eitaa logo
رمان مذهبی عاشقانه✍🏻💕
2.6هزار دنبال‌کننده
587 عکس
407 ویدیو
5 فایل
💕مذهبی بودم ولی با دیدنت فهمیده‌ام عشق گاهی مومنان را هم هوایی میکند💕 شرایط کانال👇🏻🧸🎀 @sharaietemonn https://harfeto.timefriend.net/17263086292969 لینک ناشناسمونه میشنویم...🤞🏻🥀 ادمین اصلی ✍🏻 @montazere_313 ادمین دوممون @khademohossein
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهى شب بخیر انتظار دست پدر و مادریست که چراغ اتاقمان را خاموش کنند. گاهى همین شیرینى‌هاى کوچک تمام شب‌هایمان را بخیر می‌کند. شب بخیر
شبها آرامشی دارند از جنــس خدا♡ پروردگارت همواره با تو همراه اسـت،امشب از همان شب هایست♡ کہ برایت یک شب بخیر خدایی آرزو کردم شبتون بخیر
جایی که خدا نقطه گذاشت علامت سوال نزار.... الهی هر آنچه تو خواهی.... شبتــون بخـیر🌙 شبتون به زیبایی بین الحرمین 📿❣ التماس دعا دارم ازتون یا علی ....🔸 🌹مواظب مهربونیاتون باشین رفقا...🌹 🔴..پایان فعالیت امروز کانال..🔴 اعضای جدیدمون خیلی خوش اومدین ✨😍❤️ اعضای قدیمی مون تاج سرین❤️🥰☺️ مرسی که هستین ⛓لف نده رفیق بمونی قشنگ تره ..⛓
بِسـمِ‌اللّٰهِ‌الرَّحمٰــنِ‌الرَّحیــم♥️(:
[ 🌼] •{بِسْمِ اللّٰهِ الرَحْمٰنِ الرَحيٖمْ}• دلم را به تو می‌دهم به امانت، نه به یادگار... بگیر و برو دست من باشد آزارش می‌دهم، پیش تو باشد، جایش امن‌تر هست✨ 🗓|چهارشنبه۴/۱ 📿|ذکر روز‌ :«یا حی یا قیوم » <💚>
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 💖 تکرار 🍁 حسین : نه کرم دارم نمیتونم مادر : دختر مادر بمون خونه به بابات میگم امسال تعزیه رو بده دست کس دیگه زینب : عجبا حالا یه چیم شد اینهمه شلوغش نکنید گوشیم زنگ خورد معصومه بود معصومه : سلام زینب خاتون خوبی متن ها اماده هست زینب : سلام بانو ممنون ازت میام عصر میگیرم معصومه : لازم نکرده قرار بیام خونتون سر به خالم بزنم زینب : او چه عجبی خانم با همسر میاد یا مجردی معصومه :نه تنهام. واسه کارای تعزیه میام خوبه بابات به شوهرم مرخصی نمیده ولی تنهام زینب : باشه حالا خانم .. نمی‌دونم چرا نگاه رضا یک طور برق داره شاید من نه خدانکنه تو لپ تاب داشتم. پوستر میساختم که یهو در. با لقد بازشد کسی نبود جز دختر خاله دیوانه منه خدایش کی به این شوهر داد معصومه : سلامممم گل زینب : سلام احیاناا در می‌زدی بد نبود متن بده که چاپشون کنم بدم بچه ها معصومه : زینب دوبار ه ؟ اکسیژن ؟ زینب: چیزیم نیست خوبم 🥺 معصومه : راستی شنیدم برادرت میاد سور سان بچین اذیتش کنیم زینب « از دست تو بیا برو من کارم کنم. بیام » معصومه : منو دک کردی بدجنس زینب : باشه بشین فقط به من قرصامو بده نخورم تا دم در م اجازه ندارم برم معصومه : باشه راستی فرد جدید اومده صادق شنید م زینب : او خبرها زور رسیده ya_roqayeh0: نویسنده نام# کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 💖 تکرار 🍁 معصومه رفت پایین ذهنم درگیر رضا شد. چرا من فکر اونم مادر : دخترم بیا پایین شام بخوریم معصومه : بیام بکشمت. یا میایی زینب : چشمم بیا راستی کارت دارم معصومه : او چه عجب معصومه خوب اومدم بفرما زینب : رضا چیز ه یعنی معصومه : زینب عاشق شدی ؟