هدایت شده از ▫
💐🌸💐🌸 #ولادت با سعادت حضرت #رسول_اکرم، بر تمامی مسلمانان جهان مبارک باد
🌸💐🌸💐🌸
مشاهدهی کارت پستال دیجیتال 👇
💌 digipostal.ir/payambaram 🎊
#لبیک_یا_رسول_الله ✋💚
#من_محمد_را_دوست_دارم ❤️
هدایت شده از ▫
15.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰شاهکار آفرینش❣️💚
امشب سخن از #جانـجهان باید گفت
توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت
❤️♡ اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج♡❤️
#من_محمد_را_دوست_دارم
#لبیک_یا_رسول_الله
#پیامبر_رحمت
هدایت شده از ▫
✅ برای روز #هفدهم_ربیع_الاول، اعمالی نقل شده که همه یا بعضی از آنها را می توان انجام داد.
1⃣ غسل کردن
2⃣ روزه گرفتن ( امروز یکی از چهار روز ممتاز است که ثواب روزه گرفتن در آن، معادل ثواب ۶۰ سال روزه داری است).
3⃣ نماز گزاردن ( دو رکعت به هنگام بالا آمدن خورشید🌞 بدین صورت که در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه سوره قدر و ده مرتبه سوره توحید خوانده شود).
4⃣ خواندن زیارت #پیامبر_رحمت (ص)
5⃣ خواندن زیارت حضرت علی (ع)
6⃣ گرامی داشتن این روز (جشن گرفتن و سرور)🎊🎈
👌 و البته به توصیه بزرگان، زیارت مشاهد شریفه، صدقه دادن، سلام و صلوات بر امام صادق (ع) نیز سفارش شده است.
التماس دعا 🌷
#لبیک_یا_رسول_الله ❤️💚
هدایت شده از ▫
🔺پخش زنده بیانات رهبر معظم انقلاب؛ ساعت 10:30 امروز از شبکه خبر
برای دیدن این سخنرانی در بستر #پیام_رسان_ایتا از آدرس های زیر استفاده کنید:
http://b2n.ir/irinn_2?eitaafly
http://b2n.ir/irinn?eitaafly
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #نماهنگ ؛ #تصویری
📝 محمد
👤 صابر #خراسانی
🌸 ویژه ولادت #پیامبر_اکرم و
#من_محمد_را_دوست_دارم
#لبیک_یا_رسول_الله
هدایت شده از ▫
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌺
+سلام و صلوات بر تو؛
به تعداد دخترانی که به آنها حق حیات بخشیدی.
🍃میلادت مبارک رحمتهالعالمین💜
#هَــواے_تُــو...
#پیامبر_رحمت
#من_محمد_را_دوست_دارم
#لبیک_یا_رسول_الله
هدایت شده از ▫
*💠کدام اخلاقمان شبیه پیامبر است؟؟؟*
پیامبر اسلام :
🥀دائماً متفکر بود.
🥀 اکثر اوقات ساکت بود.
🥀خلقش نرم بود.
🥀کسي را تحقير نميکرد.
🥀دنيا و ناملايمات هرگز او را به خشم نميآورد.
🥀حقي پايمال ميشد از شدت خشم کسي او را نميشناخت تا اينکه حق را ياري کند.
🥀بيشتر خندههاي آن حضرت تبسم بود
🥀ميفرمود حاجت کساني که به من دسترسي ندارند را ابلاغ کنيد.
🥀با مردم انس ميگرفت و آنان را از خود دور نميکرد.
🥀در همه امور اعتدال داشته و افراط و تفريط نميکرد.
🥀زبان خويش را از بيان سخنان غيرضروري کنترل ميکرد.
🥀در انجام وظيفه به هيچ وجه کوتاهي نميکرد.
🥀بافضيلتترين فرد نزد پيامبر خيرخواهترين آنان براي مردم بود.
🥀در مجالس جايگاه خاص براي خود برنميگزيد.
🥀هنگامي که بر جمعي وارد ميشد در جاي خالي مينشست و به ياران خويش دستور ميداد اين گونه عمل کنند.
🥀هر کس براي رفع نياز رجوع ميکرد نيازش را برآورده ميکرد يا با کلام دلنشين آن حضرت قانع ميشد.
🥀رفتار پيامبر آنقدر نرم بود که مردم او را همچون پدري دلسوز و مهربان ميدانستند و حق همه مردم نزد آن بزرگوار يکسان بود.
🥀مجلسش مجلس بردباري، حيا، صدق و امانت بود.
🥀عيبجو نبود و از کسي هم تعريف زياد نميکرد.
🥀پيامبر نفس خود را از سه چيز پرهيز ميداد جدال، پرحرفي و سخنان غيرضروري.
🥀هرگز کسي را سرزنش نميکرد.
🥀در پي لغزشهاي مردم نبود.
🥀سخن نميگفت مگر در جايي که اميد ثواب در آن وجود داشت.
🥀سخن کسي را قطع نميکرد مگر اين که از حد متعارف تجاوز ميکرد.
🥀به آرامي و متانت گام برميداشت
🥀کلامش مختصر، جامع، آرام و شمرده بود و آهنگ صدايش از همه مردم زيباتر بود.
🥀پيامبر در تمام حالات و در برابر همه مشکلات شکيبا بود.
🥀هر روز هفتاد بار استغفار ميکرد.
🥀لحظهاي از عمر بابرکت خويش را بيهوده نميگذرانيد.
🥀ديرتر از همه مردم به خشم ميآمد و زودتر از همه راضي ميگشت.
🥀با ثروتمندان و تهيدستان يکسان دست ميداد و مصافحه ميکرد ووقتي به کسي دست ميداد بيش از او دست خويش را باز نميکشيد.
🥀با مردم شوخي ميکرد تا مردم را خوشحال سازد.
🥀امام صادق(ع)فرمودند:
*اني لاکره للرجل ان يموت و قد بقي خلة من خلال رسول الله صلي الله عليه و آله لم يأت بها.*
من خوش ندارم کسي بميرد در حالي که هنوز برخي از آداب پيامبر (ص) را به جا نياورده است.
📚منبع: سنن النبی، علامه طباطبایی
🌸🌿🦋
🌿🌸
🦋
#رمان عاشقانه❣مذهبی
#لبخند_بهشتی 🦋🌿
✍درحال نگارش..
به قلم دلنشینِ : میم بانو🌸
🌿🦋✨#عاشقانه ای ارام که شما را به دنیای پاک و معصوم دختران #محجبه و #مومن سرزمینم دعوت میکند..✨🦋🌿
💐🌟💐درپارت شبانگاهی 🌙 حضور منورتان تقدیم میگردد.💐🌟💐
🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋
❌ #کپی رمانها بدون #اجازه ممنوع ❌
↪️ریپلای به #قسمت_اول رمان🔰
🌸🌿 eitaa.com/romankademazhabi/24534
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی
📚 @romankademazhabi ♥️
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_بیست و سوم ب
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_بیست چهارم
کنار میز تحریر یک توپ فوتبال و دونبل ، ورزشکار بودن شهریار را ثابت میکند . کنار در آینه قدی مشکی رنگی قرار گرفته و کنار آن هم کتابخانه ی کوچکی وجود دارد . بخشی از کتابخانه حالت یک میز کوچک را دارد که روی آن پر از عطر و ادکلن با مارک های معروف هست . زیر لب میگویم
+چقدر عطر داره . تعداد عطر هاش از من که دخترم بیشتره.
ناگهان سرم بشدت درد میگیرد . به سمت تخت میروم و روی آن مینشینم . بعد از گذشته چند دقیقه سوگل در میزند و آرام وارد اتاق میشوند . با دیدن چشم های قرمز و صورت رنگ پریده ام متوجه حال خرابم میشود
_خوبی نورا ؟ اتفاقی افتاده ؟
+سردرد شدید دارم
_چرا کسیو خبر نکردی ؟
+فکر کردم سریع خوب میشه ولی نشد . میتونی برام یه قرص مسکن بیاری ؟
_آره حتما
با گفتن جمله ی آخرش سریع از اتاق خارج میشود . بعد از کمی همراه قرص مسکن و لیوان شربت پرتقال وارد اتاق میشود
_بیا اینارو بخور . بهاره خانم گفت همینجا استراحت کن هروقت حالت خوب شد بیا بیرون .
