هدایت شده از ▫
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🍁اى دل! بشارت مى دهم
🌼خوش روزگارى مى رسد
🍃یا درد و غم💔 طى مى شود
🌺یا شهریارى مى رسد
🍁گر کارگردان جهـ🌏ــان
🌼باشد "خداى مهربان"
🍃این کشتى طوفان زده
🌺هم بر کنارى مى رسد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
#کرونا
#سردار_دلها
#پدر_موشکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ با خدا زندگی کن ...
#استوری
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست
مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند
زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست
زمین از دلبران خالیست؛ یا من چشم و دل سیرم؟!
که میگردم ولی زلف پریشانی نمیبینم...!!
♥️🍃
#ټلنگرانہ
هیئتمیریم؛
پروفایلامونمخفن
یآتسبیحداریمیاانگشـترِعقیقودُر
یہعڪسمداریمتوسنگرآۍراهیآننور !
عڪسبیناݪـحرمین ...
نزدیڪاربعیناستوریاۍحسرت ...
وڪلےنشونہكِہباعثشدهبہ
خودمونمیگیم
"حــــــــــزباللهــے"
وݪےحآجےیِنگاهبندازببینمعرفتدارۍکه؛
امامزمانتمحاݪکنہکہتوسربازشی !💛
ببینچهقدردغدغهداریبرایانقلاب؟
میتونییهکارتشکیلاتیکنی⁉️
#کرونا
#سردار_دلها
#پدر_موشکی
✅امام زمان ( عج ) در رفت و آمد کوچه و بازار
✍امام علی(علیه السلام) می فرمايد: در دوره ی غیبت بسياری از مردم گمان خواهند كرد كه حجت الهی از دنیا رفته و امامت پايان پذيرفته است. ولی سوگند به خدا، در چنين دورهای حجت خدا در بين مردم است و در كوچه و بازار و در ميان آنان رفت و آمد می كند. در منزل و كاخهای مردم آمد و شد دارد. غرب و شرق زمين را در مينوردد. حرف های مردم را می شنود.به مردم سلام می كند. آنان تا زمان معينی كه خداوند مقرر كرده است قادر به دیدن آن حضرت نخواهد بود.
📚بحارالانوار،ج٢٨،ص٧٠
#کرونا
#سردار_دلها
#پدر_موشکی
🌱بزرگترین نصیحت علامه طباطبایی چه بود ؟؟
فرزند علامه، در این باره می گوید» :
«پدر بیشتر از همه به کار و تلاش و تحقیق توصیه می کرد. خودش در تمام طول سال، فقط یک روز عاشورا را تعطیل می کرد و در بقیه ایام، چهارده تا شانزده ساعت مشغول تحصیل، تحقیق و تعلیم بود و هرگز احساس خستگی نمی کرد. بزرگترین نصیحتش این بود 👇👇
که حق را به مردم بشناسانید، آن هم بطور استدلال و حق کسی را ضایع نکنید.»
#علامه_طباطبایی
❤️
🔹اے ڪه گفتے "عشـ♡ـق" را
درمان بہ هجران میڪند ..
🔹ڪاش میگفتے ڪه "هجران" را
چہ درمان میڪند؟
#اللهم_ارزقنا_زیارت_الحسین💚
♨️
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_چهل_نهم سرم
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_پنجاهم
موبایل را کنار گوشش میگزارد و بعد از سکوت کوتاهی خطاب به شخص پشت تلفن میگوید
_الو ، سلام .
خوب گوش کن ببین چی میگم .
حرف هایی که الان بهت میگم رو به هیچکس نمیگی و جلوی بقیه هم عکس العمل خاصی از خودت نشون نمیدی .
دلم میخواهد بدانم با چه کسی صحبت میکند ، گوش هایم را تیز میکنم بلکه بفهمم .
سجاد چند قدمی جا به جا میشود و بعد ادامه میدهد
_الان آروم از باغ میای بیرون .
مغازه آقا نادر رو که یادته کجا بود ؟
میای اونجا .
نزدیک اونجا یه تپه هست میای پایین تپه فقط سریع بیا ، خودت یه بهونه ای جور کن که کسی شک نکنه .
فکر میکنم دارد با سوگل صحبت میکند چون لحنش دستوری و خودمانی هست .
برای چند ثانیه سکوت میکند .
این بار به من نگاه میکند .
نگاهش را از من میگیرد و دور میشود انگار میخواهد چیزی بگوید که من نفهمم .
نمیدانم چه میگوید اما حتم دارم هر چه که هست درباره ی من هست .
سعی میکنم زیاد به این موضوع فکر نکنم .
دلم میخوهد پایم را ببینم اما سجاد مدام من را نگاه میکند انگار میداند چه فکری در سرم میگذرد .
اگر بفهمد میخواهم پایم را ببینم نمیگذارد .
کم کم درد پایم بیشتر میشود .
باید پایم را ببینم حداقل بفهمم دلیل این همه درد چیست .
سرم را بر میگردانم تا سجاد را ببینم . انگار حواسش به من نیست .
لبخند کوچکی میزنم و چادرم را میکشم تا از روی پایم کنار برود .
سرم را آرام بالا می آورم اما چیزی نمیبینم .
سعی میکنم خودم را بالا بکشم بلکه چیزی ببینم که ناگهان سردی چیزی را روی گونه ام احساس میکنم که سرم را به سمت چپ هل میدهد .
صورتم را که بر میگردانم با قیافه ی درهم سجاد رو به رو میشوم .
سریع چادر را روی پایم می اندازم .
🌿🌸🌿
《دل ز تن بردی و در جانی هنوز
درد ها دادی و درمانی هنوز》
امیر خسرو دهلوی
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_پنجاهم موبای
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_پنجاه_یکم
صورتم را که بر میگردانم با قیافه ی در هم سجاد رو به رو میشوم . سریع چادرم را روی پایم میاندازم .
چطور آمد که من متوجه حضورش نشدم ؟
سجاد اخم تصنعی میکند
_چرا انقدر لجبازی ؟
با حالت عاجزانه ای میگویم
+پام درد میکنه . میخوام ببینم این همه درد برای چیه .
ابرو بالا می اندازد
_الان مثلا ببینی دردت درست میشه ؟
با کلافگی سرم را به سمت مخالف بر میگردانم و ساعدم را روی چشم هایم میگزارم .
درد کم کم دارد امانم را میبرد .
چند دقیقه در سکوت میگذرد .
هر بار که نگاه میکنم میبینم سجاد دارد من را دید میزند . انگار میداند منتظر فرصتی هستم تا پایم را ببینم .
دردم به حدی رسیده که تحملش برایم سخت شده است .
ساعدم را پایین می اورم و دوباره به سجاد نگاه میکنم .
برای یک لحظه به او دقت میکنم .
چقدر با همیشه فرق دارد .
چه کسی فرکرش را میکرد پسر نجیب و سر بزیری مثل سجاد حالا انقدر جدی و محکم شده است .
آنفدر متفاوت است که نمیتوانم باور کنم این همان سجاد قبلیست .
امروز به من ثابت شد که سجاد در شرایط سخت یک مرد به تمام معناست .
با شنیدن صدای پا دست از کاویدن سجاد بر میدارم .
به بالای تپه چشم میدوزم که سوگل را میبینم .
پشت سرش شهروز دست در جیب شلوار جینش کرده و با غروز از تپه پایین می آید .
با دیدن شهروز انگار سطل آب سردی روز سرم خالی کرده اند .
چه میخواستم و چه شد .
آمدم از دست شهروز فرار کنم بدتر گیر شهروز افتادم .
سوگل با دیدن من سریع از تپه پایین می آید وکنارم مینشیند .
چشم هایش نگران ، اجزای صورتم را میکاود . دستم را میگیرد و میفشارد و با نگرانی ای خواهرانه میگوید
_چی شده نورا ؟
به پایم نگاه مکنم . سوگل رد نگاهم را دنبال میکند و متوجه میشود . دوباره من را نگاه میکند
_خیلی درد داری ؟
+تقریبا . دردش هی داره زیاد میشه
دوباره صدای پای شهروز باعث میشود سرم را بر گردانم
🌿🌸🌿
《عمری گذشت و ساختم با نداشتن
ای دل چه خوب بود اگر تو را هم نداشتم 》
ناشناس
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay