🌸داشت توی محوطه پادگان قدم میزد و هر از گاهی آشغالهای افتاده روی زمین رو جمع می کردکه یه دفعه وایساد. مثل اینکه چیزی پیدا کرده بود. رفتم نزدیکتر دیدم یه حلب خرماست که روش رو خاک و سنگ گرفته بنظر میومد یکمی ازش خورده بودند و انداخته بودنش اونجا. عصبانیت آقا مهدی رو اولین بار بود که میدیدم. با همون حالت غضب گفت: بگردید ببینید کی اینو اینجا انداخته؟ یه چاقو هم بهم بدید. چاقو رو دادیم و نشست روی اون رو ذره ذره برداشت.
🌸گفتم: آقا مهدی این حلبی حتماً خیلی وقته که اینجاست نمیشه خوردش.
یه نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت: میدونی پول این از کجا اومده؟
میدونی پول چند نفر جمع شده تا شده یه حلب خرما؟ میدونی اینو با پول اون پیرزنی خریدند که اگر ۲۰ تومن به جبهه کمک کنه مجبوره شب رو با شکم گرسنه زمین بگذاره؟! شما نخورش خودم میبرم تا تهش رو میخورم.
#شهید_مهدی_باکری 🌹
شادی روحش صلوات
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#دوریازشهرت
🌸 وقتی انقلاب پیروز شد مرحوم آقای داوودی که دوست و مربی ابراهیم بود به او پیشنهاد کرد که وارد سازمان تربیت بدنی شده و کار مدیریتی قبول کند ولی ابراهیم کار مدیریتی را نپذیرفت.
🌸ابراهیم همیشه میگفت هرکسی ظرفیت مشهور شدن نداره! مهمتر از مشهور شدن اینه که، آدم بشیم ...
📗سلام بر ابراهیم 2
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#توکلبرخدا
🌸می گفت توی عملیات فتح المبین قدرت الهی را دیدیم. نیروهای ما با صبر و تقوا پیش رفتند و گویی یک نیروی الهی ما را همراهی می کرد و همین باعث می شد که نیروهای دشمن پا به فرار بگذارند. یکی از اسرای عراقی می گفت: من یکباره دیدم که صحرا پر از نیروهای ایرانی است! وقتی خودم را تسلیم کردم دیدم فقط چند نوجوان ایرانی در مقابل من هستند ...
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
شهید محمد علی رباعی(اباذر) از شهدای حزب الله که در تیر ماه سال ۱۳۹۳ به شهادت رسید.
وصیت این شهید بزرگوار این بود که برای من سنگ قبر نگذارید تا زمانی که برای ائمه بقیع حرم بسازید...
#امام_خامنه_ای
#سردار_سلیمانی
@sulok_shohada
💠مي گفت: بـاید بـرای خودمـون تـرمز بــذاریم ...
اگه فلان کار کـه بـه #گناه نزدیکه
ولی حروم نیست رو انجام بـدیم
تـا گنـاه فاصله ای نداریم...!!
🌷شهيد مدافع حرم مسعود عسگری🌷
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#گذشت
🌸از بزرگان محل و مسجد ماست. كنارش نشستم و گفتم از ابراهيم برايم بگو. سكوت كرد، چشمانش خيس شد و گفت: جوان بودم در محيط فاسد قبل از انقلاب مي خواستم كار را رها كنم. مي خواستم به دنبال هرزگي بروم و...
آن روز سركار نرفتم. ابراهيم هم سر كار نرفت. چون تا ظهر با من در خيابان راه رفت و حرف زد تا مرا هدايت كند.
🌸صاحب کار من كه از بستگانم بود، دنبالم آمده بود. يكباره مرا ديد. جلو آمد و يك كشيده محكم در صورت ابراهيم زد!
فكر كرده بود او باعث گمراهي من است! اما ابراهيم ... براي خدا صبر كرد. صبر كرد تا توانست مرا آدم كند. مرد صورتش خيس خيس شده بود و با سكوتش اين آيه را فرياد مي زد:
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ
و بخاطر پروردگارت صبر کن (مدثر/7)
📙برگرفته از کتاب خدای خوب ابراهیم (در دست انتشار)
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
از پنجره فولاد شفا مےگیرم
هرچیز،بخواهم از شما مےگیرم
این قصہ سرانجام خوشے خواهد داشٺ
چون از تو براٺ ڪربلا مےگیرم
#شهادت_امام_رضا
#تسلیت...
@sulok_shohada
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#انفاقبهمردم
🌸غروب ماه رمضان بود. ابراهیم در خانه ما آمد و یک قابلمه بزرگ گرفت و به کله پزی رفت. گفتم داش ابرام افطاری کله پاچه خیلی میچسبه. گفت آره ولی برا من نیست. رفتیم پشت پارک چهل تن انتهای کوچه در زدیم و کله پاچه ها را به خانواده مستحقی تحویل دادیم. آن ها ابراهیم را به خوبی می شناختند ...
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#اهمیت_به_کودکان
🌸اهمیت دادن به مردم یکی از شاخصه های ابراهیم هست. مقابل درب خانه نشسته بود. بچه ای به همراه دوچرخه رو به رویش می نشیند و از مشکلاتش می گوید، ابراهیم به صحبت های آن بچه گوش می کند و پاسخش را می دهد. چه مقدار شبیه ابراهیم هستیم؟..
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••