📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_صد_سی_ام #بخش
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_صد_سی_ام
#بخش_دوم
امیدوارم جواب همه ی سوال هایت را گرفته باشی .
اما ........
سجاد پسر بسیار خوب و پاکیست ، به خوبی و پاکی تو .
برایتان زندگی زیبا و خوش را از حضرت مهدی میخواهم .
داخل جعبه ۲ انگشتر است ، روزی عروسیتان من نیستم ، این هدیه من به شماست .
انگشتر ها متبرک به ضریح امام رضا هستند و از مشهد برایتان خریدم .
انگشتر کوچک از جنس طلاست و برای تو ، انگشتر بزرگ هم برای سجاد و از جنس نقره است .
و اما در آخر
تو یکی از مهم ترین شخصیت های زندگی من بودی .
از این که داشتمت خوشحالم و امیدوارم بهترین ها نصیبت شود .
یا علی
دوست داردت : شهریار 》
نامه را میبندم و میزنم زیر گریه .
صدای هق هقم در کل اتاق میپیچد .
نگاه اشک آلودم را به داخل جعبه میدوزم .
۲ انگشتر زیبای فیروزه داخل جعبه خود نمایی میکنند .
انگشتر کوچک را بر میدارم ، انگشتری با رکابی نازک و نگینی فیروزه و بسیار زیبا که دور تا دورش نگین زده شده است .
انگشتر را میبوسم و به سینه ام میفشارم .
شهریار از قبل میدانسته که شهید میشود ، چون خودش گفته عروسیمان نیست .
یاد روزی می افتم که اولین بار نماز خواندن شهریار را دیدم ، چقدر دلش میخواست مثل شهدا باشد ، حالا خودش هم در جمع شهداست و در جایگاه و مرتبه آنها .
با باز شدن در سر بلند میکنم .
قبل از اینکه شخصی که وارد اتاق شده را ببینم صدای مادرم در گوشم میپیچد
_چی شد مادر ؟
انگشتر ها را بلند میکنم و نشانش میدهم .
به سختی میان گریه ام میگویم
+شهریار برای من و سجاد ....... کادوی عروسی داده
و بعد گریه ام شدت میگیرد .
مادرم با قدم هایی بلند جلو می آید و انگشتر ها را از دستم میگیرد .
مدام قطره های اشکش را از گوشه چشمش پاک میکند و تمام سعی اش را میکند که خودش را کنترل کند نشیند کنار من زار زار گریه کند
زیر لب میگویم
+متبرک به ضریح امام رضاست .
با شنیدن حرفم مادرم هر دو انشگتر را محکم میبوسد .
کنارم مینشیند و آرام در آغوش میکشدم .
با صدایی بغض آلود میگوید
+برا من و باباتم یه جعبه داده .
هنوز بازش نکردم . میترسم نتونم طاقت بیارم و از حال برم
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
هدایت شده از 🗞️
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅جمالت را کجا باید زیارت
نماییم ای گل زیبای نرگس...🌞🌱
🔅که ما در کوچه های ظلمت شب
فقط در انتظار آفتابیم...🌞🌱
🍄🌱اللهمعجللولیکالفرج
🌺🍃 #ماه_رجب
آيت الله مجتهدی تهرانی چه زیبا میگوید:
وضو میگیری، اما در همين حال اسراف میکنی..
نماز میخوانی، اما با برادرت قطع رابطه میکنی...
روزه میگیری، اما غيبت هم میکنی...
صدقه میدهی، اما منت میگذاری...
بر پيامبر و آلش صلوات میفرستی، اما بدخلقی میکنی...
دست نگه دار بابا جان !
ثواب هايت را در کيسه سوراخ نريز !
🍃🌹
هرگاه #خدا♥️ را
بیشتر از هر چیزی دوست داشتی،
مؤمن شدنت را جشن بگیر!
#درمحضربھجت
•🌱•
👌روزی حکیمی به فرزندش گفت :
از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و حکیم گفت : هرجا که میروی این کیسه را با خود حمل کن
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
👌حکیم پاسخ داد :
🌸این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد.
