eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
333 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام(بخوانیدوارسال کنید): سلام برغدیر عطرعلوي ما نور دل ازمركز خورشيد گرفتيم بامهر علي جلوه ی توحيد گرفتيم عطر علوي زين گل اميد گرفتيم با خاطره ی عيد علي عيد گرفتيم ازخّم غديرش همه دم سرخوش ومستيم ماخاك نشين ره او بوده و هستيم تنها نه دلم زمزمه پرداز غدير است مرغان سحررا به لب آواز غديراست عيساي نبي مات ز اعجاز غديراست موسي همه جا حيرتش ازراز غديراست دروادي موعود ودرآن آينه ی راز باحكم خدا داد نبي برهمه آواز اين نور خدایی كه مرا مهرمنير است سرچشمه ی جوشنده ای از خيركثيراست محبوب ترين خلق خداوند قديراست تنها همه جا اوست كه برخلق اميراست اين است علي آينه ی قدروجلالت كردم به همه خلق من ابلاغ رسالت اي مردم آگاه علي رهبردين است مولابه شما مردم اسلام همين است برمكتب ايمان وشرف يارومعين است مهرش همه جا بهرشما حبل متين است هركس كه بود يارعلي ياررسول است بامهر علي طاعت مخلوق قبول است اين آينه،توحيد نشان است بدانيد گنجينه ی ايمان وامان است بدانيد افضل زهمه خلق جهان است بدانيد اوگلشن سرسبز جنان است بدانيد هركس كه جدا شدزعلي اهل جهيم است آگاه ازاين حرف خداوندعليم است اسلام جز او قافله سالار ندارد دين غيرعلي يارومددكار ندارد هركس به ولاي علي اقرار ندارد باگلشن فردوس سر و كار ندارد سرچشمه ی عشق وشرف و نور غديراست بي بهره زمهرش به صف حشرفقيراست آن روزدل از زمزمه خاموش نمي شد غم بادل پُرشوق هم آغوش نمي شد امروز دل خلق پرُاز جوش نمي شد گرخاطره ی عشق فراموش نمي شد افسوس كه پيمانه ی پيمان بشكستند باغصب خلافت به خلافت بنشستند باآن كه علي جان نبي ودم هستي است باآن كه دلش آينه ی محرم هستي است باآن كه شب و روز علي درغم هستي است مظلومترين رهبراين عالم هستي است گفتند اگرچه به همه خلق اميراست آغاز غريبي علي روز غديراست بنويس«وفایی»كه علي چشمه ی نوراست انوارولايش شجر وادي طوراست اومظهر الطاف خداوند غفوراست درحشر مرامهرعلي برگ عبوراست جزاوبه صف حشرمرا هم نفسي نيست غيرازعلي وآل علي دادرسي نيست کانال روضه ونوحه چهارده معصوم علیهم السلام ایتا لینک👇 https://eitaa.com/nohevarozechahardahmasomsoghandi
این اشعار را میشه نوحه خواند برای پنج تن گوشواره را خودتان انتخاب کنید اشک ما وقف عزای پنج تن بچه های ما فدای پنج تن رونقی این سفره هامان دارد از برکت و لطف و عطای پنج تن رفت و آمدهای ما در روضه ها هست مرهون دعای پنج تن نسل ما یا نوکرند، یا عاشقند ایل ما اصلا گدای پنج تن ما مریض معصیت هستیم، پس آمدیم دارالشفای پنج تن با دعای فاطمه قد می کشیم روز و شب تحت لوای پنج تن سینه ی ما گنج علم اهل بیت دیده ی ما خاک پای پنج تن هیئتی که فاطمه دارد نظر می شود غار حرای پنج تن مادرم در روضه ها فریاد زد زندگیِ ما برای پنج تن پای میزان عمل که می شود خوش به حال آشنای پنج تن می شود شبهای جمعه، کربلا غرق آه و نینوای پنج تن با نوای (یابُنَیَّ) می شود نینوا در کربلای پنج تن روضه خوان می گفت زینب پیر شد در کنار ماجرای پنج تن آه، از گودال دارد می رسد گریه های، های هایِ پنج تن این صدای وای وایِ زینب است یا صدایِ وای وایِ پنج تن
