eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
712 ویدیو
72 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیدوارم از مباخث لذت ببرید و حتما با ما همراه باشید در ادامه مباحث دوستانتون را هم به کانال دعوت کنید ✅
در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @MOSaferr1991
ان شاءالله روزهای آخر سال برای شما بهترین روزها باشد و سال جدید به دور از هر بیماری و گرفتاری باشد✅ التماس دعا در پناه خدا 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
کانال رمانکده مذهبی تقدیم میکند: 🌸🌹🌺 به برکت #ماه_رجب و با توسل به #امام_زمان (عج) از امروز هر روز
سلام همراهان گرامی و خوب و وفادار کانال 🌸💐🌺 امیدوارم سلسله مباحث جدید مورد پسند شما قرار گرفته باشه از استاد فرجام پور بزرگوار برای ارائه این مباحث تشکر میکنم 💐 چون هدف ما ارائه محتوای مفید تر و جذاب تر برای اعضا بوده این مباحثو شروع کردیم و به همین دلیل نظر شما در این مورد برامون در اولویت قرار داره بنابراین👇🏻 لطفا نظرتونو در مورد سلسله مباحث روان شناسی ، تربیتی و مذهبی : از خانه تا خدا ✨🦋💝 با ما در میان بذارین امروز چون معارفه کار بود، حجم پست ها زیاد بوده ولی از روز های بعد با 2 یا 3 پست این مبحث ارائه میشه آیا با اصل چنین مباحثی در کانال موافقین؟ چه پستهایی رو داخل کانال میپسندید تربیتی خانواده اخلاقی تربیت فرزند و... یا هیچ کدام و طبق روال قبل ؟! منتظر نظراتتون همین حالا هستم 👇🏻🌹 @serfanjahateettla
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
سلام همراهان گرامی و خوب و وفادار کانال 🌸💐🌺 امیدوارم سلسله مباحث جدید مورد پسند شما قرار گرفته باش
⭕️ نظرسنجی در مورد سلسله مباحث جدید در ایتاپل ، نظر سنجی گذاشتم (لطفا یه لحظه وارد شین و رای بدین) لینک شناور نظرسنجی: این نظر سنجی به علت بروز رسانی ایتاپل قطع شد لینک معمولی نظرسنجی: این نظر سنجی به علت بروز رسانی ایتاپل قطع شد ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ @ROMANKADEMAZHABI ❤️
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
فقط 3 نفر رای دادن!!! تا 50 نفر بشه منتظر میمونم😌
🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ایتاپل کجایی؟ 🙋‍♂من رفتم نظربدم تا قسمت بعد رمان رو بزارن😍😍😍🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ 💁‍♂شمام بدوئیین دیرشدآاا🏃‍♂🏃‍♂
📢📊 نظرسنجی در مورد سلسله مباحث جدید در ایتاپل ، نظر سنجی گذاشتم از خانه تا خدا ✨🦋💝 دیروز برگزار شد آیا با اصل چنین مباحثی در کانال موافقین؟ برای شرکت در نظر سنجی لینک ایتا پل را بزنید و همین جا نظر بدین 👇🏻✅ EitaaBot.ir/poll/ydph?eitaafly ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ @ROMANKADEMAZHABI ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... 👇 💎 "محلّ رشدِ معنوی" 💞 خانواده، "محلِ اصلی رشدِ روحی و معنوی انسان" هست 🔹و اگه کسی میخواد به رشدِ معنوی بالایی برسه هیچ راهی نداره جز اینکه: 👈 توی خانوادش به این رشد برسه. 👆👆👆✅👌 📜🌺 طبق روایات، رشدِ معنوی انسان در هیچ جایی به اندازه رشدش توی خانواده نیست ؛ 🌹مثلاً وجود مقدس پیامبر مهربانی ها میفرماید: ✨هیچ زنی نیست که جرعه ای آب به شوهرش بنوشاند 🍶 مگر آن که این عمل او برایش بهتر از یک سال باشد که روزهایش را روزه بگیرد و شبهایش را به عبادت سپری کند...✨ 📚 ارشاد القلوب/ص ۱۷۵ 🔹🔹🌷🔹 🔶 اگه یه نفر بخواد یه سال تمام روزه بگیره و شب ها رو شب زنده داری کنه رشد معنوی بسیار زیادی خواهد کرد🕊 🌷اونوقت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ثوابِ لیوانِ آبی رو که یه خانم به همسرش میده معادلِ اون همه عبادت قرار میدن.😌 🌹🌹 👇🏻
