eitaa logo
روضة الحسین علیه السلام
320 دنبال‌کننده
174 عکس
155 ویدیو
26 فایل
🏴روضه الحسین علیه السلام 🔰کانالی برای مبلّغین 📝حاوی روضه ها و سینه زنی های زیبا، پرمحتوا و مستند و همچنین کشکولی از مطالب مفید برای مبلغین و روضه خوان ها
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین فیلم رنگی از حرم امام رضا (ع) 👈 این فیلم کوتاه بخشی از مستند Double Joumey است که ادعا شده در سال ۱۳۱۸ خورشیدی (۸۲ سال قبل) توسط یک گردشگر سوئیسی به نام الامایارد ضبط شده است. این گردشگر سوئیسی در میان شراره‌های جنگ جهانی دوم به همراه دوستش راهی شرق می‌شود و با یک ماشین سواری از راه افغانستان خود را به ایران می‌رساند و با دوربینی که زیر لباسش پنهان کرده بود، وارد حرم می‌گردد؛ آنگاه اولین فیلم رنگی از حرم امام رضا (ع) را در تاریخ ثبت می‌کند. گفته می‌شود که صدای گوینده فیلم، مربوط به ایرِن ژاکوب (Irène Jacob) هنرپیشه سوئیسی تبار فرانسه است که بعدا صدایش روی فیلم قرار گرفته است.
🏴 گوشه ای از غربت حضرت امام رضا علیه السلام از زبان علّامه حسینی طهرانی قدّس سرّه ◾️۱) ابتلاى آن حضرت به سياست شيطانيّه مأمون؛ چون با نقشه اى عجيب آن حضرت را از جوار قبر جدّش رسول اکرم حرکت داد، و در ولايت مَرو در حقيقت زندانى و تبعيد و نفى وطن و حبس نظر نمود؛ ◾️و در ظاهر آن حضرت را به خلعت حکم و ولايت مخلّع، و در باطن آن حضرت را از همه شئون جدا و عزل نموده، اجازه فتوى و خواندن نماز جمعه و عيد نميدهد. ◾️۲) به عوض آنکه پس از شهادت پدرش موسى بن جعفر عليهما السلام مواليان و وکلاى پدرش، يکباره اطراف او را بگيرند و امامت او را گردن نهند، تصديق نکردند، و حاضر نشدند تسليم شوند و پولها را بسپارند، ◾️ همه از حضرت رضا عليه السّلام برگشتند و گفتند که: موسى بن جعفر نمرده است و زنده است و حجّت خدا علىّ بن موسى الرّضا را انکار کردند. چه غربتى از اين بالاتر؟ ◾️۳) انکار امامت فرزندش محمّد بن علىّ است، بلکه انکار فرزندى او را سلامُ الله علَيهما. و اين نه تنها از غريب صورت گرفته، بلکه أقوام نزديک مانند أعمام و بنى أعمام آن حضرت امامت و وصايت آن نورِ ديده را انکار کردند، 📚 «روح مجرد» خلاصۀ ص ۲۲۰ تا ۲۲۹
حرم مطهر رضوی دعا گوی دوستان عزیز کانال هستم
شهادت حضرت سکینه سلام الله علیها تسلیت باد
وای از آن دم که از سرِ طفلی دستِ یک مرد روسری بکشَد وای از آن دم که بر سر بابا دختری دست مادری بکشَد دختری که عجیب دلتنگ است تنگِ بابا و تنگِ آغوشَش دختری که شُدست سرخ و کبود چون گلِ لاله ، لاله ی گوشش طفلِ معصوم عاری از کینه ست چیزی از جنگ هم نمیداند زیر لب غرقِ بغض میگوید زیر لب غرقِ بغض میخواند: در مسیری که آمدم تا شام دردِ دل ها به ماه میکردم هرکسی چپ نگاهمان میکرد به عمویم نگاه میکردم ای یتیمانِ کوفه ی دیروز قلبِ مارا عجیب آزردید پدرِ ما علیست مَردی که نان و خرما ز سُفره اش خوردید
بعد از پدر، اسیر و گرفتار مانده‌ام در خاطراتِ تلخِ پر از خار مانده‌ام گودال را به چشمِ خودم دیده‌ام، که من؛ یک عمر با دو دیده‌‌ی خون بار مانده‌ام کابوسِ شمر خوابِ شبم را گرفته است با بهتِ روزِ واقعه بیدار مانده‌ام من با رقیه در پیِ خورشید بودم و … حالا بدونِ همدم و غمخوار مانده‌ام شامِ بلا نرفته ز یادِ سکینه، که؛ در ازدحامِ کوچه و بازار مانده‌‌ام (یک مشک از قبیله‌ی ما یک عمو گرفت) اینگونه است تشنه‌ی دیدار مانده‌ام با شرم از نگاهِ پر از اشکِ مادرش در پشتِ دربِ بیتِ علمدار مانده‌ام