سری به نشانه ی تایید تکان میدهم و بعد قرص و شربت را میخورم و از سوگل تشکر میکنم. سوگل به سمت در میرود
_من میرم که استراحت کنی
+دستت درد نکنه بیزحمت چراغم خاموش کن
_باش
بعد از رفتن سوگل روی تخت دراز میکشم . بعد از نیم ساعت استراحت بلاخره سردردم آرام میشود . از روی تخت بلند میشوم . صدای سلام و احوالپرسی نظرم را جلب میکند . کمی بیشتر نزدیک در میشوم ، بین صداها متوجه صدای شهروز میشوم . کلافه نفسم را فوت میکنم . اصلا از بیدار شدنش خوشحال نیستم . کمی مینشینم تا سرحال شوم و بعد بروم . بعد از مدت کوتاهی کسی در میزند . سریع چادر رنگی ام را سر میکنم و بعد بلند میگویم
+بفرمایید
با باز شدن در قامت شهروز نمایان میشود
🌿🌸🌿
《تخمین زده ام بعد تو با این غم سنگین
شاید دو،سه ساعت دو،سه شب زنده بمانم》
انسیه آرزومند
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_بیست و پنجم
با باز شدن در قامت شهروز نمایان میشود . کمی عصبی میشوم ولی سعی میکنم خودم را کنترل کنم .
بلیز سرمه ای رنگ آستین کوتاهی همراه با گرمکن سفید به تن کرده .
شهروز سرد و خشک و خالی فقط سلام میکند بدون هیچ احوالپرسی و خوش آمدی ! من هم مثل خودش جوابش را میدهم .
کلافه می پرسم
+برای چی اومدید تو اتاق
اگرچه خودم جواب سوالم را میدانم . دلیل دیگری جز برای آزار و اذیت من و نیش و کنایه زدن دور از چشم بقیه وجود ندارد .
نگاه سردش را به چشم هایم میدوزد . از نگاهش حس بدی پیدا میکنم .
_فکر نمیکردم برای اومدن به اتاق داداشم باید از شما اجازه بگیرم . ولی محض اطلاعت اومدم عطر بزنم .
میدانستم بهانه ی الکی است . پوزخند صدا داری میزنم . شهروز شیشه ی عطر آبی رنگی را بر میدارد و به مچ دست و گردنش میزند . بوی عطر تلخ و سرد است . درست مثل شهروز ، تلخ و سرد . بلند میشوم و از اتاق خارج میشوم . خدا را شکر میکنم قبل از اینکه بتواند زهرش را بریزد فرار کردم .
وقتی وارد هال میشوم متوجه شهریار و سجاد میشوم . شهریار لباس راحتی طوسی رنگی همراه با شلوار ورزشی مشکی پوشیده است . در کنارش سجاد پیراهن سفیدی با شلوار خاکستری پارچه به تن کرده است . بعد از سلام و احوالپرسی با آنها کنار سوگل مینشینم و غرق صحبت میشویم . بعد از گپ و گفت کوتاهی نوبت به اعلام خواهر و برادر بودن من و شهریار میرسد . پدر روبه جمع میایستد
_این دورهمی یک مناسبت داره که الان بهتون میگم . قبل از اینکه بگم ۲ تا نکته رو یاد اوری میکنم . اول اینکه کسی بین صحبتم نپره و دوم اینکه این خبر واقعیه و جنبه ی شوخی نداره .
شهریار با ذوق به لب های پدرم چشم دوخته است . از اینهمه شادی بچه گانه اش خنده ام میگرد .
پدر بعد از کمی مکث ادامه میدهد
_حدود ۲۱ سال پیش .....
پدر ماجرای نیما و شهریار را تعریف میکند و در آخر اعلام میکند که من و شهریار با هم خواهر و برادر هستیم . نگاه متعجب همه بین من و شهریار میچرخد . فقط شهروز با سکوت به زمین خیره شده است . سوگل با خوشحالی من را بغل میکند
_وای نورا واقعا برات خوشحالم
+ممنونم عزیزم
همه شروع به پرسیدن سوال میکنند و خانواده من و خانواده ی شهریار با صبوری جوابشان را میدهند.
