☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۲۳ آذر ۱۴۰۳
میلادی: Friday - 13 December 2024
قمری: الجمعة، 11 جماد ثاني 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليه السّلام
ذکر امروز جمعه اللهم صل علی محمد و آل محمد
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
🌺9 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️18 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیهالسلام
🌺19 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️21 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
بین همه سختی ها و آشوب های زندگی
دلمخوش است که از حالم با خبری...
💚🌱
#امام_زمان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
تولدت مبارک آقا سیدِ عزیز
که ما هنوز هم رفتنت را باور نکردیم....
❤️🩹✨
#شهید_جمهور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️#مثل_شهدا_زندگی_کنیم
🔆اخلاق که نداشته باشی؛
به هیچ دردی نمیخوره!
شهیدمحمدهادیامینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗 نماهنگ | دعای امام زمان(عج)
🎥 قرائت دعای سلامتی امام زمان(عج) توسط حضرت آیت الله خامنهای
✏️ رهبر معظم انقلاب: وقتی «اَلّلهُمَّ کُن لِوَلِیّک» را میخوانید، در واقع دارید ارتباط میگیرید با امام زمانتان، که فرمودهاند: ما را دعا کنید، ما هم شما را دعا میکنیم.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
هدایت شده از خبرگزاری فارس
آیتالله خاتمی، امام جمعۀ موقت تهران: برخی میگویند زیرساختهای حجاب فراهم نیست، خب حکومت را به دستتان دادند که زیرساختها را فراهم کنید.
@Farsna
🔸زیارت#امام_زمان در روز #جمعه
🔸روزجمعه متعلق به مولا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
برای عرض ارادت به مولا آماده اید؟
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وقت_سلام
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
https://ble.ir/rozatalhasan1400
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
دعوتم کن°✨️°
که بیایم نفَسی تازه کنم°😌°
از دلم، حسرت دیدار حرم را بردار °❤️°
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
🌸🌸🌸🌸🌸
برگرد نگاه کن
پارت44
رو به نادیا گفتم:
–کاش جایی که امروز من رفتم و دیدم تو هم میومدی میدیدی، اونوقت همین کوکو رو میزاشتی روی سرت و حلوا حلوا میکردی.
نادیا با خنده گفت:
–من که چیزی نگفتم، فقط از خلاقیت مامان تعریف کردم. بعدشم اینقدر مامان این کوکو رو ضخیم درست کرده که همون شبیه حلوا شده.
حالا تلما تو اون بدبختارو میگی، کاش توام دیروز سرظهر اینجا بودی، میدیدی چه عطری، چه بویی، من نمیدونم این خانم بهاری اینا با چی کباب درست میکنن اصلا بوش خیلی خوشمزس، بعد دستش را به طرفین تکان داد و ادامه داد:
–وقتی بوش اینقدر آدمو سیر میکنه دیگه ببین خودش چیه، من از بوش سیر شدم. ولی نمیدونم چرا مامان هر چی میپزه، بو نداره.
محمد امین از این حرف خوشش نیامد.
–چرا نداره، احتمالا تو کرونا گرفتی متوجه نمیشی.
–عه، پس چطور بوی کباب رو متوجه میشم.
–برای این که مرغ همسایه غازه، همچین بویی هم نداشت.
مادر چشم غرهایی رفت.
–گیر دادنتون به سیب زمینی و تخم مرغ تموم شد حالا نوبت به آشپزی من رسید؟
–نه مامان جون، شما همین که با همین دو قلم انواع و اقسام غذاها رو درست میکنید یعنی دست کل آشپزا رو از پشت بستین. اصلا خود سیبزمینی و تخم مرغا هنگ میکنن که در این حد کارایی داشتن و خودشون و اجدادشون بیخبر بودن.
محمد امین در حالی که ریسه میرفت رو به من گفت:
–تلما یه بار ناهار که تو نبودی. مامان همین سیب زمینی رو آبپز کرده بود پهنش کرده بود کف سینی، بعد مثل پیتزا روش سبزیجات ریخته بود یه کمم سیر رنده کرده بود که ما فکر کنیم سسیس و کالباس توش ریخته، بعد گذاشته بود تو فر، یعنی با پیتزا مو نمیزد.