امیدوارم خداوند
رنگین کمانی در ازای هر طوفان،🌈
لبخندی در ازای هر اشک،😊
و اجابتی نزدیک برای هر دعا🙏
فراهم سازد.
•••✾~🍃🌸🍃~✾•••
👤 توییت استاد #رائفی_پور
✍️ بسیاری گمان می کردند پس از شهادت موسی بن جعفر (ع) او امام بعدی است
همه را جمع کرد و فرمود: من خود در بیعت با برادرم علی بن موسی الرضا (ع) هستم
پیکر مطهرش را که یافتند پس از سالهای متمادی کاملا سالم بود و انگشتری به دست داشت که بر آن نوشته بود: العزة لله
#احمد_بن_موسی
#شاه_چراغ
🔅بسم الله الرحمن الرحیم🔅
🌺چه برکاتی در روزه گرفتن است که ائمه معصومین علیهم السلام و بزرگان اهل معرفت روزه ماه رجب و شعبان را به ماه مبارک رمضان متصل می کردند؟🌺
✅ رسول خدا رجب و شعبان را متصل به رمضان مى كرد، يعنى سه ماه را پشت سر هم روزه مى گرفت. اينها چه مسئله اى را در اين صوم ديده اند، چه خاصيتى در اين صوم ديده اند كه رجب و شعبان را به رمضان متصل مىكنند؟! بزرگان هم همين طور ائمه نيز همين طور.
🔹 ...آنچه را كه در روايات هم نسبت به آن تأكيد شده اين است كه گويا اصلًا در حال صوم، بنده تقرّبش به خدا بيشتر است، اتصالش به خدا قوى تر است و آن تجرّدى كه بايد پيدا كند آن تجردِ نفس كه لازمه تقرّب به خداست، آن تجرّد بيشتر است.
🔹 خطورات شيطانى در حال صوم كمتر سراغ انسان مى آيد، حالات شهوانى درحالت صوم كمتر براى صائم پيدا مى شود...مجالس غيبت در ماه رمضان كمتر است، بخشش و سخا و جود براى افراد در حال صوم بيشتر است، راحتتر پول مى دهند، راحتتر انفاق مى كنند.
📚 درس خارج فقه حج، مجلس134.
🎙 آیة الله حاج سیدمحمدمحسن حسینی طهرانی رضوان الله علیه.
#ماه_رجب #روزه #خطورات_نفس
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
✨﷽✨
#تلنگر
✍گویند عبید در زمان پیرى با اینکه چهار پسر داشت تنها بود و فرزندانش هزینه زندگى او را تامین نمیکردند، لذا او چاره اى اندیشید و هر یک از پسران را جداگانه فراخوانده و به او میگفت:
من علاقه خاصی به تو دارم و فقط به تو میگویم حاصل یک عمر تلاش من ثروتی است که در خمره ای گذاشته و در جائی دفن کرده ام. پس از مرگم از فلان دوست مکان آن را پرسیده و آن ثروت را براى خود بردار
این وصیت جداگانه باعث شد که پسرها به پدر رسیدگى و محبت کنند و عبید نیز آخر عمرش با آسایش زندگی کرد تا از دنیا رفت. پسرانش بعد از دفن پدر نشانی دفینه را از دوست وی گرفته آنجا را حفر کردند تا سر و کله خمره پیدا شد
اما وقتى خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود:
خداى داند و من دانم و تو هم دانى
که یک فُلوس ندارد عبید زاکانى
هدایت شده از 🗞️
❣ #سلام_امام_زمان_مهربان
سلامتی و ظهور تو را آرزو میکنم
🙏دعای سلامتی امام زمان (عج)
💐بسم الله الرحمن الرحیم💐
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا
🌼خدایا، ولىّ ات حضرت حجّه بن الحسن که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد در این لحظه و در تمام لحظات سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده،و مدّت زمان طولانى در آن بهرهمند سازى
تعجیل در فرج آقا صاحبالزمان صلوات
✨﷽✨
💠علامه ی مجلسی در بحارالأنوار می نویسد :
روزی مردی که آوازهی بذل و بخششهای #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام را شنیده بود، به خدمت آن حضرت آمد و به آن حضرت عرض کرد: ای پسر امیرمؤمنان !
