eitaa logo
روشنی راه
199 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.9هزار ویدیو
298 فایل
🌠 بیانات رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای: «امروز هیچ‏کس نمی‏تواند انکار کند که فوری‏ ترین هدف دشمنان جمهوری اسلامی، تسخیر پایگاه ‏های فرهنگی در کشور است.» 🌷کپی مطالب(با نام کانال خودتان) با ذکر صلوات بر شهدا حلال است 🌷 https://t.me/roshanirah
مشاهده در ایتا
دانلود
📣📣📣📣 توجه توجه دوستان عزیز به مناسبت هفته دفاع مقدس براتون مسابقه داریم. 🌷مسابقه دلنوشته ای به یک شهید🌷 ⏳تا جمعه فرصت دارید دلنوشته های خودتون را برای ما ارسال کنید.👇👇👇 😋منتظر دلنوشته های زیباتون هستیم. 🥇🥇🥇برندگان روز آخر هفته دفاع مقدس یعنی روز یکشنبه معرفی خواهند شد. https://eitaa.com/roshanirahza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای : *امروز فضیلت ، کمتر از نیست .* 🌷کدام شما را بیشتر می کند؟ هدیه به ارواح مطهر امام و شهدا صلوات
❤️ شهید قلب تاریخ است ❤️
1_148877566.mp3
15.12M
کجایی مهربونم، کجایی باباجونم...؟! 🎤 👈تقدیم به فرزندان شهدای مفقودالاثر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*نائب عام امام زمان ، ولی فقیه ، امام خامنه ای :* *مسئله‌ی تکثیر نسل ، تکثیر اولاد* در جامعه مطرح شد ، خب مسئولین هم همراهی کردند ، موافقت کردند ؛ *من می‌شنوم در گوشه و کنار ، بر آن عمل میکنند!* این چیزی است که غربی‌ها میخواهند ؛ *غربی‌ها با افزایش عدد مسلمانها مخالفند* ، با افزایش عدد ملّتی که جوانهایش میتوانند در عرصه ظاهر بشوند و کشور را به اوج برسانند ، معلوم است که مخالفند. ما نباید کار را جوری پیش ببریم که مقصود آنها عملی بشود⚠️ *باید جوری حرکت بکنید که مقاصد اسلامی تأمین بشود، این ما است ، وظیفه‌ی مسئولین ما این است.* ۱۳۹۶/۱۲/۱۷ بیانات در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام
♦️سخنرانی امروز روحانی در سازمان ملل 🔹حسن روحانیامشب به‌صورت ویدئو کنفرانس در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی می‌کند. 🔹این سخنرانی حدود ساعت ۲۱ به وقت تهران و ۱ تا ۱:۳۰ به وقت محلی برگزار می‌شود.
ارسالی از خانم فرمانی مسابقه ی دلنوشته ای برای یک شهید سلام بر شهدا ی عزیز،سلام بر شهید مجید قربانخانی، ای حر مدافعان حرم،من از عاقبت زندگی شما آموختم که معنی دعای خدایا عاقبت ما را ختم بخیر کن یعنی چه؟ ای شهید عزیز قطعا شما قلب خیلی پاکی داشتید که به این مقام بلند نائل شدید، از شما میخواهم که برای عاقبت بخیری ما هم دعا کنید.💐💐💐
🌷حضور روحانیون در دوران دفاع مقدس🌷 حضور روحانیان را در جبهه های نبرد، می توان به سه شکل تقسیم کرد: عده ای برای تبلیغ به جبهه ها اعزام می شدند. آنها سنگرهای خط مقدم را به مسجد و کلاس درس و احکام تبدیل می کردند. برخی از روحانیان به منظور رزم وارد جبهه ها می شدند و به صورت بسیجی و بدون لباس روحانیت در جبهه ها حضور داشتند. شکل سوم حضور روحانیان در مناطق جنگی، تلفیقی از دو صورت قبلی و به گونه رزمی ـ تبلیغی بود که هم در زمینه نبرد و رزم موفق بودند و هم با حفظ لباس مقدس روحانیت تبلیغ می کردند. آنها در خط مقدم جبهه، همچون دیگر رزمندگان سلاح در دست با دشمن می جنگیدند و معمولاً لباس رزم سپاه یا ارتش یا بسیج را بر تن داشتند و تنها عمامه ای بر سر می گذاشتند و در مواقع مناسبی نیز به وعظ و ارشاد و تبلیغ و اقامه نماز جماعت می پرداختند. این نوع تبلیغ، اثر بسیار عمیقی در حفظ و ارتقای روحی رزمندگان داشت.
🌷روحانیان و دین آموزی در جبهه ها🌷 یکی از دلایل حضور روحانیان در عرصه های نبرد، پاسخ گویی به مسائل شرعی رزمندگان بود. این مسائل معمولاً شامل موارد زیر بودند: 1. مسائل شرعی عمومی که مورد ابتلای عامه مردم و رزمندگان بود؛ 2. مسائل اختصاصی جبهه و مرتبط با شخص رزمنده، مانند اذن پدر و مادر برای حضور در جبهه، روزه و نماز در جبهه و...؛ 3. مسائلی که دربرگیرنده احکام کلی جنگ و جهاد بود.
خاطره طلبه شهید عبدالله میثمی بی لبخند نمی دیدیش. به دیگران هم می گفت: «از صبح که بیدار می شین، به همه لبخند بزنین. دلشون رو شاد کنین. براتون حَسَنه می نویسن». تو جریان انقلاب به زندان افتاد. آزاد که شده بود، خانه مان از جمعیت خالی نمی شد. دسته دسته می آمدند دیدنش. یک خروار ظرف کنار آشپزخانه جمع شده بود. صبح یک ظرف نمانده بود روی زمین. نصف شب همه را شسته بود؛ کسی بیدار نشده بود. شب عروسی به مادر گفت: «فکر نکنین حالا که زن گرفتم، خونه نشین می شم. زندگی من جبهه است.» فردای عروسی رفت جبهه! دو بار می خواستند بفرستندش حج. بی معطلی رو کرد، گفت: «جای من اینجاست، توی جبهه. اجر حج رو همین جا می برم». تا نیمه های شب جلسه بود. خسته می شدیم، اما ریز مسائل و مشکلات را می گفت و بررسی می کرد. هیچ چیز از جلو چشمش دور نمی ماند. از بدخُلقی فلان فرمانده و کم اطلاعی فلان مسئول گرفته، تا ماست، که باید کنار غذای بچه ها باشد که مسموم نشوند. بعد از جلسه، همان گوشه اتاق، عبایش را روی سرش می کشید و می خوابید. دو سه ساعت نگذشته بود، باز بلند می شد برای نماز شب. چاه فاضلاب پر شده بود. همه خواب بودند. رفت بیرون. فکر کردم مثل هر شب برای وضو می رود بیرون تا نماز شب بخواند. دیر کرد. رفتم دنبالش. بیل و کلنگ برداشته بود، چاه را خالی می کرد. باز هم انگشترش را بخشیده بود، چون دیدم دستش خالی است. پرسیدم: این یکی را به کی دادی؟ گفت: «انگشتر طلا دستش بود، نمی دانست حرام است. از دستش درآوردم و انگشتر خود را دستش کردم».