✨مربی حرفه ای✨
🚺🚹رفع خستگى در اجرای برنامه برای نوجوانان و جوانان
👈 يكى از شيوه هاى متداول براى رفع خستگى، استفاده از جُكها و معماهاى بى محتوا و تكرارى است. اين شيوه گر چه موجب ايجاد تنوع و رفع خستگى است، اما برنامه هاى دينى را دچار آفت سطحى و سبك بودن، كم محتوايى و جدى نبودن در نظر مخاطبان مى كند.
🌀در اين مرحله براى تقويت روحيه نوجوانان و جوانان و رفع خستگى آنها و در عين حال دورى از عوارض فوق، شيوه هاى متنوعى در نظر گرفته شده است تا ضمن ايجاد تنوع، معارف بلند دينى ـ از قرآن و حديث معصومين عليهم السلام ـ در جان مخاطبان جاى گيرد.
🌀مسابقات مختلف با پرسشهاى كوتاه و يا تفصيلى (متنهاى ادبى، اشعار و ...) و نيز مسابقات عملى به صورت ميان پرده ها، نمونه هايى از اين شيوه ها و قالبها است كه در ذيل درباره هر يك از آنها توضيح خواهيم داد.
✳️نكاتى درباره مسابقات✳
براى اجراى مسابقه، توجه به نكات زير ضرورى است:👇👇👇
🚺🚹گرچه اجراى مسابقه براى هر يك از كودكان، نوجوانان و جوانان مفيد و تجربه شده است، ولى در جايى كه مخاطبان ما در مقطع تحصيلى راهنمايى باشند، پرسشهاى كوتاه بهتر جواب مى دهد. از اين رو در اين نوشتار، سؤالات مسابقه با پرسشهاى كوتاه را متناسب با سطح ذهنى و علمى اين مقطع تحصيلى طراحى كرده ايم. مربيان محترم مى توانند براى دوره هاى دبيرستان و ... سؤالات ديگرى طراحى كنند.
⚡مسابقه با متنهاى ادبى، براى دوره دبيرستان و مسابقه با اشعار، براى دانش آموزان دوره ابتدايى و پائين تر از آن و مسابقه با ميان پرده ها، براى استفاده عموم (كودكان،نوجوانان و جوانان) كارآيى بهترى دارد.
🚺🚹در اجراى مسابقه مى توان به انتخاب مربى يا مخاطبان، فردى را جلو جمعيت آورد و از او سؤال كرد و مى توان افرادى را در قالب چند گروه در مسابقه شركت داد. در هر صورت گرچه شركت كنندگان در مسابقه افراد يا گروه هاى خاصى هستند، ولى در واقع مخاطب ما همه شاگردان مى باشند و همه آنها آموزش خواهند ديد.
🚺🚹اجراى مسابقات نياز به هديه و جايزه دارد. از اين رو در صورتى كه بيشتر از يك روز برنامه داشته باشيم مانند برنامه هاى ده روزه يا يكماهه و بيشتر، بهتر است از شيوه امتياز دادن استفاده كنيم. بدين صورت كه هر كس 100 امتياز بياورد، ممتاز بوده و در پايان
دوره جايزه مى گيرد. و كسانى كه 200 امتياز بياورند هديه بهترى مى گيرند و آنان كه 300 امتياز كسب كنند، جايزه بهترى دريافت خواهند كرد.
با اين شيوه دست مربى باز است و در صورتى كه تا پايان دوره نتواند هداياى زيادى تهيه كند، به اندازه اى كه مى تواند، افراد را ممتاز و برنده نهائى را جايزه مى دهد، و نگران تهيه نشدن جوايز زياد نخواهد بود.
🚺🚹 مربى نبايد طورى مسابقه را اجرا كند كه دانش آموزان خود را طلب كار او بدانند بلكه او بايد طلبكار آنها براى ارائه جوابهاى درست باشد. به جاى اينكه دانش آموزان پس از كلاس جهت گرفتن جايزه به دنبال مربى راه بيفتند، بايد كارى كرد كه آنها نياز به گرفتن جوابهاى صحيح سؤالات داشته باشند و براى گرفتن جواب به دنبال مربى راه افتند.
