eitaa logo
روشنا بوشهر
833 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با ادمین کانال: @Mahdiyar6167
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨نقشه‌ای از موقعیت استقرار ناوهای نظامی ارتش تروریستی ایالات متحده آمریکا در منطقه 🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید. 🌖روشنا بوشهر 🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⭕️ پایگاه خبری اسرائیل والا به نقل از منابع: 🔺 مجارستان که ریاست اتحادیه اروپا را برعهده دارد به تل آویو هشدار داد که ایران به مجارستان از قصد خود برای بمباران اسرائیل اطلاع داده است. 🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید. 🌖روشنا بوشهر 🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
8.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مقایسه نحوه برخورد اردوغان و رهبر انقلاب با کودکان 💠 میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است 🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید. 🌖روشنا بوشهر 🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هشدار جمهوری آذربایجان به شهروندان خود برای سفر به سرزمین‌های اشغالی وزارت امور خارجه جمهوری آذربایجان در مورد سفر به اسرائیل هشدار داد با توجه به تغییر سریع وضعیت امنیتی در منطقه خاورمیانه، در صورت ضروری نبودن به شهروندان جمهوری آذربایجان توصیه می‌شود که به اسرائیل سفر نکنند. پی نوشت : وقتی یکی مثل علیف هم که در هر صورت دریوزه ی رژیم صهیونیستی هست چنین پیامی میدهد می‌توان حدس زد که اوضاع برای ناپاک ها وخیم است.... 🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید. 🌖روشنا بوشهر 🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔻 عبدالباری عطوان : ساعات آتی برای دشمن اسرائیلی رعب آور است، زیرا موشک‌ها و هدهدهای انتحاری به پرواز درمی‌آیند و محور مقاومت از نقش پشتیبان به نبرد مسقیم در طوفان الاقصی روی خواهد آورد تا زمینه ساز آزادی فلسطین باشد. اعزام ناوهای آمریکایی محور مقاومت را نمی‌ترساند و طرح‌های انتقام جویانه آن را متوقف نمی‌کند ، امیدواریم که ایران و کشورهای محور مقاومت و بازوهایش از میانجی گران عربی که با ریموت آمریکا به حرکت درآمده‌اند، برحذر باشند. اسرائیل و آمریکا باید تاوان دهند، اولی به خاطر نسل کشی و خونریزی در فلسطین، لبنان و یمن و دومی به خاطر چراغ سبز نشان دادن و حمایت کاملش. تیک تاک ساعت در حال نواخته شدن است. 🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید. 🌖روشنا بوشهر 🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترامپ: شنیده‌ام ایران امشب به اسرائیل حمله می‌کند. 🔸دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا مدعی شد شنیده است که ایران در پاسخ به ترور اسماعیل هنیه، رهبر گروه حماس امشب به اسرائیل حمله خواهد کرد. 🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید. 🌖روشنا بوشهر 🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
روشنا بوشهر
📚#تنها_میان_داعش 📖 #قسمت_دوازدهم 1⃣2⃣ روزها زخم دلم را پشت پرده صبر و سکوت پنهان می کردم و فقط منت
📚 📖 1⃣3⃣ »حاج قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت سیدعلی خامنه ای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!« سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند : »بیچاره مردم سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!« با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم می پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد : »شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرمانده های شهر بازم اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از آمرلی بره بیرون!« او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما نارنجک آورده و از چشمان خسته و بی خوابش خون می بارید. از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش می آورد، عذاب میکشید و اگر شهید شده بود، دلش حتی در بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود! با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را سیر کند. به سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی رزمنده ای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید : »حاجی خونه اس؟« گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک هایش مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بی پرده پرسیدم : »چی شده؟« از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد : »بچه ها عباس رو بردن درمانگاه...« گاهی تنها خوش خیالی میتواند نفس رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم : »دیدم دستش زخمی شده!« و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد : »الان که برگشت یه راکت خورد تو خاکریز.« از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زن عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. تخت های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر خونی به رگهایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از نفس افتادم. دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، علقمه عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این جراحت به چشمم نمی آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود 👇
سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به قدری خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم باور نگاهم نمیشد. دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم های به خون نشسته ساعتی پیش نگران جان ما نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم : »عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!« دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن صبوری ام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم : »عباس می دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، اسیرش کردن، الان نمیدونم زنده اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!« دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره مظلومش برای کشتن دل من کافی بود. حیایم اجازه نمیداد نغمه ناله هایم را نامحرم بشنود که سرم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بی صدا ضجه میزدم. بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در آغوشش جا شده ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی قلب دست روی سینه گرفته و قدم هایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله ای برایش نمانده بود که با نفس هایی بریده نجوا میکرد. نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز پایداری پرستارانش وسیله ای برای مداوا نداشت. بیش از دو ماه درد غیرت و مراقبت از ناموس در برابر داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متالشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت درد کشیدن جان داد. یک نگاهم به قامت غرق خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام امام مجتبی (ع) را پیدا نمیکردم، نفسی برای دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد. میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی میشد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش میچرخید برای حال حلیه کافی بود و میترسیدم مصیبت شهادت عباس، نفسش را بگیرد. عباس برای زن عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و میدانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره میکند. یقین داشتم خبر حیدر جانشان را میگیرد و دل من به تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا میزدم. نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان منتظر حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آنها را به درمانگاه آورد. قدم هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمیشد چه میبینند و همین حیرت نگاهشان جانم را به آتش کشید. دیدن عباس بی دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش میلرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش میشکست و میدیدم در حال جان دادن است. زن عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفسشان بند آمده بود. زن عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب هایی که به سختی تکان میخورد حضرت زینب (س) را صدا میزد. حلیه بین دستانم بال و پر میزد، هر چه نوازشش میکردم نفسش برنمیگشت و با همان نفس بریده التماسم میکرد : »سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!« ادامه دارد... ✍          🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید. 🌖روشنا بوشهر 🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویری وایرال شده از پاک کردن تتوی «زن، زندگی، آزادی» 😄 🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید. 🌖روشنا بوشهر 🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از دکتر باقری پرسیدند چی در گوش وزیر خارجه اردن گفتید؟ ‏صهیونیست ها حتی خواب حمله به ایران هم نخواهند دید . ‏اگر هم ببینن از آن خواب بیدار نخواهند شد. 🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید. 🌖روشنا بوشهر 🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴 | دقایقی قبل سه صدای انفجار در سپاهان شهر اصفهان شنیده شد 🔹شهروندان اصفهان تصاویری از این انفجارها را در فضای مجازی منتشر کردند. 🔹به گفته شهروندان این منطقه سه صدای انفجار پشت سر هم به گوش رسیده است. 🔹معاون سیاسی امنیتی و اجتماعی استانداری در این زمینه گفت: شنیده شدن صدای انفجارها ناشی از اقدام آموزشی بوده است. 🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید. 🌖روشنا بوشهر 🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️فیلم مربوط به انفجارهای اصفهان که مربوط به فعالیت آموزشی اعلام شده و در رسانه های صهیونیستی بازتاب گسترده ای پیدا کرد. 🔆📌 در کانال روشنا بوشهر ما را در مسیر روشنگری همراهی کنید. 🌖روشنا بوشهر 🌎https://eitaa.com/roshana_bushehr •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•