بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت6⃣
در همین وقت مأموران ابن زیاد وارد شدند و سرها را نزد یزید قرار دادند
سر حسین علیهالسلام درون طشت طلا قرار داشت
سکینه و فاطمه دختران اباعبدالله قد میکشیدند تا سر پدر را ببینند، همین که چشمشان به سر پدر افتاد صدای شیونشان بلند شد
یزید خبیث با خوشحالی با چوب خیزران بر لب و دندان حسین علیهالسلام میزد و میگفت:
انتقام جنگ بدر را گرفتیم!
سپس اشعاری خواند که مضمون اشعار بدین شرح است:
آرزو میکند کشتههای بدر که به جهنم واصل شده بودند، حضور داشتند و این روز را میدیدند
به کشتن پسر پیغمبر افتخار میکند
تصور میکند دیگر مخالفی ندارد و حکومتش تثبیت شده و تزلزل ناپذیر است
منکر اصل دین و وحی و رسالت و تمام مسائل الهی میشود!
حضرت زینب سلام الله مظلومانه با اینکه در دست دشمن اسیر است و حامی و پشتیبانی ندارد، اما با یک شجاعت بینظیر و شهامت بیمثال بیاناتی میفرماید که بینی یزید را به خاک میمالد تا آنجا که میفرماید:
من تو را انسانی بیارزش و بیمقدار میبینم و بسیار سرزنش و توبیخ میکنم
تو هرچه تلاش کنی و خدعه و نیرنگ به کار ببری که نام ما را از سر زبانها برداری و محبت ما را از قلبها خارج کنی هرگز نخواهی توانست
ننگ کار پلید تو تا ابد با هیچ آبی شسته نمیشود.
یزید! گمان میکنی از اینکه تمام راههای آسمان و زمین را بر ما بستی و ما را مانند اسیران شهر به شهر میگردانی، نزد خدا بی مقدار شدهایم و تو مورد عنایت پروردگار قرار گرفتهای و مقامت نزد خدا افزون گشته که بر ما پیروز گشتی و این چنین اظهار خوشحالی میکنی؟
چون دنیا به کام توست و حکومت ما در دست تو قرار گرفته؟ نه چنین نیست!
گفته خدا را فراموش نکن:
کفار گمان نکنند که مهلت دادن به آنها به خیر آنها است، بلکه به آنها مهلت میدهیم تا بر گناهانشان بیفزایند که برای آنان عذابی دردناک است
ای پسر آزاد شدگان!
آیا رواست که کنیزکان خود را در پس پرده حجاب نگهداری و دختران رسول الله را در مسیر دید دشمنان باز بذاری تا به چهرهٔ آنان بنگرند در حالیکه مرد و محرمی ندارند تا از آنان حمایت کند؟!
چگونه انتظار حمایت داشته باشیم از کسی که فرزند هند جگرخواره هست و گوشت او از خون شهدای ما روئیده!
کسی که با چوب خیزران بر لب و دندان سید جوانان اهل بهشت میزند
صبر کن که به زودی به پدران خود ملحق خواهی شد در حالیکه آرزو میکنی ای کاش فلج و لال بودم و چنین حرفهایی نمیزدم
هر چند سخن گفتن با تو مصیبتم را تشدید میکند و اندوهم را افزون میسازد
اما باید تو را خوار و کوچک سازم و از این گردن فرازی فرود آورم
تمام کوشش خود را به کار بگیر ولی بدان به خدا قسم نمیتوانی یاد ما را از میان مردم محو کنی و احکام الهی را نابود سازی
ننگ عمل پلیدت تا ابدت ماندگار میشود، مدت زندگیت کوتاه و همدستانت اندک است و روز قیامت منادی ندا میدهد:
آگاه باش که لعنت خدا بر ستمکاران محقق است...
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📘 نفس المهموم، صفحه۴۴۴
📓حیات الحسین، جلد۴
📚بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱۳۳
📒اعلام النساء
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت7⃣
بعد از سخنرانیهای حضرت زینب سلام الله علیها، مردمی که در کاخ جمع شده بودند منقلب شده و احساس ندامت میکردند.
در این هنگام که امام سجاد علیهالسلام را بر یزید وارد کردند، یزید که سرشکسته شده بود و دنبال بهانهای برای شهید کردن امام سجاد علیهالسلام بود از او سؤالاتی میپرسید و امام هم به کوتاهی پاسخ میداد.
در حالیکه تسبیح کوچکی در دست داشت و آنرا میچرخانید
یزید گفت: این چه کاری است که من با تو سخن میگویم و با تسبیح بازی میکنی و احترام نمیگذاری؟
💠🔹امام علیهالسلام فرمود:
پدرم از جدم برایم نقل کرده که وقتی نماز صبح را انجام میداد تسبیح به دست میگرفت و ذکری میگفت
سپس تسبیح را در دست میچرخانید و به کارش میرسید بدون اینکه ذکری بگوید
و میفرمود:
چرخاندن تسبیح ذکر به حساب میآید و چون در رختخواب میرفت تسبیح را زیر بالشش قرار میداد و میخوابید و میفرمود تا صبح تسبیح ذکر میکند
من از روش آنها پیروی میکنم
یزید گفت: با هر کدام از شما که سخن میگویم به گونهای سخن میگوید که در گفتار پیروز میشود!
در تاریخ آمده است که بعد از این سخنان یزید امام سجاد و اهل بیت را در خرابهٔ بیسقفی منزل داد که از سرما و گرما در پناه نبودند
آنقدر بر اهل بیت سخت گذشت که صورتشان پوست انداخت و مجروح گردید
منهال عمرو میگوید:
امام سجاد علیهالسلام را دیدم که تکیه بر عصا داده و پاهایش مانند دوتا نی خشک و خون از آنها جاری بود، رنگ شریفش نیز زرد شده بود
از او پرسیدم: یابن رسول الله چگونه صبح کردید؟
💠🔹امام سجاد علیهالسلام فرمود:
چگونه است حال کسی که در دست یزید اسیر است!؟
زنهای ما تابحال از طعام سیر نشدهاند و سرهایشان پوشیده نگردیده است
هر وقت هم که یزید ما را میطلبد
گمان میکنم قصد کشتن ما را دارد
منهال! عرب به عجم افتخار میکند که
محمد ﷺ عربی است ولی ما خاندان مردانمان کشته میشود توسط خود اعراب و زنان و اطفالمان اسیر میشوند!
پرسیدم: کجا میروید؟
فرمود جایی که به ما دادهاند حفاظی ندارد و آفتاب پوست ما را گداخته است.
جهت ضعف بدن بیرون آمدهام تا قدری استراحت کنم و برگردم از جهت ترس بر زنان
در این حال صدای زنی بلند شد:
نور دیدهام کجا میروی؟ برگرد که از دشمن بر جان تو میترسم!
امام با شنیدن صدای عمهاش مرا گذاشت و به خرابه بازگشت...
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📓 مقتل مقرم، صفحه۴۵۳
📚 بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱۴۰
📘 لهوف، صفحه۱۹۳
📙 نفس المهموم، صفحه۴۵۹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت8⃣
اهل بیت امام حسین علیهالسلام از کودکانی که پدرشان در کربلا شهید شده بود، خبر شهادت پدر را مخفی میداشتند.
دختر سه ساله حسین علیهالسلام شبی از خواب پرید و بهانه پدر گرفت و گفت:
بابایم حسین الان کنارم بود و مرا در آغوش گرفت... به کجا رفت؟
اهل بیت که از خواب رقیه آگاه شده بودند صدای ضجه و نالهشان بلند شد.
صدای شیون به خانه یزید رسید
و از خواب بیدار شد!
پرسید در خرابه چه خبر است؟
گفتند دختر حسین، بهانه پدر گرفته است
یزید لعنت الله گفت:
سر پدرش را برایش ببرید
سر حسین علیهالسلام را درون طشتی نهاده و با پارچهای میپوشانند و برای رقیهخاتون میآورند.
او به خیال اینکه برایش غذا آوردهاند فرمود: عمه جان من گرسنه نیستم، من بابایم حسین را میخواهم!
گفتند: هرچه میخواهی در میان طشت است. دختر اباعبدالله با دستهای کوچکش روی ظرف را برداشت...
چشمش به سر بریده پدر افتاد، سر را در آغوش گرفت و با سر پدر شروع به درد و دل کرد
بعد از ساعتی اهل بیت حسین دیدند که سر یک طرف و رقیه به طرفی افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد...
حضرت سکینه نقل میکند:
هنگامی که در خرابه شام بودیم، شبی در خواب دیدم پنج نفر بر مرکبهائی از نور سوارند و فرشتگان آنها را احاطه نموده و خادمی نیز با آنها است به راهی میروند
مرکبها گذشتند ولی خادم به طرف من آمد و گفت: سکینه جدت رسول خدا ﷺ به تو سلام میرساند.
گفتم: سلام خدا بر رسولش، تو کیستی؟
گفت: من خادمی هستم از خدمه بهشت
گفتم: این مردانی که بر مرکبهای نور سوارند، کیستند و به کجا میروند؟ گفت:
✨اولی آدم صفی الله
✨دومی ابراهیم خلیل الله
✨سومی موسی کلیم الله
✨چهارمی عیسی روح الله
✨و پنجمی که محاسنش را در دست گرفته، گاهی میافتد و برمیخیزد
او جدت رسول خداست، که برای زیارت پدرت حسین به کربلا میروند.
همین که نام جدم را شنیدم به سویش دویدم تا از مصائبی که بر ما گذشته او را خبر بدهم و بگویم ستمکاران با ما چه کردهاند
که ناگهان دیدم پنج هودج از نور به زمین فرود آمدند و در میان هر هودج خانمی نشسته
پرسیدم اینان کیستند؟
گفت:
✨اولی حوا ام البشر
✨دومی آسیه بنت مزاحم
✨سومی مریم دختر عمران
✨چهارمی خدیجه خویلد
✨و اون خانمی که دست بر سر نهاده گاهی میافتد و گاهی برمیخیزد جدهٔ تو فاطمه دختر رسول خداست.
گفتم میروم و به جدهام فاطمه شکایت این ستمکاران را مینمایم، دویدم جلوی حضرت زهرا را گرفتم و گریه کنان گفتم:
مادر، مادر بخدا قسم حق ما را منکر شدند
مادر، مادر بخدا سوگند جمع ما را پراکنده ساختند،
مادر، مادر بخدا پدرم حسین را شهید کردند
فرمود: سکینه جان دیگر بس است، نالهات جگرم را آتش زد و بندهای قلبم را برید
این پیراهن آغشته به خون پدرت حسین است که از خود جدا نمیکنم تا خدا را ملاقات نمایم
که ناگهان از خواب بیدار شدم
پس از آنکه یزید دریافت که برنامه قتل حسین بر خلاف تصوراتش نتوانست محبت اهل بیت را از دلها بیرون کند و نه تنها حکومتش تثبیت نشد
بلکه متزلزل گشت و با واکنش قتل حسین علیهالسلام از همه طرف روبرو شد
در مقام گرامیداشت ظاهری اهل بیت برآمد و آنان را در مجلسی خصوصی احضار کرد و گفت:
شما دوست دارید در شام بمانید و با عزت و احترام زندگی کنید و همواره مورد لطف حکومت باقی بمانید؟
یا به مدینه برگردید و سه حاجت شما برآورده گردد؟
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📕 اعیان الشیعه، جلد۱، صفحه۶۲۶
📓مقرم ۴۵۶
📘نفس المهموم، صفحه۴۶۶
📚بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱۴۴
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت9⃣
اهل بیت علیهالسلام در پاسخ یزید گفتند:
ما برای حسین علیهالسلام عزاداری نکردیم، فعلاً میخواهیم برایش عزاداری کنیم.
یزید قبول کرد و خانه مجللی در اختیارشان قرار داد و هفت روز در دمشق به عزاداری پرداختند.
تمام زنان قریشی و هاشمی که در شام زندگی میکردند حتی زنان بنیامیه و خانواده یزید لباس سیاه پوشیدند و در عزای حسینی شرکت کردند
پس از آنکه مردم شام، خاندان اهل بیت را شناختند، مخصوصاً بعد از سخنرانی کوبنده حضرت زینب و امام سجاد علیهالسلام، حکومت بنیامیه به افتضاح کشیده شد و انقلاب فکری در مردم ایجاد نمود.
