هدایت شده از روشنگری انگلیسی
#Sanction is #TERRORISM
#SanctionIsTERRORISM #US #Iran #Killer #Kill #TRUMP #Pommpeo #America #CNN #BBC #FOXNEWS #Humanity #Corona
🍃 @enlightenment40 🍃
هدایت شده از روشنگری انگلیسی
ترجمه👆
تحریمها میکشند!! به خاطر تحریمهای آمریکا ضد کشورهای دیگه، بسیاری از انسانهای ضعیف کشته شدن
تحریم تروریسم است
🍃 @enlightenment40 🍃
هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_یکم
💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود.
صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق میزد و با چشمانی #شیطانی به رویم میخندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمیرسید.
💠 پاهایم سُست شده بود و فقط میخواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار #گلوله جیغم را در گلو خفه کرد.
مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ میزدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه #تهدیدم کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی میکُشمت!»
💠 از نگاه نحسش نجاست میچکید و میدیدم برای تصاحبم لَهلَه میزند که نفسم بند آمد. قدمهایم را روی زمین عقب میکشیدم تا فرار کنم و در این #زندان راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد.
از درماندگیام لذت میبرد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به #اشکم خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمیکردم انقدر زود برسی!»
💠 با همان دست زخمیاش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگیام را به رخم کشید :«با #غنیمت پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!»
پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. میدید تمام تنم از #ترس میلرزد و حتی صدای به هم خوردن دندانهایم را میشنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟»
💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این #بعثی بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خندهای چندشآور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط #داعش راهی نیس!»
همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و میدیدم میخواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری میلرزید که نفسم به زحمت بالا میآمد و دیگر بین من و #مرگ فاصلهای نبود.
💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا میکرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه میرفت تا تکان نخورم.
همانطور که جلو میآمد، با نگاه #جهنمیاش بدن لرزانم را تماشا میکرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو #آمرلی چیزی هم پیدا میشه؟»
💠 صورت تیرهاش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی میزد و نگاه هیزش در صورتم فرو میرفت. دیگر به یک قدمیام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمیدانستم چرا مرگم نمیرسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم #سر بریدم!»
احساس کردم #حنجرهام بریده شد که نفسهایم به خسخس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمیاش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید.
💠 چشمان ریزش را روی هم فشار میداد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم #مقاوم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی میشدم که نارنجک را با دستم لمس کردم.
عباس برای چنین روزی این #نارنجک را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم.
💠 انگار باران #خمپاره و گلوله بر سر منطقه میبارید که زمین زیر پایمان میجوشید و در و دیوار خانه به شدت میلرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم میچرخید و با اسلحه تهدیدم میکرد تکان نخورم.
چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشورههای عمو، #غیرتشان برای من میتپید و حالا همه #شهید شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
🔶 #اکبر_خان، #کارگردان مشهور #هند خواستار لغو #تحریم ها علیه #ایران شد
به راستی شرف به نژاد و ملیت نیست.. به عقیده و منش است..
کاش کمی از شرافت او را #پهلوی ها و #رجوی ها و #وطنفروش های ظاهرا #ایرانی داشتند..
#رضاپهلوی #شاه #سلبریتی #بازیگر #آریایی #هندی #فیلم_هندی #بازیگران #اکبرخان #ترامپ #آمریکا #INDIA #IRAN #AkbarKhan #Akbar_Khan #US #Trump #America #Sanction #Corona #SanctionIsTerrorism
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 بغض و گریه #پرستار بخش #کرونا #بیمارستان امام رضا(ع) #مشهد: ۲۳ روزه که بچه هام رو ندیدم؛ یه کم تحمل کنید؛ بشینید توی خونه هاتون؛ دلتون به حال ما بسوزه
پیام کادر درمانی را به تمام مردم ایران برسانیم
برای کلیه اقوام و دوستان تون ارسال بفرمایید تا بدونن #سفرهای_نوروزی و #دیدوبازدید عید امسال رو باید ممنوع بفرمایند🙏
#در_خانه_بمانیم #نوروز #عید #فرهنگ #بیمار #ایران #ایرانی #طنز
👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از محمد عبدالهی
#روحانی در سخنانی موانع #جهش_تولید را برشمرد. اما تاکید بیش از حدش بر اصلاح روابط خارجی نشان داد هنوز نمی داند بزرگترین مانع #رونق_تولید طی سال های دولتش تمرکز بیش از حد بر روابط خارجی آنهم با رویکرد غربگرایی صِرف و غفلت چند ساله از ظرفیت های داخلی و نیز بازار کشورهای همسایه بود.
#محمد_عبدالهی
https://twitter.com/AbdollahyM
☑️ @abdollahy_moh
🔴درست هم زمان با فروکش کردن #کرونا در #ایران، به ناگاه #روحانی 9 #پزشک #فرانسوی را به اسم #پزشکان_بدون_مرز وارد ایران میکند!! با 500 تا #ماسک!!
درست پس از آنکه #رهبر انقلاب موضوع #جاسوسی از بیماران را اعلام کردند.
آقای روحانی! تا کی میخواهید به این کشور #خیانت کنید؟
تا کی میخواهید #عزت ملت ایران را بشکنید و به کادر خدوم و توانمند #پزشکی کشورمان توهین کنید؟
اگر خیلی درمان بلدند، مردم کشور خودشان را درمان کنند..
#وزارت_بهداشت #اصفهان #خائن #اخبار_کرونا #فرانسه #قرارگاه_ملی_کرونا #جاسوس #منوتو #بی_بی_سی #ایران_اینترنشنال #صدای_آمریکا #BBC #MANOTO #VOA
👉 @roshangarii 🚩
🔶 ما همه در یک زمین زندگی میکنیم.. به فکر هم باشیم و برای آمدن منجی دعا کنیم / 8
#کرونا #سلامتی #بیماری #چین #ایران #ایتالیا #فرانسه #آمریکا #منجی #یمن #گرسنه #قرنطینه #زمین #آفریقا #فلسطین #آلمان #ویروس_کرونا #حال_خوب #انرژی_مثبت #انسانیت #بی_بی_سی #منوتو #عربستان #امارات #قحطی #سفر #نوروز #افغانستان #کشمیر
👉 @roshangarii 🚩
🔴 درحالیکه بیماران #ایتالیایی از کمبود جا، توی خیابون افتادن، #فرانسه واسه کمک به همسایه اش #پزشکان_بدون_مرز نمیفرسته! ولی واسه ما میفرسته!!
هرگز فراموش نمیکنیم که #ایدز با خون های آلوده ای که فرانسه در وسط #جنگ_تحمیلی برامون فرستاد، وارد #ایران شد..
هیچ شغالی در راه رضای خدا مرغ نمیگیره!! ما را به خیر شما امید نیست، شر مرسانید ..
#پزشکی #پزشکان #روحانی #خائن #خیانت #منوتو #بی_بی_سی #ایتالیا
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیوید آیک پژوهشگر و نویسنده بریتانیایی:
💢شیوع ویروس #کرونا در #ایران (ناگهان بعد از #چین ) نمیتواند تصادفی باشد!
#آمریکا و #اسرائیل تمام هجمه هاشونو به سمت ایران گرفتند، فرض اتفاقی و تصادفی بودن مسخره است
#جنگ_بیولوژیک #انگلستان #وزارت_بهداشت #رهبر #بیوتروریسم #BioTerrorism #Terrorism #Iran #US #Trump #Israel #KhameneiTheGreat #Corona #Italy #France
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا #ایتالیا، #مسلمانان به نماز ایستادند و #مسیحیان و.. از شدت اضطرار اومدن کنارشون دارن #نماز میخونن
نمیدونن چیه، بلد هم نیستن بخونن، فقط میدونن خوبه و باید #دعا کنن😭😊
خداوندا به داد همه بیگناهان عالم برس🙏 یا الله
#کرونا #اضطرار #نمازجماعت #مسلمان #غیرمسلمان #الحاد #آتئیسم #خرافات #حقیقت #انسانیت #معنویت #ITALY #Islam #Pray #Allah #Corona #SayAllah #God #Salah #BBC #CNN #FOXNEWS
👉 @roshangarii 🚩
🔶خداوندا سایه #رهبر هشیارمان را بر سرمان مستدام بدار.. وگرنه #غربگراها نه تنها کشور که جان مان را هم تقدیم #آمریکا میکردند
#کرونا #روحانی #خائن #پزشکان_بدون_مرز #وزارت_بهداشت #ویروس_کرونا #ترامپ #چین #دارو #جنگ_بیولوژیک #بیوتروریسم #خامنه_ای #آیت_الله_خامنه_ای #ایران #ایرانی
👉 @roshangarii 🚩
🔶 برنامه #حفظ_قرآن
💚 یه #آیه بگو درباره #فراموشی
🌸از آیه های موضوعی میتوانید برای قوی تر شدن #فن_بیان تون در میان کلام و سخن تون استفاده کنید.. تا حکیمانه تر سخن بگوییم 🌸
🌸برای دیدن سایر آیات هشتگ روی هشتگ #حفظ_کاربردی_قرآن کلیک کنید🌸
#حفظ #اسلام #مسلمان #انرژی_مثبت #انگیزشی #حافظه #افسردگی #قرآن #آلزایمر #خودفراموشی #خدا #کرونا #ذکر #کرونا_را_شکست_میدهیم #کرونا_را_شکست_میدهیم_به_لطف_خدا #روانشناسی
👉 @roshangarii 🚩
🔴سکوت عجیب درمقابل یک #جنایت
چرا کسی درباره #جهل آن نادان هایی که خیال میکنن با خوردن #الکل ویروس #کرونا میمیره! حرف نمیزنه؟!
#سلبریتی هایی که تو همه چی نظر میدین کجایین؟ جان این همه آدم مهم نیست!!
در بعضی شهرها آمار کشتگان #الکل_صنعتی و #الکل_تقلبی از آمار مرگ کرونایی ها بیشتره!
اما خب چون پای #مشروب و #ناپاکی به میون میاد.. نباس این جماعت حرفی بزنن.. نکنه به جماعت مشروبخور بربخوره!
همچنین نمیشه باهاش علیه #اسلام و #نظام فحش داد و شوآف کرد!!
#جهالت #بی_عقلی #بازیگر #بازیگران #جشنواره_فجر #خطای_انسانی #هواپیمای_اوکراینی #شراب #نجس #شیراز #هرمزگان #کردستان
👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_دوم
💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حیدر را میدیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین میکشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد میکرد :«برو اون پشت! زود باش!»
دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار #نارنجک از دستم رفته و نمیفهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمیتوانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکهها! نمیخوام تو رو با این بیپدرها تقسیم کنم!»
💠 قدمهایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار میلرزید، همهمهای را از بیرون خانه میشنیدم و از حرف تقسیم غنائم میفهمیدم #داعشیها به خانه نزدیک میشوند و عدنان این دختر زیبای #شیعه را تنها برای خود میخواهد.
نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمیداد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلولهای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه #تهدیدم میکرد تا پنهان شوم.
💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار میکردم که بدن لرزانم را روی زمین میکشیدم تا پشت بشکهها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم.
ساکم هنوز کنار دیوار مانده و میترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین میشد، فقط این نارنجک میتوانست نجاتم دهد.
💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفسهای #وحشتزدهام را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه میآمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن میرسن، باید عقب بکشیم!»
انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکهها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی #خنجری دستش بود. عدنان اسلحهاش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش میکرد تا او را هم با خود ببرند.
💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی بهقدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط میخواست جان #جهنمیاش را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای #نجابتم از خدا میخواستم نجاتم دهد.
در دلم دامن #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس میلرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد.
💠 عدنان مثل حیوانی زوزه میکشید، #ذلیلانه دست و پا میزد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس میتپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگهایم نبود.
موی عدنان در چنگ همپیالهاش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و #داعشیها دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند.
💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بیسر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشکشان زده و حس میکردم بشکهها از تکانهای بدنم به لرزه افتادهاند.
رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به #دوزخ رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را میزد. جرأت نمیکردم از پشت این بشکهها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجهام سقف این سیاهچال را شکافت.
💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر میزد و پس از هشتاد روز #فراق دیگر از چشمانم به جای اشک، خون میبارید. میدانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمیترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر #زندگی برایم ارزش نداشت.
موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا میفهمیدم نزدیک ظهر شده و میترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر #شیطانی داعشی شوم.
💠 پشت بشکهها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد میشد و عطش #عشقش با اشکم فروکش نمیکرد که هر لحظه تشنهتر میشدم.
شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و اینها باید قسمت حیدرم میشد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمیرفت و فقط از درد دلتنگی زار میزدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
هدایت شده از محمد عبدالهی
درست پس از هشدار #رهبری که فرمودند «حتی ممکن است افرادی بعنوان درمانگر بفرستند تا اثرگذاری ویروس را ببینند و اطلاعات و دشمنی خودرا تکمیل و بیشتر کنند» گروهی از فرانسه بعنوان #پزشکان_بدون_مرز به ایران آمدند!
گویا برخی مسئولان سخنان رهبر را دقیق رصد میکنند تا دقیقا برعکس عمل کنند!
#محمد_عبدالهی
https://twitter.com/AbdollahyM
☑️ @abdollahy_moh