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچک‌تر خود را لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست برو در نهر علقم، کن خبر آب‌آور خود را ز دورادور، می‌دیدم گلویت عمه می‌بوسید مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را به همراه مسافر آب می‌پاشند، ‌من ناچارم به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟  
نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا… کمتر نبود از هنرِ عمه های خود با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان مرهون نوحه های سکینه ست کربلا آن بانویی که عابدۀ اهلبیت بود با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی گفت از هزار داغ، یکی را برای ما وقت غروب بود و أذانی نمی رسید إلاّ صدای هلهلۀ لشگر دَغا دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه در لابلای شیون و غوغای ماجرا یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل یک فوج نیزه، معجرِ زنهای با حیا دست خودم نبود که فریاد میزدم معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان با دامنِ به شعله نِشسته ،سوی کجا؟ میگفت با تمام نواهای زخمی اش اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا این موجِ کربلا همه را غرق می کند مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا
🍃قسمت اول 🔹️سید مهدی میرداماد ای مسجدُ الحرامِ حرم سامرای تو  بیت الوِلای دل، حَرمِ با صفای تو   قرآن یگانه دفترِ مدح و ثنای تو  روح مَلَک کبوترِ صحن و سرای تو  آیینه ی جمال خداوند سرمدی  فرزندِ پاکِ چهار علی، سه محمدی  رضوان بدان جلال و شرف سائلِ درت  خورشید سجده بُرده به خاکِ مطهرت   *از امام رضا به بعد به ائمه میگن: اِبنُ الرِضا، هم به امام جواد و هم به امام هادی و هم به امام حسن عسکری...* روحِ رضاست در نَفَسِ روح پرورت  نامت حَسَن نه، بلکه حَسَن پای تا سرت *چقدر این بیت زیباست، ببین از پدران و اجدادش چی به ارث برده این آقا...* میراثِ زهد و نورِ هدایت ز هادیت علمِ امام هشتم و جودِ جوادیت *از پدر زهد و نور هدایت، از امام رضا علم، از امام جواد جود، یه وجود نازنین و این همه عظمت...* معصوم سیزده ولی الله ذوالمنن ابن الرضای سومی و دومین حَسَن گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن در کلام و لعلِ لبِ گوهری کجا وصفِ اَبا مُحمدٍ الْعَسکری کجا انوار ده امام درخشد ز روی تو یادآورِ رسول خدا، خلق و خوی تو *چه اخلاقی داشت با وجود اینکه نگهبان براش گذاشته بودن، حتی دور و بری های آقا هم خیلی ها جاسوس بودن، خیلی ها منافق بودن، اما باز هم حضرت حواسش به اینها بود، اذیتش میکردن ولی باز هم حضرت نگران بود، مرتب می‌پرسید غذا چی خوردن؟ حالشون چطوره؟ مریضی ندارند؟ مشکلی ندارند، حاجتی ندارند؟ الله اکبر از این اخلاق، از جدش رسول خدا این اخلاق رو به ارث برده"إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق" این حضرت هم فرزند همون آقاست، از نگهبان خیری ندید، از جاسوس‌ها جز بدی و اذیت، اما مرتب حالشون رو می پرسید، جوری با اخلاق رفتار می‌کرد جذبش میشدن، شیعه اش میشدن، می اومدن به دست و پاش می افتادند.* انوار ده امام درخشد ز روی تو یادآور رسول خدا خلق و خوی زیباترین دعای مَلَک گفتگوی تو مسجود جن و انس بود خاک کوی تو بحری که در صدف دُرِّ جان پرورد تویی در دامنش امام زمان پرورد تویی *اسم امام زمان رو بردم، امروز دور هم جمع شدیم بگیم: "آجرک الله، یا بقیه الله" آقاجان! سرت سلامت، امروز روزِ یتیمی شماست، روزِ از دست دادن پدر برای شماست، چقدر سخت گذشت به امام ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net
●•┄༻↷◈↶༺┄•● قبر تو کعبۀ دل و صحنت مطاف جان زُوّار هر شبِ حرمت صاحب الزمان *مگه میشه امروز امام عسکری، امام زمان رو زائر خودش نبینه، آقاجان یه سری هم به بزم عزای ما بزن، میگن برای پدر، برای عزیزی ختم و عزا بگیری پسر باید دَمِ در بیاسته وخوش آمد بگه، یا صاحب الزمان! شما دَمِ دری آقا، شماصاحب عزایی آقا... میگن باید خودت رو به صاحب عزا نشون بدی، ریا نیست، خودتو نشونش بدی، یا صاحب الزمان! شما حتماً اومدید مجلسِ عزای باباتون، آقاجان! کجایی دورت بگردم؟ کجایی بیام شال عزاتون رو بوسه بزنم؟ کجایی بیام بگم: آقا! خدا صبرت بده... چه کردن با امام عسکری؟ روضه بخونم، اونایی که آمادۀ ناله زدن هستند، بسم الله...* هرگز شبی ز شام غمت تیره تر نبود آن شب به غیر ناله نوایی دگر نبود ای آفتابِ معرفت ای عسکری لقب گُل را چنان تو زندگیِ مختصر نبود *بیست وهشت سالش بود امام عسکری، بیست وهشت سال چقده؟ جوانِ بیست و هشت ساله الان تو جلسه حتماً نشسته، "الله اکبر" من ازشما سوال میکنم، جوانِ بیست و هشت ساله اوج قدرته، بیست وهشت ساله تنومنده، جوانه، اما این زهر کاری کرد با امام عسکری، نوشتند امروز صدا زد: مهدی پسرم! تشنه هستم بابا، اینجوری هم صدا نزد که من میگم، نگفت مهدی جان، صدا زد: "یا سیدُ اهل بیتی!" ای آقای اهل بیت من! پسرم! یه ظرف آب به بابا بده... زهر کاری با بدن کرده بود، بدن میلرزید، دست‌ها میلرزید، ظرف آب رو آورد اما اینقدر دست و پای حضرت میلرزید، حتی ظرف آب رو آورد جلو، دندان‌ها می‌خورد به ظرف آب، نتونست آبی بنوشه، چند بار آب آوردن، دندان‌های حضرت به ظرف آب میخورد، رمق نداشت حتی آب بنوشه... امروز یه پسر میخواست یه پدر رو سیراب بکنه، نمیدونم تونست یا نه؟ اما کربلا یه پدر میخواست پسر رو سیراب کنه، اونم چه پسری...کجا؟ اون ساعتی که بچه اش رو روی دست گرفت... یا صاحب الزمان! میخواستی پدر رو سیراب کنی کسی مزاحمت نشد، کسی ظرف آب رو ازت نگرفت، کسی مانع نشد، اما جدت بچه اش رو روی دست گرفت، داشت حرف می‌زد، نذاشتن حرفش تموم بشه،"فَذُبِحَ مِنَ الاُذُنِ اِلیَ الاُذُن" چرا مقتل میگه: "فَذُبِحَ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ" چرا نگفت: "فَقَتَلَ" اینجا عبارت "ذَبَحوا" ست... یا امام عسکری! اجازه بدید پرده رو کنار بزنم: دوتا شهید تو کربلا ذبح شدن، این عبارت برای هیچ شهیدی نیامده، بقیه شهدا رو میگه "قُتِلَ"، این دوتا شهید رو میگه: "ذُبِحَ" سادات ببخشند، دوتا شهید رو ذبح کردن، من خیلی روضه رو باز نمیکنم، یه اشاره، دوتا شهیدی که ذبح شدن یکی این شیر خواره بود، یکی هم خودِ امام حسین، امام رضا فرمود: "فذُبحَ كما ذُبِح الكبش" چرا میگه "ذُبحَ"، یه جمله هرکی ناله داره، چون ابی عبدالله هنوز داشت صحبت می‌کرد، هنوز داشت مناجات می‌کرد، هنوز زنده بود سر از بدنش جدا شد ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net
mirdamad_shahadat_Askari_1.mp3
5.71M
|⇦•ای مسجدُ الحرامِ حرم... و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس سیدمهدی میرداماد •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● 💠 شیعیان ما در اندوهی دائم به سر می برند تا فرزندم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نوید ظهورش را داده ظاهر شود. 📚 بحارالأنوار ج ۵۰ص۳۱۷
┈•‌‌‌‌‌‌꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈ |⇦•سلام آقا تو ‌هستی.. و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس استاد حاج منصور ارضی•ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● سلام آقا تو ‌هستی یوسفِ زهرا سلام آقا شدی آوارۀ صحرا، غریب آقا.. سلام آقا میدونم‌ که عزاداری در این شبها به درد و غم‌گرفتاری، غریب آقا.. میاد امشب صدایِ گریه هایِ تو غم بابا شده امشب عزایِ تو، غریب آقا.. *منتظر پسرشِ .. پنج‌ سالشه .. عزیزمُ بگید بیاد .. مهدیمُ بگید بیاد کنارم ..* بیا بابا کنارم با دو چشم تر ببوسم من لب تو لحظه آخر، عزیزمن‌.. همین روزا به زخم‌ ما نمک خورده همین روزا بدون مادر کتک خورده، عزیز من.. همین روزا عمومون محسنُ ‌کشتن همین روزا یه‌ کوهِ هیزم آوردن، عزیز من.. همین روزا میون یک ‌در و دیوار شده زخمی یه سینه با نوک مسمار لب تشنه‌ غریبِ عالمینم من دم آخر فقط یاد حسینم من *میگه آبُ که برد تا دهانش .. حضرت این دندوناش چنان‌ میخورد به این ظرف آب .. آب میریخت رو لباسایِ حضرت .. هر جوری تونست بخوره قطره ای، ذره ای، آبُ خورد.... ریخت رو لباسش ..* لب تشنه غریب عالمینم من دم آخر فقط یاد حسینم من، حسین جانم.. به هر سختی مرا آخر کفن کردی تو‌ هم‌ گریه برای پیرُهن‌کردی، حسین‌جانم.. دم مغرب سرش بر نیزها بردن همه زنها به هر کوچه‌ کتک خوردن حسین ... ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net
Arzi_shahadat_Askar_2.mp3
2.85M
|⇦•سلام آقا تو ‌هستی.. و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس استاد حاج منصور ارضی•ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● «نحن کهف لمن اِلتجا الینا» ما پناهگاهیم برای هرکس که به ما پناه آورد
یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست کنج زندان بل اگریه ی باران کم نیست سامرایی شده ام،راه گدایی بلدم لقمه نانی بده، ازدست شما نان کم نیست قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست یازده بار به جای تو به مشهد رفتم بپذیرش،به خدا حج فقیران کم نیست زخم دندان تو و جام پر از خونابه ماجرایی ست که در ایل تو چندان کم نیست بوسه ی جام به لبهای تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست از همان دم پسر کوچکتان باران شد تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست در بقیع حرمت با دل خون میگفتم که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست؟
تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن کودک شش ساله بودی بر پدر خواندی نماز ریختی از چشم خود خون جگر یابن الحسن زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست زود کردی جامۀ ماتم به بر یابن الحسن قرن ها چشم تو گریان است بر جدّت حسین لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن مخفی از چشم همه، چشم تو بر بابا گریست سوختی چون شمع سوزان تا سحر یابن الحسن قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن ای سرشک چارده معصوم از چشمت روان ای زده هجر تو بر دل ها شرر یابن الحسن روز«میثم» تیره تر می باشد از شام فراق تا شود خورشید رویت جلوه گر یابن الحسن
م مانده به راه چشم پدر، ای پسر بیا تا جان نرفته از تن او، زودتر بیا از پشت ابر ای قمر فاطمی درآی تا شب به در رود چو فروغ سحر بیا افتاد جام آب ز بس دست لرزه داشت در پیکرش نمانده توانی دگر بیا در احتضار باشد و چشم انتظار توست باز است این دو پنجره بر ره ز در بيا بس اشک مردم از پی تشییع آمدند خاکی نمانده، شیعه چه ریزد به سر؟ بیا صاحب عزا به ختم، حضورش مسلم است مردم تمام منتظر، ای منتظر بیا پاره جگر شده است و جگرپاره جز تو نیست ای پارهء جگر، بر پاره جگر بیا هم صاحب الزمانی و هم صاحب عزا بهر نماز بر تن پاک پدر بیا
سامرا، باز با صفا شده ای درحریمت برو بیا داری اربعین پا به پایِ کرببلا زائر و دسته ی عزا، داری باز هم گنبدِ طلائی تو مثلِ مشهد ز دور معلوم است همه دانند زیرِ این گنبد مدفن دو امام معصوم است معرفت حکم می کند اینجا وقتِ گریه به رسمِ جود و کرم همه یادی کنیم این شبها از تمام مدافعانِ حرم "شاهد ماست "جاء نصرالله" فتح ما يك نويد قرآنی است مورها "ادخلوا مساکنکم" کشور ما پر از سلیمانی است" تا ابد یادمان نخواهد رفت راهِ ما در مسیرِ عاشوراست در کنارِ دعایِ صاحبمان امنیت زیرِ سایۀ شهداست همه دلخوشیِ ما این است لااقل یک حَسن حرم دارد صبح و ظهر و غروب سفره بپاست بسکه صاحب حرم، کرم دارد اهلِ بیت رسول این ایام به غم و غصه ها اسیر شدند راستی بین بچه هایِ علی این حسن ها چه زود پیر شدند... گفت: مهدی من خداحافظ بعداز این موسم جدائی هاست این بیابان نشینی ماها همه اش ارث مادرت زهراست بعد از آنکه زدند مادر را جایِ او کنجِ بیت الاحزان شد شادی از خانوادهء ما رفت بیت الاحزان شبی که ویران شد عصمت الله پشت در افتاد پایِ دشمن به خانه اش واشد آنقدر با غلاف کوبیدند استخوانهایِ بازویش تا شد... تشنه قدری آب بودم من لب عطشانِ من تکان می خورد کی به پیش نگاهت ای بابا لب من چوبِ خیزران می خورد عمه ات هست و مادرت هم هست نه میانِ نگاههای حرام وای از ماجرایِ بزم شراب وای از ازدحام شهرِ شام...
خسته‌ام از راه، می‌پرسم خدایا پس کجاست؟ شهر... آن شهری که می گویند:«سُرَّمَن رَءا»ست تابلوهای کنار جاده می‌گویند نیست چند فرسخ بیشتر از راه ما، تا راه راست... رو به رویم ناگهان درهای بازِ خانه‌ات بر لبم نام کریمی، چون امامِ مجتباست احتمال ریزش یکریز باران قطعی است در دلم اندوه عصر جمعه‌های کربلاست آسمان یک کاشی از محراب تو، دریا فقط گوشهٔ سجاده‌ات در نیمه‌شب‌های دعاست از کراماتت چه باید گفت وقتی با تو است آنچه یک حرفش فقط با آصف بن برخیاست از کبوترهای شهرم نامه‌ای آورده‌ام حالشان خوب است اما روحشان اینجا رهاست راستی! حال کبوترهای بامت خوب شد؟ در صدای من طنین انفجار گریه‌هاست سکّه‌ها جاری‌ست از چشمانم اما باز هم دست‌هایم رو به سویت کاسه‌های سامراست السلام
