11.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج مهدی رسولی اصل صحبتو تو نود ثانیه خلاصه کرد
اسرائیل لقمه ما نیست:))
هدایت شده از مهشکن🇵🇸🇮🇷
اینو یه کتابخوار واقعی میفهمه،
و از اون بدتر اینه که قیمت وحشتناک کتابها باعث میشه مجبور بشی نسخه دیجیتالی کتاب رو بخونی💔
#کتابخوانی
#کتاب_خوب_بخوانیم
May 11
هدایت شده از مهشکن🇵🇸🇮🇷
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
یک بیماری مادرزادی
✍🏻 فاطمه شکیبا
چند وقتی ست که متوجه یک واقعیت شدهام؛ چیزی که همه اطرافیانم سعی در انکارش داشتند و به من نگفته بودند. یعنی خودم یک بوهایی برده بودم، ولی تازگی اصل ماجرا را فهمیدهام.
من فهمیدهام مرگم قطعی ست.
به عبارت دیگر، فهمیدهام که قرار است بمیرم.
هیچ کاری از دست پزشکان برنمیآید. علم پزشکی در برابر این سرنوشت من ناتوان است، چه طب مدرن چه سنتی. با هیچ دارو و روش درمانیای هم نمیشود جلویش را گرفت.
علم پزشکی در سکوت ایستاده و به من نگاه میکند که به سمت سرنوشت محتومم میروم؛ مرگ.
هر نفسی که میکشم دارم به آن نزدیک میشوم. راستش را بخواهید خیلی از آن میترسم. انقدر میترسم که دوست دارم ابر و باد و مه و خورشید و فلک را نگه دارم؛ ولی نمیشود.
هربار نفس میکشم، یادم میافتد که یک ذره دیگر از پیمانه عمرم کم شده است. هربار پلک میزنم، میترسم که دیگر دنیا را نبینم. بدنم دارد ذرهذره تحلیل میرود. هر شبی که میخوابم، ممکن است فردا صبح را نبینم. سلولهام میمیرند. هرثانیه که قلبم میتپد، مستهلکتر میشود.
مرگ من قطعی ست.
این حقیقت سیلیوار توی صورتم کوبیده شد. فرصت زیادی برایم نمانده. یعنی به احتمال زیاد فرصت چندانی ندارم. نمیدانم. مرگ هرموقع سراغ آدم بیاید زود است. آدم دوست دارد بیشتر زندگی کند. حداقل من اینطوریام. من کلی کار دارم، کارهایی که بعد از مرگ تبدیل به حسرتهای کشنده میشوند و روحم را میسوزانند. عذاب جهنم همینطوری ست دیگر، یعنی فکر کنم اینطوری باشد؛ تمام بدیهایی که میتوانستی مرتکب نشوی و تمام خوبیهایی که میتوانستی انجامشان دهی، هیزم میشوند دورت و آتشت میزنند. وای نه... من نمیخواهم بمیرم...!
شاید برایتان سوال شود که چرا مرگ من قطعی ست و چه بیماریای دارم؟
مرگم قطعی ست چون انسانم و به بیماری گذر عمر دچارم؛ یک بیماری بسیار شایع و مادرزادی که درمان ندارد. این بیماری اینطوری ست که شما با هر نفس به مرگ نزدیکتر میشوید، فرسودهتر میشوید و آخرش یک روز میمیرید.
بیشتر مبتلایان با این که به طور مادرزادی به این بیماری دچارند، علائمی نشان نمیدهند و تا سنین جوانی و میانسالی از بیماری خود بیخبرند. همانطور که گفتم، هیچ کاری از دست علم پزشکی برنمیآید؛ دکترها با اقدامات پیچیدهای مثل جراحی و تجویز داروهای عجیب و عملیات احیا و...، نهایتا میتوانند چند روزی مرگ را عقب بیندازند. آخرش زور هیچ دکتری به مرگ نمیرسد.
تازه یک چیز بد درباره این بیماری، این است که شما حتی نمیدانید کی و چطور قرار است بمیرید. بعضی مبتلایان این بیماری توانستهاند تا سنین بالا عمر کنند و آخرش بدنشان انقدر فرسوده شده که روح آن را ترک کرده. بعضی مبتلایان هم پیش از آن که فکرش را بکنند، ناگاه به چنگ یک حادثه یا بیماری افتادهاند و مُردهاند.
من هم نمیدانم کی و چطور قرار است بمیرم. این خیلی غمانگیز است؛ حداقل برای منی که بنده خوب خدا نبودم. اگر آدم خوبی بودم، باید ذوق میکردم که راهی هست برای دیدن خدا؛ ولی به این فکر میکنم که وقتی خدا را دیدم، برای گناهانم هیچ توضیحی ندارم. برای کارهایی که باید میکردم و نکردم هم.
حسرت بدترین چیزی ست که آنطرف انتظارم را خواهد کشید. حسرت ثانیههای تلف شده، استعدادهای شکوفا نشده، محبتهای زندانی شده در قلب، گناههایی که میشد ازشان گذشت، حقالناسهای مانده بر گردنم، و خیلی چیزهای دیگر که حتی نمیدانم هستند و آن دنیا با دیدنشان به طرز سکتهدهندهای غافلگیر میشوم.
داشتم به این فکر میکردم که اگر قرار باشد همین الان بمیرم، دقیقا چه آرزوهایی هست که حسرتشان را میخورم؟ خیلی وقت است به آرزوهایم فکر نکردهام. انقدر که یادم رفته چه آرزوهایی داشتم و اصلا آرزو داشتم یا نه.
امروز داشتم به آرزوهایم فکر میکردم. به چیزهایی که دلم میخواهد قبل از این که مرگ گیرم بیندازد بهشان برسم؛ و البته فکر نکنم شدنی باشد. بیشتر آدمها از چنین شانسی محروم بودهاند. شاید فقط کسانی قبل از مرگ به همه آرزوهاشان رسیده باشند که بیخیال آرزوهای دور و دراز شدهاند.
این هم یک پارادوکس است. از یک طرف بلندای روح یک آدم به اندازه بلندای سقف آرزوهاست و از سوی دیگر، آرزوهای دستنیافتنی و رویاگونه، انسان را به نابودی میکشاند. شاید هم بستگی دارد که جهانی که درش آرزو میکنی کجاست. تا وقتی توی جهان ماده گیر کردهای، آرزوهایت هرچه بلندتر باشند، روحت کوتاهتر است...
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَالْعَصْرِ؛ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ، وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.»
پ.ن: این متن را هم یکبار دیگر بخوانیم:
https://eitaa.com/istadegi/9144
اگه یه نامه براتون بیاد میخونید؟
حالا فرض کنید رو این نامه نوشته:
فرستاده شده از امام جعفر صادق،
برای شیعیانش:)
من باشم نامه رو میذارم جلو چشمم و تمام زندگیمو رو حسابش میچینم
شما چطور؟:)))
🇵🇸اردوی آشنایی با مهمان نوازی اسلامی🇵🇸
با مسئولیت و تدریس: القسام🫡
🔰ثبت نام در پیوی
پ.ن۱: لطفاً غیر صهیونیست پیام نده اردو اختصاصیه
پ.ن۲: رضایت نامه والدین بیارید چون ممکنه با موشکای خود والدینتون ناقص بشید دیگه اونوقت مسئولیتش گردن ما نیست🙄
بسم الله الرحمن الرحیم
ولی درد فاطمیه فقط درد روضه هایی که میشنوی نیست...
(یه سری چیزارو نمیتونم حتی تو تایپ بیان کنم... و همین که مجبورا اشاره میکنم دارم جون میذارم پاش. پس متوجهشون بشید لطفا:) )
اون دردی که مادرمون شب و روز براش گریه میکردن چی بود؟!
از یک خانم مظلوم و ستمدیده حرف نمیزنم!
از علت خلقت عالم حرف میزنم!
از مادری که زینب تربیت کرد حرف میزنم!
چه دردی بود که گریه شبانه روز...؟!💔
اگه بگیم برای ماجرای کوچه و در...
در شأن این خانواده و محور این خانواده نیست...
بگیم برای فدک؟
مال دنیا کی اندازه بال مگسی ارزش داشته براشون؟؟
اگه میخوای گریه کنی اول برا این درد گریه کن...
دردی که بانویی با اون عظمت رو به گریه انداخت...
چون تا اینو نفهمی راه زهرا رو نشناختی.
بذار بگم...
از پیغمبری که هنوز از رفتنش ساعتی نگذشته بود که دشمنان قسم خورده ش آماده شدن برا تموم کردن کار دینش
از آخرین پیامبر خدا!
و آخرین دینی که خدا خواسته بود عالمگیر بشه..
از امامی که وصی و جانشین پیامبر بود
و صاحب امر امتش
از وظیفه ای که حفظ دین خدا بود
از دلسوزی ای که برا بندگان خدا بود
و از دشمنی که کمر همت بسته بود مانع بشه!
دشمنی که به محض شهادت پیامبر یه عده بادیه نشین مسلح وحشی رو که از قبل آماده کرده بود سرازیر کرد به شهر پیامبر، تا با ترسوندن مردم مانع حمایتشون از جانشین به حق پیامبر بشه!
از دختر پیامبر، کسی که دلیل خلقت بود و همه از پیامبر خدا شنیده بودن رضایتش رضایت خدا و خشمش خشم خداست!
از خونه ای که جبرئیل بی اجازه واردش نمیشد و دشمن وقیحانه محاصره ش کرد، و کرد اون کاری رو که کرد... و احدی ککش نگزید
از امام زمانی که وسط امت خودش، طناب و...
و بازم احدی از اون امت سر بلند نکرد!...
جانشین پیامبر، با دختر پیامبر، با نوه های پیامبر که همه شنیده بودن سرور جوانان اهل بهشتن، چهل شب در خونه امت و اصحاب همون پیامبر رفتن! آدمایی که باید عالم دورشون میچرخید و منتظر نوشیدن یه حرف از کلامشون میموند، چهل شب در زدن و در به روشون بسته شد...
درد زهرای مرضیه درد امام بود
درد غربت امامی که تمام عالم مسخّرش بود، بین امت خودش!
در حالی که چیزی از رفتن پیامبر نگذشته بود!
درد زهرای مرضیه درد دین خدا بود
دینی که داشت به چشم میدید دست نااهل افتادنشو
درد امت پیامبر بود
امتی که لمس میکرد تباه شدنشو
و بدعتی که میدونست ریشه خواهد کرد تو تاریخ...
و درد علی دین خدا و وصیت پیامبر بود
بزرگترین پهلوان عالم، که مأمور شد به سکوت برا حفظ دین خدا...
درد فاطمیه درد غربت اولیاء خدا تو تاریخه
درد شروع بدعت و کنار رفتن امامته...
درد فاطمیه درد کربلا هم هست
درد غیبت امام زمان ما هم هست
حالا گریه کن
تا توان داری گریه کن
ولی بفهم و گریه کن!...💔