یزید امام سجاد را خواست و اظهار داشت:
خدا لعنت کند پسر مرجانه را...
اگر من با پدرت روبرو میشدم تمام پیشنهادات او را میپذیرفتم، لکن مقدرات الهی است که باید اجرا شود،
اکنون حاجتی داری، بخواه
✨امام سجاد علیهالسلام فرمود:
◽️حاجت اولم این است که سر بابایم حسین را به من نشان بدهی تا او را دیدار و وداع کنم.
◽️دوم دستور بده هر چه از ما غارت کردند به ما برگردانند.
◽️سوم اگر قصد کشتنم را داری کسی را همراه زنان بفرست تا ایشان را به حرم جدشان برگرداند.
یزید گفت: سر پدرت را هرگز نخواهی دید
اما از قتل تو گذشتم تو خود آنها را به وطن میرسانی و به جای آنچه از شما گرفتهاند چندین برابر به شما خواهم داد.
امام فرمود: چشمداشتی به مال تو نداریم بلکه در میان این اموال لباسهایی است که جدهام حضرت زهرا آن را رشته و بافته است
و مخصوصاً روسری و پیراهن و گوشوارههای فاطمه دختر رسول خدا در میان آنهاست
یزید دستور داد آنها را برگردانند و دویست دینار هم بر آنها افزود که امام علیهالسلام آنرا در میان فقرا تقسیم کرد.
↩️ ورود اهل بیت به کربلا
هنگامی که اهل بیت اباعبدالله در مسیر به سوی مدینه به سرزمین عراق رسیدند به راهنما گفتند: ما را از راه کربلا ببرید که نتوانستیم روز عاشورا عزاداری کنیم.
چون به قتلگاه اباعبدالله رسیدند جابر ابن عبدالله انصاری و جماعتی از بنیهاشم را دیدند که برای زیارت حسین ابن علی آمده بودند و همزمان با اهل بیت وارد کربلا شده بودند.
این گروه تا چشمشان به خاندان اباعبدالله افتاد صدا را به شیون و زاری بلند کردند و عزای حسین را بر پا کردند.
آنچنان عزاخانهای تشکیل شد که زنان قبایل نزدیک هم اجتماع کردند و سه روز عزاداری ادامه داشت...
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📕نفس المهموم، صفحه ۴۵۵
📚بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱۴۴
📗ارشاد، صفحه ۲۴۷
📘حیات الامام حسین، جلد۳، صفحه۳۹۲
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت🔟
⏪بعد از مراسم عزاداری، امام سجاد علیهالسلام و اهل بیت اباعبدالله نزدیک مدینه رسیدند.
امام فرمود خیمهها را سرپا کنند و زنان و اهل بیت وارد شدند.
سپس به بشیر فرمود:
وارد مدینه شو و مردم را از شهادت اباعبدالله علیهالسلام و آمدن ما با خبر کن
بشیر اطاعت کرد و وارد مدینه شد و به مسجد رفت، سپس صدایش به گریه بلند شد و اشعاری سرود و گفت:
من بشیر ابن جنلم فرستاده امام سجادم،
علی ابن حسین با عمهها و خواهرانش بیرون دروازه مدینهاند و مرا فرستاده تا مکانش را به شما معرفی کنم.
⏪مردم شتابان به خارج مدینه هجوم آوردند،
زنی نماند در مدینه که بیرون نیامده باشد
همگی صدایشان به گریه و شیون بلند شد و مدینه یکپارچه ضجه و ناله شد...
وقتی مردم خارج از مدینه تجمع کردند، امام از خیمه خارج شد در حالی که گریان بود و دستمالی در دست داشت که اشکهایش را پاک میکرد.
مردم با دیدن حضرت صدایشان به شیون بلند شد و حضرت را تسلیت و تعزیت گفتند.
امام روی صندلی نشست و سپس با دست اشاره کرد که مردم ساکت شوند
✨سپس ضمن ایراد خطبه فرمود:
خدا را حمد و سپاس میگویم که ما را با ابتلا به مصیبتهای بزرگ در معرض امتحان و آزمایش قرار داد...
حسین و افراد و اهل بیتش را کشتند و زنان و کودکانش را اسیر کردند و سر بریدهاش را شهر به شهر گرداندند.
این مصیبتی است که مثل و مانندی ندارد
مردم! ما از شهر خود رانده شدیم و در بیابانها سرگردان شدیم، بدون آنکه جرمی مرتکب شده باشیم و یا شکافی در اسلام پدید آورده باشیم
چه مصیبت بزرگ و جانسوز و رنج دهندهای بود که به ما رسید و ما به حساب خدا میگذاریم که او عزیز است و انتقام گیرنده...
⬅️ ورود اهل بیت به مسجد رسول الله
اهل بیت به محض ورود به مدینه قبل از رفتن به خانههایشان به کنار قبر مطهر رسول الله میروند تا گزارش سفرشان را به رسول خدا بدهند و شکایت کنند.
چه گفتگوهایی بود و چه درد و دلهایی کردند که تاریخ از بیان آن عاجز است و مختصراً آورده میشود:
✨زینب سلام الله علیها دستها را دو طرف درب مسجد گذاشت و سر را داخل مسجد برد و صدا زد:
یا جداه! خبر قتل برادرم حسین را آوردهام
✨سکینه با صدای بلند فریاد کشید:
ای جد گرامی از آنچه بر ما گذشته است پیش تو شکایت آوردهام
به خدا قسم سنگدل تر از یزید ندیدم و کافر و مشرکی بدتر از او ندیدم
با چوب خیزران بر لب و دندان پدرم حسین میزد و میگفت:
حسین چوبها را چگونه میبینی...!؟
◽️▪️◽️▪️◽️▪️
✍ منابع:
📗 لهوف، صفحه ۱۹۷
📚بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱۴۷
📒 نفس المهموم، صفحه ۴۶۹
📓حیات الحسین، جلد۳، صفحه۴۲۵
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
🗓 #بعد_از_کربلا_چه_گذشت
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت
⬅️ قسمـت آخــر ↯
گریههای امام سجاد در طول زندگی
امام سجاد علیهالسلام پس از واقعه کربلا
تا آخر عمر اشک چشمش خشک نشد
حدود چهل سال بر پدر بزرگوارش گریست
در حالیکه روزها را روزه میگرفت
و شبها را به عبادت میپرداخت
هنگام افطار غلام آن حضرت غذایش را حاضر میساخت و عرض میکرد غذایتان را میل کنید
امام میفرمود:
پسر پیغمبر را با شکم گرسنه و لب تشنه شهید کردند، آنقدر تکرار میفرمود و گریه میکرد تا غذا با اشک چشمش مخلوط میگردید
یکی از غلامان حضرت گفت:
امام سجاد روزی راه صحرا را در پیش گرفت من در پیاش رفتم دیدم روی سنگ خشنی به سجده افتاده و صدای گریهاش بلند است و مکرر میفرماید:
《لا اِلهَ اِلّا اللهُ حَقاً حَقاً
لا اِلهَ اِلّا اللهُ تَعَبُّداً وَ رِقاً
لا اِلهَ اِلّا الله ایماناً وَ تَصدیقاً وَ صِدقاً》
من تا هزار بار اذکار حضرت را شمردم
آنگاه سر از سجده برداشت در حالیکه
تمام صورت و محاسنش از اشک به حدی
خیس بود که انگار آن را شسته باشد
گفتم: مولای من وقت آن نرسیده که
اندوهتان به پایان برسد؟
فرمود: وای بر تو
یعقوب پیغمبر دوازده تا پسر داشت خدا یکی از آنان را پنهان کرد موی سرش از اندوه سفید شد و کمرش از غم خمید و دیدگانش را به سبب گریه از دست داد در حالی که میدانست فرزندش زنده است
من پدر و هفده نفر از بستگانم را دیدم که به خون آغشته روی زمین افتادهاند پس چگونه اندوهم پایان پذیرد و گریهام بکاهد!؟
أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ💔
✨اَلسَّـلامُ عَلَى الْحُسَيْـنِ
✨وَ عَلى عَلِیِّ ابْنِ الْحُسَيْـنِ
✨وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْـنِ
✨وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْـنِ
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
🕊﷽🕊
💔 #روضه_حضرت_رقیه_ع
🖤 #دفتری_رقیه س 1
❣براحمد و خُلق مهربانش صلوات
❣بر حیدر و صبر بیکرانش صلوات
❣از فاطمه مجتبی و مظلوم حسین
❣تا حضرت صاحب الزمانش صلوات
(#السلام_علیکِ_یابنت_رسول_الله
#السلام_علیک_یا_رقیه_یابنت_ابی_عبدالله)
🔅بیا با هم رویم اندر خرابه
🔅برای دیدن طفل سه ساله
🔅که او اندر خرابه جای داره
🔅آخ غم داغ پدر در سینه داره
⬅️دلارو ببریم خرابه شام..کنار حرم با صفای رقیه..
امروز بگیر دامن سه ساله ابی عبدالله رو..
(نگا به دستای کوچولوش نکنیا)
(بخدا با دستای خسته اش گره های بزرگی رو باز کرده)
⬅️نمیدونم دختر کوچولو داری یا نه..
دختر خیلی بابائیه..
اگر نازی کند دختر خریدارش پدر باشد..
امروز بریم یتیم نوازی..
ان شاالله هیچ وقت دختر بی بابا بزرگ نکنی..
بمیرم برای دردای دل بیبی زینب..
(بریم خرابه شام)
کیا آرزوشونه برن قبر 3 ساله حسین و زیارت کنند..بسم الله.. کبوتر دلتو پر بده خرابه شام..
(دشتی)
🌾آخ بیا با هم رویم اندر خرابه
🌾برای دیدن طفل 3 ساله
🌾که او اندر خرابه جای داره
🌾آخ غم داغ پدر درسینه داره
⬅️یه لحظه رو برات یاد کنمُ التماس دعا
آی ناله دارا..آی مریض دارا...آی جوون دارا..آی آبرو دارا..
دل شبی صدای ناله رقیه بلند شد..
هی صدا میزد بابا نرو بابا..
بابا بدون من نرو بابا..
وقتی بیدار شد بهانه بابا گرفت..
آخ عمه عمه عمه..
بابام کجا رفت عمه..
امان از دل زینب..چه خون شد دل زینب..
(صدا زد رقیه جان عمه، بابات که اینجا نبود عمه)
صدا زد عمه..بابام همین جا بود عمه..
عمه سرمو رو زانوی بابام گذاشته بودم..
داشت نازم میکرد عمه..عمه داشت زخمای گوشمو مرحم میگذاشت عمه..
(هر چه کردند نتونستن رقیه رو آرام کنند)
(همه اهل خرابه به گریه افتادند)
⬅️آخی..یه وقت صدای ناله اش رسید به گوش یزید..
چه خبره در خرابه..
گفتن یزید خدا خانهٔ ظلمتُ ویران کنه، 3 ساله دختر حسین از خواب بیدار شده بهانه بابا گرفته، آروم نمیگیره..
(صدا زد بابا میخواد باباشو براش ببرید.. سر بریده باباشو ببرید)
امان امان 2
⏪یه وقت دیدن طبقی رو وارد خرابه کردند..روش روپوشی کشیده بودن..آوردند گذاشتن جلو 3ساله ابی عبدالله
یه وقت صدا زد عمه، من که غذا نمیخوام عمه..
عمه من بابام میخوام..صدا زد عمه جان اونچه تو میخوای تو این طبقه عمه..
با دستای کوچولوش روپوشو کنار زد..
آی حاجت دارا..ناله دارا..میگن رقیه اول سر بابا رو نشناخت خیره خیره به سر نگاه کرد..من از شما میپرسم مگه میشه دختر سر بابا رو نشناسه..
میخوام بگم سری که کنج تنور بوده..سری که چوب خیزران خورده..رقیه اول این سر رو نشناخت..اماخوب که نگاه کرد دید نه، این سر مسافر رقیه است..
این بابای رقیه است..
🍁آخ عمه بیا گمشده پیدا شده
🍁کنج خرابه شب یلدا شده
🍁مژده که بابا ز سفر آمده
🍁شام رقیه به سحر آمده
🍁آخ پدر فدای سر نورانیت
🍁سنگ جفا که زد به پیشانیت
🍁بسکه دویدم عقب قافله
🍁پای من از ره شده پر آبله
⬅️سرو بغل گرفت از بقیه یتیما دور شد اومد یه گوشه خرابه نشست شروع کرد درد دل کردن با بابا..
بابا..3
⬅️کیا گرفتارن..کیا حاجتمندند..کیا مریض دارند..کیا جون دارن..کیا التماس دعا دارند..صدای نالتو بلند کن..اگه تو گریه کنی کسی تازیانه ات نمیزنه..
اگه تو بلند گریه کنی کسی شِماتَتِت نمیکنه..
آخی..سرو به سینه چسباند..صدا زد.
بابا..بابا..
(شروع کرد با سر بریده درد دل کردن)
💥بابا..من ذَالذی قَطَعَ وریدک بابا..
(اولین حرفی که زد)
بابا کی رگای گردنتو بریده بابا..
💥من ذَالذی خَضبَ بِدِماعک..بابا..کی محاسنت رو با خون رنگین کرد بابا..
💥من ذَالذی ایتمنی علی صِغَرِ سِنی..بابا کی تو کوچیکی یتیمم کرد بابا..
امان امان
صدا زد بابا .. بابا.. بابا
🥀آخ بابا گلوم زخمی شده
🥀آب مینوشم درد میکنه
🥀گوشواره هامو کشیدن
🥀بابا گوشم درد میکنه
(یه آرزو کرده رقیه کنج خرابه شام)
صدا زد بابا
🥀بابا پاشو یه بار دیگه
🥀با همدیگه بریم خونه
🥀من روی زانوت بشینم
🥀موهامو تو شونه بزن بابا
(یه ناله ای هم داره همه بلدن)
(دشتی)
🍂آخ یتیمی درد بی درمان یتیمی
🍂یتیمی خاریِّ دوران یتیمی
🍂اگر دست پدر بودی به دستم
🍂چرا کنج خرابه می نشستم
🍂اگر می بود بابای نِکویم
🍂نمی زد شمر دون سیلی به رویم
هر کجای مجلس نشستی..به سوز دل سه ساله ابی عبدالله..به اون لحظه ای که سر بابا رو بغل گرفت ناله کرد گریه کرد..به حق اون لحظه حاجتتو مد نظر بیار رأس همه حوائج فرج مولامون آقامون صاحب الزمان...صدای نالتو بلندکن 3 مرتبه ناله بزن بگو یا حسین..
💔️زندگی بی تو در این قافله سخت است پدر
💔️گذر عمر ازاین مرحله سخت است پدر
💔️دخترت تشنه اشک است ولی باور کن
💔️گریه کردن وسط هلهله سخت است پدر
💥هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها صلوات💥
کانال روضه دفتری 👇👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
🕊﷽🕊
✴️#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🛑#دفتری_رقیه س 2
💐بر خلق خوش و خوی محمد (ص) صلوات
💐بر عطر گل روی محمد (ص) صلوات
💐در گلشن سر سبز رسالت گویید
💐بر چهره گل بوی محمد (ص) صلوات
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
❤️هر که دارد به دلش آرزوی کرببلا
❤️ یا شود زائر آن دشت پر بلا
❤️ از سه ساله حسین گیرد برات
❤️ گوید بر دل سوخته ی زینب صلوات
(#دعایفرج)
🦋((#السلامعلیکیابنتابیعبداللهیارقیهیابنتابیعبدالله))🦋
⚡️ای عمه بیا تا که غریبانه بگرئیم
⚡️دور از وطنُ خانه و کاشانه بگرئیم
⚡️پژمرده گل روی تو از تابش خورشید
⚡️در سایه نشینیم و به جانانه بگرئیم
⚡️لبریز شد ای عمه دگر کاسهٔ صبرم
⚡️بر حال تو و این دل دیوانه بگرئیم
⚡️نومید ز دیدار پدر گشته دل من
⚡️بنشین به کنارم که غریبانه بگرئیم
⚡️این عقده مرا میکُشد ای عمه که باید
⚡️پیش نظر مردم بیگانه بگرئیم
امروز متوسلیم در خانه دُردانه ابی عبدالله، همه دست توسل به دامن سوخته خانم رقیه بگیریم، امروز همه با هم بریم یتیم نوازی،
یتیم نوازی خیلی ثواب داره، چقدر خدا سفارش یتیمارو به پیغمبرش کرد..
یا رسول الله اگه کسی دست نوازش به سر یتیمی بکشه، به اندازه موهای سرش خدا براش حسنه مینویسه
امروز نمیدونم با چه نیتی تو این مجلس نشستی، اما میدونم خوب دری اومدی بزنی، خوب جایی اومدی
آخه مبیگن جای خدا تو دلای شکسته است
امروز در خونه یه دختر بی بابا اومدی
یه دختری که بی برادر شد،
یه دختری که عمو نداره،
مَحرم و یاور نداره،
امروز حاجتت رو به رقیه بگو
خانم رقیه درد آشناست
🌾از برای درد بی درمان دوا دارد رقیه
(دلتو ببرم خرابه شام )
⏪امان از اون لحظه ای که اسرا رو وارد شهر شام کردن
هر روز غروب که میشد خانم رقیه می اومد جلوی در خرابه می نشست، مردم کوچه و بازار و نظاره میکرد
نمیدونم تا حالا تو شهر غریبی مهمون بودی یا نه..
وقتی هوا میخواد تاریک بشه، وقت غروب، هر کیو نگاه میکنی همه میرن خونه هاشون
اما آدمی که غریب باشه دلش میگیره
خدایا من کجا برم..
چی میخوام بگم..
◀️میخوام بگم این حالُ سه ساله امام حسین هم درک کرد..
یه روز غروب نگاه کرد دید این دخترا دست باباها رو گرفتن دارن میرن ..
صدا زد عمه..عمه..عمه
عمه این دخترا دست باباهاشونو گرفتن کجا میرن عمه..
صدا زد عمه جان این دخترا به خونه هاشون میرن به کاشونه هاشون میرن...
یه وقت صدا زد عمه..عمه مگر ما خانه نداریم..مگر ما کاشانه نداریم عمه...
⚡️مگر ما بلبلان خانه نداریم
⚡️آخ بجز ویرانسرا کاشانه نداریم
⚡️همه رفتن سوی خانهٔ خویش
⚡️مگر ای عمه ما خانه نداریم
⬅️یه لحظه رو یاد کنم و التماس دعا..
⬅️صدا زد عمه دلم برا بابام پر میزنه...عمه دلم تنگ بابا شده عمه...
آخه از کربلا تا شام هر وقت این نازدانه بهانه بابا می گرفت...میگفتن بابات سفر رفته...
ای بابا.. ای بابا
صدا زد عمه جان زینب...
✳️دوست دارم که شب هجر پدر سر گردد
✳️دیده از دیدن او باز منور گردد
✳️من دعا میکنم ای عمه تو آمین برگو
✳️کز سفر باب منه خسته جگر برگردد
⬅️وقتی خانم زینب از شام به مدینه حرکت کرد..یه وقت دیدن سر از محمل بیرون آورد..
صدا زد آی مردم شام،، اگه مارو خارجی صدا زدید رفتیم..اگه مارو تو خرابه جای دادید رفتیم..
گیریم ما کافر بودیم ولی این رسم مهمان نوازی نبود..
ما میریم..ولی یه یادگاری تو خرابه جا گذاشتیم..یه امانت از ما تو خرابه مونده...سر قبر رقیه برید..آبی سر قبرش بریزید...
شمعی روشن کنید..
این یتیم تو این شهر غریبه..
نزارید تو این سهر غریب بمونه..
یا باب الحوائج رقیه جان به حق اون سری که تو خرابه بغل گرفتی..ناله کردی..گریه کردی..یه نظری به ما کن خانم جان..نزار دست خالی برگردیم..
🕊رقیه جان بنت الحسین دخیلم
🕊ای خانم بی خانمان دخیلم
🕊ای کودک بی آشیان دخیلم
🕊به من بده مُرادم از غم بده نجاتم
🌾هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌾
کانال روضه دفتری 👇👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
❣﷽❣
⚫️ #روضه_حضرت_رقیه س
⚫️ #دفتری_رقیه_س 3
❣براحمد و محمود ومحمد صلوات
❣بر شافع ما حسین زهرا صلوات
❣برجمله حسینیان والا صلوات
❣برقلب صبور غم به زینب صلوات
❣بردخت سه ساله حسین،رقیه صلوات
(دعای فرج)
◼️ #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
◼️ #لاحول_ولاقوة_الاباالله_العلی_العظم
◼️#السلام_علیک_یابقیه_الله_فی_ارضه
◼️#_یاصاحب_الزمان_عج 2
🔶بیایابن الحسن جانم فدایت
🔶تمام زندگیم باشد برایت
🔶بیا یابن الحسن دردم دوا کن
🔶مرا با دیدنت حاجت روا کن
🔶بیا یابن الحسن دورت بگردم
🔶بیا تــا دست خالی بر نگردم
♦️یا صاحب الزمان..
(آقارو دعوت کن به مجلس
همه زمزمه کنند)
🔶بیا دردم دوا کن
🔶بیا حاجت روا کن
🔶بیا ای پور حیدر
🔶ببینم روی تو یکبار دیگر
🔶بیا دورت بگردم
🔶بیا تا دست خالی بر نگردم
♦️یاصاحب الزمان..
💠السلام علیک یا بنت رسول الله
💠السلام علیک یا بنت امیرالمومنین
💠السلام علیک یا بنت الحسین الشهید
⬅️(امروز متوسلیم درِ خانه نازدانه ابی عبدالله باب الحوائج رقیه)
یا رقیه3
🔅هردرد بی دوا را درمان کند رقیه
🔅لطف وکرم به عالم احسان کندرقیه
🔅گر دردمندومسکین بردرگهش بیفتد
🔅برخوان رحمتخویشمهمان کندرقیه
🔅دستگره گشایشمشکلگشای دهراست
🔅هر مشگلی که باشد آسان کند رقیه
(محمدرضا رضوی بیگلی)
⬅️آی حسینیا..آی ناله دارا..
⬅️قنبر غلام امیرالمومنین نقل میکنه..
شبا امیرالمومنین کیسه طعام به دوش میگرفت ،، میبرد در خانهٔ یتیما،،
میگه یه شبی دنبال امیرالمومنین حرکت کردم .. آقا متوجه شد سوال کرد کی هستی؟
گفتم آقا ..جان قنبر غلام شمام..
(آقا فرمود: چی میخوای قنبر؟)
گفتم آقا اگه اجازه بدین..
این کیسه ای که می برید من بردارم ..همراه شما باشم..
حضرت فرمود..اگه میخوای همراهم بیا ولی کیسه رو خودم برمیدارم..
⚜میگه دیدم آقا وارد منزلی شد بچه های یتیم تو خونه اند..
میگه دیدم آقا با دست خودش به دهان بچه ها غذا میگذاره..
به بچه ها آب داد، سیرابشون کرد..
میگه دیدم امیرالمومنین خم شد دست و پاشو زمین گذاشت بچه ها اومدن پشت علی سوار شدند..
(سواری داد به بچه هابا بچه ها بازی کرد)
❇️(گفتم آقا جان شما امیرالمومنین ید
چرا اینکارو میکنید)
فرمود ای قنبر..این بچه ها یتیمن بابا ندارن..
میخوام جای خالی باباشونو احساس نکنند..
(میخام بخندند شاد باشن..نبود بابا رو حس نکنند)
💠بگم آقا جان یا امیرالمومنین..چه خوب جواب محبت های شما رو دادند..
آقا جان..
من یه نازدانه سراغ دارم..
من یه بچه یتیم سراغ دارم..تو خرابه شام، دل شب، بهانه بابا گرفت..ناله میزد ..گریه میکرد..
چه غوغایی یپا کرد کنج خرابه..
یا حسین3
ناله میکرد گریه میکرد..بابا بابا میگفت..
همه اهل خرابه به گریه افتادند..
صدای شیون و زاری رسید به گوش یزید لعنه الله علیه..
چه خبره در خرابه؟
گفتن امیر سه ساله حسین از خواب بیدار شده بهانه بابا گرفته..
صدا زد خب باباشو براش ببرید..
امان امان3
قربون دل داغدارت بی بی جان..
سرو تو طبقی گذاشتند ،، یه پارچه ای روی اون کشیدند..
مقابل سه ساله حسین گذاشتند..
صدا زد عمه جان..من که غذا نمی خوام عمه..
⚜امان از دل زینب 3
آی حاجت دارا..آی جوون دارا..آی ناله دارا..
بگمو نالشو بزنی..
⚫️وای از اون لحظه ای که سر بابا رو دید..
سر بابارو بغل گرفت...
سر بابا رو به سینه چسباند..
شروع کرد به درد دل کردن با بابا..
🌾آخ ببین عمه امشب قمر آمده
🌾پدر رفته با پا به سر آمده
🌾ببین دل غمینم
🌾مگو من یتیمم، پدر آمده
🍁حسینم حسینم3 حسینم حسین
🌾دلم عمه امشب خبر می دهد
🌾شبم را امید سحر می دهد
🌾دوچشمش نگویم چرا بسته است
🌾پدر از سفر آمده خسته است
🌾ببین دل غمینم
🌾مگو من یتیمم، پدر آمده
🍁حسینم حسینم3 حسینم حسین
⬅️آخ صدا زد بابا..بابا..بابا.
⏺ رخ من نیلی از سیلی ست بابا
⏺ لبان تو چرا نیلی ست بابا
⏺مگر چوب جفا بوسیده بابا
⏺که خون بر روی آن خشکیده بابا
✳️مقاتل نوشتن، فقط سه جمله گفت رقیه س.. همه گریه کردند..
⚜یا ابتا من ذالذی خضب بدمائک
⚜بابا کی محاسنتو به خون رنگین کرده..
⚜یا ابتا من ذالذی قطع وریدک
⚜بابا کی رگای گردنتو بریده بابا..
⚜یا ابتا من ذالذی ایتمنی علی صغر سنی
⚜بابا..کی منو تو کوچیکی یتیمم کرد بابا...
⚫️یه وقت دیدن سه ساله آرام شده..
فکر کردند خواب رفته
اومدن سر بردارند
آخ دیدن سه ساله حسین جان داده..
(#دشتی)
آخ
🔳یتیمی درد بی درمان یتیمی
🔳یتیمی خاری دوران یتیمی
🔳اگر دست پدر بودی به دستم
🔳چرا کنج خرابه می نشستم
هر چقدر ناله داری به سوز جگر سه ساله ابی عبدالله باب الحوائجه.. ناله بزن بگو ..
#یا_حسین..
🔸بارنج وغمی رقیه س درشام خراب
🔸چون دید سََرِ پدر به خوناب خضاب
🔸ازغصه وغم تا به ابدرفته به خواب
🔸روحش به جنان رفت برایش #صلوات
👇صلوات حذف نشه لطفا👇
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
کانال روضه دفتری👇👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
❣﷽❣
💥#دفتری_رقیه س
🍂#ترکی
💥#روضه_حضرت_رقیه س
🌟السون سلام دللره طوفان سالان قیزا
🌟داغلار گوروب خرابه ده آغلار قالان قیزا
🌟السون سلام جاه و جلال رقییه
🌟اندوه و آه و درد و ملال رقییه
بویوک علمالرین بیریندن حرم حضرت رقیه ده سوروشدوم...
کربلایه گئتمیشم حرم سیدالشهدانی زیارت ائله میشم...
اما بیلمیرم نه سری وار ، او حالی کی حرم حضرت رقیه ده تاپدیم ، کربلاده تاپانمادیم ...
بویوردو ، منیم نظریم دی، او زماندان کی حسینین روحو ...یارالی باشینان... گئجه یارسی خرابیه گلیب ..
خرابه دن چخمییب...
اونا گوره دی وقتی حرمه گلیرسن غوغا اولور
آی امان ...امان...امان
آی بالا نازی چکنلر...
آی اونلار کی حسینین اوچ یاشیندا بالاسینین حسرتین چکیرسیز ، هاردا اوتوروبسوز...
اولار کی یتیملری نوازش ائله للر هاردا اوتوروبلار...
⬅️ آتا وقتی سفردن قیده...بالاجا بالاسی اولسا ... گلر ایله شر بابانین قوجاقیندا باباسینا گزارش وئرر...
رقیه ده بیر باخدی او کسیک باشا...باباسینین یارالی باشین باسدی باغرینا...
آخ بابا ... ایستردیم سن منی آلاسان قوجاقیوا...
بابا کربلادن گلیریخ ...
بابا بیلیرسن کربلادن بوراجان نه لر اولوب ...
بابا اللریمی باغلادی لار ...
بابا چوخ سوزوم وار سنه...
بابا ....
جسارت لردن دئدی...
ضرب تازیانه لردن دئدی...
🌾بیری قمچیله بلالی باشیما چالدی بابا
🌾شمر دون سیلی وروب طاقتیمی آلدی
🌾بابا ضرب سیلی گوزومه قانلی لکه سالدی بابا
🍂دینمدیم شمر قباقیندا سخیلدیم یارالی
🍂بدنیم تیتیردی توپراقه یخیلدیم یارالی
💥دانیش منیله بابا قارداشی ئولن قیزوام
💥خرابه ده الی قوینوندا ایلشن قیزوام
💥یاریخ یاریخ ائلیوب خیزران دوداخلاروی
💥نه جرئه پارچالانوب علتین گزن قیزوام
🥀گل دادیمه عمه جان گل دوداقه جان گلوب
🥀منینم استکلی بابام لبلرونده قان گلور
🥀جان بابا وای بابا ای دوداق یارا بابا2
👇صلوات حذف نشه لطفا👇
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari
❣﷽❣
⚫️ #روضه_حضرت_رقیه_س
⚫️ #دفتری_رقیه_س (4)
🔅ما هدیه کنیم به روح احمد صلوات
🔅بر آدم و نوح و هم محمد صلوات
🔅بر جمله انبیا و اوصیا باد سلام
🔅بر خاتم انبیا محمد صلوات
(دعای فرج)
◽️#السلام_علیک_یابنت_رسول_الله
◽️#السلام_علیک_یا_رقیه_یابنت_ابی_عبدالله
◾ای بر دل هر غمزده غمخوار رقیه
◾بر سینه ی ماتم زده دلدار رقیه
◾مرغ دل من گرد حریم حرم تو
◾از روز ازل گشته گرفتار رقیه
◾با قافله عشق چو رفتی به اسارت
◾شد عمه ی تو قافله سالار رقیه
⬅️امروز کیا با سه ساله حسین ع کار دارند
کیا مریض دارن...کیا جوون دارن.. کیا حاجت به دل دارند..
سه ساله ی حسین باب الحوایجه...
⬅️یکی از آقایون تفحص شهدا میگفت بهمون گفتن برید به خانواده شهیدی خبر بدید که استخوانهای شهیدتون معراج شهداست.. بیایید تحویل بگیرید..
میگه رفتیم در خونه شهید خبر بدیم..
دختری درو باز کرد... گفتم تو با این شهید چه نسبتی داری
(گفت بابامه... چی شده)
گفتم جنازه شو پیدا کردن میخوان پنجشنبه ظهر بیارن ..
(میگه دیدم دختر شروع کرد گریه کردن گفت آقا یه خواهش دارم تو رو خدا رد نکنید نه نیارید)
میگه دختر شروع کرد گریه کردن آقا میشه یه خواهشی بکنم..گفتم چی میگی؟
خانم های داغ دیده منو ببخشین ..
اونایی که داغ بابا دیدن منو ببخشند ..
(گفت حالا که بعد این همه سال بابام اومده میشه ظهر نیاریدش... میشه شب جنازه رو بیارید گفتم نمیشه... ما معذوریم نمیتونیم.. باید ظهر برسونیم...گفت خواهش میکنم به عنوان فرزند شهید ازتون میخوام.)
قبول کردیم گفتیم حتما سری داره..
میگه روز مدنظر تابوتو با استخوانها برداشتیم.. بردیم به همون آدرس..
تا رسیدیم دیدیم کوچه رو چراغونی کردن.. ریسه کشیدن..
( شلوغه..میان میرن..گفتیم چه خبره؟
اون روز اومدیم خبری نبود
رفتیم جلو گفتیم اینجا چه خبره..
گفتند عروسی دختر این خونه است..میگه تا اومدیم برگردیم دیدیم دختره با چادر دوید تو کوچه)
گفت تو رو خدا بابامو نبرید..
من آرزو داشتم بابام سر سفره عقدم بیاد...
بابامو بیارید داخل..
(میگه تابوتو بردیم داخل.. چند تا تیکه استخون بابارو گذاشت کنار سفره عقد.. همه گریه کردند عجیب بود اون مجلس)
⬆️(اوج) هی ناله میکرد میگفت بابا به مجلس عروسی دخترت خوش اومدی بابا..آرزوم برآورده شد بابا... آرزو داشتم بابام سر سفره ی عقدم بشینه..
🏴امان امان
دلتو ببرم خرابه شام ..ناله بزن برا سه ساله حسین..
قربون اون نازدانه ای که بی تاب بابا بود..
تو خرابه خیلی بی قراری کرد ..اینقدر بهانه بابا گرفت.. تا سر بریده بابا براش آوردن..
(آخ دختر ۴_۳ ساله تحمل نداره یه خراش رو صورت بابا ببینه ..حالا سر باباشو براش آوردن)
با دوتا دستای کوچولوش سر بریده بابا رو بغل گرفت
▫️عمه بیا گمشده پیدا شده
▫️کنج خرابه شب یلدا شده2
(اوج)آخ..
▪️مونس شامو سحرم آمد
▪️ازسفرباب منه خونجگرآمد
▪️کودکان آیید مهمان دارم
▪️با سر بابا گرم دیدارم
▪️آخ ..پدرم آمد پدرم آمد
▪️با سر بابا راز دل گویم
▪️باگلاب اشک روی اوشویم
▪️جان من بود و در برم آمد
▪️پدرم آمد پدرم آمد2
⬇️(فرود) قربون ناله های دلت خانم جان..
صدا زد بابا.. بابا.. بابا...
هر وقت سراغتو از عمه جانم زینب میگرفتم میگفت بابات سفر رفته ..
بابا خوش اومدی بابا ..
(بابا یادته میگفتی تو نازدانه بابایی.. دردانه بابایی.. )
بابا پاشو ببین تو خرابه جای گرفتم بابا..
(اوج) آخ بابا .. پاشو بابا...
پاشو ببین با عمه جانم زینب چه کردند بابا..
بابا عمه مو سیلی زدند بابا..
سکینه رو سیلی زدند بابا..
خیمه هامونو آتش کشیدند بابا..
➖(حاجت دارا کجا نشستند..جوون دارا کجا نشستند ..ناله دارا کجا نشستند
باب الحوائجه ها)
همینطور با بابا درد دل میکرد..
⬇️(فرود)آخ بابا...بابا... کجا بودی کجا بودی بابا...
شنیدم رو نیزه ها بودی بابا.. شنیدم زیر دست و پا بودی بابا...
گفت..
➖ای ماه کمان ابرویم
➖من با تو سخن میگویم
➖ای روی تو قرص ماهم
➖ای گرمی اشک و آهم
➖امشب سر پر خون تو
➖گردیده زیارت گاهم
➖من از لبت بوسه بگیرم
➖دورت بگردمو بمیرم2
✔️اینقدر گوشه خرابه با سربریده حرف زد... اینقدر ناله کرد..اینقدر بابا بابا گفت..
⬅️ یه وقت دیدن صدای نازدانه ابی عبدالله نمیاد.. رقیه آرام شد ..
(گفتن رقیه خسته شده از بس ناله زده گریه کرده حتما خوابش برده)
اما یه وقت نگاه کردند دیدن سر یه طرف افتاد..
رقیه یه طرف افتاد..
◾️ناله داری به سوز ناله های سه ساله ی حسین ع به دردای دل بی بی رقیه صدای ناله تو بلند کن سه مرتبه بگو یا حسین ..
حاجتمندی سه مرتبه ناله بزن بگو یا رقیه..
( أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِین) (هود ۱۱)
وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ) (الشعراء: ۲۲۷)
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
کانال روضه دفتری👇👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