eitaa logo
روشنگران
114 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
31 فایل
✨🎇 کانال روشنــگران 🎇✨ 🛑پاسخِ شایعات‌ و شبهات 🛑مطالب روشنگرانه در موضوعات مختلفِ 🛑فرهنگے، اعتقادے ، سیاسی واجتماعی ...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️‏ حرف و حدیث‌های مراسمات و تجمعات در بیان ... خواهشاً پروتکلهای بهداشتی رو رعایت کنیم و برای ارزشهای دینی و مذهبی هزینه تراشی نکنیم ✅ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 : راز +مامورای پلیس رفتن؟ -آره ولی دو سرباز موندن...عمو عباس +بله -من حلما رو فرستادم خونه پیش مامانم گفتم شاید  اینجا موندنشون ... +کار درستی کردی محمدجان - پرستاری که مهاجمو دیده بود قبل از پلیس با من حرف زد +خب؟ -چیزی بهم گفت که به پلیسا نگفت! +چی؟ -گفت آخرین کلمه ای که از زبون بابا شنیده این بوده"شبیخون"... تو این مدت سر پرونده خاصی کار میکردین؟ بابا خیلی بهم ریخته بود!...عمو...عمو عباس +بله، جانم -پرسیدم پرونده مهمی بازه؟ +حتما -عمو عباس متوجه شدی چی پرسیدم؟ میگم شاید مربوط به پرونده ای باشه که بابا این مدت روش کار میکرد. بابا بخاطر حساسیت و امنیتی بودن پرونده ها چیزی به کسی نمیگه هیچ چیزی رو هم از دفتر کارش خارج نمیکنه ولی قبل از اینکه حالش بد بشه حدود یه ماه پیش یه فلش دستش بود که بادیدن محتویاتش اعصابش بهم ریخت و نذاشت کسی هم ببیندش ! +اون فلش الان کجاست؟ -خونه...میگم شاید منظورش شبیخون فرهنگی بوده هان؟ +یه زنگ بزن حاج خانم بگو میرم از جلو در فلشو تحویل میگیرم -شاید اصلا پرستاره اشتباه شنیده! +نه -نه؟ +آره پسرم نه محمد موبایلش را از جیبش برداشت و به مادرش زنگ زد. یک ساعت بعد عباس فلش  سبز رنگ را تحویل گرفت و به طرف خانه اش رفت. در راه مدام به کلمه ای که ذهنش را درگیر کرده بود فکر میکرد"شبیخون"یعنی حسین میخواسته چه پیامی را به او منتقل کند؟ وقتی جلوی درِ خانه اش رسید، پشیمان شد. دور زد و به طرف محل کارش رفت. لشکر، مقر، دفتر کار حسین، هیچ جا هیچ اثری از پرونده ای که میدانست دست حسین بوده، خبری نبود. یکدفعه یاد دانشکده افسری افتاد وقتی آنجا رسید تقریبا شب شده بود. با وجود محدودیتهایی که وجود داشت بلاخره توانست کمد کوچک فلزی حسین را در اتاق استراحت اساتید باز کند. یک حافظه دو ترابایتی آنجا پیدا کرد که لای روزنامه هشت سال پیش پیچیده شده بود. بی اختیار سرتیتر روزنامه را خواند:" کاهش قدرت نظامی و نفوذ ایران در منطقه " با وسواس خاصی جمله به جمله سر ستون را هم خواند: "پس از گفتگو و دیدار امروز رییس جمهور  دکتر سیدمحمد خاتمی با مقامات غربی، تحلیل گران کاهش نفوذ و قدرت ایران را در پی اتخاذ روش های عملکرد رییس دولت ایران، حتمی دانستند" یکدفعه عباس با شنیدن صدای موبایلش به خود آمد. تلفنش را جواب داد: -الو عباس کجایی پس؟ +سلام خانم کمی دیگه میام -این کمی دیگه شما از اذان صبح تا اذان مغرب طول کشید والا به خدا زشته امشب بله برون پسرِ بزرگته پاشو بیا دیگه دیره!!! +الان راه میفتم عباس حافظه الکترونیکی را در روزنامه پیچید و آن را در کیفش گذاشت اما بعد پشیمان شد و حافظه سیاه رنگ را که درست به اندازه یک کف دستش بود، در جیب داخلی آورکتش پنهان کرد و بیرون رفت. ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم:سین کاف غفاری @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله❤️ ✨نخست همسفر، آن گاه سفر... @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درددل یک خرمشهری: دولت روحانی کاری کرد که این عزیزان بیاین در خیابانها! ✅ @Roshangeran
⭕️با توجه به‌ تصویب قانون جدید در ایالات متحده، آمریکا از پانزدهم ژولای به ازای هر بچه به هر خانواده مبلغ خاصی رو پرداخت میکنه‼️ 📌پ.ن:اینجا هم دولت تمام سعی و تلاشش رو کرده که مردم ازدواج نکنن و اگرم ازدواج کردن بچه دار نشن❗️ @Roshangeran
⭕️پاداش ۱۰ میلیون دلاری آمریکا❗️ ❌آمریکا به صورت‌ ‌کاملا علنی از کاربران ایرانی درخواست کرده که فعالیت های مخرب سایبری علیه آمریکا رو بهشون گزارش بدن و ۱۰ میلیون دلار ( حدود ۲۰۰ میلیارد تومن) جایزه بگیرن 📌پ.ن:مسئولین هم طبق معمول خواب تشریف دارن، من نمیدونم این آقای آذری جهرمی دقیقا داره چه کار میکنه⁉️ ✅ @Roshangeran
تلنگر 💭 داشتم جدول حل می کردم، یکجا گیر کردم: "حَلّٰال مشکلات است؛ سه حرفی" 💬 پدرم گفت: معلومه، «پول» گفتم: نه، جور در نمیاد 💬 مادرم گفت: پس بنویس «طلا» گفتم: نه، بازم نمیشه. 💬 تازه عروس مجلس گفت: «عشق»، گفتم : اینم نمیشه. 💬 دامادمان گفت: «وام»، گفتم: نه. 💬 داداشم که تازه از سربازی آمده گفت: «کار»، گفتم: نه. 💬 مادربزرگم گفت: ننه، بنویس «عُمْر»، گفتم: نه، نمیخوره 💭 خلاصه‌هر کسی درمانِ دردِ خودش را میگفت، یقین داشتم در جواب این سؤال، ♦️ پابرهنه میگوید «کفش» ♦️ نابینا می گوید «نور» ♦️ ناشنوا میگوید «صدا» ♦️ لال میگوید «حرف» و... 🔺 اما هیچ کدام جواب کاملی نبود 🗯 جواب « » بود و ما هنوز باورمان نشده: تا نیایی گِره از کارِ بشر وا نشود... اللهم عجل لولیک الفرج 🌷 اللّٰــــهم صـل علی محمدوآل محمدو عجــــــــّـــــل فـــــــــرجـــــــهم ┈┈┈┈💕┈┈┈┈ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 تکنیک بزرگ‌نمایی 🔺 تکنیک جهت‌دهی 📌 تفاوت اطلاع رسانی در رسانه لندن نشین! ❌ ببینید چه تصویری از سیل آلمان و چه تصویری از سیل کرمان ارائه شده؛ در صورتی که سیل آلمان بیش از ۱۲۰ کشته برجای گذاشته و سیل کرمان تنها ۲ جان باخته و ۳ مفقود... 👈 اینگونه اذهان مردم را مدیریت می‌کنند. ⚠️ فریب این تکنیک هارا نخورید.. .┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 : افشا (سه روز بعد-خانه کوروش) +سلام -چیکار کردم که افتخار حضور سرادر رو توی خونه ام دارم؟ +پس رفتی سر اصل مطلب -چراکه نه من امروز یه جلسه مهم دارم دقیقا بیست دقیقه دیگه عباس از پشت عینکش نگاهی به دستان باریک کوروش انداخت که به سرعت روی صفحه موبایلش جابه جامیشدند بعد از مکث کوتاهی گفت: +ظاهرا باید جلسه رو یه مقدار عقب بندازی -اگه کاری داری میشنوم +شاید نخوای جلوی مستخدم و این نگهبانات بگم. شاید برات خوشایند نباشه که... یکدفعه صدای پارس بلندی باعث شد عباس کمی جابه جا شود و همان موقع سگ بلند و سیاهی از پشت سرش به طرف کوروش پرید. بعد سرش زیر دستان استخوانی کوروش آرام گرفت. عباس اخمی کرد و از جیب لباس نظامی اش یک فلش سبز رنگ بیرون آورد و گفت: +اینم امانتی شما -پس محتویاتشو دیدی؟ درست کردن اینجور فیلم و عکسای دستکاری درمورد خانواده شماهم برای خیلیا کار آسونیه! +قبل از تهدید کردن یه نگاه به محتویاتش بنداز پسر -میدونم چی توشه خودم... +چیه؟ ساکت شدی! نگران نباش من نه گوشی همراهمه نه وسیله ای برای ضبط صدا و فیلم  آوردم.  تو اینقدرها هم که فکر میکنی مهم نیستی. -البته مطمئنم تو مثل حاجی خودتو تو بازی که از قبل برنده اش معلومه نمیندازی +زیادی مطمئن نباش! محتویات این فلش فقط یک صدم پرونده تو یکی بیشتر نیست... یکدفعه چهره کوروش برافروخته شد. با اشاره دستش لب تاپی برایش آوردند فلش را که به لب تاپ متصل کرد، مردمک چشمانش بزرگ شد. برق عجیبی چشم های درشتش را ترسناک کرد و گفت: دنبالم بیا سردار بعد به طرف راهروی کاخ اشرافی اش راه افتاد. عباس نگاهی به اطراف انداخت و با فاصله دنبالش رفت. حدود ده متر جلوتر وارد یک اتاق بزرگ که دیوارهایش پوشیده از قفسه های کتاب و روزنامه بود، شدند. عباس پوسخندی زد و گفت: +ظاهرا اهل مطالعه هم هستی -کتابخونه همسر مرحوممه...و جایی که تو ایستادی دقیقا جاییه که سرش با قفسه ها برخورد کرد. دیدن این صحنه برای منکه عاشقش بودم یکی از وحشتناک ترین اتفاقا.... +من نیومدم با ابهامات پرونده پزشکی قانونی همسر سابقت تهدیدت کنم. -البته این کار ناجونمردانه از سرداری که به درستی و فداکاری مشهوره بعیده، منظور من چیز دیگه ای بود. چیزی که حاج حسین نفهمید! +مطمئن نبودم سوء قصد کار تو باشه...میدونی آخرین چیزی که قبل از رفتن به کما گفت چی بود؟فامیلی تو رو گفت البته قبل از اینکه عوضش کنی، راستی چرا فامیلی تو با پدر و سه تا برادرات فرق داره؟ یعنی چرا ... -مثل اینکه تو هم حالیت نشد سر...دار! +عاشقان را سرشوریده به پیکر عجب است دادنِ سر نه عجب، داشتنِ سر عجب است  ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم:سین کاف غفاری @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله❤️ ✨مزد كارگر را پيش از آن كه عرقش خشك شود بدهيد. @Roshangeran
