💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#دوریازشهرت
🌸 وقتی انقلاب پیروز شد مرحوم آقای داوودی که دوست و مربی ابراهیم بود به او پیشنهاد کرد که وارد سازمان تربیت بدنی شده و کار مدیریتی قبول کند ولی ابراهیم کار مدیریتی را نپذیرفت.
🌸ابراهیم همیشه میگفت هرکسی ظرفیت مشهور شدن نداره! مهمتر از مشهور شدن اینه که، آدم بشیم ...
📗سلام بر ابراهیم 2
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#توکلبرخدا
🌸می گفت توی عملیات فتح المبین قدرت الهی را دیدیم. نیروهای ما با صبر و تقوا پیش رفتند و گویی یک نیروی الهی ما را همراهی می کرد و همین باعث می شد که نیروهای دشمن پا به فرار بگذارند. یکی از اسرای عراقی می گفت: من یکباره دیدم که صحرا پر از نیروهای ایرانی است! وقتی خودم را تسلیم کردم دیدم فقط چند نوجوان ایرانی در مقابل من هستند ...
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
شهید محمد علی رباعی(اباذر) از شهدای حزب الله که در تیر ماه سال ۱۳۹۳ به شهادت رسید.
وصیت این شهید بزرگوار این بود که برای من سنگ قبر نگذارید تا زمانی که برای ائمه بقیع حرم بسازید...
#امام_خامنه_ای
#سردار_سلیمانی
@sulok_shohada
💠مي گفت: بـاید بـرای خودمـون تـرمز بــذاریم ...
اگه فلان کار کـه بـه #گناه نزدیکه
ولی حروم نیست رو انجام بـدیم
تـا گنـاه فاصله ای نداریم...!!
🌷شهيد مدافع حرم مسعود عسگری🌷
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#گذشت
🌸از بزرگان محل و مسجد ماست. كنارش نشستم و گفتم از ابراهيم برايم بگو. سكوت كرد، چشمانش خيس شد و گفت: جوان بودم در محيط فاسد قبل از انقلاب مي خواستم كار را رها كنم. مي خواستم به دنبال هرزگي بروم و...
آن روز سركار نرفتم. ابراهيم هم سر كار نرفت. چون تا ظهر با من در خيابان راه رفت و حرف زد تا مرا هدايت كند.
🌸صاحب کار من كه از بستگانم بود، دنبالم آمده بود. يكباره مرا ديد. جلو آمد و يك كشيده محكم در صورت ابراهيم زد!
فكر كرده بود او باعث گمراهي من است! اما ابراهيم ... براي خدا صبر كرد. صبر كرد تا توانست مرا آدم كند. مرد صورتش خيس خيس شده بود و با سكوتش اين آيه را فرياد مي زد:
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ
و بخاطر پروردگارت صبر کن (مدثر/7)
📙برگرفته از کتاب خدای خوب ابراهیم (در دست انتشار)
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
از پنجره فولاد شفا مےگیرم
هرچیز،بخواهم از شما مےگیرم
این قصہ سرانجام خوشے خواهد داشٺ
چون از تو براٺ ڪربلا مےگیرم
#شهادت_امام_رضا
#تسلیت...
@sulok_shohada
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#انفاقبهمردم
🌸غروب ماه رمضان بود. ابراهیم در خانه ما آمد و یک قابلمه بزرگ گرفت و به کله پزی رفت. گفتم داش ابرام افطاری کله پاچه خیلی میچسبه. گفت آره ولی برا من نیست. رفتیم پشت پارک چهل تن انتهای کوچه در زدیم و کله پاچه ها را به خانواده مستحقی تحویل دادیم. آن ها ابراهیم را به خوبی می شناختند ...
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#اهمیت_به_کودکان
🌸اهمیت دادن به مردم یکی از شاخصه های ابراهیم هست. مقابل درب خانه نشسته بود. بچه ای به همراه دوچرخه رو به رویش می نشیند و از مشکلاتش می گوید، ابراهیم به صحبت های آن بچه گوش می کند و پاسخش را می دهد. چه مقدار شبیه ابراهیم هستیم؟..
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#خدمت_به_مردم
🌸توی کوچه بود و همش به آسمون نگاه میکرد و سرش رو پایین می انداخت.
بهش گفتم داش ابرام چیزی شده؟
گفت: تا این موقع یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و مشکلش رو حل میکردیم. میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت رو ازم گرفته باشه.
#شهید_ابراهیم_هادی 🌷
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
💠ابراهیم هادی به مساله ولایت فقیه بسیار اهمیت می داد💠
🌸روز سیزده آبان 88 بود. می خواستم زودتر به سرکار بروم. اما خیلی خوابم می آمد. کنار بخاری توی منزل برای لحظاتی خوابم برد. یکباره دیدم رو به روی درب دانشگاه تهران قرار دارم!! جمعیتی داخل دانشگاه شعار می دادند. نگاهم به رو به روی درب افتاد. ابراهیم هادی و جواد افراسیابی و رضا گودینی کنار هم با عصبانیت ایستاده و به درب دانشگاه نگاه می کردند. بعد از مدت ها از دیدن دوستانم بسیار خوشحال شدم. می خواستم به سمت آن ها بروم اما آنقدر عصبانی بودند که جرات نکردم!
🌸از خواب پریدم. زنگ زدم به یکی از دوستانم در حراست دانشگاه تهران. گفتم: "جلوی درب دانشگاه چه خبر است!؟" گفت: "همین الان جمعیت فتنه گر، تصویر بزرگ مقام معظم رهبری را پاره کردند و به حضرت آقا ناسزا گفتند و..." علت حضور شهدا را فهمیدم. ابراهیم هادی به مساله ولایت فقیه بسیار اهمیت می داد.
📚سلام بر ابراهیم۲/صفحه۲۳۴
شادی روح شهدا و سلامتی رهبر عزیزمان ۳ صلوات🌹
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#خدمتبهمردم
🌸بارانی در تهران باریده بود. معابر خیابان هفده شهریور تماما گرفته بود و عبور و مرور را سخت کرده بود. ابراهیم پاچه هایش را بالا زد و در آب مشغول کمک کردن و انتقال دادن پیر مرد ها به آن سمت خیابان بود. او که قهرمان کشتی بود از خودش هیچ نمی دید ما جای او بودیم چه کار می کردیم؟ ...
🆔 @sulok_shohada
••••••••••••••••••••••••