یه جوری که منم گول خوردم. تازه وقتی شروع به خوردن کردم فهمیدم مامان چه هنری به خرج داده.
ولی انصافا طمع باحالی داشتا نه نادی.
مادر سعی داشت نخندد. و آرام غذا میخورد. ولی گاهی انگار کنترل لبهایش از دستش در میرفت و لبخند میزد.
کمی نمک روی کوکو ریختم.
–اگه مامان این غذاها رو درست نمیکرد شما الان به چی میخندیدید، اصلا بهتون خوش نمیگذشت، مثل برج زهرمار هی میخواستید گوشت و مرغ بخورید که چی بشه؟
نادیا چشمهایش را گرد کرد و انگشت سبابهاش را روی لپش گذاشت.
–دیدی محمد امین؟ دیدی خواهر به چه نکتهایی اشاره کرد، واقعا ما غافل بودیم. راست میگهها، خواهرم ممنونم که ما رو به خودمون آوردی.
بعد هر دو با محمد امین شروع به دست زدن کردند.
–مادر مچکریم، مادر مچکریم.
مادر دیگر نتوانست خود دار باشد و قهقههاش بلند شد و گفت:
–والا شماها دیگه خیلی ناشکرید مگه همین دو روز پیش نبود ته چین مرغ درست کردم.
نادیا و محمد امین با تعجب به همدیگر نگاه کردند. بعد هر دو به من نگاه کردند.
گفتم:
–اره دیگه سر ته دیگشم دعوا میکردید.
محمد امین که انگار چیزی یادش آمده باشد گفت:
–آهان اونو میگید. نادی همون غذائه که وقتی میخوردی شک میکردی مرغم توش بوده یا نه.
نادی گفت:
–همون که مرغ توش ریش ریش شده بود؟
محمد امین لبخند زد.
–نگو ریش ریش بگو تار تار، تازه تار تارشم مثل تار ابریشم بود یعنی با چشم غیر مسلح دیده نمیشد، فقط یه حس خوردن ته چین مرغ بهت دست میداد.
نادیا یک کوکو داخل لقمهاش گذاشت.
–آره، باید به خودت تلقین میکردی داری مرغ میخوری.
محمد امین اشارهایی به لقمهی نادیا کرد.
–چه خبره، تموم کردی، گشنت نیستا. آرومتر.
چون هر دو در یک بشقاب غذا میخوردند، محمد امین به نادیا اشاره کرد که ملاحظه کند.
نادیا گفت:
–من دیگه سیر شدم امین، بقیهاش مال خودت.
با خودم فکر کردم ماه بعد که حقوقم را گرفتم یادم باشد که مقداری پروتین هم برای خانه بخرم.
لیلافتحیپور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖برگرد نگاه کن 💖
پارت45
فردای آن روز مادر برایمان کباب تابهایی درست کرد.
چون پدر خیلی دیر از سرکار میآمد ما خیلی دیر وقت شام میخوردیم.
نادیا آنچنان با آب و تاب میخورد و از دست پخت مادر تعریف میکرد که انگار بهترین غذای دنیا را میخورد.
ساعت نزدیک نیمه شب بود، کنار پدر نشسته بودم و به اخباری که از تلویزیون پخش میشد گوش میکردم.
پدر گفت:
–تلما بابا، یه چایی برام بریز بیار.
همانطور که چشم به تلویزیون دوخته بودم بلند شدم.
–چشم بابا.
به آشپزخانه رفتم. میخواستم بدانم شایعه این که گفته شده تا دو هفته همه جا را تعطیل خواهند کرد درست است یا نه.
چشم و گوشم کنار تلویزیون جا مانده بود.
استکان چای را روی میز گذاشتم و همانجا ایستادم.
مادر نگاهی به من انداخت.
–تلما این چیه ریختی؟
نگاهم را به زحمت از تلویزیون گرفتم و به استکان چای دادم.
آنقدر کمرنگ ریخته بودم که فرق زیادی با آب جوش نداشت.
–عه، چرا من اینجوری ریختم.
نادیا خندید.
–اگه تو کافیشاپم اینجوری کار کنی که به زودی درش تخته میشه که.
محمد امین اشاره به تلویزیون کرد.
–از فردا درش تخته شد. همه جا رو تعطیل کردن.
آه از نهادم بلند شد. همانجا جلوی تلویزیون نشستم و گوش به اخبار سپردم.
محمد درست میگفت، تا دو هفته همه جا را تعطیل کرده بودند.
مثل کسانی که کشتیهایش غرق شده است به تلویزیون خیره بودم.
محمد رو به نادیا گفت:
–یه جوری ماتم گرفته انگار یکی از شرکای کافیشاپه و نگرانه الان با این تعطیلی ورشکست بشه.
نادیا خندید. محمد امین به مزه پرانیهایش ادامه داد:
–چیه بابا، نکنه چیزی اونجا جا گذاشتی الان دیگه نمیتونی بری برداری.
درست میگفت، چیزی جا گذاشته بودم، اما نه آنجا، در همان حوالی
کمیآنطرفتر، در پیاده رو، کنار یک درخت چنار تنومند که برگهایش را فرش زیر پای عابران کرده، میان لوازمالتحریرهای رنگ و وارنگ. بدون این که بدانم انگار چیزی از وجودم را بدون او نداشتم. چیزی که وقتی نبود تمام وجودم را مختل میکرد. چیزی شبیهه شادی، زندگی، چطور دو هفته را با ندیدنش بگذرانم.
صدای محکم کوبیده شدن آپارتمان همه را به سکوت وادار کرد. همه با بهت به همدیگر نگاه کردیم.
اول کسی که سکوت را شکست محمدامین بود.
–شبیهه طلبکارا در میزنه.
پدر گفت:
–پاشو ببین کیه؟
همین که محمد امین در را باز کرد خانم بهاری همسایهی واحد روبه رویمان با گریه گفت:
–شما خونهاید؟
مادر خودش را به کنار در رساند.
کنجکاوی و نگرانی باعث شد کم کم همه درجلوی در تجمع کنیم.
لیلافتحیپور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
🌸🌸🌸🌸🌸
💖 برگرد نگاه کن 💖
پارت46
خانم همسایه خودش را میزد و گریه میکرد.
بدبخت شدم خدا. حالا چیکار کنم. با نگاه کردن به در آپارتمانشان همهی گره های ذهنمان باز شد.
از خانهشان سرقت شده بود. در آپارتمان را جوری شکسته بودند که دیگر قابل استفاده نبود.
مادر پرسید:
–کی دزدی شده؟ ما که خونه بودیم چرا صدایی نشنیدیم؟
خانم بهاری در لحظه حالت چهرهاش تغییر کرد و جدی گفت:
–منم همین رو میخواستم بپرسم. مگه میشه شما صدایی نشنیده باشید و دزدا تو روز روشن راحت بیان همه چی رو جمع کنن ببرن. شما اصلا متوجه نشید. اصلا غیر ممکنه،
محمد امین نگاهی به پنجرهی پاگرد انداخت.
–الان که شبه، بعد پچ پچ کنان رو به من ادامه داد:
–فکر کنم خیلی بهش فشار امده، قاطی کرده.
پدر با شوهر خانم بهاری به داخل خانهشان رفتند.
گفتم:
–خانم بهاری، زودتر به پلیس خبر بدید.
–آره زنگ زدیم.
مادر چادرش را روی سرش مرتب کرد و با خانم بهاری به داخل خانهشان رفتند. میشنیدم که دلداریاش میدهد.
پدر همراه شوهر خانم بهاری برگشتند.
همسایه طبقهی پایین هم بالا امد و وقتی از اوضاع خبر دار شد پرسید:
–حالا چیا بردن؟
مرد همسایه نفسش را بیرون داد.
–کلا گاوصندوق رو با خودشون بردن. یه گاو صندوق کوچیک داشتیم که طلاهای خانمم و خواهر و مادرم توش بود. اونام از ترس این که دزد بهشون نزنه طلاهاشون رو آورده بودن اینجا تو گاو صندوق ما گذاشته بودن. نامردا همهی خونه رو هم زیر و رو کردن و بهم ریختن تا اگر پولی چیزی جای دیگه داشتیم پیدا کنن.
بعد از چند دقیقه ما بچه ها به داخل خانه امدیم.
نادیا روسری را از سرش کشید و لپهایش را پر از هوا کرد و در یک لحظه خالیشان کرد.
–دیدید چطوری حرف میزد؟
نگاهش کردم.
