عشق تو رو در دل من، خداي اعلي گذاشته
شور تو رو در سر من حضرت زهرا گذاشته
ذكر تو رو بر لب من زينب كبري گذاشته
با تو خدا در كربلا
كعبه اصليشو بنا گذاشته
حسين ارباب بي نظير من
حسين انت نعم الأمير من
زندگي بي غم تو، حال و هوايي نداره
بندگي بي دم تو لطف و صفايي نداره
خونه بي پرچم تو كرب و بلايي نداره
هر كس شود از تو جدا
در پيش فاطمه جايي نداره
حسين، اي ذكر صبح و شام من
حسين اي مسجدالحرام من
حسين ارباب بي نظير من
حسين انت نعم الأمير من
در راه كربلايت غرق بلايم بفرما
تا كه شوم آشنايت عبد خدايم بفرما
بهر غم و روضه هايت اهل صفايم بفرما
اي با صفا تو از وفا
در دل خيمه ات جايم بفرما
حسين آواره تو هستم
حسين بيچاره تو هستم
حسين ارباب بي نظير من
حسين انت الأمير من
حسرت كرب و بلايت
مي كشد آخر گدا را
تا به كي آخر بسوزد
در طلب تو نگا را
كن نظري بر دل مجنون و خرابم خدا را
اي مه جبين، نيزه نشين
أدرك يا سيدي اين مبتلا را
حسين يا كاشف البلايا، حسين يا رازق البرايا
حسين ارباب بي نظير من حسين انت الأمير من
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
بیا برگرد خیمه ای کس و کارم
منو تنها نگذار ای علمدارم
آب به خیمه نرسید فدای سرت
حسین قامتش خمید فدای سرت
از تو خبر دارم با دستای خونی
زهرا وساطت کرد تو میدون بمونی
تو که پیرم کردی ای پناه من
زمین گیرم کردی ای سپاه من
پیر شده برادرت فدای سرت
خونه چشم خواهرت فدای سرت
علی العباس واویلا حسین تنهاست واو
سید و مولا حسین، آرام دل ها حسین
زمزمه عاشقان، یاحسین و یاحسین
ندارم غیر تو فکر و خیالی
بنفسی انت و اهلی و مالی
روضه های مقتل را، مثل باران می گرییم
در غم تو اين شبها، با شهیدان می گرییم
اشک ما مرثیه خوان فرات است
مولای ما قتیل العبرات است
با ولایت می مانیم، شور ما از عاشوراست
ای عاشقان بسم الله، راه قدس از کربلاست
تنها نگذارم در میدان، ولی را
مولايم رهبرم سِيد علی را
كل يوم عاشورا، كل ارض كربلا
وارث خون حسين، مهدي زهرا بيا
يار مظلومان كي ميرسي از راه
العجل العجل يا حجةَ الله
به تو از دور سلام
به سلیمان جهان؛ از طرف مور سلام
به تو از دور سلام
دل من واسه زیارت میزنه شور، سلام!
به تو از دور سلام
به حسین از طرف وصله ی ناجور سلام!
همه دنیام حسین
من فقط تو رو برا خود تو میخوام، حسین…
همه دنیام حسین
یاد گرفتم اسمتو از لبِ بابام حسین
همه دنیام حسین
واسه اربعین بده توون به پاهام حسین
حضرت قاسم بن الحسن
ای جگر پارة امام حسن
وی ز سر تا به پا تمام حسن
تیرها بر جگر زده گرهت
زخم ها بر بدن شده زرهت
گرگ ها بر تن تو چنگ زدند
دلشان سنگ بود و سنگ زدند
ای در آغوش من فتاده ز تاب
یک عمو جان بگو دوباره بخواب
جگر تشنه ات کبابم کرد
داغ تو مثل شمع آبم کرد
تو که دریا به چشم من داری
موج خون از چه در دهن داری
گل خونین من گلاب شدی
پای تا سر ز خون خضاب شدی
زخم هایت چو لاله در گلشن
بدنت مثل حلقة جوشن
ای مرا کشته دست و پا زدنت
جگرم پاره پاره تر ز تنت
من عموی غریب تو هستم
کم بزن دست و پا روی دستم
سورة نور گشته پیکر تو
آیه آیه است پای تا سر تو
نه فقط قلب چاک چاک منی
مصحف پاره پارة حسنی
بعد اکبر تو اکبرم بودی
بلکه عباس دیگرم بودی
خجلم از لبان عطشانت
جگرم سوخت از عمو جانت
شهد مرگ از کف اجل خوردی
از دم تیغ ها عسل خوردی
بس که دلدادة خدا بودی
بس که از خویشتن جدا بودی
تلخی مرگ از دم خنجر
از عسل گشت بر تو شیرین تر
زخم تن آیه های نور شده
پایمال سم ستور شده
لاله بودی و پرپرت کردند
پاره پاره، چو اکبرت کردند
لالة پرپرم، عزیز دلم
تا صف محشر از حسن خجلم
نشود تا ابد فراموشم
قاسمش داد جان در آغوشم
تا که خیزد شفا ز خاک رهت
اشک "میثم" نثار قتلگهت
استاد سازگار
حضرت قاسم بن الحسن
ای عمو پاره پاره شد بدنم -
زرهم گشته زخمهای تنم
منم آن یوسفی که گردیده
بــدنم پـارهتر ز پیـرهنم
سیـزده سـال آرزو دارم
روی دست تو دست و پا بزنم
از دم تیغ دوست خوردم آب
که عسل جاری است از دهنم
عاشقم عاشقم عمو بگـذار
اسبهـا پـا نهنـد بر بدنم
بس که خشکیده از عطش دهنم
نیست یـارای گفتنِ سخنم
آرزوی مـن از ازل این بود
که شود زخم و خاک و خون، کفنم
پدری کن بـر ایـن یتیم عمو
مـن عزیـز بـرادرت حسنم
شهد احلی مـن العسل خـوردم
به! چه زیباست دست و پا زدنم!
«میثم» از سوز دل بسوز به من
من گل برگ بـرگ در چـمنم
استاد سازگار
حضرت قاسم بن الحسن
ثمـر ریـاضِ دلی علی، دُر فاطمه، گهـرِ حسن
به رسول، قطعهای از جگر، به حسین، پارهای از بدن
به دو لب عقیق-یمن یمن، به دوطره مشک-ختن ختن
رخ او چــراغ بــهشت دل قــد او قیـامت کربلا
****
شهدا بـه وادی سرخ لا، شده خم به عرض ارادتش
سـر و دست و تن سپر بلا، یمِ خون، بهشت شهادتش
مه و سال و هفته و روز وشب، همه لحظههای ولادتش
زده خیمـه در یم سـرخ خـون، شده مردِ سنگرِ ابتلا
****
گـل سرخ بـاغ محمّـدی، شکفد ز باغ جمال او
صلوات خالق ذوالمنن، بـه خصال او بـه کمال او
بــه بــراق وهـم بگو مپر نرسی به اوج کمال او
که گرفته جلوه جلال او ز جلال حضرت کبریا
****
ثمرِ حسن! که هماره دل به حسینِ فاطمه بستهای
تــو همـای قله خونی و به دل شکسته نشستهای
به شتاب میروی از حرم تو که بند کفش نبستهای
زرهت بـه تـن شـده پیـرهن، بدنت شده سپر بلا
****
تـو طواف دور عمو کنی، ملکوت گرم طواف تو
نگـه حسین بـه قامت و نگه حسن به مصاف تو
دل عمـه و جگـر عمـو شده شمع بزم مصاف تو
که شودخضاب به مقتلت،زحنای خون سر ودست وپا
****
بـه عمو و عمه نظاره کن، شده در قفای تو نوحهگر
دو طرف فرات و دوسو سپه،دولب تو خشک ودو دیده تر
نه به تن زره نه به کف سپر نه به سر کله نه کفن به بر
زره تـو زخـم تنت شـود ز هجـوم نیزه و تیرها
****
تـو شهید عـرصة کربلا، تو حسین را علیاکبری
عمویت به جای پدر به تو،تو براو به جای برادری
چه شود به پیکر نازکت؟ که میان این همه لشکری
عـلی اکبـرِ دگـرِ عمـو ز چه رو شدی ز عمو جدا؟
****
تو روی به جانب مقتل و، دل یک حرم به قفای تو
سپهنـد منتظـرت ولـی، حـرم است بـزمِ عزای تو
نگهی به«میثم»خسته دل که بوَد قصیده سرای تو
به امید آنکه شفیع او، شوی از کـرم بـه صف جزا
استاد سازگار
حضرت قاسم ابن الحسن
ای سینه ی شکسته دلان نینوای تو
لبریز نینوای وجود از نوای تو
جان حسین و نجل حسن عشق زینبین
آغوشِ گرم حضرت عبّاس جای تو
قرآن پاره پاره ی پاشیده بر زمین!
گلبوسه ی عمو به همه آیه های تو
سر تا سر وجود تو مثل حَسن حَسن
خُلق تو، خوی تو، سخن تو، صدای تو
تو قاسمی که شخص حسن خوانده قاسمت
قسمت شود جحیم و جنان در رضای تو
یک باغ لاله و نفس سیزده بهار
ای ماه چارده شده محو لقای تو
تو بر حسین مثل علی اکبر او حسن
تو سوختی به پای وی و او به پای تو
ریحانه ی رسول که جان جهان فداش
رو کرد بر تو گفت که جانم فدای تو
شب بود و عشقبازی تو با نماز شب
می بُرد دل زیوسف زهرا دعای تو
قبر تو در قبور بنی هاشم است لیک
در قلب ما بنا شده صحن و سرای تو
دامادِ حجله گاه شهادت که زخم ها
شد جامه ی زفاف به قدّ رسای تو
پیراهن تو بود زره، سینه ات سپر
جوشن شدند بر تن تو زخمهای تو
بر روی دستهای عمو دست و پا زدی
انگار بود دست عمو کربلای تو
در نینوا صدای تو خاموش شد ولی
در هر دلی است ناله ای از نینوای تو
«میثم» چنین نگاشت که ای غرق در حسین
مثل حسین گشت خدا خون بهای تو
استاد سازگار
روضه حضرت قاسم علیه السلام
قسمت اول:
امشب شب یادگار همین آقاس تو صحرای کربلا
اون قاسمی که حسین شب عاشورا بهش گفت فداک عمک عمو به فدات بشه
پشت خیمه قدم زنان به دعا
داشت با درگه خدا نجوا
ای خدا عاشق عمو هستم
تو خودت راضی اش کن از دستم
چاره درد را نمی دانم
او غریب است منکه می دانم
[طبق نقلی حضرت فرمود پسرم با پاهای خودت به سوی مرگ می خوای بری
عرضه داشت عموجان و کیف لا یا عم و انت بین الاعداء وحید فرید من طاقت ندارم تنهایی تو ببینم]
تو اگر بر دلش بیندازی
او به جانبازی ام شود راضی
منکه شاگرد رزم بَدرِینَم
پسر مجتبای صفّینم
سبط حیدر ز نسل زهرایم
حسن مجتبای اینجایم
بر لبم بهترین غزل دارم
جام شیرین تر از عسل دارم
من در این حربگاه می جنگم
با تمام سپاه می جنگم
من گل سرخ و سبز این چمنم
با حسین و سلاله حسنم
شب عاشورا ابی عبدالله فرمود همه شما کشته می شید یک نفر از شما باقی نمی مونه
قاسم صدا زد عمو! آیا منم شهید میشیم
فرمود یا بنی کیف الموت عندک پسرم مرگ نزد تو چگونه است عرضه داشت عموجان احلی من العسل
شهادت در راه خدا از عسل برام شیرین تره
فرمود آره تو هم شهید میشی اما بعد ان تبلو ببلاء عظیم به بلای بزرگی دچار میشی
روضه قاسم انقدر جانسوزه صاحب مصیبت عظمی که حسینه میگه قاسمم مصیبت تو بزرگه لذا چند جا روز عاشورا لشگر رو نفرین کرد یه جا پای پیکر قاسم بود اللهم احصهم عددا خدایا دونه دونه شونو بشمار و لا تغادر منهم احدا خدا یه دونه از این هام باقی نگذار بعد فرمود ولا تغفر لهم ابدا
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج43 ؛ ص269 كامل الزيارات أَبِي عَنْ سَعْدٍ وَ الْحِمْيَرِيِّ وَ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ وَ غَيْرِهِ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَخِيهِ نُوحٍ عَنِ الْأَجْلَحِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ يَا عَلِيُّ لَقَدْ أَذْهَلَنِي هَذَانِ الْغُلَامَانِ يَعْنِي الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ أَنْ أُحِبَّ بَعْدَهُمَا أَحَداً إِنَّ رَبِّي أَمَرَنِي أَنْ أُحِبَّهُمَا وَ أُحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُمَا.
موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج3 ؛ ص110 : ... فقال: فداك عمّك،
اشکهای خونین در سوگ امام حسین ترجمه ذریعة النجات ص 246 به نقل از المنتخب ص 374.
موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج3 ؛ ص110 به نقل از مدینه المعاجز و نفس المهموم : فقال لهم: يا قوم! إنّي في غد أقتل، و تقتلون كلّكم معي، و لا يبقى منكم واحد. فقالوا: الحمد للّه الّذي أكرمنا بنصرك، و شرّفنا بالقتل معك، أو لا ترضى أن نكون معك في درجتك يا ابن رسول اللّه؟ فقال: جزاكم اللّه خيرا. و دعا لهم بخير، فأصبح و قتل و قتلوا معه أجمعون. فقال له القاسم بن الحسن عليه السّلام: و أنا فيمن يقتل؟ فأشفق عليه، فقال له: يا بنيّ! كيف الموت عندك؟ قال: يا عمّ! أحلى من العسل. فقال: أي و اللّه- فداك عمّك-، إنّك لأحد من يقتل من الرّجال معي بعد أن تبلو ببلاء عظيم، و ابنيعبد اللّه. فقال: يا عمّ! و يصلون إلى النّساء حتّى يقتل عبد اللّه و هو رضيع؟ فقال: فداك عمّك، يقتل عبد اللّه إذ جفّت روحي عطشا، و صرت إلى خيمنا، فطلبت ماء و لبنا، فلا أجد قطّ.
موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج4 ؛ ص130 أضاف في نفس المهموم: «و روي أنّه قال الحسين عليه السّلام: اللّهمّ أحصهم عددا، و اقتلهم بددا، و لا تغادر منهم أحدا، و لا تغفر لهم أبدا، صبرا يا بني عمومتي، صبرا يا أهل بيتي، لا رأيتم هوانا بعد ذلك اليوم أبدا»
روضه حضرت قاسم علیه السلام
قسمت دوم:
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
دست رکاب بر سر پایم نمی رسید آن اسب هم مخالف جنگ یتیم بود
روز عاشورا دونه دونه همه رفتند به قربانگاه اومد اجازه بگیره
گفتن ابی عبدالله بغلش کرد این قدر تو بغل هم گریه کردند حتی غشی علیهما هر دو از حال رفتند
خیلی سخت بود برای حسین یادگار برادره ... امانته
یه وقت دیدن افتاد به پای عمو شروع کرد دست و پای عمو رو بوسیدن
این قدر التماس کرد بالاخره اذن میدان گرفت
پاره ماه سوی میدان شد
لرزه ای در سپاه عدوان شد
ای عجب هیئتی عجب کفنی
هیبتش هاشمی قَدَش حسنی
[و انا بن الحسن که افشا شد
لشگر کوفه در تماشا شد
نوجوان و به لشگر افتادن
با یلان عرب در افتادن
هرکه از هر طرف تهاجم کرد
لاجرم دست و پای خود گم کرد
رزم جانانه اش که غوغا کرد
کینه های مدینه سر وا کرد]
هنوز داشت گریه می کرد که وارد میدان شد
اومد مقابل لشگر ایستاد
ان تنکرونی فانا ابن الحسن سبط النبی المصطفی الموتمن
مردم اگه می شناسید من یادگار حسنم
گفتن کان وجهه فلقة قمر مثل ماهپاره می درخشید
راوی میگه دیدم حتی بند نعلینش پاره بود انقدر شوق شهادت داره خودش رو رسوند به میدان
وارد میدان شد غوغایی به پا کرد گفتن 70 نفر از این ملعون ها رو به زمین انداخت
اما نگم چی شد
فقط بگم یه وقت از بین میدان صدای قاسم بلند شد
افتادم از پشت فرس عمو به فریادم برس
یا عماه ادرکنی
موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج4 ؛ ص137 به نقل از مقتل خوارزمی فلمّا نظر إليه الحسين اعتنقه، و جعلا يبكيان حتّى غشي عليهما، ثمّ استأذن الغلام للحرب، فأبى عمّه الحسين أن يأذن له، فلم يزل الغلام يقبّل يديه و رجليه، و يسأله الإذن حتّى أذن له، فخرج و دموعه على خدّيه و هو يقول: إن تنكروني فأنا فرع الحسن
محمود ژولیده
موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج4 ؛ ص129 قال أبو مخنف: حدّثني سليمان بن أبي راشد، عن حميد بن مسلم، قال: خرج إلينا غلام كأنّ وجهه شقّة قمر، في يده السّيف، عليه قميص و إزار و نعلان قد انقطع شسع إحداهما ما أنسى أنّها اليسرى
موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج4 ؛ ص151 و كمن له ملعون، فضربه على أمّ رأسه، ففجر هامته، و خرّ صريعا يخور بدمه، فانكبّ على وجهه، به نقل از تاریخ طبری
موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج4 ؛ ص151 و خرّ صريعا يخور بدمه، فانكبّ على وجهه، و هو ينادي: يا عمّاه! أدركني. به نقل از ابو مخنف
شت خیمه قدم زنان به دعا
داشت با درگه خدا نجوا
ای خدا عاشق عمو هستم
تو خودت راضی اش کن از دستم
چارۀ درد را نمی دانم
او غریب است منکه می دانم
تو اگر بر دلش بیندازی
او به جانبازی ام شود راضی
غیر تو یاوری ندارد او
در حرم اکبری ندارد او
به نفس های عمه ام زینب
یک تنه یاری اش کنم یا رب
من در این حربگاه می جنگم
با تمام سپاه می جنگم
بر لبم بهترین غزل دارم
جام شیرین تر از عسل دارم
منکه شاگرد رزم بَدرِینَم
پسر مجتبای صفّینم
سبط حیدر ز نسل زهرایم
حسن مجتبای اینجایم
دیده ام دوره های بس حساس
شیوة جنگیِ عمو عباس
در کلاس عمو حسین اصلاً
نیست شاگرد اولی چون من
رفته ام دوره شجاعت را
خوب آموختم اطاعت را
در کلاس علیِّ اکبر هم
دورة بندگی ندیدم کم
من گل سرخ و سبز این چمنم
با حسین و سلالة حسنم
**
قاسم بن الحسن تمنا کرد
اذن میدان گرفت و پر وا کرد
کفنی بر تنش عمو پوشاند
و نقابی به روی او پوشاند
پاره ماه سوی میدان شد
لرزه ای در سپاه عدوان شد
ای عجب هیئتی عجب کفنی
هیبتش هاشمی قَدَش حسنی
و انا بن الحسن که افشا شد
لشگر کوفه در تماشا شد
نوجوان و به لشگر افتادن
با یلان عرب در افتادن
هرکه از هر طرف تهاجم کرد
لاجرم دست و پای خود گم کرد
رزم جانانه اش که غوغا کرد
کینه های مدینه سر وا کرد
دور تا دور او گره افتاد
در میان محاصره افتاد
نیزه ها بود و ماجرای حسن
تیر باران تازه ای به کفن
دشمن از هر طرف که راهش بست
زیر نعل ستور سینه شکست
نالۀ او بلند شد: عمّاه
به حرم می رسید وا اُماه
(محمود ژولیده)