🚺🚹نوجوانان و جوانان شركت كننده در مسابقات نبايد از كم و كيف جوايز و مقدار امتيازات اطلاعى داشته باشند. در غير اين صورت مربى بايد هر روز بخشى از نيروى خود را جهت پاسخ گويى به اينكه مقدار امتياز هر كس چقدر است مصرف كند. چنانكه دانش آموزان از امتيازات خود سؤال كنند مى توان به آنها گفت: امتيازات را در پايان دوره يكجا اعلام مى كنيم تا ذوق زده شوند
@roshd110
✅داستان توحیدی برای کودکان
👈تلنگر
🌷ایمان به خدایی که نمی بینیم!🌷
✳️بهلول را همه ميشناسند، دانشمند عاقلي كه خودش را به ناداني ميزد تا حرفهاي خودش را به راحتي بزند و كسي مزاحم او نشود. روزي وقتي در كوچهها ميرفت به يك نفر برخورد. او از بهلول پرسيد:
ـ آيا تو خدا را ميشناسي و به او ايمان داري؟
ـ آري!
ـ چگونه خدايي را كه نديدهاي به او ايمان داري؟ مگر ميشود؟ منكه باور ندارم.
در اين هنگام بهلول خم شد و كلوخي را از زمين برداشت و بر پيشاني آن فرد كوبيد و او فريادش به آسمان بلند شد.
ـ چرا ناراحت شدي؟ چرا فرياد ميزني؟
ـ پيشانيام درد گرفت و سرم به شدت درد ميكند. من نزد حاكم شكايت ميكنم.
ـ تو دروغ ميگويي، درد چيست؟ كجاست؟ بيا درد پيشانيات را نشانم بده؟
ـ دروغ نميگويم من از درد مينالم.
ـ تو خودت گفتي من هرچه را كه نميبينم به آن ايمان هم ندارم؛ درد را هم كه نميشود ديد، پس چگونه ميگويي درد دارم؟
بهلول با اين شيوه مرد ماديِ جزمانديش را سرجاي خود نشاند.
#داستانهای_توحیدی
👇
@roshd110
مربی حرفه ای
🍃🌸
#شعر
💝خانواده💝
👩مامان جون من چه مهربونه
دوسش دارم خیلی زیاد خودش می دونه
یه شاخه گل هدیه ی ماست برای مادر
اونکه به فکر بچه هاست از همه بیشتر
🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊
👨بابای خوبم چراغ خونست
دستای گرم اون برام یه آشیونه است
یه شاخه گل هدیه ی ما برای بابا
اونکه همیشه سایه اش روی سر ماست
🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊
👦داداش جون من لنگه نداره
وقتی میاد برای من شادی میاره
یه شاخه گل هدیه ی ماست برای داداش
خدای خوب و مهربون مواظبش باش
🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊
👧خواهر خوبم چه نازنینه
برای من فرشته ی روی زمینه
یه شاخه گل هدیه ی ما برای خواهر
که خوب و مهربون اون ، مثل یه مادر
🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊
👨👩👧👦ما همه هستیم یه خانواده
خونه داریم کوچیک و قشنگ و ساده
هر کسی تو خونه ی خود دلخوش و شاده
شکر خدا داده به ما یه خانواده
@roshd110
☝☝☝
💐مسابقه💐
1.مسابقه توپ شیطون 🍃
2.مسابقه بشین پاشو میتونه بصورت معکوس باشه تاجذابیت بیشتری داشته باشه🍃
3.مسابقه نفس (که ذکر مقدس سلام یا علی برای آقا پسرا و زهرا برای دخترخانموما )🍃
4.بادکنک ترکاندن🍃
5.سوال و پرسش🍃
6.شماره خوندن هرکسی بیشتر توانست 🍃
7.شماره معکوس 🍃
8.مسابقه حرکات که چندجوره(مثلا دستا به سر دستا به پیشونی که درواقع چونه رومیگیرید و بخطا میرن یا بااشاره میگید تکبیره الاحرام قنوت و رکوع بعدمثلا بااشاره خودتون بسمت قنوت میگید تکبیر.....🍃
8.حمل آب و خوندن مثلا شعر سلام سلام به شنبه.....🍃
9.حدس نعمت (میتونید چشم روببندید و با بو مثلا میوه رو حدس بزنن
اگر غرفه دارید و امکانات 🍃
10.برج شیطان🍃
11.کعبه فضایل 🍃
12.مارپله اسلامی 🍃
13.پرندگان مبارز 🍃
14 دارت اسلامی 🍃
15.نقاشی و رنگ آمیزی
و...🍃
#مربی حرفه ای
@roshd110
#تمثیلات_استاد_قرائتی
#موسیقی
🌼 تو حیفی! 🌼
📢 می گویند: فلان موسیقی حلال است؟ می گویم: فرض كنید حلال، همه حلالها را باید گوش بدهی؟ بالاخره یك نواركاست با این كه ارزان هم هست شما صدای گربه روی آن ضبط نمیكنی، نوار مغز ارزش دارد هر صدایی را نباید روی آن ضبط كرد.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📢 تو حیفی، ما را خدا برای آهنگ نساخته! ... شما حساب کن ... ضربه هایی که موسیقی روی اعصاب میگذارد، ... خیلی کتاب در این زمینه نوشته شده، من میگویم حلال هم باشد من گوش نمیدهم
🌺@roshd110
#تقرب_به_امام_زمان ارواحنافداه
⁉️چگونه هر لحظه با امام زمانمان باشیم؟!
♦️اگر میخواهیم دچار خسران و ضرر نشویم باید با امام زمانمان همراه شویم.
در طول روز، هر لحظهای که بر ما میرسد بگوییم: آقا جان، ما میخواهیم با شما باشیم «مَعَكُمْ مَعَكُمْ لاَ مَعَ غَيْرِكُمْ». یک لحظه نشود که از شما جدا شویم.
❓چطور میشود انسان با امام زمانش باشد؟
آیا یک خانم خانهدار میتواند دائم با امام زمان ارواحنافداه باشد؟
بله.
👈صبح که از خواب بیدار میشود هر کاری را که میخواهد انجام بدهد، نیت کند برای امام زمانش باشد.
👈 #تربیت_فرزند برای امام زمان ارواحنافداه؛
👈 #همسرداری ، برای امام زمان ارواحنافداه؛
👈صبحانه آماده میکند همسرش بخورد و سر کارش برود، برای امام زمان ارواحنافداه؛
👈اگر لباس میشوید برای امام زمان ارواحنافداه؛
👈اگر غذا میپزد، برای امام زمان ارواحنافداه.
👌آنوقت سختیهای کار برایش شیرین و لذّتبخش هم میشود. دیگر توقع مزد و اجر و تشکر از بقیّهی مردم ندارد. چون میداند برای امام زمان ارواحنافداه کار کرده است.
@roshd110
🔸اللّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکَ الفَرَجْ السٰاعٖه
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
زمستونم و زمستونم
برفی دارم فراون
به هر طرف رو می یارم
یک اثر از خود می زارم
اگر می خوای تو فصل من
اینجوری نلرزی مثل من
برو پای بخاری
تا من بشم فراری
👼 @roshad110
#بازي_كودكان
حركت دادن توپ با فوت كردن در ني
اين بازي به بالا بردن
دقت در كودكان
آموزش صبر و نظم در كودكان
كمك ميكند.
دو تا ٧ سال
🔊 @roshd110
#قصه_متن
📚📔📓📙📘📗📗📕
داستانی با هدف آموزش مسخره نکردن دیگران است
موضوع داستان:
دماغ زی زی
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود.
روزی روزگاری در جنگل سبز حیوانات زیادی زندگی می کردند.آن ها با هم مهربان بودند و کاری به کار یکدیگر نداشتند. فقط یک میمون بازیگوش به نام زی زی، همیشه سر به سر حیوانات می گذاشت و آنها را مسخره می کرد. زی زی خیال می کرد که از همه ی حیوانات زیباتر و باهوش تر است و برای همین حق دارد دیگران را مسخره کند و به آنها بخندد.
حیوانات جنگل از حرف ها و حرکات زی زی ناراحت می شدند و گاهی با او قهر می کردند؛ اما زی زی گوشش به آنها بدهکار نبود و به مسخره کردنشان ادامه می داد.
یک روز به طاووس می گفت:«خیال نکن که خوشگلی ، نه تو اصلاً خوشگل نیستی.به پاهای زشتت نگاه کن،وقتی پرهایت می ریزند از همیشه زشت تر می شوی.»به خرگوش می گفت:«تونه باهوشی و نه خوشگل،تازه با این گوش های درازت به الاغ شبیه هستی.» به روباه می گفت:«دم پشمالویت خیلی زشت8 است.» به موش می گفت:«تو یک دم دراز کوچولوی زشت و ترسویی.»
روزی یک فیل کوچولو در جنگل قدم می زد.فیل کوچولو خیلی خوشحال بود،چون آن روز، روز تولدش بود و او یک مسواک صورتی رنگ از مادرش هدیه گرفته بود.فیل کوچولو به طرف چشمه می رفت تا دندان هایش را با مسواک جدیدش بشوید.زی زی که بالای درختی نشسته بود، او را دید.صدازد:«آهای فیل کوچولو کجا می روی؟»
فیل کوچولو جواب داد:«می روم سر چشمه مسواک بزنم.» بعد هم مسواک صورتی رنگش را به زی زی نشان داد. زی زی قاه قاه خندید و گفت:«می خواهی مسواک بزنی؟دندان های زشتت که مسواک لازم ندارند.»
فیل کوچولو ناراحت شد و گفت:«دندان های من اصلاً زشت نیستند.» زی زی گفت:« هم دندان هایت زشتند، هم مسواکت زشت است.خرطومت هم خیلی دراز و بی ریخت است.»
فیل کوچولو گفت:« تو به خرطوم من چه کار داری؟مادرم همیشه می گوید که خرطوم من خیلی قشنگه. مسواکم هم یک هدیه ی تولد خیلی قشنگه!»
زی زی بازهم خندید و برای فیل کوچولو شکلک در آورد.فیل کوچولو عصبانی شد و داد زد:« حالا که مرا مسخره کردی، من هم آرزو می کنم که دماغت دراز شود.از خرطوم من هم درازتر!»
ناگهان اتفاق عجیبی افتاد.دماغ زی زی شروع کرد به دراز شدن.آن قدر دراز شد و کش آمد تا از خرطوم فیل کوچولو هم درازتر شد.فیل کوچولو که با تعجب به صورت زی زی نگاه می کرد، خنده اش گرفت.صورت زی زی خیلی خنده دار شده بود.چندتا از حیوانات وقتی صدای خنده ی فیل کوچولو را شنیدند،به طرف آنها آمدند و همین که زی زی را دیدند، آن ها هم خندیدند.کم کم تمام حیوانات جنگل فهمیدند که دماغ زی زی دراز شده است. آنها خودشان را به زی زی رساندند و دور او جمع شدند.همه می خندیدند و زی زی را مسخره می کردند.آنها با هم می خواندند:
زی زی خانم اجازه
دماغتون درازه
زی زی خیلی ترسیده بود.می خواست فرار کند و به جایی برود که هیچ کس او را نبیند اما میان حیوانات گیر افتاده بود و از آن جا که کسی از او دل خوشی نداشت،همه به او می خندیدند و دماغ درازش را قلقلک می دادند و آن را می کشیدند. موش کوچولویی که خیلی از دست زی زی دلخور بود، روی دماغش پرید و آن را گاز گرفت و با صدای بلند خندید و گفت:
زی زی خانم اجازه
روی دماغت یه گازه
با این کار موش کوچولو، چندتا حیوان دیگر هم دماغ او را گاز گرفتند.دماغ زی زی خیلی درد گرفته بود.زی زی گریه افتاد و از کارهایی که تا آن روز انجام داده بود، پشیمان شد. با خودش گفت:«اگر دماغم به شکل اولش برگردد، دیگر هیچ کس را مسخره نمی کنم.»
ناگهان دماغش شروع کرد به کوچک شدن.آن قدر کوچک شد تا به شکل اولش درآمد. زی زی نفس راحتی کشید و به حیوانات جنگل که با تعجب نگاهش می کردند گفت:« دوستان عزیزم، من از همه ی شما معذرت می خواهم.من میمون بدی بودم که همیشه شما را مسخره می کردم و به شما می خندیدم.اما امروز وقتی فیل کوچولو را مسخره کردم، او هم آرزو کرد که دماغ من دراز شود.»
فیل کوچولو که روبروی زی زی ایستاده بود گفت:«بله، امروز روز تولد من بود.من خیلی خوشحال بودم و می دانستم که هر آرزویی بکنم، برآورده می شود.برای همین وقتی زی زی مرا مسخره کرد،آرزو کردم دماغش دراز شود تا بتوانم مسخره اش کنم.»
زی زی گفت:« درسته، دماغ من دراز شد و همه ی شما به دماغ درازم خندید و مسخره ام کردید.من خیلی خجالت کشیدم و فهمیدم که وقتی شما را مسخره می کردم، شما هم ناراحت می شدید و خجالت می کشیدید.حالا از شما می خواهم که مرا ببخشید. قول می دهم که دیگر کسی را مسخره نکنم و احترام همه ی شما را نگه دارم.»
حیوانات جنگل زی زی را بخشیدند. زی زی با خیال راحت به خانه اش رفت و خوابید و دیگر کسی ندید که او حیوانات جنگل را مسخره کند
👼 @roshad110
🌸🍃پاسخ به پرسشهای خداشناسی کودکان
✨من از کجا بدونم
خدا فقط یه دونه است؟
اگر خدا دوتا بود
همه چی ناجور می شد
دقت و نظم و ترتیب
از این جهان دور می شد
خدای اول می گفت:
خورشید باید بتابه
خدای دوم می گفت:
خورشید باید بخوابه!
خدای اول می گفت:
دونه بزن جوونه
خدای دوم می گفت:
دونه بمون تو خونه!
اگر خدا دوتا بود
همه چی جابجا بود
پرنده توی دریا
ماهی توی هوا بود!
خدا فقط یه دونه
خدای مهربونه
دوستش داریم یه دنیا
خودش اینو می دونه
🍃شاعر
🌸خانم رودابه حمزه ای
🍃@roshd110