✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
🚩#هجرت ۴۹
▪️صحنه بايد صحنة عجيبي باشد! توقّف او در خیمة حضرت خيلي مختصر بود. «فما لَبِثَ أن جاء مستبشراً»؛ یعنی رفت داخل خیمه، توقّف كوتاهي كرد و آمد بيرون؛ امّا اين زهير ديگر آن زهير نيست! چرا؟ چون #امام_حسين(علیه السلام) او را هجرت داد، آنهم هجرتي دروني؛ و چه سريع هم هجرتش داد!
▫️«فما لَبِثَ أن جاء مستبشراً، قَد أشْرَقَ وَجْهَه»؛ راوی میگوید وقتی زهیر از خیمة حضرت بیرون آمد، ديديم نورانيّتي و تلألويي پيدا كرده است. اين نورانیّت هم اثر همان هجرت دروني است.
▪️به محض اینکه به خیمة خودش برگشت، رو كرد به همراهان و گفت همهتان برويد؛ همه! پرسیدیم زهير چه شد؟! در پاسخ، فقط يك جمله گفت: «عَزَمْتُ علي صُحبۀ الحسين(علیه السلام)».
▫️یعنی ميخواهم ديگر با امامحسين(علیه السلام) باشم! نميخواهم از او جدا شوم! «إنّ الحُسَينََ مِصبَاحُ الهُدَي وَ سَفِينَةُ النِّجَاة»؛ ببين چه كرد با زهير!حتّی به همسرش ميگويد تو هم برو! با تو هم ديگر كاري ندارم.
▪️همسرش گفت كجا بروم؟! من منشأ سعادت تو شدم! من تو را فرستادم که بروی و سخن امامحسین(علیه السلام) را بشنوی.چگونه است که تو ميخواهي روز قيامت نزد پيغمبر اكرم(صل الله علیه و اله و سلم) سرافراز باشي، امّا چرا من پيش فاطمه زهرا سلام الله علیها سرافرازي نكنم؟! اینطور شد که همسرش هم آمد كربلا.
▫️روز عاشورا وقتي نبرد تمام شد، همسر زهير كفني به غلام زهير داد و گفت برو مولايت را كفن كن؛ بدنش روي زمين افتاده است. غلام رفت و برگشت، امّا زهیر را كفن نكرد. همسر زهير گفت چرا مولايت را كفن نكردي؟ غلام گفت آخر چگونه مولايم را كفن كنم، و حال آنكه بدن مطهّر پسر پيغمبر به روي زمین افتاده است...
✨ادامه دارد..
📌فیش منبر
آیت الله آقا مجتبی تهرانی
🌷هدیه به لبخند #امام_زمان عج
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
🚩#هجرت ۴۹
▪️صحنه بايد صحنة عجيبي باشد! توقّف او در خیمة حضرت خيلي مختصر بود. «فما لَبِثَ أن جاء مستبشراً»؛ یعنی رفت داخل خیمه، توقّف كوتاهي كرد و آمد بيرون؛ امّا اين زهير ديگر آن زهير نيست! چرا؟ چون #امام_حسين(علیه السلام) او را هجرت داد، آنهم هجرتي دروني؛ و چه سريع هم هجرتش داد!
▫️«فما لَبِثَ أن جاء مستبشراً، قَد أشْرَقَ وَجْهَه»؛ راوی میگوید وقتی زهیر از خیمة حضرت بیرون آمد، ديديم نورانيّتي و تلألويي پيدا كرده است. اين نورانیّت هم اثر همان هجرت دروني است.
▪️به محض اینکه به خیمة خودش برگشت، رو كرد به همراهان و گفت همهتان برويد؛ همه! پرسیدیم زهير چه شد؟! در پاسخ، فقط يك جمله گفت: «عَزَمْتُ علي صُحبۀ الحسين(علیه السلام)».
▫️یعنی ميخواهم ديگر با امامحسين(علیه السلام) باشم! نميخواهم از او جدا شوم! «إنّ الحُسَينََ مِصبَاحُ الهُدَي وَ سَفِينَةُ النِّجَاة»؛ ببين چه كرد با زهير!حتّی به همسرش ميگويد تو هم برو! با تو هم ديگر كاري ندارم.
▪️همسرش گفت كجا بروم؟! من منشأ سعادت تو شدم! من تو را فرستادم که بروی و سخن امامحسین(علیه السلام) را بشنوی.چگونه است که تو ميخواهي روز قيامت نزد پيغمبر اكرم(صل الله علیه و اله و سلم) سرافراز باشي، امّا چرا من پيش فاطمه زهرا سلام الله علیها سرافرازي نكنم؟! اینطور شد که همسرش هم آمد كربلا.
▫️روز عاشورا وقتي نبرد تمام شد، همسر زهير كفني به غلام زهير داد و گفت برو مولايت را كفن كن؛ بدنش روي زمين افتاده است. غلام رفت و برگشت، امّا زهیر را كفن نكرد. همسر زهير گفت چرا مولايت را كفن نكردي؟ غلام گفت آخر چگونه مولايم را كفن كنم، و حال آنكه بدن مطهّر پسر پيغمبر به روي زمین افتاده است...
✨ادامه دارد..
📌فیش منبر
آیت الله آقا مجتبی تهرانی
🌷هدیه به لبخند #امام_زمان عج
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