من تو را قسم میدهم به حق آن خدایی که نعمت های بسیاری را به شما عطا فرموده است ، و تو آن را به واسطه ی شفیع به درگاه او بدست نیاورده ای ، بلکه خدای متعال ، خود بر تو عطا کرده است ، به فریاد من برسید و مرا، از دست دشمنم نجات بدهید. زیرا من دشمنی دارم که بسیار ظالم و ستمکار است.
به طوری که نه بر اطفال رحم میکند و نه احترام پیران را نگاه میدارد. امام حسن علیهالسلام، که تکیه داده بودند ، با شنیدن این سخن، راست نشستند . و فرمود: بگو دشمن تو کیست، تا من داد تو را از او بستانم؟! آن مرد پاسخ داد:
🔹فقر و تهیدستی
امام حسن علیهالسلام، با شنیدن این سخن مدتی سر به زیر انداختند و چیزی نفرمودند . سپس آن حضرت، سر را بلند کردند و خادم خود را خواست و به او فرمود :
هر مقدار پول پیش تو موجود است، حاضر کن.
خادم آن حضرت، پنج هزار درهم نزد آن حضرت، حاضر کرد. امام مجتبی علیهالسلام، به خادم
خود فرمود:
آن پولها را به این مرد بده. سپس امام حسن علیهالسلام، به آن مرد فرمود : به حق همین سوگند هایی که مرا به آن #قسم دادی ، تو را سوگند می دهم که هرگاه این دشمن ستمگرت نزد تو آمد ، برای دادخواهی نزد من بیایی.
📚بحارالأنوار ، ج ۴۳ ، ص ۳۵۰
#پندانه
همه یاد میگیرند زندگی کنند
"اما یاد نمی گیرند"
"که زیبا زندگی کنند"
زندگی کردن یک "عادته"
اما زیبا زندگی کردن یک "فضیلت "
❗️ تو خیابون داشتم راه می رفتم منو با چادر دید ، گفت: تو این گرما این چیه ؟ آبپز نمی شی ؟!!
👌 و بعد انگار یکی تو گوشم گفت:
⚠️ قل نار جهنم اشد حرّا ⚠️
بگو به آنان ، آتش جهنم سوزان تر است🔥⚠️
(سوره توبه /۸۱)
#تلنگرانه
#چادرانه
#حجاب
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی
📚 @romankademazhabi ♥️
part3dameshghfinal64.mp3
10.85M
رمان #دمشق_شهر_عشق
اثر فاطمه ولی نژاد
با صدای #صبا_ندیمی
✅رمان دمشق شهرعشق بر اساس حوادث حقیقی زمستان ۸۹ تا پاییز ۹۵ درسوریه و با اشاره به گوشه ای از رشادتهای مدافعان حرم به ویژه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حاج حسین همدانی در بستر داستانی عاشقانه روایت میشود.
......................
🔰نمیشہ با گنـ🔥ـاہ بہ #امام_زمان (عج)رسید
🤔مگہ امام زمان(عج)نگفتہ
گنـ🔥ـاهاتون بہ ما عرضہ میشہ⁉️
😔پس چطور رومون میشہ #گناہ ڪنیم⁉️
😭شرمنده ایم مولا جان
پارت207 جامونده از دیروز 😊😊👆👆👆
💕بهلول بعد از طی یک راه طولانی به
حوالی روستایی رسید و زیر درختی
مشغول به استراحت شد .او پاهای
خود را دراز کرد و دستانش را زیر
سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده
او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید:
تو دیگر چه کافری هستی؟
بهلول که آرامش خود را از دست داده بود
جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟
به چه دلیل گمان می کنی که من کافر
و گستاخ هستم؟
پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز
کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف
مکه قرار دارند و به همین دلیل به
خداوند توهین کرده ای!
بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که
چشم های خود را می بست گفت:
اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان
که خداوند در آن جا نباشد!
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی
📚 @romankademazhabi ♥️
🌺🍃
🍃از بزرگی پرسیدند فلسفه حرام بودن نگاه به نامحرم چیست؟
گفت :
👀 میبینی،میخواهی،به وصالش نمیرسی،دچار افسردگی میشوی!
👀 میبینی،شیفته میشوی،عیب هارا نمیبینی،ازدواج میکنی،طلاق میدهی!
👀 میبینی ،دائم به او فکر میکنی،از یاد خــدا غافل میشوی،از عبادت لذت نمیبری!
👀 میبینی،باهمسرت مقایسه میکنی،ناراحت میشوی،بداخلاقی میکنی!
👀 میبینی،لذت میبری،به این لذت عادت میکنی، چشم چران میشوی،درنظر دیگران خوار میگردی!
👀 میبینی،لذت میبری،حب خدا دردلت کم میشود،ایمانت ضعیف میشود!
👀 میبینی،عاشق میشوی،از راه حلال نمیرسی،دچار گناه میشوی!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_صد_سی_ام #بخ
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_صد_سی_ام
#بخش_سوم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
چند روز بعد مادرم بلاخره راضی شد جعبه را باز کند .
نامه اش را نداد من بخوانم اما محتوای جعبه را نشانم داد .
داخل جعبه جانمازی کوچک بود که به گفته مادرم ، پدرم شب تولد شهریار به او هدیه داده اما گفته بود کسی متوجه نشود ، پدرم از شهریار خواسته بود از جانماز خوب مراقبت کند چون یادگار پدرش است ، به همین دلیل شهریار جانماز را بر گردانده تا این یادگار حفظ شود .
حالا درست ۳ ماه از شهادت شهریار میگذرد .
۳ ماهی که هر روز سراغ مرقد شهریار رفتم و به او سر زدم و با او درد دل کردم . ۳ ماهی که در آن چیز های جالب و عجیبی دیدم .
نمونه اش چادری شدن بهاره و تحول بزرگ عمو محسن بود .
حتی پول ارث پدرم و عمو محمود را هم که ۱۱ سال قبل بالا کشیده بود مس داد و عذر خواهی کرد .
عمو محسن خانه را هم فروخت و خمس پولش را پرداخت کرد و بعد خانه لی ساده تر خرید .
وضعیت طبق میل و خواسته و آرزوی شهریار شده بود ، اما صد حیف که نوش دارو بعد از مرگ سهراب است .
به قول شاعر میگفت : همساییمان از گرسنگی مرد در عذایش گوسفند ها کشتند .
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
با کسیده شدن کتاب از زیر دستم به خودم می آیم .
سر بلند میکنم و نگاهم را به سجاد میدوزم ، اخم تصنعی
+داشتم میخوندنم
متعجب ابرو بالا می اندازد
_یک ساعته دارم صدات میکنم
کتاب را میبندد و نگاهی به جلدش می اندازد
_خسته نشدی انقدر دیوان شهریار خوندی ؟
فک کنم همشو حفظ شدی
سری به نشانه نفی تکان میدهم
+نه خسته نشدم ، هروقت دلم برای شهریار تنگ میشه میخونم .
وقتی داشت میرفت گفت هروقت دلت برام تنگ شد بخون .
لبخند میزند و کتاب را روی پایم میگزارد .
_میخوام پیاده شم برم یه چیزی بخرم ، تو چیزی نمیخوای
ادای آدم ها متفکر را در می آورم
+هر چی چیز ترش گیرت اومد بگیر
لب میگزد تا جلوی خنده اش را بگیرد
_فشارت میوفته ، خاله بهم گفته برات نخرم
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
هدایت شده از 🗞️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨☘✨☘✨☘✨☘✨☘✨☘✨
✨هــوالـــــــاول☘
✨والــاخـــــر☘
✨والــظــــاهـر☘
✨والـبــــــاطـن ☘
✨وهوعلیکلشیقدیر ☘
✨☘✨☘✨☘✨☘✨☘✨☘✨