند: پلیس؟... الان وقت تورو ندارم... هر ڪار دوس داري بڪن! و بعد صداے ڪشیده شدن چرخ هاے ماشین روے آسفالت درمغزم میپیچد... مثل ڪلے ها حیغ میڪشند... انگار اتفاق شومے افتاده! ... ✍نویسنده:میم سادات هاشمی✨ ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓ 📚Sapp.ir/roman_mazhabi ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛ ❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال مجاز است❤
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⸤ آن‌ها رفتند با تمام سادگی ما ماندیم‌و‌ زرق‌و برق روزگار ⸣ 🌱♥️(: 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
🔆 ✯ وقتی ایمانِ به خدا در روحِ یک انسان، همچون جاذبه‌ای قوی عمل کرد، ↫ آن چنان او را به سوی مقصد‌های ایمانی می‌کشاند ✰ که جاذبه‌های کوچک، ↫ این جاذبه‌هایی که برای افراد بی‌ایمان بزرگ می‌آیند، ✰ دیگر در او اثری نمی‌گذارد. 📚طرح کلی اندیشه اسلامی 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
🦋 مهارتهای_زیبا ✪ گاه بدون اینکه بدانید، رفتارهایی انجام می‌دهید که باعث ناراحتی همسرتان می‌شود، ✩ مثل صمیمیت بیش از حد با جنس مخالف. ✪ شاید برایتان سرگرم‌کننده باشد که با اقوام یا همکارتان شوخی کنید، ✩ اما افراط در این کار می‌تواند اثرات منفی زیادی بر رابطه عاطفی‌‌تان بگذارد. ✩ گاه رفتار شما مجوّزی می‌شود برای همسرتان تا او نیز حریم‌های مربوط به نامحرم را رعایت نکند. ✪‌با رعایت محدودیتها و خط قرمزهای اخلاقی و شرعی، ↫آرامش و لذّت را به یکدیگر هدیه دهید. 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️آرامـش آسمـان 💫شب سهم قلبتان باشد ⭐️ و نـور ستـاره ها 💫روشنی بـخش ⭐️تـمام لحظہ هایتان 💫خُــدایـا ⭐️ستاره‌های آسمـانت را 💫سقف خانه دوستانم کن ⭐️تا زندگیشان 💫مـانند ستـاره بدرخشد ⭐️شبتون بخیر 🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آرزو میکنم خداوند 🌷برای امروزتون سبد سبد 🌸اتفاقهای خوب و خوش رقم بزند 🌷و حال دلتون مثل گل 🌸تازه و با طراوت باشد 🌷شادی هاتون پایدار 🌸مهرتون ماندگار 🌷روزتـون زیبـا 🆔