ای سراپا حسن حیّ ذوالمنن سوّمین ابن الرّضا دوّم حسن ای هزاران آفتابت مشتری یا اباالمهدی امام عسکری دُرّ ده دریا و بحر یک گهر آن گهر خود حجّت ثانی عشر با همه درد و غم و عمر کمت تا ابد مرهون احسان، عالمت از نماز و از دعای متصل بردی از دشمن کنار حبس دل با خدا پیوسته در راز و نیاز روزها را روزه، شب ها در نماز رنج هایت در ره توحید بود سال ها یا حبس یا تبعید بود روزگارت شعله ها بر جان فکند دشمنت در برکهء شیران فکند ایستادی بین شیران در نماز شیرها را جانبت روی نياز الله الله گرد تو درّندگان سر فرو بردند همچون بندگان نور علمت از درون حبس ها کرد از ظلمت جهانی را رها ای دمت جان داده بر روح الامین آسمان خفته در خاک زمین رهنمای آفرینش کیست تو شهریار ملک بینش کیست تو چشم بد از ماه رخسار تو دور یک جمال و چارده خورشید نور گشت دشمن در جوانی قاتلت کشت در ماه ربیع الاوّلت کفر خود را عاقبت معلوم کرد همچو اجدات تو را مسموم کرد سامره شد صحنهء روز جزا گشت تنها مهدیت صاحب عزا ای به قربان تو و عمر کمت قلب مهدی داغدار ماتمت بی تو مهدی بی کس و یاور شده طفل تنهای تو تنهاتر شده آه از آن ساعت که در سوز و گداز خواند مهدی بر تن پاکت نماز کرد تا جسم ضعیفت را نظر بر کشید آهی جهان سوز از جگر آسمان دیده اش انجم گریست بین مردم مخفی از مردم گریست گر چه بوده اشک دامن دامنت بود کی زنجیر و غل بر گردنت جسم تو زخم از دم خنجر نداشت پیکر جدّ غریبت سر نداشت آه از آن ساعت که زین العابدین پیشوای عابدین و ساجدین دید در گودال خون بر روی خاک پیکر پاک پدر را چاک چاک یوسف زهرا و زخم تیر و سنگ گرگها کردند جسمش چنگ چنگ گشت از چشمش روان دریای خون خواست جانش از بدن آید برون همدم او جز شرار تب نبود جان ز کف می داد اگر زینب نبود...
مردِ جوان دارد وصیت می‌نویسد می‌گرید و ذکر مصیبت می‌نویسد دنیا برای رحمت او جا ندارد آه این غریب از رفع زحمت می‌نویسد از شرح حال خود سخن می‌راند اما انگار در توصیف غربت می‌نویسد کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست از درد خود در کنج خلوت می‌نویسد غربت درِ این خانه را از پشت بسته‌ست مهمان ندارد؛ جای صحبت، می‌نویسد خمس و زکات شیعیان را می شمارد سهم فقیران را به دقت می‌نویسد در چند خط می‌گوید از حج و ثوابش این بند را با اشک حسرت می‌نویسد پیش از نمازِ واپسینش رو به قبله از خاطراتش چند رکعت می‌نویسد زندان به زندان با نماز و روزه و عشق دربان به دربان درسِ عبرت می‌نویسد حتی برای خشم شیرانِ درنده با چشم‌هایش از محبت می‌نویسد بعد از شکایت از جفای این زمانه در سر رسید فصل غیبت می‌نویسد ـ من زود دارم می‌روم اما میایم با احتیاط از رازِ رجعت می‌نویسد می‌نوشد آب و یاد اجدادش می‌افتد با رعشه از آزار شربت می‌نویسد سر را به پای طفل گندم‌گون نهاده‌ست بر طالعش حکم امامت می‌نویسد فردا خلیفه بر درِ این خانه با زهر از مرگِ او جای شهادت می‌نویسد بازارهای سامرا خاموش و گریان بر در حدیثِ حفظِ حرمت می‌نویسد با دست‌های کوچکش یک طفلِ معصوم نام پدر را روی تربت می‌نویسد
روزي شخصي امام حسن عسکري عليه‏ السلام را‌ در آن هنگام که کودک بود مشاهده کرد که در کنار عده اي از کودکان که بازي مي‏ کردند ايستاده است و گريه مي‏ کند. او پنداشت که علت گريه‏ امام، نداشتن اسباب بازي است. از اين رو نزد حضرت رفت و گفت: «ناراحت نباش، اي پسر رسول خدا! من برايت اسباب بازي مي ‏خرم!»  امام با ناراحتي فرمود:   «يا قليل العقل! ما للّعب خلقنا.» اي کم عقل ما براي بازي آفريده نشده ‏ايم. او با تعجب گفت: پس براي چه خلق شده ‏ايد؟ فرمود: «للعلم و العبادة.» «براي دانش و پرستش»  او گفت: «از کجا اين را مي‏ گويی؟»   فرمود: «زيرا خداوند فرموده:  «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الينا لا ترجعون» [سوره مومنون،آیه115] "آيا گمان مي‏کنيد که شما را بيهوده (و براي بازي) آفريده ايم و شما به ما بازگشت نمي کنيد؟" او گفت: با آنکه کودک هستي و گناهي بر تو نيست چرا اينگونه منقلب هستي و از خدا مي ‏ترسي؟ حضرت فرمود: مادرم را ديدم که با هيزم ‏هاي بزرگ، آتش روشن مي‏ کرد و آتش را از هيزم ‏هاي کوچک شروع نمود. من ترس آن دارم که از هيزم‏ های کوچک دوزخ باشم. 📚احقاق الحق و ازهاق الباطل ؛ ج ‏۲۹ ص؛ ۶۵
ابوهاشم می گوید: روزی در محضر امام عسکری علیه السلام بودم، آن حضرت فرمود: «یکی از درهای بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در کسی داخل بهشت نمی شود مگر این که در دنیا کارهای نیک انجام داده و به مردم کمک و خدمت نماید». تا این را از حضرت شنیدم، خدا را سپاس گفتم و بسی خشنود گردیدم؛ زیرا یکی از برنامه های زندگی من، خدمت رسانی به مردم و رفع نیاز پابرهنگان و محرومان بود. تا این مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه کرد و فرمود: «بله، کسانی که در این جهان به مردم کمک می کنند، در جهان دیگر نیز سربلند و جایگاه آنان برجسته است. ای ابوهاشم! خدا تو را از این گروه قرار دهد، خدای تو را رحمت کند». 📚اصول کافی ؛ ج۱ ؛ ص ۵۰۳
‍ ‍ 💠امام عسکری علیه السلام مانند سایر ائمه ، مرد با وقار و با شخصیّت و آرام و ساکت، پر عقل و پر فکر [بوده اند]. همینطور که دشمنان آن حضرت هم در مقام تعریف گفته است که در سامرّاء مردی بود به این خصوصیّت از خاندان علوییّن که از همه مقدّم بود و از همه محترم تر بود و مرد آرامی بود و با فکر و تعقّل بود. سیمای گندمگونی داشت، چشمهای درشتی داشت، قد متوسّطی داشت. بدنش [دارای] استخوان بندی محکمی بود و حرکت که می میکرد مانند یک کوه وقار بود. علماء و وزراء و بزرگان مملکت از آن حضرت احترام می کردند. شیعه آن حضرت را احترام [کرده و] مقدّم می داشت و تمام علوییّن سیّد و سالار خود را آن حضرت می دانستند. در حالتیکه از آن حضرت پیرتر در میان علوییّن بسیار بود. ❇️الان شما که کنار قبر آن حضرت می روید، سامرّاء خانه خود آن حضرت بوده یعنی قبر حضرت امام علیّ النقی و امام عسکری و حضرت سید حسین برادر حضرت امام حسن عسکری که همآنجا مدفون است و حضرت حکیمه خاتون و حضرت نرجس خاتون و اینها همه را در خانۀ خودشان دفن کرده اند. و بعد آن خانه تبدیل به رواق و ضریح و صحن شد 🌟خیلی قبر نورانی و فضای نورانی است که محسوس [است] فضای باز و مرتفعی است. اینها همه از آثار و جلوه های خود حضرت امام عسکری علیه السلام است. 🖊عارف کامل مرحوم علامه سیدمحمدحسین حسینی طهرانی