زمان قاجار هم میگفتن نفت چیز به در نخوریست،این ادبیات را برای هسته ای هم داشتید و نابودش کردید. به کوری چشم شما و اربابان غربیتان قرارداد پترو پالایش گاه های زیادی با سرمایه گذاری داخلی در حال انجام است با این چشم انداز به طور حتما ایران برای تامین نفت خام آنها ، به احتمال زیاد کارش به واردات نفت هم می انجامد میدانی چی شد آقای ژنرال زنگنه ؟ خنثی کردن تحریمها،همونی که حضرت آقا سالهاست که به اون تاکید داشتند که منتج به رفع تحریم خواهد شد و امثال شما مسخره کردید و کارشکنی. ژنرال جان آمریکا نفت خام را میتواند به نحوی برای برخی ملتها تحریم کند چون نفت خام باید به محصول تبدیل شود و این کار را پالایشگاهها انجام میدهند که عمدتا در دست دولت های گوش به فرمان غرب و شرکتهای غربی هستند شما وقتی نفت را به محصول تبدیل کنی آن چرخه حذف میشود و طرف شما مصرف کنندگان هستند که هفت جد آمریکاهم نمیتواند تحریم های آنرا پوشش دهد میدانی چه میشود ژنرال؟ سوخت بر سیستانی که به او قاچاقچی سوخت میگویی میشود صادر کننده نمونه بی دلیل نبود که ماه گذشته وزیر انرژی عربستان اعلام کرد که به دوستی با شما افتخار میکند ✅ @Roshangeran
تـلنـگــــر از شخصـے پرسیدند: تا بهشت چقدر راه است ؟ گفت: یڪ قدم گفتند: چطور ؟! گفت: مثل شهیدان یڪ پایتان را ڪہ روے نفس شیطانـے بگذارید پاے دیگرتان در بهشت است. ┈┈┈┈☀️┈┈┈┈ @Roshangeran
▪️این شیوه وایرال کردن سریال اقای مهدویان(زخم کاری) است این کپشن گذاری های مبتذل برای دیده شدن سریال، کثیف ترین کار در حوزه فرهنگ است 🔻 سریالی مملو از جنایت، خیانت، هرزه انگاری، شراب خواری و استعمال دخانیات برای طیف و مخاطب قشر جوان جامعه وزارت ارشاد هم که طبق معمول در خواب😏 ⚠️⚠️بابت الفاظ رکیک در عکس بالا عذرخواهی میکنیم⚠️⚠️ @Roshangeran
ایران اینترنشنال گفته بود که ایرانیان برای مدال تا روز آغاز مسابقات کشتی باید منتظر بمونند. جواد فروغی در روز اول مدال طلا گرفت جواد فروغی، پرستار ۴۱ ساله بیمارستان بقیه الله(عج)، همان پدر مهربانیست که دل به آیات کلام الله مجید سپرده و صبوری آموخته؛ همسر و فرزندان زیر سایه پدرانه‌ و همسرانه‌ای که در مکتب قرآن شکل گرفته روح خود را جلا می‌دهند و بیماران از صبر و تعهد و خدمت او بهره‌مند می‌شوند فروغی متولد ۲۰ شهریور ۱۳۵۸ در دهلران ایلام ، قهرمان تیراندازی تیم ملی است فارغ التحصیل رشته پرستاری می باشد که تیراندازی را از طبقه دوم بیمارستان از ۳۰ سالگی شروع کرد و در ۴۱ سالگی به مدال طلای المپیک توکیو دست یافت او در سال ۱۳۸۱ وقتی ۲۳ ساله بود در رشته کارشناسی پرستاری فارغ التحصیل شد و در حال حاضر پرستار بیمارستان فوق تخصصی بقیة الله سپاه پاسداران می باشد/ایکنا ✅ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 : چشم های بیدار -صبرکن سردار! حالا که به اینجا رسید بذار یه چیزی بهت بگم انتخابات ریاست جمهوری نزدیکه با جنگ روانی که به کمک بی بی سی فارسی تو ایران راه انداختیم اینبار حزب سیاسی ما رای میاره بعد اوضاع واسه هرچی بسیجی و سپاهیه سخت میشه +حالا که تروریستای مجاهدخلقی وابسته به موسادو گرفتیم چیشده که پشت شماها لرزیده!؟ قاتلای دانشمندای هسته ای اعتراف کردن، مدرک از تو گنده ترهم  دست.... -مدرک، افشا، مبارزه، جنگ ... بسه دیگه سردار! الان دیگه عصر آزادیه! وقتشه با دنیا آشتی کنیم. باید به دنیا ثابت کنیم ما با غرب مشکلی نداریم بلکه دست دوستی... +شعارای مسخره اتو واسه خودت نگهدار.... اگه پرونده حزب سیاسی تون قبل انتخابات  روبشه همین مردم از هستی ساقطتون میکنن... -هیچ وقت این اتفاق نمی افته +میدونی که قطعا اصل اطلاعات این پرونده جای امنیه پس... -من اونقدرهاهم که  فکر میکنی احمق نیستم که بزنم وسط خونه ام بکشمت +گوش کن پرونده داداشت که با جاسوسای خارجی برا دزدی نفت این مملکت نقشه کشیدن هنوز رو میز وزارت بازه! مثل خانواده دالتونا تو تبهکاری گندشو دراوردید. شما آرزو دارید هیچ نیروی امنیتی و انتظامی تو کشور نباشه تا راحت بتونید چپاول و جنایتاتونو با دشمنای این آب و خاک شریک بشین ولی... -یه چیزو میدونی سردار؟ بذار یه توصیه ای بهت بکنم که تو فتنه بعدی که اسراییل قصد داره با کمک انگلیس  راه بندازه تو ایران گیر نباشی ...دوست صمیمی پسر کوچیکت همون  برادر زن تنها پسر حاج حسین میدونی مدتیه تحت نظره؟ بخاطر گزارشای یه خبرچین وظیفه شناس که از پرونده فتنه بعدی خبرداره! کی فکرشو میکنه یه خبرچین بی ارزش... +از چی حرف میزنی؟ -صادق شیبازی همون دوست میلاد جون...میدونی کیه؟البته که نمیدونی آخه هنوز کار خاصی نکرده که کسی روش حساس بشه .... +درست حرف بزن ببینم چی میخوای بگی؟ -من دارم درست حرف میزنم ولی تو نمیخوای بفهمی سردار...صادق شیبازی عضو  سازمان مجاهدین خلقه! البته با دستور غیرمستقیم از لندن، همین به ظاهر برادر هییتی که مدام دست میلاد سبحانی تو دستشه ...خب شاید بگی دوستی برادرزن پسر حاج حسین چه دردسری میتونی برای ته تغاری تو داشته باشه ولی ربط دادنش با من! +داری مهره اتو فدای خودت میکنی! -مهره من؟! اشتباه نکن سردار، من با این منافقای سطح پایین کار نمیکنم...دنبال چی میگردی سردار؟ +میبینم که روزنامه هاآرتص میخونی! چطور روزنامه اسرائیلی تو خونه ات پیدا میشه؟ مثل اینکه تو خونه  موش داری! -پس کوتاه نمیای خیلی خب بچرخ تا بچرخیم +ما صراط مستقیم مولامونو میریم شماهم تا جون دارین بچرخین همان موقع یک نگهبان هیکلی و بلند قد جلو آمد و لباسهای عباس را گشت بعد با اشاره کوروش، راه را باز کرد. وقتی عباس مصمم و با قدم هایی محکم از انجا بیرون می رفت، فریاد کوروش که بیشتر شبیه ناله بود، بلند شد: یادت نره چی گفتم سردار! عباس بعد از خروج از خانه کوروش، فورا به محمد زنگ زد و با او در مسجد نزدیک محل کارش قرار گذاشت. نماز ظهر و عصر که تمام شد، عباس بلند شد و روبه محمد گفت: +بیا بریم دفتر فرهنگی طبقه بالا حرف بزنیم -باشه ولی این کار مهم چیه که نمیشه تو خونه... محمد دنبال عباس راه افتاد و حرفش را نیمه تمام گذاشت.   ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم:سین کاف غفاری @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا