بِسم الرَّبِ العِشق اَلَّذی خَلَقَ المَهدی(عج)💚هواشناسی اعلام کرد :
هوای مهدی فاطمه
را داشته باشید
خیلی تنهاست💔
سلامتیش ۵ تا صلوات
خجالت نکش رفیق
کپی کردنش
عشق میخواد🙂
❤️💫شروع هفته تون بینظیر
⚪️💫روزگارتون پراز امیـد
❤️💫دنیاتون پراز محبت
⚪️💫رزق تون پراز برکـت
❤️💫لحظه هاتون پراز شادی
⚪️💫عشق هاتون پراز پاکی و
❤️💫زندگیتون پراز آرامش باشه
⚪️💫اولین روز از هفته ی زمستانتون
❤️💫پر از سلامتی
#صبحت_بخیر_رفیق
گناه میکنه ؛
بعد میگه قراره توبه کنم
ببخشید ولی عزرائیل قبلش
باهاتون هماهنگ نمیکنه...!
-شهید عباس دانشگر
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️
⛄️❄️
❄️
⛄️#نبض_من💗
❄️#پارت71
با راهنما کلی جاها رو گشتیم خسته کوفته اومدیم نهار
هرکس سرجاش بود نهار داشت میخورد..
بعد از نهار...
حرکت کردیم به سمت.... خوابگاه ولی من ترانه نظرمون به یه مغازه تسبیح فروشی جلب شد
من یه تسبیح آبی و سفید گرفتم و ترانه صورتی و یه جا نماز سفید دور گل گلی
طی برگشت دختر عمه علی اکبر و علی رو دیدیم رقیه...
_والله چه خوبه دوتاشون باهم میرم باهم میان خدا بخیر کنه
که ترانه یهو صداش در اومد گفت
_میخوایم پول های شوهرهامون رو بکشیم بالا کسی مشکل داره سرشو بزنه به دیوار
قشنگ دهنشو بست رفت سمت تختش..
آنقدر دلم خنک شد وقتی اینو گفت...
گرفتمش یه ماچ آبدار رو گونه هاش کاشتم
+ببین الحق رفیق خودمی نوکرتم..
_اینیم دیگه.......
هرکس رفت سمت خودش ساک هامون آماده کردیم که فردا راهی خونه هامون شیم
وسایل هایی که خریدا بودم تو ساک گذاشتم
نویسنده؛آتنا صادقی
کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029
نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻
•--------࿐✿࿐---------•
@romane_mazhaby💕
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️
⛄️❄️
❄️
⛄️#نبض_من💗
❄️#پارت72
رفتیم سمت اتوبوس ها که منتظرمون بودن....
سوار شدیم هرکس سرجای قبلیش نشسته بود...
اصلا دلم نمیخواست اینجارو ترک کنم.
هم اینکه... خیلی حال هوای دیگه ای نداشت میتونستی خودتو پیدا کنی هم دلت برای شهرت تنگ شده بود.. باید ولش میکردی
کاش میشد اینجا کلبه ای ساخت زندگی کرد کاش میشد شهدا همه الان در کنارمون بودن در واقعیت.. کاش میشد.... نمیرفتم همین جا میماندم...
آنقدر دلم گرفته بود.....
دلم واسه آفتاب داغ واسه پتو های کلفت خاکی.... برای تخت هایی که نیزاشت تا صبح بخوابیم با ویژ ویژ کردناش...
ولی اون قسمت از روایات فتح مصطفی آوینی که میگه..
در اینجا در این لحظات دل ها آن چنان صفایی می یابند وصف آن ممکن نیست آن روستایِ جوانی که گندم و برنج و خربزه میکاشت، امشب سربازی است در خدمت ولیِ امر. به راستی آیا میخواهی سربازان رسول اللّه را بشناسی؟! بیا ببین آن رزمنده کشاورز است و این یک طلبه است و آن دیگری در یک مغازه گمنام در یکی از خیابان های دور افتاده مشهد لبنیات فروشی دارد به راستی آن چیست که همه مارا در اینجا، در این نخلستان ها گرد آورده هست؟! تو خود جواب را میدانی:عشق.
نویسنده؛آتنا صادقی
کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029
نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻
•--------࿐✿࿐---------•
@romane_mazhaby💕
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️
⛄️❄️
❄️
⛄️#نبض_من💗
❄️#پارت73
بالخره بعد از دو روز رسیدیم شهرمون با اون ترافیک هایییی وحشتناک بوشهر..... اما وقتی چشمام به دریا برخورد کلی خسته گی هام از تنم در رفت
برای من خواندن اینکه شن های ساحل نرم است بس نیست میخواهم که پاهای برهنه ام آن را حس کند،
به چشم من هر شناختی که مبتنی بر احساس نباشد بیهوده هست.
هرگز هیچ زیبایی لطیفی را در این جهان ندیده ام که بی درنگ نخواسته باشم تمامی مهرم را نثارش میکنم ای زیبای عاشقانه زمین شکوفایی گستره تو دل انگیز است
هیچ جا شهر خودت نمیشه
شهری که کم شهید نداده.....
از دریاهاش مایع نذاشته از مردمش از خودش از وجودش.....
هر قسمت این خیابان به نام یه شهیدی هست از شهرت...
کوچه هایی که عکس هایی مربوط به انهاست
یا شاید هم انهااا.
نمایشگاه های مربوط به شهدا...
به راستی هیج جا خونهی خود آدم نمیشه.....
زندگی داشت کار خودشو میکرد نمیدونستی زمان چطوری داره سپری میشه...
من بهتره بگیم ماها داریم زندگی خودمون میکنیم کاری به بقیه نداریم
اما.....
فکر هایمان دل هایمان با بقیه هست
اگر.....
کاش میشد آدم ها رو تو دفتر نقاشی ات بکشی رنگشان کنی آنها با یه فوت بکشی بیروت و برات زندگی کنند
آنگاه زندگی قشنگ تری داشتی
نویسنده؛آتنا صادقی
کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029
نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻
•--------࿐✿࿐---------•
@romane_mazhaby💕
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️
⛄️❄️
❄️
⛄️#نبض_من💗
❄️#پارت74
تا وقتی مطمعن نشدی طرف مقابلت با همون عشق عاشقته، عمیقا عاشق نشو، چون عمق عشق امروزت میشه عمق زخم فردات...
عشق خوبه هاااا ولی نه همیشه ممکن بخور تو وسط قلبت از نبودش ناراحت شی از بودنش هم دلت تنگ شه...
شاید خیلی ها روی این کره خاکی هستندکه.
عاشق شدن... ولی هیچ وقت نرسیدن و با اون عشق مردن... عشق دفن شد با هر احساسی و دوست داشتنی.
احساسی که خودت خواستی به پاهایش بریزی نریختی...
سخت ترین بخش خودشناسی،
روبه رو شدن با زخم هاییه ک
نقشی در بوجود اومدنشون نداشتی
اما مسئولیت ترمیم کردنشون با توئه!...
نویسنده؛آتنا صادقی
کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029
نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻
•--------࿐✿࿐---------•
@romane_mazhaby💕
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️
⛄️❄️
❄️
⛄️#نبض_من💗
❄️#پارت75
چرا نگران فکر مردمی ؟!
درحالی که مردم اصلا درمودت حتی فکرم نمیکنن .دردی که میکشی، اشتباهی که میکنی، اشکی که میریزی، حرفی که میشنوی، حس بدی که میگیری، عشقی که نمیگیری، آدمی که از دست میدی، آرامشی که نداری، محبتی که نمیبینی، انتظاری که میکشی، درون ریزیای که داری، قضاوتی که میشی، آرزویی که دفن میکنی، امیدی که خاک میکنی برای هیچکس مهم نیست! زور الکی نزن.• یعنی بیشتر بدبختی و درگیری ما اینه که بقیه درمورد ما چه فکری میکنن.
درحالی بقیه اصلا به ما فکر نمیکنن ؛
خودمو میگم اصلا. مثلا طرف شاید فلان جا فلان سوتی رو داد اوکی همه یه خنده زدیم تموم شد رفت ولی بعدش اصلا یادم میره چه برسه بهش فکر کنم .
ولی خودمون اینطوریم ؛ اوکی بقیه چی میگن چه فکری میکنن کاش این اتفاق نمی افتاد این حرکت رو نمیزدم و ..
درحالی که بقیه به کوچیک ترین سردردشون بیشتر از بزرگترین مشکل ما اهمیت میدن. انقد واسه خودتون همه چیو بزرگ نکنید .
نویسنده؛آتنا صادقی
کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029
نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻
•--------࿐✿࿐---------•
@romane_mazhaby💕
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️⛄️❄️
⛄️❄️⛄️❄️
❄️⛄️❄️
⛄️❄️
❄️
⛄️#نبض_من💗
❄️#پارت76(اخر)
خواستم بگم....
این رمان بهانه ای بود برای ابراز علاقه من به تو...
شاید من تو در آینده...
یا شاید من و تو در زمان دیگری
در زندگی دیگری
یا شاید هم..... در وقت دیگری..
ولی بدون تا آخرین نفس که یه یادم باشی و به یادت باشم دوستت دارم
...
هیچ وقت هیچ وقت در ذهن هایم تورو بیرون نمیکنم
وقتی میخوای یه نفر که خیلی دوستش داری رو فراموش کنی،
مثل این میمونه که با خودکار نوشته باشی
و بخوای با پاک کن پاکش کنی..!
یا بخوای از غلط گیر استفاده کنی..!
شاید با پاک کن کم رنگ بشه یا اونقدر بکشی رو کاغذ که حتی کاغذ پاره بشه
یا با غلط گیر روش رو بگیری که دیگه اون نوشته رو نبینی..
آخرش یا یه تیکه از کاغذت کنده میشه یا یه لکه روش میمونه..!
اما بازم اثرش هست..هیچ وقت نمیره، هیچ وقت.....🍃
🌱پایان🌱
نویسنده؛آتنا صادقی
کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029
نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻
•--------࿐✿࿐---------•
@romane_mazhaby💕
♡🕊
“عابدى را گفتند”
خداوند را چگونه میبینى؟
پاسخ داد:
اینگونه ڪه همیشه مى تواند
مچم رابگیرد...
اما همیشه دستم را مى گیرد