♦️کدام رفتار شیعیان مایۀ خشنودی اهل بیت علیهم السلام است؟♦️ حضرت امام حسن عسکری علیه السلام 🔹صلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ‏ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ وَ صَدَقَ فِي حَدِيثِهِ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ النَّاسِ قِيلَ هَذَا شِيعِيٌّ فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا شَيْناً جُرُّوا إِلَيْنَا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا كُلَّ قَبِيح‏ 💠 در نماز جماعت آنها (سائر مسلمانان) شرکت کنید، در تشییع جنازه هایشان حاضر شوید، به عیادت مریضانشان بروید و حقوقشان را به ادا کنید. 💠 چرا که وقتی یکی از شما در دین تقوا داشته و در کلام خود راستگو باشد، امانتدار باشد و با مردم رفتار نیکو داشته باشد و بگویند: «این شخص شیعه است»، این مرا خشنود می سازد. 💠 تقوای الهی داشته باشید و برای ما زینت باشید و مایۀ ننگ ما نباشید. کاری کنید که مودّت همه را به سوی ما جلب کنید و اجازه ندهید که امور ناپسند به ما نسبت داده شود. 📚 «تحف العقول» ص ۴۸۷
🍃 برخورد سنگین حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام با وکیلشان در قم🍃 💐 حسين بن حسن بن محمّد بن إسمعيل بن جعفرالصّادق عليه السّلام در قم ساكن بود و آشكارا شرب خمر مى نمود. 💐 روزى به جهت مشكلى به أحمد بن إسحق أشعرى كه در قم وكيل در أمر أوقاف بود مراجعه كرد و أحمدبن إسحق به او اذن ورود نداد و وى را نپذيرفت و او با حال حزن و اندوه به منزلش بازگشت. 💐 پس از مدّتى أحمدبن إسحق به حجّ مشرّف شد و هنگامى كه به سامرّا رسيد به زيارت حضرت امام عسكرى عليه السّلام رفت، ولى حضرت او را نپذيرفته و اذن دخول ندادند. 💐 أحمدبن إسحق گريه فراوانى نمود و آن قدر التماس نمود كه حضرت إذن فرمودند. وقتى بر حضرت وارد شد، عرض كرد: يا ابن رسول الله! چرا مرا از وارد شدن منع فرموديد با اينكه من از شيعيان و مواليان شما مى باشم؟ 💐 حضرت فرمودند: چون تو پسر عموى ما را از ورود در خانه ات منع نمودى. 💐 اشك از ديدگان أحمدبن إسحق جارى شد و قسم ياد كرد كه غرض از ردّ كردن حسين بن حسن فقط نهى ازمنكر بوده و مى خواسته سبب توبه وى از شرب خمر شود. 💐 حضرت فرمودند: راست گفتى ولى به هرحال بايد سادات را به جهت انتسابشان به ما تجليل و إكرام نموده و احترام ايشان را مراعات نمائى و كارى نكنى كه موجب حقارت و پستى ايشان شود كه اگر چنين كنى از زيانكاران خواهى بود. 💐 وقتى كه أحمدبن إسحق به قم بازگشت و أشراف و بزرگان قم به ديدار وى آمدند و حسين بن حسن نيز با ايشان بود، أحمدبن إسحق به استقبال حسين بن حسن شتافت و او را احترام كرده و در صدر مجلس نشاند. 💐 حسين از اين رفتار تعجّب نمود و از سبب آن سؤال كرد. و أحمدبن إسحق آنچه را برايش در محضر امام عسكرى عليه السّلام اتّفاق افتاده بود نقل نمود. 💐 حسين با شنيدن اين امر از أفعال قبيح خويش پشيمان شده و توبه نمود و به منزل خود بازگشت و شرابها را ريخت و آلات و وسائل شرب خمر را شكست؛ 💐 و از آن پس از اتقياء و صلحاء أهل عبادت و ورع گشت و هميشه ملازم مسجد بود و به اعتكاف مى پرداخت، تا اينكه رحلت نمود و نزديك مزار حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها مدفون گشت. 📚 «نورمجرد» ج 1 ص 587 از بحارالانوار