🌿🌸🌿
《من هر نفسم بر نفس ناز تو بند است
من مشتریم قیمت لبخند تو چند است؟》
شهریار
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_بیست و ششم
بعد از مدتی شهریار به آشپزخانه میرود و با یک کیک بزرگ برمیگردد . کیک شکل قلب قرمزی است که پر از گل های سفید است و روی آن اسم من و شهریار نوشته شده است . با تعجب میپرسم
+این کیک برای چیه ؟
ابرو بالا می اندازد
_این اتفاق خوب یه جشن کوچیک میخاد دیگه مگه من چند تا خواهر کوچولو دارم
و بعد چشمکی میزند .
یک لحظه یاد اتفاقات عصر می افتم . لبخند روی لبم میماستد . سریع خودم را جمع و جور میکنم و دوباره لبخند میزنم . با احساس سنگینی نگاهی سرم را بلند میکنم . متوجه نگاه شهروز میشوم . لبخند مرموزی میزند و سر بر میگرداند . نمیدانم دوباره چه نقشه ای برایم کشیده است .
بعد از خوردن کیک شام را آماده میکنیم . شام را هم با شوخی و خنده و شیطنت های شهریار میخوریم .
سوگل با خنده میگوید
_خیلی شب خوبی بود واقعا خوش گذشت
+آره خیلی . خاطره ی خوبی شد
_نورا میتونی بری گوشیتو بیاری عکس بگیریم ؟ یادگاری میشه . من خودم گوشیمو جا گزاشتم
+آره حتما
با پایان جمله ام بلند میشوم و به سمت اتاق شهریار میروم . وقتی وارد اتاق میشوم متوجه شهروز میشوم که روی تخت نشسته و مشغول کار کردن با موبایلش هست . میخواهم برگردم که شهروز سر بلند میکند و من را میبیند . بی اختیار ابرو هایم را در هم میکشم . به ناچار به تخت نزدیک میشوم . موبایلم را از داخل کیف بر میدارم و به سمت در حرکت میکنم . در میان راه صدای شهروز متوقفم میکند
_چیه تیرت به سنگ خورده ناراحتی ؟
بر میگردم و با تعجب میپرسم
+یعنی چی تیرت به سنگ خورده ؟
ابرو بالا می اندازد
_یعنی تو نمیدونی ؟ میدونم داری خودتو میزنی به اون راه
اخمم غلیظ تر میشود
+یعنی چی ؟ اصلا متوجه حرف هات نمیشم .
از روی تخت بلند میشود و یک قدم جلو می آید
_اینکه واسه شهریار دلبری کردی تا مخشو بزنی آخرم برادرت شد . فکر نکن حواسم بهت نیست . اون روز خونه ی عمو محمود خوب با شهریار خوش و بش میکردی و واسش دلبری میکردی ، الانم تا شهریار بهت گفت ( خواهر ) پکر شدی .
از حرف های شهروز خشکم میزند .
🌿🌸🌿
《گفتم ز کویت میروم ، گفتا تو آزادی مگر ؟
گفتم فراموشم نکن ، گفتا تو در یادی مگر ؟》
مجتبی عدالتی
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
(تقویم همسران)
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی،اسلامی)
✴️ چهارشنبه 👈 14 آبان 99
👈 18 ربیع الاول 1442 👈 4 نوامبر 2020
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
👶مناسب زایمان و نوزاد حالش خوب و زندگی خوبی خواهد داشت . ان شاءالله
🚘مسافرت :
مسافرت مکروه است و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد .
🔭 احکام نجوم.
🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ خرید و ارسال کالاهای تجاری .
✳️ شرکت زدن .
✳️ و شکار و صید نیک است .
💑 حکم مباشرت امشب (شب پنج شنبه)،
فرزند امشب حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان می گردد . ان شاء الله
💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث قوت بدن می شود .
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث غم و اندوه می شود .
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه 19 سوره مبارکه " مریم " است.
قال انما انا رسول ربک لاهب لک .....
و مفهوم آن این است که فرستاده ای از جانب بزرگی نزد خواب بیننده آید و خبرهای دلپسند و خاطر خواه به او رسد . ان شاءالله.و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
@taghvimehamsaran
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.