روضه امام رضا علیه السلام_استاد میرزامحمدی+صوت     مرحوم محدث قمی رضوان الله تعالی علیه تو انوار البهیه اشاره می کنن، بدن امام رضا رم شبانه دفن کردن، این نو عروسان نوقان داشتن میرفتن خونه ی بخت ، دیدن یه بدنی رو غریبانه دارن تشیع میکنند …” همین که فهمیدن این بدن جگر گوشه ی پیغمبره،به شوهراشون گفتن مهریه هامون حلال و آزاد هر چی هدیه براشون آوردن نذر امام رضا کردن ….” بدن امام رضا رو گل بارون کردن ….” هر چی عطر و گلاب برا نو عروسان نوقان آورده بودن رو بدن امام رضا ریختن ….” درستشم همینه” این بدن پسر فاطمه ست … این بدن عزیز زهراست احترام داره ….” آخ لایوم کیومک یا اباعبدالله …… به به …. روضه ی آخر و التماس دعا …” فرج امام زمان یادت نره ؛ فرمود هر کسی وسط روضه ی جدم برا فرج منه مهدی دعا کنه من همونجا دعاش می کنم …..” آقامونم با ما گریه کنه به روضه ی جد غریبش …. ،کربلا هم زن های بنی اسد اومدن از فرات آب ببرند ؛ دیدن یه عده بدن بی سر، قطعه قطعه …؛ اربا اربا ….رو زمین افتاده ….” الله اکبر …. یا بقیه الله اجرک الله فی مصیبت جدک …. اینجا هم زن ها واسطه شدن ، بنی اسد آمدن ، میخوان این بدن ها رو شناسایی کنن ؛ به کمک زین العابدین بدن ها رو شناسایی کردن …. رسیدن کنار گودال …. دیدن یه بدنی اربا اربا …. اصلا قابل شناسایی نیست ….” یاللعجب چه کنن؟!! زین العابدین فرمود : تنهوا عنی …” از من فاصله بگیرید ؛من خودم این بدن رو به کمک پیغمبر دفن می کنم ….” این بدن متلاشی شده رو جمع کرد ،چه جوری این بدن رو آورد کنار خانه ی قبر ،بماند ” بدن اربا اربای بابا رو گذاشت رو خاکا ….” همین که خواست این وجه الله رو به زمین بزاره،بابا سر نداره،این رگ های بریده رو ،رو خاک گذاشت” همه صدا بزنیم یاحسین …… بابی المستضعف الغریب یا غریب الغربا یا عزیز الزهرا یا قتیل الله یا اباعبدالله …به علی ابن موسی الرضا و به ابی عبدالله الحسین سلام الله علیهما یا الله
‍ ⇦🕊 ذکر توسل جانسوز _ ویژۀ ایام شهادت حضرت رضا علیه السلام _استاد حاج منصور ارضی↯ ┄ آمدم با حال زارم یا علی موسی الرضا درد دلها با تو دارم یا علی موسی الرضا من فقط با تو ندارم، یا علی موسی الرضا پس گره وا کن ز کارم، یا علی موسی الرضا خسته از این شهرم و دارم هوایِ کوی تو چشم بستم بر همه تا رو نمایم سوی تو باز بغضم یاد کرده شیونم آید به کار با دل تاریک اشک روشنم آید به کار وقت سختیها رضاجان گفتنم آید به کار هر زیارت لحظهی جان دادنم آید به کار غم ندارم نه درون قبر، نه در محشرم قول داده میرسد بالا سرم خون دل میریزد از چشم من این یاقوت نیست رازهای عاشقان پیش رضا مسکوت نیست نیست در ایران کسی کز عشق او مبهوت نیست هر چه هستم هر که بودم بر کسی مربوط نیست بر امام مهربان خود پناه آوردهام گرچه بر دوشم فقط بار گناه آورده‌ام درد دارم درد دارم الشفاء عند الرضا بیقرارم بیقرام الدواء عند الرضا زود از ما می شود راضی رضا عند الرضا اربعین اثبات کرده کربلا عند الرضا آهویی هستم اسیر چشم چون صیاد تو میروم کرب و بلا از پنجره فولاد تو شصت روزی هست گریانم از داغِ حسین لحظه لحظه روضه میخوانم از داغِ حسین گاه مثل شمع سوزانم از داغِ حسین گاه مثل ابر گریانم از داغِ حسین آتش و اشکی که داری از غمِ شاه غریب هست مدیونِ سفارشهات بر ابن الشبیب داغ بر قلبم نشست و خورد بر جانت شرر زهر کُل پیکرت را سوخت از پا تا به سر بارها خوردی زمین و یادت آمد پشت در مادری فریاد میزد حیدرِ من را نَبَر ناگهان با ضربهای بال و پر مادر شکست شیشه ی عمر علی و قلب پیغمبر شکست *روایت داره : بعد از سه رو از شهادت پیغمبر حمله کردن به دَرِ خونه ی پیغمبر...* مثل امروزی چهل تن پشت یک در آمدند بهر تسلیت به زهرای مطهر آمدند با کمی هیزم و شلاق و لشگر آمدند از پَسِ شیرِ ابی طالب دگر برآمدند ثلث سادات جهان را کشت ثانی پشت در فاطمه شد قد خمیده در جوانی پشت در این زهر کاری کرد من از نا فتادم در کوچه مثل مادرم از پا فتادم با احتیاط از درب خود را می کشیدم تا خانه چندین بار چون زهرا فتادم در خانه گفتم زود درها را ببندید تا داخل حجره شدم در جا فتادم پیراهنم را از عطش بالا گرفتم یاد آمدم از جد غریبم تا فتادم نیزه نخوردم پیکرم میسوخت از درد یادِ تَنِ صد چاکِ عاشورا فتادم یاد هزار و نهصد و پنجاه زخمش بی خود ز خود گشتم ز پا آنجا فتادم گرچه سر من را جدا از تن نکردند یاد سر بر نیزه در نجوا فتادم تا که جواد من سرم ازخاک برداشت * اباصلت میگه : تا امام جواد وارد شد هی به سر و سینه اش می زد هی می گفت : أبَتاه ، أبَتاه ... دوید سر بابا رو به سینه چسباند ، لب های مبارکش رو بوسید ... آره هر بابایی دلش میخواد دَمِ آخر پسرش بالا سرش باشه ...* تا که جوادِ من سرم ازخاک برداشت یاد علی اکبر لیلا فتادم
حمدُ لله که مائیم گرفتار رضا عاشق صحن گهر شادِ گهربارِ رضا آرزو داشتم از کودکی ام تا حالا که پناهنده شوم بلکه به دربار رضا زائرش زائر عرش است به نقل از معصوم نظری کرده خداوند به زوار رضا خود من با پسرم با پدرم با پدرش نسل در نسل ، تمامیم بدهکار رضا هر چه گفتیم بلافاصله مضمون جوشید برکتی داده خداوند به اشعار رضا عطر مخصوص حرم عطر بهشت است بهشت دوست دارم بخرم عطر ز بازار رضا تو کشاندی دل ما را وسط صحن غدیر یا امیر ابن امیر ابن امیر ابن امیر تو بگو دست به دامان که جز او بزنم رو به در گاه که جز ضامن آهو بزنم باز کردی گرهء کور مرا صد دفعه شرم دارم به کسی غیر شما رو بزنم آرزو داشتم از کودکی ام مثل پدر جلوی پنجره فولاد تو زانو بزنم من دو تا آرزو از مادر خود بردم ارث ادب این است ، دَم از ارثیۀ او بزنم اول از زائر تو کفش بگیرم تحویل دوم اینکه حرمت با مژه جارو بزنم بطلب تا شب جمعه دمِ ایوان شما یاد ایوان نجف باشم و یاهو بزنم بهترین نوع سفر سمت امامِ هشت است عشق زوار بلیطیست که بی برگشت است هوس رفتن حجِ فقرایی کردم هوس پنجره فولاد و گدایی کردم هوس اذن دخول از سوی بست طوسی و خروج از طرف شیخ بهایی کردم هوس خوردن آبِ یخِ سقاخانه داخل کاسۀ برّاقِ طلایی کردم عکسهای حرم از هر جهتی زیبا بود هوس دیدنِ تصویر هوایی کردم پیرمردی به حرم خواند دو خطی روضه بعد روضه هوس خوردن چایی کردم هر که پرسید ز من آدرس صحن عتیق طرف قلب خودم راهنمایی کردم آخر از بس که دلم را به تو آقا دادم صحن های حرمت را به دلم جا دادم تو که بر نوکر خود رحمت وافر داری شک ندارم که مرا خوب به خاطر داری نمی افتد ز قلم نام کسی با اینکه بی حساب عاشق و دیوانه و زائر داری حرمت امن ترین مأمنِ موجودات است بی سبب نیست اگر این همه طائر داری جلوی پنجره فولاد تو فهمیدم من که فراوانیِ خواننده و ذاکر داری بس که دارای مضامین وسیعی هستی بی حد و حصر ، نویسنده و شاعر داری به وفور از ادبیاتِ زمان دعبل شعر تا حوزهء اشعار معاصر داری عاشقان سجده به درگاه تو جایز گفتند شعر دربارهء تو سعدی و حافظ گفتند زائرانِ تو زیادند که هر جا صف بود موقع بازرسی پشت سر ما صف بود وقت بوسیدن درهای حرم صحن به صحن دست بر سینه سوی گنبد آقا صف بود انبیا هم همه بودند حرم ، پشتِ سرِ خضر و نوحِ نبی و یوسف و عیسی صف بود تا کمی آب بنوشند ز سقاخانه تشنه هم بلکه نبودند ، وََ اما صف بود دستمان مثل همیشه به ضریحش نرسید بس که در دور و برِ مضجع مولا صف بود بسته های متبرک به حرم را خادم پخش می کرد و عجب بین گداها صف بود نمک و پارچۀ سبز و نخود بود و نبات هدیه بر گنبد و ایوان طلایش صلوات نامش و جلوه اش و چهره اش انگار علیست بهترین نام در این گنبد دوار علیست نوهء علم و کمال و پدر جود و جواد پسر فاطمه و حیدر کرار علیست علمش از جعفر و خُلقش حَسن و خَلق حسین صورتش فاطمه و سیرت و کردار علیست چارده نور به سیمای رضا منعکس است چارده نور که یک قسمت از آن چار علیست جان عالم به فدای پدر شمس شموس که قیامت که شود شاخص و معیار علیست باید از شاه نجف شاه خراسان آید هست سِرّی به خدا مخزن اسرار علیست هشتمین نور امامت دهمین معصوم است مهربان بودن او از نسبش معلوم است به جهانی ندهم این دل طوفانی را دل دیوانه که می دانم و می دانی را شوم افسرده اَقلّاً دو سه ماهی یکبار گر نبینم حرم شمس خراسانی را نور باران شده طوری که نبینید شما هیچ جای دگر این سبک چراغانی را جاذبه دارد و این جاذبه اش سبک علیست کرده دیوانۀ خود این همه ایرانی را با نگاه کرمش در گذر از نیشابور به طلا کرد بدل قیچیِ سلمانی را دوست دارم شده یکبار حرم تا به حرم من پیاده روم این جادهء طولانی را نوکری در حرمت علتِ بالیدنِ من قول دادی که بیایی تو سه جا دیدن من
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ اینکه هر صحنی به روی شانه اش یک ساعت است یعنی اینکه این حرم در جای جایش فرصت است دست خالی آمدن سخت است از پیش رئوف حاجت خود را گرفتن از تو خیلی راحت است خادمت که هیچ در جمهوری صحن و سرات باد هم جارو کشان هرشب به فکر خدمت است صبح ها خورشید می آید به گودِ صحن، پس؛ درحقیقت ناله ی نقّاره زنگ رخصت است بعد از آن درها که با حکمت به رویم بسته شد هر دری وا می شود اینجا به رویم رحمت است پخش گشته بارگاهت بین ایران، اینچنین؛ «گنبدت» در شهری و شهری برایت«تربت» است یک ضریح و زائران یک گنبد و گلدسته ها این حرم درعین وحدت نیز عین کثرت است این حرم لبریز شفافیت است و در دلش؛ سنگ قبر عالمان آیینه های عبرت است اینکه درهای حرم باز است روی هرکسی جلوه ای از جلوه های عام رحمانیت است من که هربار آمدم دور ضریحت جا نبود شوکت سلطان به تعداد زیاد رعیت است
داغی از دشت بلا شد به جگر مرهم تو که تویی سِرِّ خدایی و خدا محرم تو نام جانسوز حسین زمزمه ی هر دم تو به خدا هست به جا تا به ابد پرچم تو تا قیامت بخدا زنده و جاوید تویی آنکه شد خونِ دل و یکسره بارید تویی تو که هر لحظه به لب ذکر خدا داشته ای کربلا دیدی و همواره ندا داشته ای ناله ها می زدی سوز صدا داشته ای یادگاری به دلت از شهدا داشته ای این چنین بود که سهم دل تو گشت بلا آن زمانی که بدیدی غم یک دشتْ بلا چشمه ی مهر و مه و اختر و خورشید تویی آن که زنده دل ما کرد به امید تویی آن که هر زخم زبان یکسره بشنید تویی آن که خورشید خدا بر سرِ نی دید تویی خونِ دل گشتی و در ساغر و هر جام شدی تو خودت کرب و بلا ، در همه ایام شدی سال ها غصه و رنج و محنی کُشت تو را یاد جانسوز شه بی کفنی کُشت تو را خاطرات گل خونین بدنی کُشت تو را چون نمود آن سَرِ بر نی سخنی کشت تو را ذره ذره ز غم کرببلا جان دادی تو خودت گوش بر آن قاری قرآن دادی تو خودت در همه ایامِ اسارت بودی شاهد بی کسی و جور و جسارت بودی وقت بی حرمتی و لحظه ی غارت بودی قافله رفت در آن کاخ و عمارت بودی شام ویران شده و یک گل لاله دیدی جان بدادی چو غم داغ سه ساله دیدی دیدی آن چه به سرت آمده است ای جانان ذره ذره شده ای آب به قلب سوزان ما هم ای کاش به کوی تو بیاییم ای جان تا که بر خاک بقیع تو شَویم اشکِ روان خود که دانی به ولای تو اسیریم همه کاش می شد به عزای تو بمیریم همه
شرح حال دل من شرح غم و هجران است شرح چشم تَرِمن شرحِ خودِ باران است شرحه شرحه شده این دل که همه سوزان است سال ها سوخته از هجرِ رُخِ یاران است تیر اندوه به جان و دل من بنشسته مثل آیینه دلم از غمشان بشکسته ذکر یاران به لب از دوری شان می گیرم ز جوانی ز فراق و غم آنان پیرم من که عمری است که از زندگی خود سیرم لحظه لحظه به خدا جان دهم و می میرم سال ها منتظرت بوده دلم آهْ اجل چه خوش این لحظه که تو آمدی از راهْ اجل روزگاری است که از اوج عزا جان دادم با مرور همه ی خاطره ها جان دادم به خدا من به همان کرببلا جان دادم بعد از آن کوفه و در شام بلا جان دادم چون بهانه شده بر کشتن من زهر ستم به خداوند قسم کُشته مرا نیزه ی غم زهر گر چه به تنم کرده اثر حرفی نیست حاصلم گر چه شده خونِ جگر حرفی نیست بوده چون شامْ مرا روز اگر حرفی نیست گر چه بر شام غمم نیست سحر حرفی نیست لیک از خاطره ی شام فقط می سوزم یاد آن سنگ سرِ بام فقط می سوزم آن چنانم که به حالم دل باران گِرید دیده ها یکسره چون ابر بهاران گِرید آسمان با همه ذرات، دل و جان گِرید همره من به غم کشته ی عطشان گِرید لحظه ای اشک دو چشمم نشود خشکیده این چنین گریه کنی هر دو جهان کِی دیده؟ قرن ها نوح ز اندوه و غمش گریه نمود آدم از معصیت بیش و کمش گریه نمود چشم یعقوب اگر دم به دمش گریه نمود ماه یثرب به میان حرمش گریه نمود اشک ها جمع شد و راهی چشمانم شد آب بر آتش این سینه ی سوزانم شد من که از خاطره های دل خود لبریزم چون بهاران شدم از اشک و چنان پاییزم اشک بر غربت مردان خدا می ریزم می شد آن روز من از بستر خود برخیزم رزم می کردم و با خصم چه می جنگیدم خوب می شد که پر از خونْ تن خود می دیدم حکم حق بود که من زنده بمانم ماندم حکم حق بود که من نوحه بخوانم خواندم خون دل را همه چون اشک برانم راندم از دو چشمم همه عمر اشک عزا افشاندم با دو چشمی که همه منظره ها را دیدم غرق خون گشتن جمع شهدا را دیدم دیده ام کرببلا را که پر از تیر شده نعش یاران خدا را که پر از تیر شده خیمه ی غرق بلا را که پر از تیر شده جسم آن ماه وفا را که پر از تیر شده آن علمدار حرم که حرمش علقمه شد تا که افتاد زمین نذر غم فاطمه شد من خودم دیده ام آن قافله ی زن ها را من خودم دیده ام آن آتش دامن ها را من خودم دیده ام آن غرق به خون تن ها را من خودم دیده ام آن پستی دشمن ها را من خودم دیده ام آن خیمه ی سوزان ای وای من خودم دیده ام آن نعل ستوران ای وای دیدم آن تیر سه شعبه که به حنجر خورده دیدم آن سنگ پر از کینه که بر سر خورده دیدم آن کعب نی و آن چه به خواهر خورده دیدم آن نیزه و تیری که به پیکر خورده دیدم آن فوج که بر گودی مقتل زده بود هر که را حَربِه نَبود چوب به دست آمده بود شاهد بی کسیِ آینه ی ذات شدم شاهد بی کسی اهل عبادات شدم شاهد بی کسی عمه ی سادات شدم شاهد بی کسی اش بودم و خود مات شدم یک زن بی کس و تنها چه قیامت می کرد خطبه می خواند و تو گویی که امامت می کرد شاهد خونِ دل و آن همه محنت بودم شاهد بی کسی و غربت عترت بودم شاهد شام غم و کوفه ی حیرت بودم شاهد غربت ویرانه به ظلمت بودم خواهرم نیمه شبی ماه شب ویران شد قتلگاهش لب پر خونِ سری مهمان شد این همه رنج و بلا دیدم و زنده ماندم بر سر نیزه چه ها دیدم و زنده ماندم بی کسی را همه جا دیدم و زنده ماندم وای من کرببلا دیدم و زنده ماندم یارب این لحظه دگر جان من از پیکر گیر بارها جان به تو دادم تو دم آخر گیر
یادمان باشد اگر مجلس روضه برپاست اقتدارِ عَلَمِ عشق به خونِ شهداست