😂 معصومه زینب بگو دیگه نصف عمرم کردید زینب « نمی‌دونم برام چشاش برق داشت باورت میشه مثل من عاشق تعزیه خوانی هستش » معصومه : زینب : عاشق شدی نگو نگفتم زینب : نمیدونم حس عجیبی معصومه کمک کن من تاحالا نگاهم به نامحرم نکردم ولی نگاه رضا فرق داشت معصومه : حالا وقت داری که اون فرد بشناسی تق تق حسین : عزیز آن بیاید شام آبجی چرا گریه کردی زینب « چیزیم نیست که خوبم سر میز شام بودیم که پدر. : از هفته دیگه باید تو هیئت باشیم زینب :چشم بابای گلم معصومه : عمو جان از کی تعزیه داریم پدر : از فردا تمرین ها شروع بشه زینب : بابا داداش داره میاد پدر : فهمیدم خبر داد زینب : باز من خبر دست دو دادم ya_roqayeh0: نویسنده نام# کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 💖 تکرار 🍁 پدر : پس تو دختر پدرت دست کم گرفتی معصومه : عمو. کی بع شوهر من مرخصی میدی زینب عشق معصومه صادق گوش زد فامیل بود. عاشق هم بودند یعنی میشه منم عاشق باشم مثل معصومه مادر « دخترم غذا بخور حسین : نکنه زینب عاشق شده باشه ! ؟ زینب : پرید تو گلوم کبود شدم. مامانننن 😭 معصومه : خاله کو اکسیژنش مادر : تو اتاق معصومه : دویدم ترسیده بودم چش شد از دست حسین با کاراش اکسیژن بردم وزد. بهتر شد زینب : تو مگه مرض داری پسر کی من عاشق شدم ! ؟ حسین شوخی کردم دختر خوبی الان؟ زینب ای هعی از دست تو😂 زینب : میمونی معصومه معصومه : په من برای چی کولع اوردم زینب : آخ جون پس شب فیلم های قدیمی ببینیم پدر : زینب باز یادت نره قرص دوا هاتو بخور یا ya_roqayeh0: نویسنده نام# کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 💖 تکرار 🍁 معصومه : عمو من مثل علم یزید بالا سرشم نگران نباش زینب : نگاه دختر خاله مارو پدر فردا ابوالفضل میاد نگرانش نکن که مریضیت اوت کرده زینب : چشم بابا. مگه بچم 🥺❤️ حسین : آبجی چرا نمیری عمل کنی اون غده دربیاری زینب : من من 😭 هنوز میترسم داداش حسین : زینب بیا بغلم نفس تو نفس من آبجی کوچیکه زینب : من میرم بخوابم. .. سرم تو گوشی بودم از طرف ناشناس پیام اومد نوشته بود سلام رضا. صادقی هستم خواستم حالتون بپرسم » حول شدم چی بگم. واییی یا خدا دل و زدم به دریا پاسخ دادم سلام خوبین الحمدلله. بله بنده خوبم شماره منو از کجا اوردید سلام ممنون خوبم از گروه تعزیه اوردم ببخشید میپرسم کی تمرین ها شروع میشه و کجا تمرین میکنیم در خود هيئت بقیش تو گروه میگم ya_roqayeh0: نویسنده نام# کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
4پارت تقدیم نگاهتون☺️🌱🕊️💕 https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 جانِ دل؟؟؟
چشم این داستان تموم بشه ناحله رو میزارم
💍💍 یادمہ از اولین دوره هاے راهیان نور ڪہ رفتہ بودم ،وقتے وارد هویزه شدیم قشنگے فضاش ما رو گرفت ...😊 ڪسایے ڪہ رفتن هویزه میدونن چے میگم ... جلوے درش کفشاشو👟 میگیرن و واڪس میزنن .... از تونل سر بندها ڪہ عبور میڪنے میرسے بہ یہ حیاط ڪہ دو طرفش شهدا دفنن و چند تا درخت🌴 رو مزار بعضے شهدا سایہ انداختہ و دلچسبے فضا رو دو چندان میڪنہ یادمہ وارد شدیم و راوے روایت گرے میڪرد . یڪے از بچہ ها ڪہ سابقہ دار بود اصرار ڪرد بچہ ها بریم سر قبر 👈شهید علے حاتمے🌷 پرسیدیم چرا بین اینهمہ شهید به اونجا اصرار دارے ...⁉️ گفت بیاین ڪارتون نباشہ 🤔 رفتیم سر مزار شهید و مشغول فاتحہ و صحبت و دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایسادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت😓میڪشیدن جلو بیان برام جاے تعجب بود خوب بقیہ شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحہ بخونن ... ڪہ این رفیقمون گفت آخہ این شهید مسئول ڪمیتہ ازدواجہ 💑 هر ڪے با نیت بیاد سر خاڪش سریع ازدواج میڪنہ (پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن 😂😂😂) ما هم از قصد هے ڪشش میدادیم و از روے مزار بلند نمیشدیم 😁... یهو راوے اومد بلند جلومون با صداے بلند و🗣خنده 😄 گفت :آقایون این شهید شوهر میده‌ها ... زن نمیده به ڪسے یهو همه اطرافیان و اون خواهراے پشت سرے خندیدند 😂و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم ..🌅 البتہ راوی بہ شوخے میگفت ؛ خیلے بچه ها با نیت اومدند و ازدواج 🎊هم ڪردند . شهید علی حاتمی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 من تو کتم نمی‌رفت که موسیقی رو بزارم کنار من موسیقی گوش میکردم اون هم از نوع رپ... اما وقتی رفتم راهیان نور ...😢 ‌⊱⋅─ ─ ─⋅✻⋅─ ─
حاجۍمیگفت🎙: این‌انقلاب؛آن‌قدرتلاطم‌وسختۍ داردڪھ‌یك‌روز؎شھداآرزومیڪنند زنده‌شوند‌و‌براۍدفاع‌ازاین‌انقلاب دوبار‌ه‌شھیدشوند✨🖤:)!‌
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 💖 تکرار 🍁 رضا : ممنون خانم هادی ببخشید مو مزاحم شدم زینب : شما عاشق تعزیه هستین. من. یکهو شنیدم رضا : ها والا دده خیلی ساله زینب : این دده یعنی چی آقا رضا رضا : تو دلم غوغا به پا شد 🥺 جواب دادم ما به خواهر میگین دده زینب :چه زیبا راستی شما مگه نمیدونستین من خواهر حسین هستم رضا : نه عامو به مو هیچ نگفت زینب : اهان که اینطور خوب مزاحم نشم آقا رضا صادقی رضا : نه مرا حمید زینب بانو زینب.: فردا ملاقات میکنیم همو شبتون شهدا یی نمیدونم با خودم چند چندم فقط خدا کمکم کنه از موقع که فهمیدم غده کنار ریه م قید عاشق شدن زدم دانشگاه بخاطر مریضیم مرخصی گرفتم ya_roqayeh0: نویسنده نام# کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍃|نمازاول‌وقت‌بخوان| 🍃|بخوان‌هرروز| 🍃|اگردنیامی‌خواهی‌بخوان| 🍃|اگرآخرت‌می‌خواهی‌بخوان| 🍃|اگرهیچ‌چیزنمی‌خواهی‌نخوان|
دوستان وقتتون بخیرو شادی بنده فردا نیستم تا شب گروه مث همیشه راس ساعت فعالیت نمی‌کنیم تا شب ولی جمعه میام ☺️🙏💗
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 💖 تکرار 🍁 تو همین فکرا بودم خوابم برد نماز صبح بلند شدم معصومه هم بلند کردم قامت بستم نماز خوندم معصومه : تو چرا رفتارات تغییر کرده تو خودتی اون زینب جان من بگو چت شده زینب : من شاید عاشق شده باشم ولی تو که میدونی من مریضم قید عشق زذم پدر : دختران من بیا ین دیگه زینب : باشه میام معصومه : زینب تروخدا حداقل عمل کن خوب میشی من دکترم میدونم که میگم زینب : حالا وقت که دارم امروز دااش م قرار بیاد نگیا دوباره اوت کرده اون رو من حساس معصومه : اوه خانم باشه .. از زبان رضا صادقی در دلم غوغا شده بود زینب خانم. من عاشق شده بودم دل دل میکردم بگم ولی ترس حسین داشتم ولی شاید عشق من یک طرفه باشه من کجا دختر فرمانده سپاه کجا گوشیم زنگ خورد سلامم به سلام حسین کاکو کم پیدایی حسین : ساعت ۴میام دنبالت ya_roqayeh0: نویسنده نام# کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
خوب دیگه کم کم بریم آماده بشیم برا خواب🥱😴😴
شبها آرامشی دارند از جنــس خدا♡ پروردگارت همواره با تو همراه اسـت،امشب از همان شب هایست♡ کہ برایت یک شب بخیر خدایی آرزو کردم شبتون بخیر🌙🌟⭐️