eitaa logo
روزنه
6.2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
247 فایل
دریچه ای به تاریخ، سیاست و اندیشه دینی معاصر ارتباط با ادمین @M_shahidani
مشاهده در ایتا
دانلود
میراث شهید جمهور و ضرورت مقابله با ابتذال در فرهنگ سیاسی همزمان با ثبت‌نام کاندیداهای ریاست‌جمهوری، اظهارات و مواضع سیاسی کنش‌گران مجازی حامی/مخالف از طیف‌های مختلف شدت گرفته است. اما در میان اظهارات سیاسی گاهی مطالبی به غایت سطحی و سخیف مطرح می‌شود که مصداق ابتذال در فرهنگ سیاسی است و اگر فکری برای مقابله با آن نشود، میراث ماندگار شهید جمهور را تخریب و تضعیف خواهد کرد. از جمله این اظهارات سخیف، متن کنایه‌‌آمیز یکی از کاندیداها بود که در فضای مجازی به‌عنوان‌ طعنه به شهدای مظلوم تلقی شد. همزمان هواداران همین کاندیدا موجی از اهانت و تخریب و توهین را حواله یکی از کاندیداهای جریان انقلابی کرده‌اند و کانون این هجمه‌ها را آن کاندیدا قرار داده‌اند! واقعا این سطح از کنش‌گری سیاسی، مصداق ابتذال سیاسی و گفتمانی است. مایه ننگ است. این جماعت هنوز هم ملت شریف ایران را نشناخته‌اند. فکر می‌کنند می‌توانند با طعنه به شهدای خدمت یا تمسخر رجال سیاسی محترم و ارجمند جبهه انقلاب، وجهه و رأی جمع کنند! زهی خیال باطل. عرض خود برده‌اند و زحمت ما می‌دارند! @rozaneebefarda
پیش‌بینی انتخاباتی! @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 شرایط خاص و حساس فعلی کشور را در معرض یک قرار داده است؛ از یک سو از هر زمان دیگر برای نظام اسلامی در است که اگر خدای ناکرده بعد از ، محقق نشود، خسارتی بزرگ است. از دیگر سو لازم است مسیر ادامه یابد؛ دولتی که به فرموده رهبری حکیم ما مظهر شعارهای انقلاب اسلامی بود. با اذعان به مخاطرات جبران‌ناپذیر و قدرت‌طلبی و نزاع‌های فشل‌کننده _که با ذات انقلابی‌گری در تنافی‌ست_ حتی شعارها و برنامه‌ها و کاندیداها نیز صرفا اگر در جهت تقویت این دو معنا باشد، مطلوب است و اگر چنین نباشد، ممکن است ما را در معرض مخاطره جدی قرار دهد. آنچه در نقش‌آفرینی انتخاباتی هوشمندانه جریان انقلابی ضرورت دارد، است. دشمن در انتخابات اخیر گیج و حیران است؛ اگر نقشه تحریم انتخابات را در پیش بگیرد، احتمال رأی‌آوری گزینه انقلابی را افزایش داده و اگر رأی به را تبلیغ کند، دچار دو باخت شده؛ اولا سبد رأی نظام را تقویت کرده و در تحقق هدف مشارکت حداکثری نقش‌آفرینی کرده، ثانیا با توجه به حساسیت فوق‌العاده مردم بعد از عروج بر شعارهای انقلاب اسلامی، عملا هر نوع حمایتی از جانب عناصر معارض و زاویه‌دار، گزینه غربگرا را در معرض شکست قطعی و تنفر عمومی قرار می‌دهد! این وضعیت موجب شده دشمن سراغ برود! ایجاد تشتت در جبهه انقلاب یک ضلع ثابت هر سناریوی خصمانه‌ای خواهد بود که الحمدلله بزرگان و بدنه جریان حزب‌الله نسبت به آن واقف اند. لذا اضلاع دیگر سناریو از جهاتی مهمترند؛ به نظر می‌رسد معرفی کاندیدای غربگرا در فرایندی چند مرحله‌ای و لایه‌بندی شده صورت گیرد. آرایش سیاسی جریان‌های سیاسی مخالف خارج‌نشین و دنباله‌های داخلی آنان نشان می‌دهد که کاندیدای اصلی جریان غربگرا هنوز ثبت‌نام نکرده است! نظر به احتمال ردصلاحیت برخی گزینه‌های محتمل فعلی _به دلیل بقای ادله قبلی ردصلاحیت_ آنان گزینه فعلی را فدای گزینه اصلی خواهند کرد! در روزهای آینده ابعاد ماجرا روشن‌تر می‌شود و آن‌وقت بهتر می‌توان تحلیل کرد اما اجمالا باید عرض شود که ممکن است باشد. به نظر می‌رسد در مورد یا بودنش هنوز جمع‌بندی قطعی وجود ندارد! اشتباه نشود! این پیش‌بینی هرگز بدان معنا نیست که هیچ چهره روحانی صلاحیت حضور در این عرصه را ندارد؛ از قضا همچنان سرمایه‌های بزرگی در روحانیت انقلابی وجود دارد که قابلیت حضور و نقش‌آفرینی در عرصه ریاست‌جمهوری را دارند. گزینه اصلی باید قابلیت آن را داشته باشد که رأی جریان انحرافی را جذب کند و جریان انقلابی را نیز با مواجه سازد! در مواجهه با این سناریو یک محور بسیار تعیین‌کننده است؛ کارنامه و مواضع کاندیداها در موضوع ! پس در حدس زدن گزینه اصلی، چهره‌‌های فتنه‌ستیز را از ذهن تان خارج کنید تا احیانا دچار ظن و گمان گناه‌آلود نشوید! این شاخصه مهم می‌تواند پالس سیاسی سرنوشت‌ساز را به جریان غربگرا و خود غربی‌ها ارسال کند و احیانا در شلوغی فضای ذهنی انقلابیون و احیانا غبار فراموشی، جریان انقلابی را به تردید و غفلت بکشاند! انشاالله در آینده در این باب بیشتر خواهیم نوشت. شنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۳ @rozaneebefarda
📸 | سخنگو و دبیر هیأت دولت با آیت الله عاملی دیدار کرد 🔹 علی بهادری جهرمی، سخنگو و دبیر هیأت دولت با حضور در دفتر نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه اردبیل با حضرت آیت الله عاملی دیدار و گفتگو کرد. 🗓 ۱۴۰۳/۰۳/۱۲ 📌 کانال رسمی آیت الله عاملی👇 🆔 @seyyedameli_ir
📢 سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی در سالگرد رحلت حضرت امام خمینی 🔸مراسم سی‌وپنجمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی (رحمةالله‌علیه) با حضور و سخنرانی رهبر انقلاب برگزار خواهد شد. 🔹️این برنامه صبح روز دوشنبه چهاردهم خرداد ۱۴۰۳ در حرم مطهر امام خمینی(ره) ساعت ۸ صبح آغاز میشود. 🔸سخنرانی در مراسم ۱۴ خرداد از مهمترین دیدارهای سالیانه رهبر انقلاب با عموم مردم ایران  اسلامی و علاقمندان انقلاب اسلامی و امام خمینی در جهان است که بصورت معمول در این بیانات، مبانی و اصول مکتب امام خمینی (رحمةالله‌علیه) و مسائل مهم داخلی و بین‌المللی تبیین می‌شود. 🔹️این مراسم به صورت زنده و مستقیم از رسانه KHAMENEI.IR و شبکه‌های صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش خواهد شد. 💻 Farsi.Khamenei.ir
☀️ بازخوانی به مناسبت ایام زیارت مخصوص حضرت رضا علیه‌السلام 👈 همه ائمه(ع) دنبال حاکمیت اسلامی بودند ✏️ رهبر انقلاب در دیدار اعضای هیئت علمی پنجمین کنگره جهانی حضرت رضا علیه‌السلام: ✏️ راجع به زندگی ائمّه (علیهم السّلام) از سه بُعد ‌باید کار بشود: یکی از آن... مسئله‌ی سیاست است... هدف عمده‌ی آنها هم ایجاد جامعه‌ی اسلامی [بوده]؛ که ایجاد جامعه‌ی اسلامی بدون ایجاد حاکمیّت اسلامی امکان‌پذیر نیست؛ پس دنبال حاکمیّت اسلامی بودند. یک بُعد مهمّ امامت این است؛ امامت یعنی ریاست دین و دنیا، ریاست مادّه و معنا. ✏️ خب مادّه‌اش عبارت است از همین سیاست و اداره‌ی کشور و اداره‌ی حکومت. و همه‌ی ائمّه دنبال این بوده‌اند؛ یعنی بدون استثنا همه‌ی ائمّه دنبال این بوده‌اند؛ منتها با شیوه‌های مختلف، در فصول مختلف، با روشها و اهداف کوتاه‌مدّت مختلف؛ [امّا] هدف بلندمدّت یکی بود. ۱۴۰۳/۲/۱۹ 🔹️بازنشر بیانات اخیر رهبر انقلاب در دیدار اعضای هیئت علمی پنجمین کنگره‌ی جهانی حضرت رضا(علیه السّلام) به مناسبت ۲۳ ذی‌القعده ایام زیارت مخصوص امام رئوف 💻 Farsi.Khamenei.ir
شهید مطهری و روایتی از ۴ ایمان امام! @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 ▫️آیت‌الله شهید مطهری در دوران حضور در نوفلوشاتو به دیدار ایشان رفت و روایت جالبی از این دیدار ارائه کرده است: دوستانی که در دوره قم بودند می‌دانند که من لااقل 12 سال در خدمت ایشان تحصیل کرده‌ام؛ باز در سفری که به پاریس رفتم چیزهایی از روحیه این مرد کشف کردم که نه تنها بر ایمان من بلکه بر حیرت من افزود. ▫️وقتی که برگشتم رفقا پرسیدند چه دیدی؟ گفتم چهارتا «امَنَ» دیدم: 🔻«امَنَ بِهَدَفِهِ» به هدفش ایمان دارد. دنیا جمع بشوند نمیتوانند او را از هدفش منحرف کنند. 🔻«امَنَ بِسَبیلِهِ» به راهی که برای هدف خودش انتخاب کرده ایمان دارد، امکان ندارد او را از این راه منصرف کرد؛ شبیه همان ایمانی که پیغمبر به هدفش و به راه خودش داشت. 🔻و «امَنَ بِقَوْلِهِ». من دیدم در همه رفقا و دوستانی که من سراغ دارم احدی به اندازه ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد. افرادی به ایشان میگویند کمی آرامتر، مردم سرد میشوند، مردم از پا درمیآیند. میگوید مردم این طور نیستند که شما میگویید، من مردم را از شما بهتر می‌شناسم. 🔻از همه بالاتر: «امَنَ بِرَبِّهِ». در جلسه خصوصی ایشان به من گفت: «فلانی این ما نیستیم [که این نهضت را ایجاد کردهایم،] من دست خدا را حس میکنم.» آدمی که دست خدا و عنایت خدا را حس میکند و در راه خدا قدم برداشته، مصداق آن اصل قرآنی است: انْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْکمْ تو اول یک قدم به طرف خدا بردار، خدا به تو عنایت می‌کند. آیه دیگر: انَّهُمْ فِتْیةٌ امَنوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدًی. وَ رَبَطْنا عَلی قُلوبِهِمْ اذْ قاموا. راجع به اصحاب کهف می‌گوید جوانمردانی بودند، به پروردگارشان ایمان آوردند، اعتماد و تکیه کردند، خدا هم بر بینش آنها افزود. آنها برای خدا قیام کردند، ما هم دل آنها را محکم کردیم. این را من در این مرد می‌بینم. برای خدا قیام کرده و خدای متعال یک قلب قوی به این مرد داده که اصلا تزلزل، ترس، بیم در این دل راه ندارد. اطبای فرانسه اخیرا قلب این پیرمرد 78 ساله را- که پانزده سال است حداقل دچار جنگ اعصاب است و جوانی آنچنان برومند را در یک سال و نیم پیش از دست داده- معاینه کردند گفتند قلب جوان بیست ساله است. ▫️آینده انقلاب اسلامی، صص51-50. @rozaneebefarda
