eitaa logo
رمان مذهبی عاشقانه✍🏻💕
4.6هزار دنبال‌کننده
842 عکس
632 ویدیو
5 فایل
💕مذهبی بودم ولی با دیدنت فهمیده‌ام عشق گاهی مومنان را هم هوایی میکند💕 شرایط کانال👇🏻🧸🎀 @sharaietemonn https://harfeto.timefriend.net/17360475354779 لینک ناشناسمونه میشنویم...🤞🏻🥀 ادمین اصلی ✍🏻 @montazere_313 ادمین دوممون @khademohossein
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱 🍁🌱 🌱 🍁 🌱 نامه رو که خوند محکم دستشو با فریاد خشن بی شرفف کوبید به دیوار یه لحظه از ترس به خودم لرزیدم این نیما بود آیا؟ همون نیمای بخشنده... صبور و مهربون؟ دوییدم بین دیوار و نیما فاصله انداختم دیونه شده بود محکم بغلش کردم تا به خودش آسیب نزنه صدای قلبش و رو پوستم احساس می‌کردم.... مرد غیرتی من نیما منو از خودش جدا کرد صورت کوچکم توی دستای بزرگش جا داد و زل زد تو چشام و گفت : هیچ بی شرفی هیچ کاری نمیتونه بکنه..... هیچ کاری من هنوز نموردممم) - نیما آروم باش فدای تو ی بشم من یه بی ناموسی به غلطی کرده دیگه آروم باش... جان من + زینب قسم نخور بعد جور عصبیممم _ هعیی + نکش زینب... داغ دلم تازه میشه _ چی بگم خوب + هیچی نگووووو... بی ناموس چه پر توقع تم گفته چادر سر نکن 😏 بی حیا _...... + زینب به نظرت کیه؟ _ نمیدونم نیما مخم کار نمیکنه کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱 🍁🌱 🌱 🍁 🌱 +کاش بفهمم کار کیه یه مهمونی براش میگرم قد کاخ سفید کاش بفهمم کیه کاش کاش کاش _ هوفففففف (دوتا دستمو میزارم روی سرم) سردرد گرفتم مننن ژلوفن داریم؟ + اره داریم... ذهنتو درگیر نکن چیزی نیست _ هوم ناهار امادس گشنت شد بکش بخور + کی میل ناهارو داره الان اخهههه... میفهمم کار کی بوده میفهمم با تهدید نگاهش میکنم _ نیما بدون اطلاع من کاری کنی یا منو بی خبر بزاری حلالت نمیکنم به مهلا قسممم + باشه باشه قسم نخور... امیر علی کجاس..؟ _ مهد کودکه ساعت 4 برمیگرده + نیم ساعت دیگه؟ _اره + میرم میارمش _ قراره با ساناز بیاد یا پرهام + بهتر _ اره.... من میرم دراز بکشم سرم خیلی درد میکنه + برو برو... تونستی بخواب کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱 🍁🌱 🌱 🍁 🌱 _ نیما ااااا + جان _ دوست دارم +من خیلی بیشتر نیما /// باید میفهمیدم کار کدوم بی شرفه این خیلی عجیبه روی کاناپه نشسته بودم و دولا شده بودم رو پاهام و داشتم پامو می‌کوبیدم به زمین.... هوفف کار کی میتونه باشه نکنه کار فک فامیله برای ترسوندن ما.؟ نه بابا مگه مرض دارن... خوب باید چیکار کنم، از کجا پیدا کنم صاحب این نامه رو. اگه تهدیدش واقعی باشه قراره بیاد دنبال زینب پسسس خودشهههههه فهمیدمممممم (صدای زینب از اتاق اومد) + میخوام بخوابمممممم آرومم... مهلا خوابهههه _ ببخشیددددددددد گوشی زینبو برداشتم رمزش و میدونستم ولی عذاب وجدان داشتم که بازش کنم یا نه بعد دقیقه ای کلنجار رفتن تصمیمم قطعی شد که بازش کنم منم به خاطر سلامتش این کارو میکردم خوب دلیلم موجه رمز گوشی یو باز کردم وارد تنظیمات شدم و جی پی اس متصل و روشن کردم و به گوشی خودم وصل کردم یعنی زینب هرجا باشه گوشی با اونه و اگه هرجا بره من میفهمم و ایولللللل عجب نقشه ای جیدم هااا پیداش میکنم... فقط امیدوارم زینب متوجه این ماجرا نشه وگرنه پدرم سوخته اس کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱 🍁🌱 🌱 🍁 🌱 زینب /// امیر علی اومد خونه هرچی اسرار کردم ساناز بیاد بالا نیومد و رفت دست امیر علی و گرفتم و وارد آپارتمان شدیم _مامانی؟ +جونم _ من میخوام وقتی بزرگ شدم فضانورد بشم +هومممم... این خیلی خوبه _ میخوام برم از آسمون ستاره بچینم +ستاره برا چی!؟ _میخوام اونو کادو بدم یه یکی که خیلی دوسش دارم (چپ‌چپ نگاهش کردم و گفتم) +اون وقت میخوای به کی بدی که خیلی دوسش داری _ به بهترین مامان دنیا زینب خانممممم + الهیی....... بخورم من تورو بچهههه (پر سرعت میدود به سمت خانه) _ نه مامان قلقلک نهههههه مامانننن نهههه +الان میام میخورمتتتتت هاهاهاهاهااااا *ای وای به بچم دس نزنیننننننن امیر علی بابا بدو بغلممممم _ بابااااااااا مامان جدی میخواد منو بخورههههههه نجاتم بدههه + الان هر دوتون و باهم میخورمممممم اومدمممم *امیر علی بدوووووووو _ یاااااااااااااااا +نترسین ترسوهاااا من آدم خوار نیستم کارتون ندارم... صدایی مردانه و جذاب از پشت در اتاق می‌گوید * از کجا بدونیم راس میگی.... اصلا تو زینبی؟ +واااا نیما باز کن درو کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱 🍁🌱 🌱 🍁 🌱 _اگه تو مامان منی دستتو از زیر در نشون بده دستمو از زیر در نشون دادم و گفتم +خودمم * باید به سوال هامون جواب درست بدی وگرنه تو زینب نیستی ماهم در باز نمی‌کنیم _بلع راس میگه +بپرسین؟؟؟؟ * غذای مورد علاقه ی من چیه؟ +فسنجون با سبزی خوردن و دوغ _غذای مورد علاقه من چیه؟ +ماکارونی طرح پروانه با ترشی _ شغل بابام چیه؟ + پرستار * دوس دختر من کیه....؟ + جانم...؟ 😳 * دوس دختر من کیه.... اینو بدونی یعنی زینبی! + دوس دخترتتتتتت... دوس دخترت دوس دخترت.... *ها دوس دخترم؟ هیچ حرفی نمیزنم * زینب؟ سکوت مطلق _ مامان؟ سکوت و سکوت * زینببببببب زنده ای؟ در باز میشه و نیما با چهره ای مضطرب با قیافه ای سوالی و جدی من مواجه میشه با تته پتهه میگه... *سلام نفسممم... عشقممم + دوس دخترتتتتتت؟ کیه اون وقت _ من اینجا نیستم.... خدافظ +شما وایسا! خودشما باید حساب بدی به من........ نگفتی دوس دخترت کیه *تویییی دیگههه معلومه + نیما من زنتم دوس دخترت نیستم که * منظور من مهلاسسسسس اولین دوس دخترم... + باور کنم *صدرصد... شما شاه‌نشین قلب ماییی + عهههه _اه اه چندششش + نیم وجب بچه تو چی میگی این وسط رفتی تو تیم بابات؟؟ کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱 🍁🌱 🌱 🍁 🌱 _نه مامان من تو تیم هیشکی نیستم ولییییی شما منو دوس ندارین فقط خودتون و دوس دارین من این وسط تنها شدم 😔 +الهیی من قوربون اون چشمای سیاه رنگت بشم عشقمممم تو عشق منی (کمی بلند به طوری که نیما بشنوه میگم) من تورو حتی بیشتر از بابا دوس دارم؟ * به به.... به به خانم مارو نگاه کن چه زود منو فروختی زینب یعنی دیگه دوسم نداری +نمیدونم خودت چی فکر میکنی...؟ _ بابا تو خیلی کم هوای مامان و داری هااا طفلک مامان راس میگه +ببین این یه وجب بچه از تو بیشتر میدونه نیما قدمی به سمت من برداشت به طوری که فاصلمون انقد کم بود که صدای نفس های گرمش میشنیدم.... بوی ادکلن تلخش روح و روانم و به بازی گرفته بود مست و دیوانه وار نگاهم میکرد هر چند اصلا دوس نداشتم این صحنه رو بهم بزنم ولی آروم با چشمم با امیر علی اشاره زدم نیما عین خیالشم نبود امیر علی به خاطر کوله اش رفت سمت اتاقش و صحنه رو خالی کرد حالا من موندم و این عاشق جذابببب کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱 🍁🌱 🌱 🍁 🌱 یک نگاه همانا و زنجیر شدن چشمانمان در هم همانا با صدایی مست وار گفت : من کم هواتو دارم!؟ افتاده بودم رو فاز ناز کردن گفتم : نمیدونم دستای عضلانی شو دورم حلقه کرد در آغوش گرمش غوطه ور شدم آروم زیر گوشم زمزمه کرد.... * اینطوری ازم فاصله بگیری میمیرم هااا گفته باشم من جونم به جونت بنده + اگه اینطوره ثابت کن خوب... کلامی باشه بهتره * زینبببب..... من خیلی عاشقتمممممم من خیلی دوست داریمممم من دیونتممممم نفسمممممممم + اوووووو چه قشنگ *قشنگ تر از چشای شما نیست دلبر + فدای تووو *نشی نفسممم نشی کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱 🍁🌱 🌱 🍁 🌱 +شدم رفتتت. کاریش نمیشه کرد *عجب مرد غافلیم من که دلبرم فدایم می‌شود و من بی خبرم.... +غافل نباش خوب * به روی چشممم + نیما جان اغوشت جدا ناپذیره ولی امیر علی میاد زشته بمونه برا خلوت * ای بابااااا اصلا چرا من هیچ وقت نمیتونم یه دل سیر تو رو بغل کنم یا سر کاری یا هم بچه ها هستن +فردا.... فردا تو خونه تنهاییم * عههه +ارههههه *عالیهههه میخندم و از آغوشش در میرم تو اشپز خونه در قابلمه رو برداشتم و داد زدم : نیما ااااا ببين حواسم و پرت کردی خورشت ابشو کشیدددد ای لعنت بهتتت نشهه.... زود خاموشش کردم و دوییدم تو اتاق مهلا به خاطر صدام بیدار شد زود بهش شیر دادم و خوابوندمش طفلک بد خواب شدددد با عصبانیت برگشتم سمت آشپزخونه و گفتم.... +موقع اشپزی حواس منو پرت نکنین * باشه چشممم... ببخشید +بخشیدم * سپاس کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱 🍁🌱 🌱 🍁 🌱 فردای اون روز.... زینب /// تو خیابون با پای پیاده راهی مطبم شدم راه چندان دوری نبود واسه همین مهلا رو هم گذاشتم تو کلاسکه و تو پیاده رو قدم زدمم هوا سرد بود ولی قابل تحمل. اثری از برف نبود با اینکه ماه آذر بود ای خدا خودت این خشک سالی رو دفع کن وقتی کالسکه رو از خیابون رد کردم و وارد پیاده روی دوم شدم یه خانوم جوان با چادر دویید جلوم و نفس نفس زنان گفت :.... س.. لام... شما دکتر... علیزاده هستین...؟ با لبخند بهش گفتم : بله عزیزم خودمم. شما؟ خانم جوان خودشو جمع کرد و منو محکم بغل کرد و گفت : من مادر یکی از مریضاتونم... خدا خیرتون بده.... که یهو یه دستمال بزرگ و گذاشت جلو دهنم هر کاری کردم خودمو نجات بدم نشد تقلا میکردم که مهلا رو بگیرم ولی خودمم اسیر بودم چون یه مرد قوی هیکل مهلا رو بی رحمانه و گریه کنان از کالسکه جدا کرد و دویید سمت ماشین سیاه رنگ آخرین دیدم به مهلایی بود که گریه میکرد و زجه میزد سیاهی مطلق.... کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱 🍁🌱 🌱 🍁 🌱 زینب /// با دردی بی نهایت زیاد تو مچ و بازو های دستم چشامو باز کردم توی یه جای خیلی بزرگ بودم... شبیه انباری بود انگارررر به خودم که اومدم دست و پا بسته به یه صندلی بودم و همجا سکوت بود چادر سرم نبود ولی مانتو روسریم چرا... با صدای محکم داد زدم +شما کی هستینننننن.... دخترم کجاسسسسس چیکارش کردینننننن اون بچسسسسسسسس کاری با کارش نداشته باشینننن اهایییییی شما کی هستینننننن من اینجا چیکار میکنممممم کسی اینجا هستتتتتتت اهاییییی صدای کفشای یکی منو به خودم اورد اول فک کردم کفش پاشنه بلند زنونس ولی نه کفش مردونه بود کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱 🍁🌱 🌱 🍁 🌱 داد زدم... +کی هستی تووو؟ _ خوشگلم انقد داد نزننن منم مصطفی...؟ + مصطفی کیهههه؟ تو کی هستی؟ _ فک نمیکردم فراموشم کنی.... اومد جلوم وایسادددد یا ابلفظل العباسسسسسسس مصطفی بودددد همون مصطفی تو دانشگاه همونی که کم مونده بود بهم تجاوز کنه.... این اینجا چیکار می‌کردددد منو از کجا پیدا کرده بود؟ هزار تا فکر و خیال دیگه در آن واحد از ذهنم عبور کرد با تته پته گفتم +مص...طفی... تویی؟ _شناختی...؟ چه قد عوض ‌شدی تو زینب کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱 🍁🌱🍁🌱🍁 🌱🍁🌱 🍁🌱 🌱 🍁 🌱 + چرا منو دزدیییی هانن... مهلا، مهلا کجاس؟ دخترم کجاسسسس _ اون بچه کوچولو دختر توعه...؟ خیلی شبیه ته تو اینجایی تا تاوان بدی.... چند قدم نزدیک شد بهم خواست دستشو ببره سمت صورتم که جیغ زدم: به من دس نزنننننننن با این حرفم چونم و گرفت تو دستاش و محکم فشار داد سرمو برد بالا و گفت : چرا انقد چسبیدی به اون مذهب تخیلیه به درد نخوررر... تو این سالا هر چی کشیدم از دست تو و اون چادر و دینت بوددد (صداش آروم آروم در حال بلند شدن بود هرچند خونسرد به نظر میومدم ولی رعب و وحشت تو وجودم رخنه کرده بود) زینب تو با زندگی من چیکار کردیییی...؟ تو اصلا میدونی من بعد تو چیا کشیدمممم. البته تو مقصر نیستی هااا میبینی اون چادر لعنتی دیگه سرت نیست... اونو من برداشتم چون اون باعث متلاشی شدن زندگی من شدددد اینجایی چون باید توان بدی.. تاوان همچی یو تاوان قلبی که شکست.... عشقی که کور شد... آرزویی که بر باد رفت... زحمت چندین ساله ای که کشیده بودم.... و تو مقصری یو اون دینتتت چرا ساکتی...؟ تو که خوب بلدی حرف بزنی..! یادمه تو دانشگاه مجری یو سخنورمون تو بودی یادت که هست روز اهدای مدرک و + از کدوم تاوان حرف میزنی... واسه من معما نباف دخترم کووووووو! با صدایی خیلی بلند خشن و محکم داد زد.... _ انقد داد نزن دخترم کوووووو رنگ سفیدی که از ترس به صورتم دویده بود به چشمش خورد... تاحالا کسی اینجوری سرم داد نزده بود چشام غیر ارادی پر شد از اشک.. کپی رمان بدون ذکر منبع حرام است🔥https://harfeto.timefriend.net/17232765440029 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