چطوری؟
خودش را روی مبل انداخت.
–واقعا متوجه نشدی؟ یه جوری حرف میزد انگار ما دزدیدیم.
محمد امین خندید و نادیا ادامه داد:
–یه جوری گفت مگه میشه شما صدایی نشنیده باشید در لحظه چند تا تهمت رو به ما چسبوند. یعنی هم ما همدست دزدا بودیم هم دروغگوییم.
کنارش نشستم.
–اون الان حال خوشی نداره، حالا یه چیزی گفته.
محمد امین خندهاش را کنترل کرد و گفت:
–یه جوری عصبی گفت اصلا غیر ممکنه شما متوجه نشید، من به خودم شک کردم. نکنه من دزدیدم حواسم نبوده.
نادیا پوزخند زد.
–حالا خوبه تو شک کردی، یه جوری با اطمینان گفت مگه میشه، من مطمئن شدم ما دزدیدیم و به روی خودمون نمیاریم.
شلیک خنده ی محمد امین فضای خانه را پر کرد.
متعجب به نادیا نگاه کردم.
از خنده صورتش قرمز شده بود. به خاطر پوست سفیدش با هر واکنشی فوری لپهایش گل میانداخت. به زور خندهاش را جمع کرد.
–خب اگه ما ندزدیدیم، امشب شام چطوری کباب خوردیم. میدونی گوشت کیلو چنده. میدونی واسه پنج نفر کباب پختن چقدر زیاد گوشت میخواد؟ تازه مامان واسه رستا اینا هم فرستاد اونام چهار نفر و نصفی هستن دیگه. میشه تقریبا ده نفر.
لیلافتحیپور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️این فیلم از آیت الله کورانی در سال ۲۰۱۹ ضبط شده است.
ایشان ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ از دنیا رفتند، و شاهد وقایع روزهای اخیر نبودند.
وضعیت سوریه و یمن قبل از ظهور، از زبان آیت الله کورانی👆
هدایت شده از 💠روضَةُالحَسَن(ع)💠
20 دقیقه هم وقتت رو نمیگیره حیف نیست این اعمال پر برکت رو از دست بدیم؟ 🙂🌸
#شبتون مهدوی
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
https://ble.ir/rozatalhasan1400
هدایت شده از 💠روضَةُالحَسَن(ع)💠
39.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
♡اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج♡
«لبیک یاحسین»
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
┄═🌿🌹🌿═┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
https://ble.ir/rozatalhasan1400
هدایت شده از 💠روضَةُالحَسَن(ع)💠
اعـمـال قـبـل از خـواب 🥱
⚜۱_وضو گرفتن
⚜۲_ختم قرآن :با قرائت «سه بار سوره توحید»
⚜۳_پیامبران را شفیع خود قرار دادن :با فرستادن یک بار« صلوات»
⚜۴_مومنان را از خود راضی کنید:با گفتن یک بار ذکر« اللهم اغفر للمومنین و المومنات»
⚜۵_یک حج و یک عمره به جا آورید:با گفتن «سُبْحاٰنَ اللّٰهِ وَ الْحَمْدُلِلّٰهِ وَ لٰااِلٰهَ اِلاَ اللّٰهُ وَ اللّٰهُ اَکبَرْ»
⚜۶_اقامه هزار رکعت نماز :با سه بار خواندن«یَفْعَلُ اللّهُ مٰا یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ یَحْکُمُ ماٰ یُریدُ بِعِزَّتِهِ»
#لَـیِّنقَـلبیلِوَلِیِّاَمرِک
#شبتونمهدوی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
#مولاجانم
✨ای پاک و نجیب مثل باران، برگرد
ای روشنی کلبۀ احزان برگرد...
✨یعقوب امیدش همه پیراهن توست
ای یوسف گمگشتۀ کنعان برگرد...
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#جمعه شب تون مهدوی🌙
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400
4_6046559090790896012.mp3
9.93M
صاحب زمانی ...
باز کردهام هواتو یار جمکرانی
مجتبی_رمضانی🎙
جمعه_هاى_دلتنگی🍂
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شبتون_امام_زمانی🌙
#التماس_دعا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💫"روضة الحسن" (ع)💫
🆔 @rozatalhasan1400