قسمت هشتاد و هشتم🌱
«تنها میان داعش»
مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از
حیدر رد شد و محو سیمای نورانی او شدم. چشمانش از
دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی
به دلم میداد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری
خاکی رنگ به تنش بود، چفیه ای دور گردنش و بی دریغ
همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و میبوسید. حیدر
چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت
ماشین برگشت. ظاهراً دریای آرامش این فرمانده نه فقط
قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان
نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :»معبر اصلی به
سمت شهر باز شده!« ماشین را به حرکت درآورد و هنوز
چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر رد نگاهم را
خواند و به عشق سربازی اینچنین فرماندهای سینه سپر
کرد :»حاج قاسم بود!« با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت
سرم را چرخاندم تا پناه مردم آمرلی در همه روزهای
محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده ها مثل
پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش میخندد. حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده ها بود و
دل او هم پیش حاج قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه
کرد :»عاشق سیدعلی خامنه ای و حاج قاسمم!« سپس
گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت
داد :»نرجس! به خدا اگه ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار
سقوط میکرد!« و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت شیعه
را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای
داعش خط و نشان کشید :»مگه شیعه مرده باشه که حرف
سید علی و مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه«
قسمت آخر🌱
«تنها میان داعش»
»امروز وقتی فهمیدم
کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام
دیدم!« و فقط امداد امیرالمؤمنین مرا نجات داده و می دیدم قفسه سینه اش از هجوم غیرت میلرزد که دوباره
بحث را عوض کردم :»حیدر چجوری اسیر شدی؟« دیگر
به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشینها در استقبال مردم
متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :»برای
شروع عملیات، من و یکی دیگه از بچه ها که اهل آمرلی
بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش
افتادیم، اون شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار
کنم، اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.« از تصور درد و
غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از
همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها
آخر ماجرا را گفت :»یکی از شیخهای سلیمان بیک که
قبلا با بابا معامله میکرد، منو شناخت. به قول خودش
نون و نمک ما رو خورده بود و میخواست جبران کنه که
دو شب بعد فراریم داد.« از اعجازی که عشقم را نجات
داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم کریم اهل بیت
حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها
برایش دلبرانه ناز کردم :»حیدر نذر کردم اسم بچه مون رو
حسن بذاریم!« و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود
که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :»نرجس! انقدر دلم
برات تنگ شده که وقتی حرف میزنی بیشتر تشنه صدات
میشم!« دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر
تشنگی و گرسنگی را احساس نمیکردم که از جام
چشمان مستش سیرابم کرده بود.
مردم همه با پرچم های یاحسین و یا قمر بنی هاشم برای استقبال از نیروها به
خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه مان را
به هم نمیزد. بیش از هشتاد روز مقاومت در برابر داعش
و دوری و دلتنگی، عاشق ترمان کرده بود که حیدر دستم
را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت
حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ
ناجوانمردانه ما هستیم.
«پایان»
هدایت شده از *************
📢🌹🌹به مناسبت اعیاد شعبانیه🌹🌹
🔈سخنران این هفته قبل از خطبههای نماز جمعه : حجه الاسلام شیخ سعید بخشیان ( مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در ناحیه مقاومت بسیج خوروبیابانک)
⏰زمان:جمعه ۱۴۰۰/۱۲/۱۳ ساعت ۱۱:۰۰
🕌مکان: مصلی نماز جمعه _مسجدالنبی شهر خور
✉️از عموم همشهریان و بسیجیان عزیز دعوت میشود به مناسبت سوم شعبان روز پاسدار و چهارم شعبان روز جانباز با لباس مصوب بسیج در این مراسم شرکت فرمایند.
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۵۶ قرآن کریم ( آیات ۴۴ تا ۵۱ سوره مبارکه اعراف)
🍃🌹🍃
🌺 پیامبر (ص) میفرمایند: «اَدِّبوا اَولادَکُم عَلی ثَلاثِ خِصالٍ : حُبِّ نَبِیِّکُم وَ حُبِِّ اَهلِ بَیتِهِ وَ قِراءَةِ القُرآنِ» فرزندان خود را برسه خصلت تربیت کنید، دوستی پیامبرتان و دوستی اهل بیتش و قرائت قرآن. (ینابیع المودة /۲۷۱)
🎙 استاد پرهیزگار
#روشنگری | #ثامن | #ایران_قوی
🆔 eitaa.com/meyarpb
❤️🍃 آقا، تولدت مبارک.... ❤️🍃
روی دستش " پسرش " رفت ولی " قولش نَه "
نیزه ها تا " جگرش "رفت ولی " قولش نَه "
این چه خورشید غریبی است که با حال نزار
پای " نعش قمرش " رفت ولی " قولش نَه "
شیر مردی که در آن واقعه " هفتاد و دو " بار
دست غم بر " کمرش " رفت ولی " قولش نَه "
هر کجا مینگری " نام حسین است و حسین "
ای دمش گرم " سرش " رفت ولی " قولش نَه "
اَلسَّلامُ عَلَيْك یا اَباعَبْدِاللهِ الحُسَین(ع)
🍃❤️ولادت با سعادت امام حسین(ع)
بر همه ی شما عزیزان مبارک باد🍃❤️
قدم به ساحت جهان زدند:
٣هم قدم، ٣هم قسم، ٣هم سخن،
٣هم نشین،٣ همسفر،٣هم هدف،
٣هم نظر، ٣ بی قرین، ٣دلربا،
٣جان به كف، ٣ هم ندا، ٣ نازنین...
" یكی پدر،یكی پسر،یكی عموی مه جبین "
🍃❤️میلاد سه پرچمدار حریم ولایت
و اعیاد شعبانیه بر همگان مبارک باد🍃❤️
•🕊⃟🌸