‏‏تصمیم خطرناکی گرفته بودم‏! ▫️اشاره در ماجرای تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، امام خمینی میدان‌دار صحنه مبارزه بود و با تدبیرش توانست ظرفیت مرجعیت به نحو حداکثری به میدان بیاورد و رژیم ناچار به عقب‌نشینی شد. پشتوانه راهبری الهی امام خمینی، و روحیه بود که در تمام سال‌های مبارزه و رهبری، استمرار داشت. روایت امام از روزهای آغازین مبارزه شنیدنی است. : ‏‏بنده، در شبی که بنا بود فردای آن در مسجد سید عزیزالله‎‏، برای تنبّه دولتها دعا کنند،‏‎ ‎‏اطلاع دادند دولت بنا دارد مقاومت کند. ما دیدیم علما در اینجا تکلیف دیگری دارند؛‏‎ ‎‏من تصمیم آخر را ضمن ابتهال به خداوند متعال گرفتم و به هیچ کس هم نگفتم و لکن‏‎ ‎‏خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت. اگر خدای نکرده جسارتی به علمای تهران‏‎ ‎‏شده بود، من یک تصمیم خطرناکی گرفته بودم؛ اما دولت، بعد از نیمه شب متوجه شد‏‎ ‎‏نمی شود با قوای مردم مقاومت کرد؛ در همان نیمه شب، از علمای بزرگ تهران کاغذ‏‎ ‎‏گرفت که این غائله خاموش شود؛ تا اینکه صبح برای علمای قم هم تلگراف زد.‏‎ ▫️صحیفه ج۱ ص ۱۱۵. ‏‏ @rozaneebefarda
امام خمینی و منطق احدی الحسنیین! بازخوانی یک سند مهم تاریخی @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 ▫️اشاره بعد از هجوم وحشیانه کماندوهای رژیم شاه به مدرسه فیضیه، هر کدام از مراجع و بزرگان به ‌فراخور تشخیص و ادبیات خاص خود نسبت به این واقعه خونین واکنش‌ نشان دادند. آیت‌الله العظمی سیدمحسن حکیم از مراجع بزرگ نجف در نامه‌ای خطاب به مراجع قم، خواستار در واکنش به این تهاجم وحشیانه شد. امام خمینی در تلگرافی، ضمن تشکر از ابراز همدردی ایشان، صراحتا با این پیشنهاد مخالفت کرد و در پاسخ، به تبیین منطق قرآنی پرداخت که در تمام سال‌های مبارزه الهام‌بخش مبارزان بود. 🔶متن این تلگراف تاریخی امام را در ادامه بخوانید: تلگراف تشکر از همدردی آقای حکیم (حمله به مدرسه فیضیه) ‏‏تلگراف‏ ‏‏زمان: 23 فروردین 1342 / 17 ذی القعده 1382‏ ‏‏مکان: قم‏ ‏‏مناسبت: ‏‏دعوت آقای حکیم از علمای ایران برای هجرت به نجف و اعتاب مقدسه‏ ‏‏نجف، حضرت آیت الله حکیم ـ دامت برکاته و عَلت کلمتُه‏ - تلگراف محترم در تسلیت فاجعۀ عظمی موجب تشکر گردید. امید است با وحدت‏‎ ‎‏کلمۀ علمای اعلام اسلام و مراجع وقت کثّرالله أمثالهم حفظ استقلال مملکت و قطع‏‎ ‎‏دست اجانب را نموده، از حریم اسلام و قرآن کریم دفاع کرده، نگذاریم دست خیانت به‏‎ ‎‏احکام مسلّمۀ اسلام دراز شود. ما می‌دانیم با هجرت مراجع و علمای اعلام ـ‌أعلَی‌الله ‏‎ ‎‏کلمتَهم‏‎ـ مرکز بزرگ تشیع در پرتگاه هلاکت افتاده و به دامن کفر و زندقه کشیده‏‎ ‎‏خواهد شد، و برادران ایمانی عزیز ما در شکنجه و عذاب الیم واقع خواهند شد. ما‏‎ ‎‏می‌دانیم با این هجرت، تغییرات و تحولات عظیمی روی خواهد داد که ما از آن بیمناکیم.‏‎ ما عجالتاً در این آتش سوزان به سر برده و با خطرهای جانی صبر نموده، از حقوق اسلام‏‎ ‎‏و مسلمین و از حریم قرآن و استقلال مملکت اسلام دفاع می کنیم؛ و تا سر حد امکان‏‎ ‎‏مراکز روحانیت را حفظ نموده، امر به آرامش و سکوت می نماییم؛ مگر آنکه دستگاه‏‎ ‎‏جبار راهی را بخواهد طی کند که ما را ناگزیر به مطالبی کند که به خدای تبارک و تعالی از‏‎ ‎‏آن پناه می‌جبریم. اینجانب دست اخلاص خود را به سوی جمیع مسلمین، خصوصاً علمای‏‎ ‎‏اعلام و مراجع عظام ـ أطال الله بقائَهم‏‎ـ دراز کرده، و از عموم طبقات برای صیانت‏‎ ‎‎ ‎‏احکام اسلام و استقلال ممالک اسلامی استمداد می کنم. و اطمینان دارم با وحدت کلمۀ‏‎ ‎‏مسلمین، سیَّما علمای اعلام، صفوف اجانب و مخالفین درهم شکسته، و هیچ گاه به فکر‏ تجاوز به ممالک اسلامی نخواهند افتاد. ما تکلیف الهی خود را ان شاءالله ادا خواهیم‏‎ ‎‏کرد؛ و به ‏‏إحدی الْحُسْنَیَیْن‎‏ نایل خواهیم شد: یا قطع دست خائنین از حریم اسلام و قرآن‏‎ ‎‏کریم؛ و یا جوار رحمت حق جلّ و علا: ‏‏إِنِّی لاَ أَرَی المَوتَ إِلاَّسَعَادةً ولاَ الحَیوةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلاَّ‏‎ ‎‏بَرَماً‏‎. اینک دستگاه جبار برای اطفای نور حق به هر وسیله در کوشش است. ‏‏والله ُ مُتِمُّ نُورِهِ‏‎ ‎‏وَلَو کَرِهَ الکَافِرُون‎‏.‏ ‏‏روح الله الموسوی الخمینی‏ 🔸پی‌افزود: ‏‎آیه ۵۲ توبه: آیه قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ ۖ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا ۖ فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ. بگو که آیا شما منافقان جز یکی از دو نیکویی (بهشت و یا فتح) چیزی می‌توانید بر ما انتظار برید؟ ولی ما درباره شما منتظریم که از جانب خدا به عذابی سخت گرفتار شوید یا به دست ما هلاک شوید، بنابراین شما در انتظار باشید که ما هم مترصد و منتظر هستیم. ▫️صحیفه امام. جلد 1 ص ۱۸۲. @rozaneebefarda
امام خمینی به روایت امام خامنه‌ای آشنایی با موضوع «امام خمینی(ره)» در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 ▫️به‌مناسبت فرارسیدن سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR مجموعه‌ فیش‌هایِ موضوع «امام خمینی(ره)» را در اختیار مخاطبین عزیز قرار می‌دهد. ▫️در بخش «موضوعی»، بیانات رهبر انقلاب درباره‌ی ابعاد مختلف موضوعِ مدنظر و در بخش «جملات برگزیده» هم جملات طلایی و ناب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای استخراج شده است. ⏪ «جامعیتِ محتواییِ مناسب» از جمله ویژگی‌های این مجموعه‌ است. ⏪ مجموعه فیش‌های بخش موضوعی افزون بر ۹۵ هزار کلمه و مجموعه جملات طلایی بیش از ۷۲ هزار کلمه است. 🔸این محتوای استخراجی از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای علاوه بر کارکردهای عمومی و مطالعاتی و... می‌تواند به‌صورت خاص از سوی تحلیل‌گران، فعالین فرهنگی و رسانه‌ای و پژوهشگران مورد بهره‌برداری قرار گیرد. دسترسی: ↙️↙️ فیش‌های موضوعی امام خمینی(ره): https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1504&npt=12#92397 فیش‌های جملات برگزیده‌ی امام خمینی(ره): https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1504&npt=2#94758 🔘روزنه؛ دریچه‌ای به تاریخ، سیاست و اندیشه دینی معاصر: https://eitaa.com/joinchat/2032861191C0a0a43a053
امام رصد سمپاشی‌های را حتی در بستر بیماری هم ادامه داد! به مناسبت @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 ▫️حشمت‏اللّه‏ رنجبر(از گروه پزشکى حضرت امام خمینى«س»): رفتن امام به بیمارستان در یکم خرداد68 امروز صبح، روز اول خرداد 1368 طبق برنامه، امام آماده براى رفتن به بیمارستان هستند. قبل از هر چیز به حضور همسرشان مى‏رسند و ضمن خداحافظى، از ایشان حلالیت مى‏طلبند و از اینکه وجود ایشان در طول سالهاى تبعید و مبارزه، مشکلاتى را براى خانم ایجاد کرده است، عذرخواهى مى‏کنند. پسرشان را مى‏بوسند و از وى و بقیه اهالى خانواده بخصوص دخترانشان خداحافظى مى‏کنند؛ و اکنون عصا به‏دست و قدم‏زنان با همان روحیه عالى و صفاى باطنى با همراهان وارد بیمارستان مى‏شوند و در اتاق بسترى مى‏گردند. ▫️کار نمونه‏بردارى از معده و آندوسکوپى شروع مى‏شود. لوله‏اى که از طریق دهان و مرى باید وارد معده شود، یک شى‏ء زمخت و غیرقابل تحمل است و همه نگران آنند که کار به خوبى انجام نشود؛ زیرا علاوه بر اینکه یک کار آزار دهنده براى بیمار به حساب مى‏آید، فشار و مشقت آن مى‏تواند براى قلب امام هم مضر و خطرناک باشد. توان و طاقت بیمار در تحمل این کار لازمه موفقیت کار است. این کار به سادگى و بدون اینکه امام واکنشى نشان بدهند، انجام مى‏پذیرد. ▫️به خاطر پایین بودن گلبول هاى خون به ایشان یک واحد خون وصل مى‏شود. ▫️ امام در هر موردى با پزشکان همکارى دارند و تسلیم محض آنان هستند و در تمام این مدت، امام کارها و عبادت هاى خود را سروقت انجام مى‏دهند. 🔻حتى شنیدن اخبار رادیوهاى بیگانه را نیز فراموش نمى‏کنند. سرساعت به اخبار گوش مى‏دهند و به خاطر این مورد از پسرشان مى‏خواهند که رادیوى مخصوص ایشان را بیاورد. ▪️حاج احمد در کنار پرستاران که در اتاق و پشت دستگاه قرار دارند، مى‏نشیند و به مزاح مى‏گوید: آقا در این وضعیت هم از شنیدن اخبار رادیوى بیگانه صرف‏نظر نمى‏کنند! اگر هر کدام از ما به اندازه ایشان کار و تلاش مى‏کردیم، دنیا گلستان مى‏شد. ▫️ گوهرى در دستهاى لرزان،حشمت‏اللّه‏ رنجبر، ص47. 🔘روزنه؛ دریچه‌ای به تاریخ، سیاست و اندیشه دینی معاصر: https://eitaa.com/joinchat/2032861191C0a0a43a053
امام در بستر بیماری هم نماز شب را ترک نکرد! به‌مناسبت @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 ▫️دکتر ایرج فاضل: در ایامی که امام در بیمارستان تحت معالجه و عمل جراحی بودند، لوله تنفسی در تراشه ایشان بود. با وجود لوله تنفس نماز شب خواندند در ایامی که امام در بیمارستان تحت معالجه و عمل جراحی بودند، لوله تنفسی در تراشه ایشان بود. وقتی این لوله در مجرای تنفسی قرار می‏گیرد شخص نمی‏تواند صحبت بکند. اما امام با وجودی که لوله به تراشه ایشان وصل بود، نماز ظهر و عصر آن روز را به همان وضع ادا نمودند و حتی نماز شب خود را نیز ترک نکردند. ▫️روزنامه اطلاعات - 28 / 3 / 68 🔘روزنه؛ دریچه‌ای به تاریخ، سیاست و اندیشه دینی معاصر: https://eitaa.com/joinchat/2032861191C0a0a43a053
عروج به روایت /۱ @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 ‏ در مورد کسالت حضرت امام، از این نشیب و فرازها، همیشه وجود‏‎ ‎‏داشت. امام در نجف هم گاهی از ناحیه قلب ناراحتی داشتند، اما با مختصر‏‎ ‎‏مداوایی مرتفع می شد. به ایران که آمدیم کار زیاد و نامناسب بودن محیط کار‏‎ ‎‏و زندگی خصوصا در قم، موجب تشدید ناراحتی ایشان شد. ایشان در قم در‏‎ ‎‏یک اتاق کوچک، روزی چند ملاقات عمومی داشتند و هوای اتاق به خاطر‏‎ ‎‏دستگاههای فیلمبرداری خیلی گرم بود، آنهم در قم که هوا خودش به‌طور‏‎ ‎‏طبیعی گرم است. ‏ ‏‏از همان سال58 دکتر عارفی به قم آمد و گفت: ایشان ناراحتی قلبی دارند‏‎ ‎‏و باید استراحت کنند که ناچار به ایشان استراحت داده شد. شبی که حال امام‏‎ ‎‏بد شد، دوستان را از تهران خواستیم. مرحوم شهید بهشتی، مرحوم شهید‏‎ ‎‏باهنر، آقای هاشمی، رهبر عزیزمان آقای خامنه ای و اعضای دیگر شورای‏‎ ‎‏انقلاب بودند که به قم آمدند. مشورت کردیم و تصمیم بر این شد که امام به‏‎ ‎‏تهران بیایند که شبانه با ماشین به تهران منتقل شدند. یادم هست که آن شب هم‏‎ ‎‏هوا خیلی سرد بود. به هر حال؛ در بیمارستان قلب تهران حال ایشان نسبتا بهتر‏‎ ‎‏شد و سرانجام قضیه منجر به این شد که امام به جماران تشریف آوردند.‏‎ ‎‏خلاصه از این نگرانیها قبلاً هم داشتیم، سالی یکدفعه، دوسالی یکدفعه، ایشان‏‎ ‎‏ناراحتی قلبی پیدا می کردند که البته شدید نبود و ما هم در نظر نداشتیم که‏‎ ‎‏دوستان امام را بیازاریم و خبر کسالت ایشان را به دوستانشان بدهیم. چون‏‎ ‎‏می دیدیم که دشمنان امام خوشحال می شوند و دوستان امام متاثّر می گردند و‏‎ ‎‏چنین چیزی صحیح نیست. عشق مردم به امام خیلی زیاد بود. از اول هم‏ خیلی ها می گفتند که: امام مریضند، یک یا دوماه دیگر می روند و بعد از امام‏‎ ‎‏هم دیگر معلوم نیست چه بشود! از سال اول این را می گفتند، اما دیدیم که‏‎ ‎‏اینطور نشد و امام یازده سال بعد از انقلاب زنده ماندند. تا مرتبه آخر که امام‏‎ ‎‏در مزاج خودشان ناراحتی احساس کرده و به دکتر گفته بودند. دکترها جلسه‏‎ ‎‏کردند و گفتند که باید یکی از اطبای متخصص امراض داخلی ایشان را ببیند.‏‎ ‎‏ما برای قلب امام هر چه از دستمان برمی آمد، انجام دادیم. دستگاهی را در‏‎ ‎‏جیب امام می گذاشتیم و شبانه روز قلب امام را کنترل می کردیم، ما هم‏‎ ‎‏خیالمان راحت بود. حتی اگر بنا بود چند دقیقه بعد برای قلب امام مساله ای‏‎ ‎‏پیش بیاید، احساس می شد و روی صفحه تلویزیون مشاهده می کردند و سریعا‏‎ ‎‏اقدام می کردیم. مثلاً اگر داشتند راه میرفتند سریع می رفتیم میگفتیم، شما‏‎ ‎‏الآن بنشینید یا استراحت کنید. من هم از جماران خیلی کم بیرون می رفتم. این‏‎ ‎‏جریانی که پیش آمد، مربوط به قلب نبود و ما به قول نظامیها، دور خوردیم.‏‎ ‎‏ما تمام نیرویمان را در قسمت قلب گذاشته بودیم و فکر می کردیم که امام از‏‎ ‎‏دیگر نواحی بدن مشکلی ندارند و سالم هستند. مساله اخیر مربوط به جهاز‏‎ ‎‏هاضمه ایشان می شد و چون اکثر دکترهای امام متخصص قلب بودند، بنا شد‏‎ ‎‏دکترهای متخصص گوارش، امام را معاینه کنند. آقای دکتر زالی امام را معاینه‏‎ ‎‏کرد و گفت که باید آندوسکوپی کنیم. بعد از اینکه کار آندوسکوپی تمام‏‏ شد،‏‎ ‎‏آقای دکتر طباطبایی که از نزدیکان ماست، آمد پیش من. من به او نگاه کردم،‏‎ ‎‏دیدم که همینطور دارد یک حرفهایی می زند احساس کردم، قصّه ای است که‏‎ ‎‏اینها نمی خواهند به صراحت به من بگویند. گفتم: خوب اول باید بفهمیم چه‏‎ ‎‏شده، تا بعد برای آن فکری بکنیم. بعد خودم قضیه را دنبال کردم و به دکترها‏‎ ‎‏گفتم که: خوب، من که نمی شود از قضیه خبر نداشته باشم، شما باید جریان را‏ به من بگویید. ایشان گفتند که: «یک زخمی در معده هست که این ناراحتی‏‎ ‎‏امام مربوط به آن زخم است. ایشان خونریزی داشتند منتهی، چون قرص‏‎ ‎‏آسپرین مصرف کرده اند، ناراحتی معلوم نشده است و درد نداشته اند. الآن هم‏‎ ‎‏ماندیم که چه بکنیم. عقیده آقایان این است که عمل بکنیم، یکی دو نفر‏‎ ‎‏معتقدند که نباید عمل کنیم.» من گفتم، اصلاً چه هست؟ گفتند: احتمالاً‏‎ ‎‏سرطان است. گفتم: چند درصد احتمال دارد؟گفتند: آقای دکتر زالی گفته:‏ ‎‏«برای من قطعی است، امّا حالا می گوییم یکی یا دو درصد احتمال دارد که‏‎ ‎‏شاید نباشد.» حالِ من را می توانید حدس بزنید. من خیلی سعی کردم خودم را‏‎ ‎‏عادی نگه دارم و تا آخر هم سعی کردم. چون حضرت امام به من گفته بودند‏‎ ‎‏که اگر قضیه ای پیش آمد، تو مواظب باش هیچ کاری که دلیل ضعف باشد،‏‎ ‎‏انجام ندهی. من هم اولاً سعی می کردم خودم را نگه دارم، ثانیا هم آن موقع‏‎ ‎‏ما هنوز خیلی امید داشتیم که مساله حل بشود. من هم از آقایان روسای سه‏‎ ‎‏قوّه آن موقع یعنی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی و آيت‌الله ‎‏موسوی اردبیلی و جناب نخست وزیر ـ‌آقای موسوی‌ـ دعوت کردم و‏‎ ‎‏جریان را به آنها گفتم. @rozaneebefarda
عروج به روایت /۲ همان موقع دکترهای امام و دکترهای دیگری را که در‏‎ ‎‏این زمینه کار می کردند، جمع کردیم.‏ ساعت یازده شب، وقتی که ما خودمان با هم صحبت کردیم و دکترها هم‏‎ ‎‏با هم صحبت کردند، یک جلسه مشترک با آقایان دکترها گذاشتیم و قضیه را‏‎ ‎‏پرسیدیم. گفتند که:«از نظر ما قضیه محرز است و ما هم می گوییم باید عمل‏‎ ‎‏کنند.» البته یکی از آقایان با عمل مخالف بود. ما هم در مقابل جمع‏‎ ‎‏نمی توانستیم نظر یک نفر را ملاک قرار دهیم. بعد بحث کردیم که اگر عمل‏‎ ‎‏نکنیم، امام چند ماه دیگر زنده خواهند بود؟ اگر عمل کنیم چه مدّت دیگری‏ ‏‎زنده خواهند بود؟ گفتند: اگر عمل خوب باشد و مرض به جاهای دیگر چنگ‏‎ ‎‏نینداخته باشد، ممکن است تا 5سال دیگر هم زندگی خوبی داشته باشند. و اگر‏‎ ‎‏به جاهای دیگر چنگ انداخته باشد، الآن نمی توانیم جواب بدهیم. باید کبد و‏‎ ‎‏طحال و جاهای دیگر را ببینیم و بعد بگوییم. امّا اگر عمل نکنیم، بستگی دارد‏‎ ‎‏این زخم چه جوری باشد. اگر زخم، معده را پاره کند که دیگر آن موقع‏‎ ‎‏احتمال زنده ماندن خیلی کم است. ‏ با روسای سیاسی کشور و آقایان دکترها مجددا جلسه تشکیل دادیم. در‏‎ ‎‏آن جلسه مطرح کردیم که از ما هیچ کاری ساخته نیست و فکر خاصی هم‏‎ ‎‏نداریم، آنچه که شما فکر می کنید مفیدتر است، در مورد امام انجام دهید.‏‎ ‎‏حتّی من به آنها پیشنهاد کردم که برای برخورد بهتر و مفیدتر، بهتر است شما‏‎ ‎‏به اسم و عنوان امام کاری نداشته باشید و تنها بعنوان یک مریض با امام‏‎ ‎‏برخورد کنید که در اینصورت بهتر می توانید به معالجه بپردازید. اینها گفتند، ما‏‎ ‎‏شک نداریم که باید وظیفه پزشکی خودمان را خوب عمل کنیم، گفتیم:‏‎ ‎‏یاعلی.‏ در اینجا لازم است من از همه دکترها به ویژه آقای دکتر عارفی تشکر‏‎ ‎‏کنم، زیرا آنها واقعا دین بزرگی به گردن من و همه ما دارند. آنها در طول این‏‎ ‎‏یازده سال، تلاش بسیار زیادی کردند، واقعا از اینها ممنون هستم. ان شاءاللّه ‏‎ ‎‏خداوند به اینها اجر دهد و الاّما در مقابل خدمات و تلاش شبانه روزی همه‏‎ ‎‏دکترها، کاری از دستمان ساخته نیست. یعنی واقعا نمی توانیم تشکر کنیم.‏ ‏دکترها گفتند که: ما به این نتیجه رسیدیم که یکی دو نفر دیگر از دکترها‏‎ ‎‏هم بیایند و بعد آزمایشها را بدهیم نمونه برداری کنند. این کار چندروز طول‏‎ ‎‏کشید. دکترها طی جلساتی که بعضا 7ساعت، 8ساعت طول می کشید و من‏ هم در آنها شرکت داشتم، به این نتیجه رسیدند که باید روی حضرت امام‏‎ ‎‏عمل جرّاحی صورت بگیرد. به امام هم نگفتیم که نوع بیماری چیست. مانده‏‎ ‎‏بودیم که چطور به حضرت امام بگوییم، می خواهیم شما را عمل کنیم. آقای‏‎ ‎‏دکتر عارفی و دکترهایی که در اینجا سابقه حضور داشتند، می دانستند که وقتی‏‎ ‎‏بروند به امام بگویند، امام زیاد پافشاری نمی کنند و فورا قبول می کنند. چون‏‎ ‎‏قبلاً هم امام را دیده بودند که چطوری است! مثلاً در هر زمینه ای که به امام‏‎ ‎‏می گفتند، امام فورا می گفتند: بسم اللّه . مثل اینکه می گفتند: باید خون بگیریم،‏‎ ‎‏یا اینکه آقا شما باید نشسته نماز بخوانید. کلاً مریض خوبی بودند. خلاصه‏‎ ‎‏دکترها همه جمع شدند، آمدند خدمت امام. آقای دکتر عارفی گفتند: آقا شما‏‎ ‎‏یک کسالتی در معده دارید که ما به این نتیجه رسیده ایم که باید شما را عمل‏‎ ‎‏کنیم. امام به سینه مبارکشان اشاره کرده و گفتند: یعنی اینجا را باز کنید؟ گفتند:‏‎ ‎‏بله. گفتند: بسیار خوب، هر طور صلاح می دانید. و بعد از جا برخاستند و‏‎ ‎‏خداحافظی کردند و رفتند. من به دکترها نگاه کردم، دیدم بعضی ها آنقدر‏‎ ‎‏متاثرند که نمی توانند از اتاق بیرون بروند. بعضی ها هم در حیاط یا راهرو گریه‏‎ ‎‏می کردند؛ آنها فکر نمی کردند امام بدون اینکه جمله ای بگوید یا حرفی بزند،‏‎ ‎‏به این سادگی به عمل رضایت دهد. خلاصه، قرار شد فرداشب عمل صورت‏‎ ‎‏بگیرد. من دیگر تحمل اینکه بروم پیش امام و بنشینم با ایشان حرف بزنم را‏‎ ‎‏نداشتم. می رفتم اگر کاری بود، انجام می دادم و می آمدم.‏ یادم هست حضرت امام، آن موقع کارهای سیاسی داشتند که انجام‏‎ ‎‏می دادند. آخرین حکمی که ایشان دادند؛ هفت، هشت ساعت قبل از عمل‏‎ ‎‏بود. حکم راجع به یک موضوع قضایی بود که به آقای موسوی اردبیلی‏‎ ‎‏دادند و آقای رئیسی و آقای نیری را مامور پی گیری موضوعی کردند. @rozaneebefarda
عروج به روایت /۳ بعد‏ امام گفته بودند خانمها بیایند پیش من کارشان دارم، که خانمها [همسر و‏‎ ‎‏دختران و نوه های امام] رفته بودند، حضرت امام آنها را نصیحت کرده بودند‏‎ ‎‏و گفته بودند که: بالاخره همه ما می میریم و سفارش کرده بودند که اگر اتّفاقی‏‎ ‎‏افتاد، خودتان را حفظ کنید. سعی کنید ضجّه نکنید و آرام باشید. سفارش‏‎ ‎‏مادر را کرده بودند. گفته بودند: مرگ حقّ است، همه می میرند. من هم دیر یا‏‎ ‎‏زود می میرم. امیدوارم شماها من را حلال کنید و ممکن است من شما را‏‎ ‎‏رنجانده باشم. آنها خیلی ناراحت شده بودند و جوّ عاطفی شدیدی آنجا به‏‎ ‎‏وجود آمده بود. من در آن جلسه شرکت نکردم، چون اصلاً تحمّل نداشتم.‏‎ ‎‏من دم در بیمارستان ایستادم، دیدم امام آمدند.‏ ‏‏   در این مدت در جماران درمانگاه کوچکی درست کرده بودیم که اگر‏‎ ‎‏برای امام اتفاقی افتاد، به مداوای ایشان بپردازیم. علّت اقدام به این کار هم‏‎ ‎‏مختلف بود، از جمله مساله جنگ و مجروحین جنگی و ضرورت رسیدگی‏‎ ‎‏بیمارستانها به آنها، مساله حفاظت از حضرت امام در بیمارستان که قطعا برای‏‎ ‎‏دیگران محدودیتهایی را ایجاد می کرد و نیز مسائل امنیتی و ... . ‏ ‏‏   شبی که امام به بیمارستان می رفتند تا فردا صبح عمل کنند، من دیدم امام‏‎ ‎‏بطرف من می آیند. خیال کردم ایشان با من کاری دارند و نزدیک رفتم. به‏‎ ‎‏محض اینکه به ایشان رسیدم، امام گونه من را بوسیدند و به من گفتند:‏‎ ‎‏خداحافظ و رفتند داخل بیمارستان. حتی آن شب هم نماز شبشان ترک نشد.‏‎ ‎‏صبح امام رفتند اتاق عمل و ما هم پای تلویزیون مدار بسته نشسته بودیم و‏‎ ‎‏عمل را تماشا می کردیم. جریان عمل بوسیله تلویزیون در اتاقهای دیگر پخش‏‎ ‎‏می شد. خانمها هم آمدند و پای تلویزیون نشستند. ولی هنوز نمی دانستند‏‎ ‎‏قضیه چیست. من نه به مادرم و نه به خواهرهایم نگفته بودم و قرار شده بود‏ فقط من بدانم. حالا من می رفتم در خانه، پیش اعضاء خانواده، خواهرم یک‏‎ ‎‏سوال می کند، مادرم سوال می کند، می آیند، می روند، خاله ها هستند. خلاصه‏‎ ‎‏همه و همه سوال می کنند. من هم نمی دانستم به اینها چه بگویم. بنا نبود که‏‎ ‎‏چیزی بگویم و نمی دانستم که چه باید بگویم! چون جوّ شایعه بلافاصله زیاد‏‎ ‎‏می شد. آنوقت اوضاع ناجوری پیش می آمد. لذا تنها من بودم که عمق فاجعه‏‎ ‎‏را تحمل می کردم. آنها فکر می کردند که یک زخم معمولی در معده آقا‏‎ ‎‏هست و با عمل جرّاحی خوب می شود.‏ ‏‏   بعد از عمل که آقا را آوردند بیرون، نیم ساعت نشده بود که دیدم لب آقا‏‎ ‎‏تکان می خورد. یکه خوردم. گفتم: چه می گویند؟ رفتم جلو، گوشم را گذاشتم‏‎ ‎‏جلوی دهن آقا به فاصله یک سانتیمتر، دیدم آقا دارند می گویند: الله‌اکبر، اللّه اکبر. ‏‏   بعدا امام به هوش آمدند. دو سه روز اوّل هم همانطور که در آن‏‎ ‎‏اطلاعیه ها اعلام می شد، حالشان نسبتا خوب بود. باز در اینکه به مردم بگوییم‏‎ ‎‏یا نه، اختلاف نظر وجود داشت. بعضی ها معتقد بودند که ما خبر را اعلام‏‎ ‎‏کنیم، چون این مرتبه با مرتبه های قبلی فرق می کندو بعضی ها می گفتند، نه، ما‏‎ ‎‏چه داعیه ای داریم که دوستان امام را برنجانیم و دشمنان امام را شاد کنیم.‏‎ ‎‏بالاخره تصمیم بر این شد که قضیه اعلام شود که ما هم اطلاعیه دادیم و گفتیم‏‎ ‎‏که قصّه اینجوری است. روزهای اول حال امام خیلی خوب بود، اما در آن‏‎ ‎‏هفت، هشت روز خیلی درد کشیدند و صدمه خوردند. البته به ایشان دواهای‏‎ ‎‏ضد درد می دادند اما درد هم داشتند. مسائل پزشکی را که من وارد نیستم،‏‎ ‎‏باید برویم سراغ پزشکها که ببینیم مثلاً روز اول امام چطور بوده اند؟ کبد‏‎ ‎‏چطور بود؟ کسالت چقدر در معده نفوذ کرده بود؟ چه مقدار از معده را‏ برداشتند؟ آیا به کبد هم سرایت کرده بود یا نه؟ و مسائلی از این قبیل که دیگر‏‎ ‎‏با من نیست و باید پزشکان پاسخ بدهند. امّا بر محیط درمانگاه و دوستانی که‏‎ ‎‏برای دیدن امام می آمدند، جوّ تاثرانگیزی حاکم بود، کسانی که پیش من‏‎ ‎‏می آمدند بعضا نمی توانستند حرف بزنند. همان موقع به من التماس می کردند‏‎ ‎‏که ما برویم یکبار دیگر امام را ببینیم. من می رفتم به امام می گفتم. امام مثل‏‎ ‎‏اینکه خودشان بدانند، خیلی راحت از قبل می گفتند: بیایند اینجا چند دقیقه و‏‎ ‎‏می خواهند بروند، بروند. ‏ ‏‏   @rozaneebefarda
عروج به روایت /۴ تا بالاخره کار به اینجا کشید که یکروز آقای هاشمی به ملاقات امام (دو،‏‎ ‎‏سه روز قبل از فوت امام) آمد و گفت: امروز امامت جمعه با من است. من‏‎ ‎‏می خواهم به نماز جمعه بروم، شما فرمایشی ندارید که من بروم از شما چیزی‏‎ ‎‏برای مردم بگویم تا دل مردم شاد شود. امام همین طور که خوابیده بودند‏‎ ‎‏گفتند: از قول من به مردم سلام برسانید و بگویید دعا کنید که خدا من را‏‎ ‎‏بپذیرد، دعا کنید که خدا من را ببرد. من و آقای هاشمی از بس منقلب شدیم،‏‎ ‎‏آمدیم بیرون و آقای هاشمی موقعی که می خواست برود، به من گفت: آخر‏‎ ‎‏من که نمی توانم این حرف را به مردم بگویم. از طرفی هم امام گفته اند که باید‏‎ ‎‏به مردم بگویید. من گفتم، خوب امام گفته اند شما باید بگویید، نمی شود که‏‎ ‎‏نگفت. بعد چیزی به ذهنم آمد گفتم که: اگر به امام بگوییم، مردم ناراحت‏‎ ‎‏می شوند، روی علاقه ای که به مردم دارند، نمی گذارند مردم ناراحت شوند‏‎ ‎‏وخلاصه خودش یکجوری درست می کند. من از طرف خودم و آقای‏‎ ‎‏هاشمی رفتم به امام گفتم که: قضیه اینجوری است و مردم ناراحت می شوند.‏‎ ‎‏امام فرمودند: خیلی خوب، اگر می بینید مردم ناراحت می شوند، بگویید اگر ان‏‎ ‎‏شاءالله خوب شدم و بیرون آمدم، خودم جواب محبتهای شما را می دهم که‏ آقای هاشمی رفتند و همین را به مردم گفتند.‏ ‏‏فردای آن روز، امام را آوردیم در حیاط، امام گفتند: احمد، این ساختمان‏‎ ‎‏روبروی من کجاست؟ من گفتم: این ساختمان حسینیه است. شما همیشه از آن‏‎ ‎‏طرف می دیدید و این طرف را نمی دیدید، حالا از این طرف دارید می بینید. از‏‎ ‎‏طرف شرق. گفتم که ان شاءاللهخوب می شوید، با هم می رویم توی حسینیه و‏‎ ‎‏دوباره مشغول همان کارهایتان می شوید. ایشان به من گفتند که: احمد تو‏‎ ‎‏مطمئن باش که من از این کسالت خوب نمی شوم و می میرم. من باز خیلی متاثر‏‎ ‎‏شدم. گفتم: نه آقا، این حرفها چیست که می فرمایید؟ گفتند: همین است که‏‎ ‎‏می گویم. بعد دیگر تخت آقا را بردیم داخل اتاق. از پیش از ظهر روز بعد،‏‎ ‎‏حال آقا دگرگون شد. ‏ روز آخر که روز سیزدهم خرداد ماه بود دکترها هم دیگر مایوس شده‏‎ ‎‏بودند. برای اینکه هر چه دارو بکار می بردند، فشار خون بالا نمی آمد. آقایان‏‎ ‎‏دکترها و چند تا از دوستان این طرف و آن طرف با حالت ناراحتی نشسته‏‎ ‎‏بودند و نمی توانستند چیزی بگویند. آقای دکتر فاضل و آقای دکتر عارفی‏‎ ‎‏یک جا نشسته بودند، من رفتم پیششان گفتم چه خبر است؟ چرااینطوری‏‎ ‎‏نشسته اید و زانوی غم بغل کردید؟ دکتر فاضل به من گفت: فلانی، آقا تا یکی‏‎ ‎‏دو ساعت دیگر، بیشتر نمی توانند حرف بزنند. شما برو هر چه می خواهی از‏‎ ‎‏آقا بپرس. گفتم: خیلی خوب و رفتم در اتاق، دیدم صورت آقا نورانی شده و‏‎ ‎‏چهره ایشان گل انداخته است و دارند نماز می خوانند. آقا از شب پیش نماز‏‎ ‎‏می خواندند. یعنی از ساعت ده شب قبل از روز فوتشان نماز می خواندند و آن‏‎ ‎‏شب دیگر آقای انصاری ایشان را برای وضو مهیا نکرد. برای اینکه خودشان‏‎ ‎‏دیگر نگفتند که من وضو می خواهم، چون از شب تا صبح بیدار بودند و نماز‏ می خواندند. آقا هیچ کار دیگری انجام نمی دادند، فقط نماز می خواندند. من‏‎ ‎‏رفتم داخل اتاق، دیدم دارند نماز می خوانند. همان طور که خوابیده بودند، با‏‎ ‎‏آن فشار سرشان را بالا می آوردند به عنوان رکوع و بعد دوباره برای سجود.‏‎ ‎‏من هر چه کردم با آقا حرف بزنم، دلم نیامد آن فضای معنوی را به هم بزنم.‏‎ ‎‏بعد فقط یک کمی به ایشان نگاه کردم و از اتاق آمدم بیرون. ساعت سه‏‎ ‎‏بعدازظهر حالشان بد شدکه دستگاهها شروع کرد به کار و ساعت ده شب هم‏‎ ‎‏ایشان فوت کردند. روسای سه قوه و سایر مسئولین و افراد دیگری از جاهای‏‎ ‎‏دیگر آمدند، از قم آمدند که: چه باید کرد؟ امام که اینطور شدند، اینجا‏‎ ‎‏غوغایی برپا شد. @rozaneebefarda
عروج به روایت /۵ قبلاً راجع به محل دفن فکر کرده بودیم. یعنی یک روز من‏‎ ‎‏پیش خودم گفتم: اگر روزی امام طوری شدند، ما اینقدر ناراحتیم که نمی دانیم‏‎ ‎‏باید کجا دفن کنیم و کجا مناسب است! فکر کردم بین قم و تهران جای مناسبی‏‎ ‎‏است که، یک جایی را درست کنیم که باز باشد و شاید از شش، هفت ماه قبل‏‎ ‎‏ما خاکریز آنجا را به عنوان موسسه تنظیم و نشر آثار امام زدیم و برای محلّ‏‎ ‎‏مرقد ایشان هم در نظر گرفتیم. اما اوّلاً آنجا درست نشد. در ثانی در اینکه‏‎ ‎‏امام کجا دفن شود، اختلاف نظر به وجود آمد. بعضی ها می گفتند: ببریم قم در‏‎ ‎‏مسجد بالاسر، بعضی ها می گفتند: نه. من از آنهایی بودم که پافشاری می کردم‏‎ ‎‏امام را به قم نبریم، بلکه در آنجایی که در نظر گرفتیم، دفن شوند. بعد گفته شد‏‎ ‎‏که آنجا دور است و هنوز هم هیچگونه آماده و تسطیح نشده است. من گفتم:‏‎ ‎‏باشد، ولی به شرطی حاضرم که یک جایی باشد در کنار بهشت زهرا که دو سه‏‎ ‎‏کیلومتر در دو سه کیلومتر باز باشد تا اگر خواستیم فعالیتهای فرهنگی در آنجا‏‎ ‎‏انجام دهیم امکان داشته باشد. خلاصه با یکی، دو سه نفر از دوستانمان رفتیم‏‎ ‎‏و همین محل فعلی مرقد مطهر را انتخاب کردیم. روزهای آخر که احساس‏ کردیم حال امام روز به روز سخت تر می شود و کسی هم به جز من به نظر‏‎ ‎‏می رسید که از وخامت مریضی اطلاع ندارد، تصمیم گرفتم که اعضای‏‎ ‎‏خانواده را به جز مادرم را جمع کنم و ماجرا را بگویم. لذا آنها را جمع کردم‏‎ ‎‏و در یک گوشه ای از حسینیه نشستیم. آنجا من مطرح کردم که تاکنون جریان‏‎ ‎‏را به شما نگفته ام و موضوع چنین است. بعضی ها دلخور شده بودند که چرا ما‏‎ ‎‏را در جریان نگذاشتید. گفتم: علت این بود که ما نمی خواستیم شما ناراحت‏‎ ‎‏شوید؛ در ثانی نمی خواستیم مساله کسالت امام درز پیدا کند. زیرا ممکن بود‏‎ ‎‏که بتوانیم این کسالت را کنترل کنیم و قصه را حل کنیم. امیدوار بودیم که‏‎ ‎‏اتفاقی نیفتد. برای آنها هم مساله حل شد و واقعیت را تمکین کردند. ‏ ‏‏آن شب یکی از خواهرانم برای رعایت حال والده به ایشان قرص خواب‏‎ ‎‏آور داده بودند تا به استراحت بپردازد. به همین خاطر ایشان در یک اتاق‏‎ ‎‏خلوتی خوابیده بودند. لذا تا فردا صبح از قضیه مطّلع نشدند.‏ ‏‏حال و هوای اینجا در آن موقع قابل ترسیم نیست. مثلاً چهار تا وزیر با‏‎ ‎‏چهارتا نماینده یک گوشه نشسته بودند، گریه می کردند؛ یک گوشه ای رئیس‏‎ ‎‏مجلس نشسته بودند؛ رئیس جمهور آنوقت (رهبر عزیزمان) با آقای موسوی‏‎ ‎‏یک گوشه دیگر نشسته بودند. آقای مشکینی و بعضی از افراد شورای نگهبان‏‎ ‎‏و خبرگان هم گوشه دیگر. اصلاً قابل توصیف نیست که در آن موقع چه‏‎ ‎‏گذشت! چیزی که می شود گفت، بزرگی واقعه است که واقعا در آن موقع قابل‏‎ ‎‏درک و هضم نبود و اکنون قابل وصف نیست. لذا در عین اینکه همه ناراحت‏‎ ‎‏بودند، اما هیچ کس به اندازه بزرگی حادثه متاثر نبود، برای اینکه نمی توانست‏‎ ‎‏هضم کند. ‏ پرونده ویژه به‌مناسبت 🔘 روزنه؛ دریچه ای به تاریخ، سیاست و اندیشه دینی معاصر: https://eitaa.com/joinchat/2032861191C0a0a43a053