eitaa logo
رمـانکـده مـذهـبـی
3.8هزار دنبال‌کننده
189 عکس
4 ویدیو
51 فایل
(•●﷽●•) ↻زمان پارت گذاری شب ساعت 20:00 الی21:00 ↻جمعه پارت گذاری نداریم ناشناس↯ @nashenas12 ●•تبلیغات•● @tablighat_romankade برای جذاب کردن پروف هاتون↻ @Delgoye851
مشاهده در ایتا
دانلود
1_5089581531895169332.pdf
5.4M
نویسنده : فاطمه نظری تعداد صفحات : 1272 ژانر : خلاصه : نیکی، دختر هجده‌ ساله‌ای که بعد از قبولی در کنکور در دام عشق گرفتار می‌شود و در پی چالش‌ های پیش رویش مسیر متفاوتی برای عشق برمی‌گزیند..اما این مسیر،خالی از مشکل نخواهد بود... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
4_5936070584654891277.pdf
3.74M
📚رمان: نجوا 👇 نویسنده: ریحانه اسدی | ژانر: خلاصه طاها:سپیده چرارفتی پیش داریوش توخودت میدونی ازش بدم میاد سپیده درحالی که از پنچره ماشین بیرون رونگاه میکردگفت :بازم مثل همیشه داری گیر میدی من که نه به داریوش چیزی گفتم ونه حرفی زدم... طاها کلافه دستی لابه لای موهاش کشید وگفت :سپیده اخلاق های منو میدونی... سپیده جوش آورده بود سریع گفت :آره تو همیشه به من شک داری وداشتی... عد اشکاش آمدن پایین ... طاها نگاهش کرد دید داره گریه میکنه ...ماشین رو نگه داشت کنار اتوبان وبه طرف سپیده برگشت وگفت :خانومم من که... سپیده با نگاه بارونیش نگاهش کرد وگفت :بسه ...بسه ...حرفای تکراری نزن... سریعا در ماشین روباز گرد وشروع کرد به رفتن... طاها هم بلافاصله پیاده شد ورفت دنبالش... خانومم جون طاهات برگرد... سپیده این روشنید ایستاد ولی برنگشت... طاها لبخندی زد وباحالت دورفت پیش سپیده... طاهالبخند مهربونی زد وگفت :من قربون چشمایی بارونیت ....گریه نکن ...خواهش میکنم.. ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
khande khoda.pdf
1.09M
📚 رمان : خنده خدا 👇 نویسنده : mahdieh83 ژانر : تعداد صفحات : 88 📌 خلاصه : این داستان ، زندگی یک دختر و یک پسر را برایمان، بازگو می‌کند. دختر و پسری که صد و هشتاد درجه با هم دیگر، تفاوت دارند. یکی مذهبی و دیگری به قول بعضی‌ها، قرتی است. اما در این داستان اتفاقاتی می‌افتد که تمام تفاوت‌های آنان را از بین می‌برد.حالا باید ببینیم چه اتفاقی باعثش می‌شود… ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
4_5990090810698239710.pdf
3.03M
📚رمان: 👇 ژانر: ✍نویسنده : تعداد صفحات : ۴۱۸ 📌خلاصه : یه خانوم خجالتی و چادری یه آقای جلف وشیطون از شانس بد این خانوم همسایه از آب درمیان اذیتای این آقا برای حرص دادن این خانوم دیدنیه و خنده دار بریم ببینیم این خانوم می تونه این آقای جلف و آدم کنه یا نه حرفی از نویسنده: سلام بر بچزگل…واقعیتش تواین داستان اسم خودم و گذاشتم..ویژگی اخلاقی شخصیت داستان ویژگی های خودمه ولی شخصیتش خودم نیستم..امیدوارم خوشتون بیاد. ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
eshgh ba tame sadegi_.pdf
3.9M
📚نام رمان: نویسنده: مطهره علیزاده ژانر: تعداد صفحات:182 خلاصه: داستان در مورد دختری از قشر متوسط جامعه و از خانواده ای مذهبی هست،محیا که سالیان سال عاشق پسر عمه اش امیر علی بوده و بتازگی نامزد کردن.اما با بی محلی کردن امیرعلی و دوری کردنش از محیا،محیا رو دلشکسته کرده و جویای بی محلی کردن نامزدش میشه تا اینکه میفهمه... پایان خوش عشق با طعم ساختگی ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
Hejabe Man_(romanbaz.com).pdf
3.92M
📚رمان: 👇 نویسنده:zeinab ژانر: تعداد صفحات:۱۹۰ 📌خلاصه: شخصیت اول داستان زینب یه دختر گیلانیه. یه دختر از یه خانواده ی مذهبی که در ۱۱ سالگی به خواست پدرش بین چادر و مانتو حجاب برتر یعنی چادر رو انتخاب کرده. دختر بزرگ میشه غافل از اینکه از وقتی نه سالش بوده یه حسایی نسبت به پسرعموش پیدا کرده و روز به روز حسش شدیدتر میشه. اما میفهمه که پسرعموش یکی دیگرو دوست داره و به دختر داستانمون میگه که… حجاب من ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
4_5936025959944683683.pdf
3.14M
📚رمان: هویت چشم هایت 👇 نویسنده: سحر خانوم ژانر: خلاصه: دو تا خواهر و برادرن نیکی و نیکان ... نیکی 18سالشه و پشت کنکوری و با دوستش نازگل درس میخونن و نیکان و داییش نریمان برای فوق میخونن خر خونن دیگه چیکارشون میشه کرد ؟پدرشون چندین ساله قبل فوت شده و اونا با مادرشون عاطفه زندگی میکنن و هردوشون طی اتفاقایی به عشق میرسن ... این داستان قصه هویته آدماس هویتی که از چشم های هر کسی پیداست ... و فقط کافیه که پیداش کنیم ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
719920897_-214829.pdf
3.54M
📚کتاب: سلام بر ابراهیم 1 ژانر : پهلوانی شجاع، مداحی دلسوخته، معلمی فداکار، کشتی‌گیری قهرمان، رفیقی دلسوز، فرماندهی پر تلاش، استاد تهذیب نفس و انسانی عاشق خدا و… همه این صفات را که جمع کنید، نام زیبای ابراهیم هادی نمایان می‌شود. سال ۵۵ در مسابقات قهرمانی کشتی آزاد تهران به فینال ۷۴ کیلو رسید. ابراهیم در اوج آمادگی بود. اما آن‌قدر ضعیف کشتی گرفت تا حریفش قهرمان شود! جایزه مسابقات نقدی بود. فهمیده بود حریفش برای ازدواج به این مبلغ احتیاج دارد! این را بعدها حریف او اقرار کرد. ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
18553554947852.pdf
4.29M
رمان جانم میرود ژانر:مذهبی،عاشقانه نویسنده:فاطمه امیری رمان به صورت پارت گذاری در کانال قرار گرفته✅ ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