eitaa logo
روزنـہ‌ی آگاهـی
26.1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
9.2هزار ویدیو
52 فایل
اینجا ، یک سنگـرِ رسانه‌ای و ما ، افـسـرانِ جـنـگِ نـرم #ڪپی‌آزاد • ادمین: @Moh774 • تبادل و تبـلیغات : ـ https://eitaa.com/joinchat/309461009C668c903e99 • - همسرداری : @hamsardari74 - سروش: Sapp.ir/rozaneyeagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍃 🌼🍃چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده می‌کرد و برای خود چای آماده می‌کرد. هر بار که او آتشی میان سنگها می‌افروخت متوجه می‌شد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمی‌دانست 🌼🍃چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دست‌گیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار می‌داد سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشه‌ای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی می‌کرد. 🌼🍃رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت: «خدایا، ای مهربان، تو که برای کرمی این چنین می‌اندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کرده‌ای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم...
➕پادشاهی در زمستان به نگهبان گفت: سردت نیست؟ ➖گفت:نه عادت دارم ➕پادشاه گفت: میگویم برایت لباس گرم بیاورند و فراموش کرد ✖️صبح جنازه نگهبان را دیدند که روی دیوار نوشته بود: ➖به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا از پای دراورد... مواظب وعده هایمان باشیم😐