🔹طبیعتاً یکی از موضوعاتی که مومنین باید نگاهشون رو در موردش تغییر بِدن این هست که:👇 🔰 بیش از اینکه بیرونِ خونه دنبالِ جمع کردن ثواب و رشد معنوی باشن🚫 👈 به "رشدِ معنوی توی خانوادشون" بپردازن.💯 ✔️👆👨👩👧👦🌷✔️ ⭕️ متاسفانه بعضی مسوولینِ فرهنگی هستن که بیرون از خونه خیلی کارِ دینی و تبلیغ میکنن 🚫 اما توی خونه اصلاً با همسر و بچه هاشون رفتار درستی ندارن!😒 🚷 اونوقت خیال میکنن با کارای فرهنگیشون رشدِ معنوی هم میکنن! 👆این یه خیال خام هست....⚠️ 🔺⛔️🔺🔺 💞 برای خدا خیلی مهمه که اخلاق و رفتار انسان نسبت به خانوادش خوب و مهربانانه باشه ✔️ 🏵 پیامبر مهربانی ها فرمودند: ✨بهترین مردانِ امتِ من، آن کسانی هستند که نسبت به خانواده خود خشن و متکبر نباشند و بر آنان ترحم و نوازش کنند و به آنان آزار نرسانند"✨ 📚مکارم الاخلاق/ ص۲۱۶ 🔸💖🔸🌺 🔴 کسی که بیرون از خونه خوب باشه اما توی خونه بد رفتاری کنه ، دچار یه نوع نفاق هست و حتماً باید خودش رو اصلاح کنه.👌 🔔 مراقب باشید بیرون از خونه بهتر از داخل خونه نباشید!☺️ ✅🔷➖💕💍🌷
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣📣📣📣📣📣📣 ♦️واقعا دمتون گرم 😒 💢چقدر محبت دارین به ما 😏 ❗️چقدر انگیزه میدین به ما 😟 🔰این همه سال بچه های کانال دارن به شما خدمت میکنن😢 اونوقت از اینهمه مخاطب، فقط چند تا رای🤔 ✅ اگه نبود لطف اینایی که پیام های دلگرم کننده💪 دادن و حرفای خیلی قشنگ 😍هیچ انگیزه ای برای ادامه کار برام نمیموند🤝 بعضیا که تو جَوّ اخلاق کریمانه☘️ میگن شما به هدف و تکلیف الهیت عمل کن✊ در جوابشون باید بگم من این وقتی که برای این کانال میذاشتمو جای دیگه میذاشتم کار های فرهنگی مفید تری💥 میتونستم انجام بدم ✅به هر حال به عشق❣️اونایی که بهم پیام دادن کارو ادامه میدم😊 ♦️و طبق سلیقه خودم😌 کار میکنم و فقط نظر همونام برام مهمه🤗 💢ودیگه میل و نظر عضو دیگه ای برام اهمیتی نخواهد داشت😕 👌به استثناء همینا💐که تا حالا از نظر ها و انتقادات و پیشنهاداتشون مارو محروم نکردن ❤️ 👈با رمان هاتون حال کنید :ای اشباح الرجال!🤫😐 👇🏻👇🏻👇🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
📚 #زنان_عنکبوتی ❤️ #قسمت_هجدهم ما۴ شب ساعت یازده سینا خبر داد که هم موسسه خالی شده است و هم هم ز
📚 ❤️ شهاب زودتر از ماشین پیاده شد و تا کنار ساختمان رفت و نگاهی به طبقه ی سوم انداخت. پنجره های کیپ و دوجداره و پرده های کشیده نمی گذاشت هیچ دریافتی جز همان نور کم به کسی برسد. سینا هم پیاده شد و آمد کنارش و گفت: – بین من کی دارم می گم که اینا شبکه ایند. به قول آقا امیر مطمئن باش فقط توی تهران هم نیستند. آقا امیر با چند تا از شهرا تماس گرفته تا رصد دقیق سطح شهر داشته باشن. آرش هم که ردشون رو توی چندتا شهر پیدا کرده! چینش کردند. قاعده پنهان بمان پیروز بمان رو هم خوب دارند استفاده می کنند. شهاب داشت خانه ها را نگاه می کرد و دوربین هایی که بالای هر خانه توی ذوق می زد. چشم گرداند بین ساختمان های نمای رومی و گفت: – سینا خونه های اینجا چند متره به نظرت؟ – صد متر؟ – نه بییشتره…صد و ده رو حتما داره. لبخندشان با خاموش شدن چراغ طبقه سوم خاموش شد. شهاب لب زد: – بالای پونصد متره، سه طبقه، بیش از ده تا اتاق داره حتما. یعنی می شه در هر وعده آموزشی بالای صد نفر را راه اندازی تخصصی کرد. فقط باید بدونیم که چطوره که تا حالا کسی دستشون رو نخونده. در ساختمان که باز شد پشت درخت پناه گرفتند. مرد در تاریکی چهره اش مشخص نبود. بلا فاصله سوار ماشین شاسی بلندش شد و رفت و زن با حوصله ماشینش را از پارکینگ بیرون آورد. در کنترلی بود و قبل از بسته شدن زن رفته بود. 🕸🕸🕸🕸🕸 ادامه دارد 🕸🕸🕸🕸🕸 ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان های دیگری)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay
📚 ❤️ شهاب پیغام حرکت را داد! کوچه ی پهن و پر درخت در تاریکی ساعت یازده شب فرو رفته بود اما سینا حاضر نبود در سکوت شهاب فرو برود و پرسید: – چند درصد امکانش هست که کسی از افراد همون سال این جا باشن؟ اون افراد که همشون یا تعهد دارند یا جریمه. یه عده رفتند سرِ جای خودشون، یه عده موندن ایران. شهاب ابرو درهم کشید و رفت سمت ماشین. ذهنش درگیر این مرد بود که ته چهره اش به آدم های نا میزان نمی خورد اما… استارت زد. صبح ساعت هفت باید پیش امیر می بودند برای تحلیل روند. – حواست با منه شهاب؟ – اوهوم. خیلی امکانش هست. – خب پس می شه از اونا ورود کرد. نچ. مار گزیدن اگر هم باشن. اینا مارمولک تر از این حرفان. همراه شهاب روشن و خاموش شد و اسم فرمانده هر دو را به سکوت کشاند. امیر طاقت تا فردا را نداشت؛ سلام و خسته نباشیدش نیروها را زنده می کرد… شهاب گزارشش را داد: این زن سیاه پوشِ نیمه شب، تنها کسیه که اول وقت می آد با ماشین، در طول روز بدون ماشین از موسسه بیرون می زنه، دوباره برمی گرده و تا آخر وقت، همه که می رن او می مونه و چراغ روشن و… البته سینا شماره ی ماشین هر دوتاشون رو داد به آرش! – خوبه! برید به سحری خانمتون برسید! – منظورتون کتک وقت سحره دیگه! خندید امیر و لب زد: نوش جون. تا فردا! سینا وقتی در خانه را باز کرد که محبوبه مقابل در نشسته بود و در نور کمی که حاصل خواب بچه ها بود بافتنی می بافت. پلاستیک لبویی که خریده بود را گذاشت روی میز و گفت: – بَه، فقط جبرئیل می دونه یه مرد خسته با دیدن خانمش چه قدر انرژی می گیره! محبوبه بلند شد و سینا را مجبور کرد که بچرخد. بافتی را که به میل وصل بود، روی سینا اندازه گرفت؛ باید حلقه ی آستینش را می انداخت: – ببین دیگه پای حضرت جبرئیل رو وسط نکش! تا حالا خدا و اهل بیت بودن، فایده نداشت نه؟ فکر کردی من کوتاه میام! سینا برگشت و بافت را از دست محبوبه گرفت و کمی زیر و رو کرد: – نه جبرئیل چون مظلومه گفتم بهشون متوسل بشم شاید به حرمت ایشون از سر تقصیراتم بگذری! در ضمن حواسم هست که این قرار بود تا امروز تموم بشه، من فردا بپوشم! از کم کاری خوشم نمیاد! حرفش تمام نشده راه افتاد سمت اتاق تا لباس عوض کند و محبوبه ماند با چشم های گرد شده از روی زیاد سینا: – فقط حضرت جبرئیل می دونه که شما مردا چه اعجوبه هایی هستید! سینا سر از اتاق بیرون آورد و گفت: – آی آی خانم حواسم هست که چی می گی! قرار بوده من فردا با این پلیور برم سر کار! به خاطر حضرت جبرئیل دو روز بهت وقت می دم ضعیفه! فقط دو روز! محبوبه میل ها را زمین گذاشت و رفت سمت آشپزخانه. پلاستیک را باز کرد و لبوها را توی بشقاب چید. به حواس جمع سینا با این همه مشغله آفرین گفت و بی توجه به خواب بودن بچه ها بلند گفت: – رفت تا سال دیگه! سینا با گردن کج از اتاق بیرون آمد: – بانوی من! – اصلاً! – شما را به جبرئیل قسم! محبوبه نتوانست خنده اش را کنترل کند: – ببین چرا به ایشون وصل شدی! من می ترسم فردا به حضرت عزرائیل برسه کار! سینا شیر آب را باز کرد تا دست و رویی بشوید و هم زمان گفت: این حرفا حالیم نمی شه! پلیور من رو بباف تا کار به بقیه نرسه! من فردا باید این رو می پوشیدم! تازه لبو رو هم باج گرفتی دیگه! صبح فردا محبوبه رفته بود تا با خانم های همسایه قدم بزند و سینا که بیدار شد، پلیور را آماده کنار لباس های اتو شده اش دید: – به جبرئیل بگم حیف مرد نشدی یه خانم مثل محبوبه خدا بهت بده! 🕸🕸🕸🕸🕸 ادامه دارد 🕸🕸🕸🕸🕸 ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان های دیگری)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا