✍️ مکاتبه دکترحسینی شاهرودی با #وزیر_جهادکشاورزی و #رئیس_سازمان_مدیریت_بحران_کشور در خصوص حمایت از #کشاورزان و #باغداران شرق استان در خسارت سنگین سرمازدگی اخیر
🌹 #باهم_میتوانیم
🗓 26 فروردین 99
🆔 @rooyannews
🔴یه عده همیشه سعی کردن غربیها رو با فرهنگ و متمدن نشون بدن و ایرانیها رو عقب افتاده و بیفرهنگ ولی این تصویر همه چی رو ثابت میکنه....
کرونا که اومد غربیها ریختن تو فروشگاه و سر دستمال توالت همدیگرو زدن و غارت کردن ولی تو ایران هیچکس فروشگاه غارت نکرد و همه به دنبال کمک به همدیگه هستن و بستههای غذایی برای مستضعفین تهیه میکنن
#سراب_غرب
#ایران_قوی
🆔👇👇👇 کانال خبری شهر رویان در ایتا
@rooyannews
از همه خواهران و از همه زنان امت رسوال الله مي خواهم روز به روز حجاب خود را تقويت كنيد مبادا تار مويي از شما نظر نامحرمي را به خود جلب كند مبادا رنگ و لعابي بر صورتتان باعث جلب_توجه شود، مبادا چادر را كنار بگذاريد
هميشه الگوي خود را حضرت زهرا(س) و زنان اهل بيت پيامبر قرار دهيد، هميشه اين بيت شعر را به ياد بياوريد آن زماني كه حضرت رقيه(س) خطاب به پدرش گفت:
غصه حجاب من را نخوري بابا جان
چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز
از همه مردان امت رسول الله مي خواهم كه فريب فرهنگ و مدهاي غربي را نخوريد همواره علي ابن ابي طالب اميرالمومنين(ع) را الگو و پيشواي خود قرار دهيد و از شهدا درس بگيريد.
خودتان را براي ظهور امام زمان روحي لك الفدا و جنگ با كفار به خصوص اسرائيل آماده كنيد كه آن روز خيلي نزديك است. هميشه برايbخدا بنده باشيد كه اگر اين چنين شد بدانيد عاقبت همه شما ختم به خير مي شود.
شهید محسن حججی🦋
@rooyannews
پنجشنبه است....
⭕️ همشهری های عزیز #رویانی
🔸 با توجه به شیوع ویروس کرونا
⭕️ مراجعه به مزار شهدا وآرامستان
#شهر_رویان ممنوع می باشد. ⛔️
🔻شادی روح همه رفتگان و اسیران خاک
صلوات همراه با فاتحه ای قرائت نمائید.🔻
💟 کانال خبری شهر #رویان
🆔 @rooyannews
🔺بارش باران در بیشتر مناطق کشور
مدیرکل پیشبینی و هشدار سریع سازمان هواشناسی:
🔹فردا (۲۹ فروردینماه)، با نفوذ سامانه دیگری از غرب، رگبار باران، گاهی همراه با رعد و برق، وزش باد شدید موقت و وقوع تگرگ به ویژه در ساعات بعدازظهر و اوایل شب در استانهای واقع در زاگرس و دامنههای جنوبی البرز رخ میدهد که شدت بارش در مرکز و غرب اصفهان، غرب یزد، شمال کرمان و بخشهایی از استان مرکزی است.
🔹از روز شنبه تا دوشنبه (۳۰ فروردینماه تا یکم اردیبهشتماه) به ویژه در ساعات بعدازظهر در بیشتر مناطق کشور افزایش ابر، رگبار باران، گاهی همراه با رعد و برق، وزش باد شدید موقت و در مناطق مستعد بارش تگرگ خواهیم داشت.
@rooyannews
#اطلاعیه
به اطلاع همشهریان عزیز می رساند پایگاه انتقال خون شاهرود به ساختمان جدید( سابق )خود واقع در خیابان امام نبش شیخ بهایی انتقال یافت. از شما عزیزان دعوت به عمل می آید جهت اهدای خون به این مرکز مراجعه نمایید.
ساعات خونگیری:
شنبه الی ۴شنبه ۷:۴۵ الی۱۳
پنج شنبه ها ۷:۴۵ الی ۱۲
💯 با ما همراه باشید.
♨️ وقایع اتفاقیه زیراستاق(بخش مرکزی)
🆔 @vaghaaye_zirstagh
♨️ وقایع اتفاقیه بیارجمند
🆔 @vaghaaye_setaregankavir
♦️نحوه ثبتنام وام یک میلیون تومانی برای خانوادههای یارانهبگیر
🔹خانوادههایی که یارانه نقدی دریافت میکنند برای دریافت وام یک میلیون تومانی باید منتظر پیامک با سرشماره v.refah باشند.
🔹ارسال این پیامکها از چهارشنبه شب (۲۷ فروردین ماه) از ساعت ۲۲ شروع شده است.
🔹مرحله بعد، پس از دریافت پیامک باید کدملی سرپرست خانوار به شماره ۶۳۶۹ ارسال شود.
🔹خانوادهها باید توجه داشته باشند که تا ۳۱ فروردین ماه فرصت دارند با سیمکارتی که پیامک را دریافت کردند درخواست خود را اعلام کنند و این مهلت تمدید نمیشود.
🔹مرحله آخر این است که متقاضیان وام یک میلیون تومانی منتظر دریافت پاسخ باشند/ جام جم
@rooyannews
♦️فیلم های سینمایی روز پنجشنبه ۲۸ فروردین ۹۹
🔹سرزمین فردا ساعت ۱۰:۱۵ شبکه پنج
🔹پی ۲۲ ساعت ۱۰:۵۰ شبکه سه
🔹دو ماجرا برای یک ازدواج ساعت ۱۳:۳۰ شبکه شما
🔹مرد مورچه ای و زنبورک ساعت ۱۳:۳۰ شبکه پنج
🔹چارلی و کارخانه شکلات سازی ساعت ۱۴ از شبکه کودک
🔹موگلی اسطوره جنگل ساعت ۱۴:۳۰ از شبکه دو
🔹هوای ناپایدار با احتمال آفتابی شدن ساعت ۱۵:۳۰ شبکه سه
1هری پاتر ۱ ساعت ۱۸ شبکه امید
🔹کاپیتان کوسه ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه کودک
🔹 اسب های سرکش ساعت ۲۰:۳۰ شبکه چهار
@rooyannews
🔺مراقب پیامکهای کلاهبرداری باشید
🔹برای دریافت وام یک میلیون تومانی (تسهيلات بانکی حمایتی کرونا ویژه یارانه بگیران) نیازی به ثبتنام در هیچ وبسایت، مراجعه حضوری به بانک یا سازمانهای دولتی نیست تنها کافیست سرپرست خانوار کد ملی خود را به سرشماره ۶۳۶۹ ارسال کند.
🔹تمامی پیامکهای دریافت وام یک میلیون تومانی مرتبط با کرونا از سرشماره v.refah ارسال میشود.
@rooyannews
⚠️ مرحله سیزدهم
ضدعفونی نمودن
درب منازل شهر رویان روز گذشته
به همت بسیجیان پایگاه ثارالله
همراه با نظارت ناظر بهداشت
درمانگاه رویان انجام گردید.🔻
▪️یکیشون دانش آموز
یکیشون کشاورز،یکی دانشجو
چهل روزی است ماشین شخصی را برداشتهاند و به همراه مامور بهداشت منازل همشهری ها رو ضدعفونی میکنند.
تنها اسلام و انقلاب است که میتواند چنین انسانهایی تربیت کند.
🎗کانال پایگاه مقاومت ثارالله شهر رویان
@p_sarallah
🕊 پنجشنبه باید با بعضی
از جاهای خالی بیشتر کنار آمد..
اشک نریخت حسرت نخورد،
فقط دید و گذشت...
پنجشنبه همین است
روز دوست داشتن هایی
که فقط عطرشان مانده
و اندکی خاطره،
نه خودشان ...
روحشان شاد و
غرق رحمت خدا
@rooyannews
باز کن پنجره ها را
که بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
باز کن پنجره ها را ای دوست . . .
سلام دوستان
عصرتون بخیر
@rooyannews
02. Mohammad Nouri - Agar To Amadeh Boudi.mp3
11.08M
استاد محمد نوری
@rooyannews
رویان نیوز
🔺️اولین سالگرد مرحوم حاج شیخ داوود عامری کانال خبری شهر رویان @rooyannes
🏴هو الباقی🏴
يك سال گذشت چقدر زود...قبلنا يك سال عمري بود واسه خودش حالا به اندازه ي يك پلك زدن ساده
اما هزاران خاطره زير همين پلكها سنگيني ميكنه
خاطرات چوبهاي خيسي هستند ، که با آتش زندگي ، نه ميسوزند
و نه خاکستر ميشوند . . .
غم در گذشت مرحوم حاج شیخ داوود عامری برای ما خیلی سخت و ناباور بود اما چه کنیم که رسم زمانه همین است.
خداوند متعال انشاءالله ایشان را با ائمه اطهار علیهم السلام محشور بگرداند.
(عباس معصومی امام جمعه شهر رویان.)
«روابط عمومی دفتر امام جمعه رویان»
@rooyannews
بسم الله الرحمن الرحیم
🌴 داستان «نه!» 🌴
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
🔴🔴 #نه 47 🔴🔴
همه چیز خوب پیش میرفت. گاهی هم برای خانوام تماس میگرفتم. اما هر چه اصرار میکردم که بتونم با بابام هم حرف بزنم، یه بار میگفتن نیستش! یه بار میگفتن حالا دستش بنده! یه بار میگفتن گفته برای بعدا! اما کم کم فهمیدم که خودش نمیخواسته باهام حرف بزنه!
این که بابام با من حرف نزنه، خیلی داغونم میکرد! نمیدونستم علتش چی بود؟ بهم سخت میگذشت که فکر کنم بابام اونجاست اما گوشیو نمیگیره که باهام حرف بزنه! با اینکه میدونستم دلتنگم هست و خیلی دلش میخواد باهام حرف بزنه!
یه شب که خیلی از بابت این مسئله ناراحت بودم، ماهدخت فهمید و اومد نشست کنارم و گفت: «چی شده خواهر؟»
با ناراحتی گفتم: «بابام!»
گفت: «این بار هم باهات حرف نزد؟!»
گفتم: «نه!»
گفت: «خب شاید حق داره بنده خدا!»
گفتم: «اون نباید از طرف خودش برام تصمیم بگیره و فکر کنه اگر باهام حرف بزنه، من دلتنگتر میشم! من اینجوری میمیرم اگه صداش نشنوم!»
گفت: «فکر نکنم علتش این باشه! با اینکه بابات مرد بزرگی هست و معمولا مردان بزرگ، احساسی ترین مردها برای خانوادشون هستند! ولی بعیده علتش این باشه!»
با تعجب گفتم: «ینی چی؟ پس علتش چی میتونه باشه؟»
گفت: «احتمالا اونا فهمیدن که تو از اسرائیل تماس میگیری! بابات داره جوانب احتیاط را رعایت میکنه مثلا ! چرا با کارت مخصوص و از طریق تلفن ماهواره ای تماس نگرفتی؟ مگه نگفتم با اونا بزن؟!»
گفتم: «ینی واقعا علتش اینه؟! من نمیدونستم... عجب! حالا چیکار کنم؟!»
گفت: «ینی چی چیکار کنی؟! هیچی! مگه کاریم میتونی بکنی؟ حتی اگر نظر منو بخوای، خودتو برای روزهای بدتر آماده کن! چون حتی ممکنه دیگه هیچکدومشون جواب تلفنات هم ندن!»
گفتم: «نه؟!»
گفت: «پس چی خیال کردی؟ هی گفتم ... اما تو گوش ندادی! اینم نتیجش!»
راس میگفت. چند بار تاکید کرد که اگر میخوای برای خانوادت زنگ بزنی، بزن اما اولا با تلفن ماهواره ای بزن و ثانیا خیلی نمیخواد آمار بدی! اما من گوش ندادم. نتیجش هم شد این که بابام جوابمو نمیداد و خودشو از من محروم میکرد.
بگذریم!
در اون خونه آپارتمانی که با ماهدخت زندگی میکردم، چندین واحد دیگه هم از بچه های هم دوره ما در کلاس های دیگه هم زندگی میکردن! ماهدخت تصمیم گرفت برای اینکه حال و روحیه من بهتر بشه، یه کم بیشتر با بقیه مراوده و رفت و آمد کنیم و مهمونی بریم و بیاییم.
اسم یکی از همسایه هامون «شیرین» بود ... زنی با قد نسبتا کوتاه ... موهای تقریبا کوتاه و تا حدی پسرونه! بسیار کم حرف اما سیاس! فقط هم رژ لب میزد... دیگه هیچ کار دیگه ای برای جذاب تر شدنش نمیکرد... یه کم سنش از بقیه بیشتر میزد اما بعدا فهمیدیم که سن و سالش از ما خیلی بیشتر بود... شاید حدودا پنجاه و خورده ای ساله... از همه مهمتر : اهل «ایران» !
توی کلاس خودشون، ینی کلاسی که ایرانی ها بودند شیرین حالت نماینده و رابط داشت. رابطش با اساتید و سیستم مدیریتی اونجا خیلی خوب بود و معمولا یکی دو روز قبل از همه کنفرانس ها شیرین میفهمید و همه بچه های کلاسشون را ثبت نام میکرد! از بس زرنگ و آب زیر کاه بود اون زن!!
خیلی چیزا بود که میخواستم درباره کلاس ایرانی ها بگم... اما شاید خیلی صلاح نباشه... اما ... بذارین یه گوشش را بگم:
تعداد اونا هم کم نبود... بعضیاشون که از مرز ترکیه به اون دوره اومده بودند، مشخص بود که زن خانه دار و معمولی نبودند... حتی دو سه نفرشون خیلی آشنا به نظر میرسیدند و به نظرم یه جایی... شبکه ای... کلیپی... نمیدونم... جایی اونا را دیده بودم!
بقیشون هم اینجوری که از حرفاشون برمیومد، یا پناهنده به کشورهای اروپایی بودند یا اواخر حکومت پهلوی و همزمان با انقلاب 57 ایران، به اروپا رفته بودند!
همشون یه طرف...
از هر چه بگذریم، از شیرین نمیشد گذشت!
بانمک نبود اما تا دلت بخواد زرنگ بود... میدونید که چی میگم؟ ... آدم دوس داشت باهاش دوس بشه... از بس زرنگ بود و با دو تا دوس دیگش، کل کلاسشون را قبضه کرده بودن و میگردوندن... اسم اون دو تا دوستش: «ژیلا» و «جلوه» بود!
شیرین و ژیلا و جلوه ... هر سه تاشون خانم های جاافتاده از لحاظ سنی... و نه دو سه تا دختر لوس و سبک سر ... با هم هم خونه بودن و گاهی برای تبادل اطلاعات کلاس ها و اساتید و جزوات و این جور چیزا با هم مراوده و معاشرت داشتیم.
تا اینکه یه شب دعوتشون کردیم خونمون و قرار شد یه شب نشینی دور هم باشیم. این پیشنهاد ماهدخت بود و قرار هم شد خود ماهدخت آشپزی کنه و منم کمکش کنم.
@rooyannews
🔴🔴 #نه 48 🔴🔴
تقریبا سر شب بود که اومدن... با ظاهر و سر و وضع ساده و خودمونی... قشنگ بوی ایرانی بودن ازشون میومد... چون بالاخره من سالها در ایران زندگی کرده بودم . با حال و احوال زنهای ایرانی جماعت آشنا بودم. فقط پنج دقیقه مهمونن! بقیش میشن صابخونه و از خودت هم باحال تر برخورد میکنن!
اول قرار شد شام نخوریم و یه کم حرف بزنیم... ژیلا و جلوه خیلی شوخی میکردن و راحت برخورد میکردن و کلی بگو و بخند... از بس خندیدیم، داشت نفسمون بند میومد...
اما شیرین و ماهدخت نسبتا از بقیه ساکت تر و کم حرف تر بودند!
تا اینکه ماهدخت رفت تو آشپزخونه که غذاش ته نگیره! میگفت دستور پخت اکثر غذاهای افغانستانی و ایرانی را از لیلما و هایده یاد گرفته!
منم رفتم سراغ کمدم تا چند تا از جزوه های استاد عایشه (که اون روزا خیلی بازارش در موسسه ما گرم بود) را بیارم و درباره چند تا جمله با ژیلا و جلوه بحث کنیم. شب خوبی بود و کلی میتونستم از اونا چیز یاد بگیرم.
وقتی برگشتم، دیدم شیرین هم نیست... با تعجب گفتم: «کو شیرین جون؟!»
جلوه گفت: «رفت آشپزخونه!»
گفتم باشه و نشستم و شروع کردیم با هم جزوه ها را بالا و پایین کردن! خیلی مسلط بودند و انصافا مشخص بود که این کاره هستند!
تا حدودا یه نیم ساعتی شد که احساس کردیم صدای خنده میاد از تو آشپزخونه! ما سه تا هم سرمون بالا آوردیم و از صدای خنده اونا خندیدیم!
رفتم که از آشپزخونه قهوه بیارم... تا وارد آشپزخونه شدم، دیدم ماهدخت از پشت سر، شیرین را محکم گرفته و داره بوسش میکنه و یه چیزی تو گوش هم میگن و بلند بلند میخندن!
خیلی برام جالب بود که این دو تا که تا نیم ساعت پیش مثل برج زهر مار نشسته بودند، چطوری حالا دل و قلوه میدن و با هم شوخی و بگو بخند دارن!
مدتی که من داشتم قهوه برمیداشتم هنوز از هم جدا نشده بودند و با هم میگفتن و میخندیدن! تا حالا خنده ماهدخت را اونجوری ندیده بودم. از ته دل و بلند و با قهقهه! راستش یه کم حسودیم شد... چون تا حالا منو اونجوری بغل و بوس و خنده و... نداشت! ولش کن... بگذریم!
تا اینکه هممون نشستیم دور هم ... ژیلا که از هممون خوشکلتر بود گفت: «دیشب من و جلوه داشتیم درباره یه چیزی صحبت میکردیم که به نتایج خوبی هم رسیدیم. میخوام مطرح کنم ببینم نظر شماها چیه؟!»
هممون استقبال کردیم!
ژیلا گفت: «ببینین! ما بالاخره از اینجا میریم و باید یا برگردیم به کشورامون و یا یه جایی در یکی از کشورهای اروپایی مشغول به فعالیت بشیم! ما برای موندن اینجا نیومدیم و از اولش هم به هممون گفتن که اسرائیل جای موندن نیست! حالا سوال من و جلوه اینه: بعدش از کجا باید شروع کنیم؟ ینی اگر برگشتیم کشورمون و ما را تحویل نگرفتن، باید چیکار کنیم؟»
خب هم سوال خوبی بود و هم یه جورایی دغدغه منم و بقیه هم بود! سرتون را درد نیارم... همه شروع کردیم به حرف زدن!
اول پرسیدیم ببینیم نظر خود ژیلا چیه؟
ژیلا گفت: «من ترجیح میدم به مطبوعات و نشریات بپردازم. نه دولتی میشم و نه آقا بالا سر میخوام. اگر هم توقیف یا مسدودم کردند، تازه برام میشه برند! چون تو کشور ما قانون مطبوعاتش خیلی خلاء داره و خیلی میشه کار کرد. فقط کافیه دم بعضیا را ببینی! مطبوعات ... روزنامه نگاری... تا تقی هم تو توقی بخوره، میشه از دادگاه های بین المللی و قوانین حمایت از اهالی مطبوعات استفاده کرد!»
جلوه گفت: «بنظرم مطبوعات دنگ و فنگ داره! نقد نیست. بازار بگیر ببندش که قربونش برم همیشه داغه! دیگه دعوای روزنامه نگار با حکومت از دهن افتاده! حتی اگر اعتصاب غذا هم بکنی، کسی نگات هم نمیکنه! حداکثرش دو سه تا هشتک و توییتر و پیام فیس یوکی و الفاتحه! نه ! موافق نیستم!
میدونین بنظر من راهش چیه؟ بنظرم راهش فیلم و سینماست! من باشم کاری میکنم که کلاس های موسیقی و بازیگری پر بشه از انواع زن و دختر آماتور و جویای نام! ما باید دیده بشیم و بهترین راه دیده شدن زن در کشورهای جهان سوم، سینماست! جسارت نباشه ها اما بقیش حرف هست و به درد کشورهای در حال توسعه نمیخوره و یا لااقل دیر بازده هست! فقط سینما...»
این دو تا نظر، جالب بود و بدک به نظر نمیرسید.
به من نگاه کردند! من چندان جدی تا اون موقع به این سوال فکر نکرده بودم. چیزی که اون لحظه به نظرم رسید این بود که: «در کشور من، فقط باید نفوذ کرد و به مراکز سیاسی رفت و جا خوش کرد! اگر زنی بتونه یا ازدواج سیاسی بکنه و یا یه جوری مقبولیت ملتش را بخره، بقیش حله! کار دشواری نیست. فقط کافیه به پارلمان یا دادگاه سراسری نفوذ کنی و میخ خودتو محکم بکوبی! اون وقت میبینی که یواش یواش، همه چیز اتفاق میفته و میشی امین حکومت و میتونی چراغ خاموش، اهدافت را دنبال کنی...»
همه تایید کردند و خوششون اومد...
نوبت شیرین رسید!
@rooyannews
🔴🔴 #نه 49 🔴🔴
شیرین گفت: «تا بخواید روزنامه نگار و صاحب سبک سینمایی بشید و یا نفوذ به مراکز سیاسی کنید، باید همش نگران باشی که یهو حذفت نکنن! درسته یا نه؟ باید همش از سایه خودتم بترسی که کسی بهت نزدیک نشه و در طی یه صحنه سازی، حذفت نکنن! قبول دارین؟»
با حالت تعجب و سکوت مطلق، فقط نگاش کردیم!
ادامه داد و گفت: «این راهش نیست. اول باید یه کاری کنین که حکومتتون خودشو موظف کنه به حفظ جان شما! ینی رژیم خودشو موظف کنه که از رقیب یا دشمن فرضیش نگهداری کنه که یه تار مو ازش کم نشه! وگرنه برای خودش شر میشه و دردسرش بزرگ و بزرگتر میشه!»
جلوه با تعجب پرسید: «چطوری؟ دشمنمون مگه از ما حفاظت و حراست میکنه؟! میخواد سر روی تنمون نباشه!»
شیرین ادامه داد و گفت: «راه داره ... راهش اینه که اول تبدیل بشی به یه شخصیت جهانی! یه کاری کنی که برات لابی کنن و یه جایزه جهانی به تور بزنی ... از همش هم بی سر و صاحب تر و راحت تر، جایزه صلح نوبل هست! باید یه کاری کنی که اونو به دست بیاری! چون ملت ما خیلی شیفته این جایزه هستن!»
ژیلا با خنده گفت: «تو دیگه کی هستی شیطان رجیم؟! خب؟ ادامش؟ داره جالبتر میشه!»
شیرین ادامه داد: «وقتی تبدیل به چهره جهانی بشی، هیچ حکومتی خودشو برای حذف تو بدنام نمیکنه و حتی جلوی عناصر تندرو هم میگیره که بهت آسیب نزنن تا جلوی چشم هفت هشت میلیارد آدم زشت نشن و نگن که مثلا ایران نمیتونه از چهره های جهانیش مراقبت کنه!
این از مصونیت! به همین راحتی! کاری داشت؟»
جلوه گفت: «خب بعدش چیکار میکنی؟! چطور حرفتو میزنی؟»
شیرین گفت: «بذار اول بهت بگن استاد! بهت بگن صاحب جایزه جهانی! بعدش دیگه حتی نحوه آب خوردنت هم میشه برند و خطر برای رقبا و حکومت!
میدونین چرا؟
چون میگن: (یه روز خریدار برای خرید طوطی به پرنده فروشی رفت. قیمت طوطی را سؤال کرد. فروشنده گفت 5 میلیون تومان! خریدار گفت چه خبره! چقدر گران! مگر این طوطی چه میکند! جواب شنید که او دیوان حافظ را از حفظ دارد! خریدار گفت خوب آن طوطی دیگر چقدر میارزد؟ پاسخ شنید آن هم ده میلیون قیمت دارد، چون دیوان مولوی را حفظ کرده!
خریدار که دیگر مأیوس شده بود از قیمت طوطی سوم سؤال کرد و پاسخ شنید 20 میلیون تومان! سؤال کرد این یکی، دیگر چه هنری دارد؟ پاسخ شنید این طوطی هیچ هنری ندارد! فقط دو طوطی دیگر به او میگویند استاد!!)
اول یه کاری کن بشی گل سر سبد مجالس و بهت بگن استاد!
بعدش باید رند باشی و خودتو درگیر خورده پاها نکنی! باید با حکومت کشورت، وارد یه بازی جهانی بشی! بازی که چه باهات ادامه بدهند و چه ندهند، همچنان تو حرف برای گفتن و مظلوم نمایی و اینا داشته باشی!
فکر نکنم بتونین حدس بزنین الان تو کشور ما سر چی میشه خیلی شلوغ کرد و جهانیش کرد؟! شما چی حدس میزنین؟!»
همه فکر میکردن!
ژیلا گفت: «انرژی هسته ای؟!»
شیرین گفت: «نه! چون ایران ماهی خودشو از تحریم ها گرفت و خیلی به نفعش شد! ضمنا خیلیا دنبالشن و نوبت من و تو نمیرسه!»
جلوه گفت: «حقوق زنان و کودکان؟!»
شیرین گفت: «حالا باز این بهتره و میشه یه کارایی کرد ... هرچند خیلی نمیشه روی همینم حساب کرد چون قانون مکتوب و متن دادسراهای کلی شده و عوض کردنش حداقل پنجاه سال طول میکشه! خیلی راه دوری هست!»
من که چیزی به ذهنم نرسید!
نوبت ماهدخت شد... ماهدخت گفت: «فقط یه دعوا هست که همیشه هم برای اسرائیل و هم برای سازمان ملل و هم برای خود ایران، تا حد قابل توجهی مهم هست و اونم چیزی نیست مگر 👈🏾 ««بهاییت!»» »
شیرین گفت: «آفرین! دقیقا ... دعوای زندانیان بهایی و خانواده های بهایی میشه همیشه تازه نگهش داشت. مخصوصا اگر مستقیما از خود اسرائیل و بیت العدل حمایت بشی! فقط کافیه وکالت سه چهار تا پرونده کلفتشون را برداری! بقیش حله! پسراشون توی فیس بوک ازت یه قهرمان میسازن! دختراشون توی خیابون برات روی سینه هاشون جمله فدایت شوم حک میکنن! میشی نقل مجالس پیرمردا و پیرزناشون ... خلاصه یه هفته نشده، میشی محبوب دلها و منجی اسرای در بند! اونوقته که میتونی از زن بگی! از اسلام بگی! از سیاست و زندانیان سیاسی بگی! از هر چی دلت میخواد بگی! و اونا هم بشن پا منبریت و سینه زنت!! چرا؟ چون هم داری حرف ذلشون میزنی و هم اینقدر اسمت و آوازت پیچیده که کسی نمیتونه بگه بالای چشمت ابرو!»
با اینکه تحلیل جالب و قابل توجهی بود اما یه چیزی درونم میگفت که اینقدر که شیرین میگه، اوضاع گل و بلبل نیست و بالاخره برای خاموش کردنت میشه کلی برنامه ریخت!
اما اینکه اول بشی چهره بین المللی و بعدش هم دایه دلسوزتر از مادر برای اقلیت ها و بعدش هم ازشون سواری بگیری به نفع خودت و اهدافت... اینو خوب اومد!
اما جمله آخر شیرین خیلی تو ذهنم موند..
ادامه دارد
@rooyannewd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاج_محمود_کریمی
🎞 خیمه گاه عقیله بنی هاشم...
بسیار محزون و دلنشین به همراه عکس قاب روی دیوار شهید حاج #قاسم_سلیمانی...
#شب_زیارتی_سیدالشهدا
درپناه خدا دوستان
@rooyannews