eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
724 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸راه شهید راه وصول است نه حصول شهید تعلقات را وا می نهد تا به آن ذات یکتا تعلیق گیرد واین تعلق عین بی تعلقی است
گاهی سکوت 🤭 🌿 شرافتی دارد که گفتن ندارد!!! 😩 همیشه در فشار زندگی ⛔️ اندوهگین مشو ▫️ شاید خداست که ▫️ در آغوشش می فشاردتت!!! اگر یقین داری روزی پروانه می شوی 🦋 👌 بگذار روزگار هرچه می خواهد پیله کند 🎋
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🔅خورشید من از دیار شب کرده عبور... ای کاش کند ز مشرق عشق ظهور... 🔅هر لحظه در انتظار آنم برسد..‌. با خود ببرد مرا به مهمانی نور.‌‌... 🤲🌹 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلام دوستان روزتون بخیر✋ ببینید چه خبره تو کانال فروشگاهی حجاب الزهرا (س)😍 کولاک کرده هم تخفیف های باور نکردنی هم هدایای عالی باور نکردنیه ۲۰ هدیه😱 انتخابات زیادی از چادر مشکی و رنگی تا دامن و روسری و کیف و سایر ملزومات حجاب میتونید داشته باشید😎 جا نمونید درضمن این شگفتانه روز مادر و روز زنه، همیشگی نیست استفاده کنید حتما👏👇 https://eitaa.com/joinchat/2691760149C505dd3e785
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
بزنید روی جایزه که قراره جایزه بارون بشه اینجا😍👇 ـ 🔴 ـ 🔴 🔵 ـ 🔴🔴 🔴 🔴 ـ 🔴 🔴 🔴 🔴 🔴 🔴 ـ🔴🔴🔴🔴 🔴🔴🔴 🔴🔴 ـ 🔴 ـ 🔵 🔵🔵 🔴 ـ 🔴 فرصتی عالی برای خرید هدیه و خرید حتی عید😍 ویژه ولادت حضرت زهرا (س)
هدایت شده از 🗞️
🌺 امام جعفر صادق (علیه‌السلام) : 🌺 🍃 آنکه کارهای خود را به بسپارد ، همواره در زندگی به آرامش می رسد.🍃 📚مصباح الشریعه، ۵۱
هدایت شده از 🗞️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺پـيامبر اکرم (ﷺ) : 🌿افضل جهاد امتي انتظار الفرج. 👌🏻برترين جهاد امت من ، است. 📚بحار الانوار ، ج ۷۷ ، ص ۱۴۳
📌هدف از ⁉️ 🔻خانمی رو دیدم که آرایش غلیظی داشت... رفتم کنارش، سلام و علیکی کردم و ➕گفتم: ببخشید میشه یه سوال بپرسم؟ ➖گفت: بفرمائید! ➕گفتم: شما برای چی آرایش کردید؟😊 ➖گفت: خیلی خوشم میاد. همین! ➕با لبخند گفتم: • عزیزم اگه خوشت میاد و آرایشت برای دل خودته، خب تو خونه آرایش کن😉 • اگه نه؛ برای مردمه، با این کار دیگران رو به گناه میندازی و خودتم تو گناه اونا شریک میشی ...😱 • اگرم برای خداست که خدا اینطور دوست نداره🚫 فقط در حال نماز دوست داره... اونم به شرطی که نامحرمی نباشه❌ ➖گفت: خب وقتی همه آرایش می‌کنن، من یکی آرایش نکنم؟؟😒 ➕گفتم: خواهر گلم وقتی خدا ازت چیزی خواسته دیگه کاری به حرف و عمل مردم نداشته باش و طبق سلیقه‌ی خدا و امام زمانت عمل کن...👌😉 به فکر آخرتت باش... نتیجه‌ی اعمالت رو از خدا می‌گیری نه مردم☝️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‌☘ امام حسين (علیه السلام) : ‌ 🍃 مبادا از كسانى باشى كه از گناه ديگران بيمناكند، و از كيفر گناه خود آسوده خاطرند. 📚 تحف العقول، ص۲۷۳
💐💥سلاممم عصر ادینه تون بخیر و نور 😊 اینم یک پارت اضافه🙈🙈 ممنون که همیشه با کم و کسری های ما سوختین و ساختین.😓😓 💐🍄ممنونم که با ما همراهید🦋🐚 💌پی وی همه ی حرفاتونو میخونم. ولی باور کنید فرصت نمیکنم خیلی جواب بدم . ببخشید 😢🙈 😎🤲منتظر روحیه دادناتون انرژی مثبتاتون هستم مثل همیشه😍💐 🌸🔔👌راستی ! کپی رمان و ممنوعه‼️ چون دارن چاپ میشن. لطفا رعایت کنید.‌💐 ⛔️نویسنده هامون اجازه کپی نمیدن⛔️ ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی 📚 @romankademazhabi ♥️
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_صد_بیست_سوم
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 از ادامه شروع به خواندن میکنم 《از این حرفا بگذریم ، میدونم آدم خوبی نیستم ، میدونم آدم بدی هستم ، ولی هنوز اونقدر بد نشدم که بخوام زندگی مشترک ۲ نفر که عاشق هم هستن رو به هم بزنم . به نظرم به اندازه کافی هم تو اذیت شدی ، هم پدرت . یه چیزیو دلم نمیخواد بگم ولی علارقم میل باطنیم میگم ، یکی از دلایلی که باعث شد دیگه اذیتتون نکنم و از ایران برم خودم بودم . آدم وقتی کسی رو اذیت میکنه خودشم اذیت میشه ، اینکه مجبور بودم بی خوابی بکشم تا نقشه بکشم تو رو اذیت کنم ، اینکه مجبور بودم ادعای عاشقی کنم در صورتی ازت متنفر بودم ، اینکه مجبور بودم به نازنینی که واقعا قابل تحمل نبود محبت کنم ، همش برام سخت بود ، خیلیم سخت بود . هیچی از زندگی نمی فهمیدم فقط فکر و ذکرم اذیت کردن تو بود . فقط امیدوارم دیگه نه تو و نه پدرتو ببینم ، چون قول نمیدم دوباره اذیتتون نکنم . 》 نامه را میبندم و سرم را به صندلی تکیه میدهم . پس هنوز امیدی به درست شدن شهروز هست . چون هم به قول خودش آنقدر بد نشده که زندگی ما را به هم بزند و هم به این پی برده که در ازای بدی کردن باید تاوان بدهد . نامه را میبندم و در سطل آشغال کناز میز پرت میکنم ، ترجیح میدهم شهروز را برای همیشه فراموش کنم ، انگار که شهروز فقط خواب بوده و حالا من از این خواب تلخ بیدار شدم . تنها خوبیش این بود که درس عبرت گرفتم و فهمیدم باید مشکلاتم را با خانواده ام درمیان بگذارم . با صدای پیام موبایل آن را از روی میز برمیدارم . با دیدن نام سجاد روی صفحه بی اختیار لبخند میزنم و پیام را باز میکنم 《اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من ، دل من داند و من دانم و دل داند و من》 میخندم و پیام را مجزا میخوانم . معلوم نیست این وقت شب برای چه بیدار است . برایش شروع به نوشتن میکنم 《چرا این وقت شب بیداری ؟》 چند لحظه بعد پاسخ میدهد 《خودت چرا این وقت شب بیداری ؟ داشتم یه سری از کارامو انجام میدادم طول کشید مجبور شدم بیدار بمونم . وسط کارم یهو دلم برت تنگ شد . اینو فرستادم که صبح پاشدی پیاممو خوندی خوشحال شی با انرژی روزتو شروع کنی .》 بلند میخندم . حتی به فکر بیدار شدنم هم هست . با صدای اذان موبایل را خاموش میکنم و برای وضو از اتاق خارج میشوم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay