eitaa logo
اشعار روضه های مکتوب
1.7هزار دنبال‌کننده
9 عکس
9 ویدیو
1 فایل
انشاالله به مرور در این کانال اشعار مدح و مرثیه اهل بیت قرار داده خواهد شد. متون مرثیه آل الله را در کانال روضه های مکتوب ببینید: https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ باور نمیکنم که رسیدم کنارِ تو باور نمیکنم من و خاکِ دیارِ تو یک اربعین گذشته و من پیر تر شدم یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو @hosenih یک اربعین اسیرِ بلایَم اسیرِ عشق یک اربعین دچارِ فراقم دچار تو یک اربعین دویده‌ام و زخم دیده‌ام دنبالِ ناله‌های یتیمانِ زارِ تو یک اربعین بجای همه سنگ خورده‌ام یک اربعین شده بدنم داغدارِ تو یک اربعین به گریه‌ی من خنده کرده‌اند لبهای قاتلانِ تو و نیزه دارِ تو مثلِ رُباب مثلِ همه تار تر شده چشمان خسته‌ی منِ چشم انتظارِ تو روز تولدم که زدم خنده بر لبت باور نداشتم که شوم سوگوار تو با تیغ و تیر و دشنه تو را بوریا کنند با سنگ و تازیانه مرا داغدارِ تو یادم نمیرود به لبت آب آب بود یادم نمیرود بدنِ نیزه زار تو مانده صدای حرمله در گوشِ من هنوز وقتی که نیزه زد به سرِ شیرخوار تو حالا سرت کجاست که بالای سر روم؟ گریَم برایِ زخمِ تنِ بی شمار تو @hosenih من نذر کرده‌ام که بخوانم در علقمه صد فاتحه برای یَلِ تکسوار تو یک مُشت خاک رویِ تو و من دعا کنان شاید شوم نشانِ تو – سنگ مزار تو ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ نینوا را سوزاند ناله ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند به عبا پیچیدم می کشم آه، همین آه عبا را سوزاند @hosenih باز هم سوخت لبم کفِ آبی، عطشم کرببلا را سوزاند کربلا گفتم باز جگرم را نفسم را، سر و پا را سوزاند شد غروب و گودال دیدم آتش همه جا را، همه جا را سوزاند خیمه ای اُفتاد و بدنِ غرقِ به خونِ شهدا را سوزاند @hosenih مشعلی روشن شد دامنِ دخترکی غرقِ دعا را سوزاند شعله تا بالا رفت گیسوانِ زِ سرِ نیزه رها را سوزاند وای از نامحرم حرمله باز دلِ عمه ی ما را سوزاند... ⏹ © اشعار آیینی حسینیه
صیحه‌ای فاطمه زد، شیونِ عالم برخاست خیمه از اشک زد و بیرقِ ماتم برخاست بازهم پیرهن خونی‌اش آویخته شد مادرش ناله زد و دادِ محرم برخاست مُشتی از تربتِ گودال به سر ریخت حسن از لب فاطمه تا «وای حسینم» برخاست نذریِ هرشبِ ما جور شد از لطفِ کریم دَم حسن داد اگر، ذکرِ دمادم برخاست آستان بوسیِ هر تکیه مقامی‌ست شریف هرکه زد بوسه بر این خاکِ معظم برخاست دَم کشیده است،  نشستم به بساط چایی که به پیشش به ادب چشمه‌ی زمزم برخاست رحمتِ واسعه‌ای زیر پرش ما را بُرد تا حسین از جگرِ مردمِ عالم  برخاست روضه‌ی کرببلا مجلس اجدادی ماست بینِ این روضه نشست آدم و  آدم برخاست به فدای غمِ او که نفَسِ عاشقی است هرکه این عشق چشید از جگرش غم برخاست ** آی ای قوم ببینید هنوز عریان است ضجه‌ی خواهری از یک تَنِ درهم برخاست... ✍ 📝 |
هزاران سالِ نوری راه ِدرکِ ماست تا زهرا خدا حق داشت فرماید وَ ما اَدراکَ ما زهرا ملالش نیست از برزخ  خیالی نیست از دوزخ هرآنکه کار و بارِ او گره خورده‌است با زهرا اگر دستاس می‌چرخاند در فکرِ من و تو بود مراقب بوده از اول  به آب و نانِ ما زهرا و ما منظورِ او بودیم و ما همسایه‌اش بودیم اگر قبل از خودش کرده به همسایه دعا زهرا  یهودی را پَرِ چادر سیاهِ او مسلمان کرد برای بچه‌های خود چه‌ها کرده چه‌ها زهرا به ما آموخت پیروز است هرکس فاطمی باشد به ما آموخت جان دادن به پای مقتدا زهرا چهل سال است می‌بینیم لطف مادری‌اش را نمی‌سازد رها ما را در این آشوب‌ها زهرا خودش اصلِ ولایت بود و در پای ولایت سوخت نزن که بر نخواهد داشت   دست از مرتضی زهرا مُغیره از نفس اُفتاد و قُنفد هم نفس می‌زد علی را حفظ کرد  اما به زیرِ دست و پا زهرا سرِ مویی نشد کم از علی اما سرش را زد به در نامرد به در خورد و زمین خورد و... مکرر ، بی هوا زهرا زمین اُفتاد اما هیچ‌کس یاری نکرد او را حواسش هست بعد از آن  زمین اُفتاده را زهرا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همان غمی که تو داری علی همان دارد ولی به جانِ حُسینت که بیش از آن دارد من آن غریب دیارم که خانه ویرانم خوشا به حال غریبی که خانمان دارد خدا کند که نبیند غمی که ما دیدیم کبوتری که عزیزی در آشیان دارد @hosenih مدینه گفت که راحت شد از تو ، اما نه پس از تو خانه‌ی ما پنج روضه‌خوان دارد نمی‌زنند به لب ، نان ، یتیم‌های علی که جای دستِ تو را قرص‌های نان دارد لباس‌های تو را یک به یک علی تا کرد و تازه دید چقدر از تنت نشان دارد نشان سینه و سُرفه  نشان شعله و در نشان تیزیِ زخمی که داستان دارد شکست پهلویِ تو پیشِ پهلوانِ تو و از آن زمان کمرم دردِ بی امان دارد @hosenih از آن زمان که گرفتی تو دامنم اما رسید قنفذ و دیدم نفس زنان ، دارد به شیشه‌ای که ترک خورده سنگ می‌کوبد نشست و گفت که هست این ، هنوز جان دارد زِ گریه تا به مزار گُمَت علی نرسد خدا کند به شب هفتمت علی نرسد شاعر:
همان غمی که تو داری علی همان دارد ولی به جانِ حُسینت که بیش از آن دارد من آن غریب دیارم که خانه ویرانم خوشا به حال غریبی که خانمان دارد خدا کند که نبیند غمی که ما دیدیم کبوتری که عزیزی در آشیان دارد @hosenih مدینه گفت که راحت شد از تو ، اما نه پس از تو خانه‌ی ما پنج روضه‌خوان دارد نمی‌زنند به لب ، نان ، یتیم‌های علی که جای دستِ تو را قرص‌های نان دارد لباس‌های تو را یک به یک علی تا کرد و تازه دید چقدر از تنت نشان دارد نشان سینه و سُرفه  نشان شعله و در نشان تیزیِ زخمی که داستان دارد شکست پهلویِ تو پیشِ پهلوانِ تو و از آن زمان کمرم دردِ بی امان دارد @hosenih از آن زمان که گرفتی تو دامنم اما رسید قنفذ و دیدم نفس زنان ، دارد به شیشه‌ای که ترک خورده سنگ می‌کوبد نشست و گفت که هست این ، هنوز جان دارد زِ گریه تا به مزار گُمَت علی نرسد خدا کند به شب هفتمت علی نرسد شاعر:
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ می‌شویمت که آب شوم در عزایِ تو یا خویش را بخاک سپارم بجای تو قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو @hosenih گر وا نمی شدند گره های این کفن دق مرگ می شدند زِ غم بچه های تو خون جای آب می چکد از سنگِ غسلِ تو خون می چکد که زنده کند ماجرایِ تو در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو گُم شد میانِ خنده یِ مَردُم صدایِ تو در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد هر کس که بود نیمه شبی در دعایِ تو @hosenih حالا زمانِ غسلِ تو فهمیده ام چرا رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو تنها نه جای دست و زخم و کبودی است آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ می‌شویمت که آب شوم در عزایِ تو یا خویش را بخاک سپارم بجای تو قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو @hosenih گر وا نمی شدند گره های این کفن دق مرگ می شدند زِ غم بچه های تو خون جای آب می چکد از سنگِ غسلِ تو خون می چکد که زنده کند ماجرایِ تو در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو گُم شد میانِ خنده یِ مَردُم صدایِ تو در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد هر کس که بود نیمه شبی در دعایِ تو @hosenih حالا زمانِ غسلِ تو فهمیده ام چرا رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو تنها نه جای دست و زخم و کبودی است آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ قدِ مادرا از تمومِ غَما چه زود از فراقِ پسر میشکنه اگه سَرو باشه زمین می‌خوره که داغِ جونش کمر میشکنه @hosenih اگه درد اگه ناله تقدیرشه چه غم داره مادر ، پسر گیرشه فقط دلخوشیه‌ ی یِ مادر اینه جوونش پیشِ مادر پیرشه نگاهش به در مونده تو بستره سر پیریه وقتِ بی بالیه صداش می‌زدن مادرِ بچه‌ها ولی دورِ ام‌البنین خالیه حالا روضه داره تو تنهاییاش دلش خیلی تنگه واسه بچه‌هاش کسی نیست آبی به‌ دستش بده نداره عصایی برا پیریاش تو اون مدتی که اباالفضل بود دعایی به اون قد و بالا نکرد نگاهش ، دل سیر ، حتی یه روز به پیش یتیمای زهرا نکرد تو اون مدتی که اباالفضل بود نشد که یبار جان مادر بگه به عباسش از بچگی گفته بود مبادا به آقاش برادر بگه @hosenih خودش لقمه می‌داد دستِ حسن فقط خنده می‌زد کنارِ حسین شبا هم که تانیمه شب می‌نِشِست که آبی بنوشه دوباره حسین حالا روضه داره توتنهاییاش دلش خیلی تنگه واسه بچهاش داره روضه می‌خونه واسه خودش خودش گریه کن میشه با روضه‌هاش شنیدم که تشنه به دریا زدی شنیدم دعایِ حرم آب شد شنیدم که پشتت صدا زد رباب بیا که علی اصغرم آب شد حسینم کنارت نشست و شکست: پاشو دشمنا رو به میدون نیار به فکر چشاتم بیا جونِ من برا دیدنم تیر و بیرون نیار پاشو از زمین رو زمین پا نکش بازم مَشکِ آب و به دندون بگیر ببین جون رفتن ندارم دیگه پاشو جونِ زینب پاشو جون بگیر الهی بمیرم ، بهم ریختی به من گفت زینب چی اومد سرت نبودم که جمعت کنم ؛ باز شکر که پهلو شکسته شده مادرت @hosenih تو رفتی و مشکِ تو رو کوفه بُرد تو رفتی و چشماتو شامی گرفت نبودی و جرات به دشمن رسید نبودی حرم رو حرامی گرفت کانال صوت، شعر و متن روضه (آرشیو کانال روضه های مکتوب): @rozehayemaktoubb کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
فرقش شکافت، رُکنِ زمین و زمان شکست یک ضربه زد ولی کمرِ آسمان شکست نالید فاطمه که نزن نانجیب  زد از فرق تا به اَبروی او ناگهان شکست راحت علی به خاک نمی‌خورْد، میخ در... شمشیر شد که باز زد و استخوان شکست تا خورد بر زمین، دلِ زهرا دو نیم شد قلب حسین، قلب حسن توأمان شکست فریادِ جبرئیل که پیچید، دخترش بی اختیار در وسط آستان شکست خون پاک می‌کند زِ روی خویش مرتضی زینب دمِ در است؛ ولی بی گمان  شکست این‌بار روضه خوانْد علی پیشِ دخترش از تشنه‌ای که داغِ لبانش جهان شکست از تشنه‌ای که داغِ جوان، داغِ طفل دید در حلقه‌های هلهله‌ی این و آن شکست از تشنه‌ای که در وسط جمع گیر کرد با سنگِ بی مُروّتِ این کوفیان شکست وقتی رسید نیزه‌ی خود را دوباره زد وقتی که رفت نیزه‌ی خود را سنان شکست انگشت مانده بود و عقیقی... از آن بدن انگشت مانده بود؛ ولی ساربان شکست... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ نینوا را سوزاند ناله ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند به عبا پیچیدم می کشم آه، همین آه عبا را سوزاند @hosenih باز هم سوخت لبم کفِ آبی، عطشم کرببلا را سوزاند کربلا گفتم باز جگرم را نفسم را، سر و پا را سوزاند شد غروب و گودال دیدم آتش همه جا را، همه جا را سوزاند خیمه ای اُفتاد و بدنِ غرقِ به خونِ شهدا را سوزاند @hosenih مشعلی روشن شد دامنِ دخترکی غرقِ دعا را سوزاند شعله تا بالا رفت گیسوانِ زِ سرِ نیزه رها را سوزاند وای از نامحرم حرمله باز دلِ عمه ی ما را سوزاند... ⏹ © اشعار آیینی حسینیه
چند شعر برای حضرت مسلم 👇👇👇 بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ می‌نویسم رویِ هر دیوار واویلا حسین می‌نویسم با لبی خونبار واویلا حسین هرقدم تکرار در تکرار واویلا حسین می‌نویسم زیرِ این آوار واویلا حسین وای از کوفه از این آزار واویلا حسین من که دنیایم تویی ؛ معنایِ دنیایم علیست من که غمهایم تویی آشوبِ شبهایم علیست دردِ امروزم تویی اندوهِ فردایم علیست آمدم در کوفه و گفتم که آقایم علیست بارها گفتم علی ، اینبار : واویلا حسین @hosenih از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست ... میزنم با دستِ بسته زار واویلا حسین دستگیرم کرده‌اند از بام میبینم تو را با تَنی پُر خون همین احرام میبینم تو را می‌رسی با دختری آرام میبینم تو را بِینِ کوفه در میانِ شام میبینم تو را آه آه از زینب و انظار واویلا حسین کوفه و در سینه‌ها بُغضِ غدیرش را ببین وایِ من زنجیرهای سخت‌گیرش را ببین کوچه‌ها را بامهایش را اسیرش را ببین بوریایش را ببین تکه حصیرش را ببین دارم اینجا قبلِ تو یک کار : واویلا حسین جز غمت اینجا کسی دیشب پناهم داد نه غیر طوعه هیچ کس در خانه راهم داد نه پاسخی بر التماسم بر نگاهم داد نه نه به من ، جا بر دو طفل بی گناهم داد نه دخترم را بر حرم بسپار واویلا حسین هرکه اینجا بود_ حتی اندکی_ میزد مرا آن یکی می‌بُرد من را این یکی میزد مرا پیرمردی میکشید و کودکی میزد مرا کاشکی جایِ یتیمت کاشکی میزد مرا دخترت هست و شب است و خار واویلا حسین یک نفر آمد نوک نیزه به پهلویم کشید یک نفر با چکمه‌اش بدجور بر رویم کشید خنجرش را کافری آمد به اَبرویم کشید حلقه‌ی زنجیر آورد و به بازویم کشید ناله‌ام شد با تَنی خونبار واویلا حسین مَردم اما گریه‌ام تقصیرِ تیرِ حرمله است جانِ تو ذهنم فقط درگیرِ تیر حرمله است بین کوفه صحبتِ تاثیرِ تیر حرمله است گرچه عُمری تیر دیدم ، تیر ، تیر حرمله است دیدم و گفتم ولی دشوار واویلا حسین @hosenih جان من حتی برای آب اینجا رو مزن یا برای کودکی بی تاب اینجا رو مزن شرمگین از مادری بی خواب اینجا رو مزن پیش این لبخندها ارباب اینجا رو مزن رو مزن ، آبی ولی بردار واویلا حسین آب نه از صبح تا حالا فقط غم خورده‌ام آتش و سنگ و عصا و نیزه درهَم خورده‌ام هرچه خوردم کم نیاوردم ولی کم خورده‌ام با دو دستِ بسته سیلی‌های محکم خورده‌ام وای من از کوچه و بازار واویلا حسین ⏹ © اشعار آیینی حسینیه
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ هم پریشانِ حسینم هم پریشان حسن ای بقربان حسین و ای بقربانِ حسن روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد این یکی آنِ حسین و آن یکی آنِ حسن @hosenih هرشبی که فاطمه بر روضه‌ها‌مان می‌رسَد هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن نه که دنیا ، دینمان را هم کریمان می‌دهند من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن زیرِ ایوانِ نجف دیدم که روزی می‌رسد یاحسن جان می‌نویسم زیرِ ایوانِ حسن هرکجا رفتم دیدم کار دستِ مجتبی است بشکند دستم نباشد گر به دامانِ حسن نه که تنها این دوشب کُلِ محرم می‌شویم شب به شب تکیه به تکیه باز مهمانِ حسن قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت : می‌رود جانِ حسین و می‌رود جانِ حسن نعره شد : إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی" تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن @hosenih روضه‌های ما همه لطفِ امام مجتبی است شُکر هرشب می‌روم در زیرِ بارانِ حسن پیشِ زهرا آبرو داری کنیم و آوریم هِی گلاب و دسته گُل یادِ یتیمانِ حسن ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
هزار شُکر سَرم زیرِ پرچمِ حسن است شبِ ششم شده یعنی مُحَرم حسن است هزار شکر که زهرا خرید ما را باز که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است @hosenih بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است قسم به گریه کنانش که زود می‌بینیم قرارِ ما همه صحنِ معظمِ حسن است چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است چقدر فاطمه می‌خواهدش کسی را که کنارِ داغِ حسینش  غمش غمِ حسن است فقط نه مرحم انبوهِ زخمهای حسین که اشکِ چشمِ عزادار  مرحم حسن است همینکه روضه‌ی "لایومک" را حسن فرمود دمیده‌اند شروعِ عزا دَمِ حسن است @hosenih نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سم بود تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را @hosenih فردا همینکه جمع کردی بسترم را آماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را آماده کن از آن کفنها دومین را بیرون بیاور یادگار مادرت را بگذار روی سینه‌ام باشد حسینت بگذار بر قلبم حسن را دخترت را بگذار با طفلان تو قدری بسوزم حالا بگویم حرفهای آخرت را زاری مکن بر حال من با حال و روزت خاکی مکن دنبال بابا معجرت را تو بار شیشه داری و می‌ترسم از تو خیلی مواظب باش طفل دیگرت را وقتی که می‌ریزند هیزم روی هیزم وقتی که می‌سوزاند آتش سنگرت را بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را بابا مواظب باش پشتِ در سرت را ای کاش می‌شد روضه‌ی بازو نمی‌شد وقتی علی می‌شوید آهسته پَرَت را @hosenih این جمله‌ی آخر عزیزم با حسین است: "با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را" ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
روضه شام شهادت حضرت زهرا.mp3
4.4M
مي شويم روي تو را فاطمه جان ز اشك تنهائي خيز و بين حال منِ خانه نشين شده تماشائي (اي بود و نبود من اي ياس كبود من)2 نشسته غم به دلم ز روي تو خجلم مشو ز ديده نهان نرو تو فاطمه جان (اي يارو ياور من همسر من مريضه حيدر) دست گلچين تو چرا لاله من به گل ستان چيدي لاله ام چيدي و بر اشك من غمديده خنديدي (اي تمام هست علي مي روي از دست علي)2 گرفته ماه علي ببين تو آه علي مشو ز ديده نهان مرو تو فاطمه جان (اي يارو ياور من همسر من مريضه حيدر) اي كه بودي همه جا يار من و درد آشناي من دست بشكسته تو بوده بسي گره گشاي من (مي چكد خود ز ديده ام اي يار شهيده ام)2 ببين تو چشم ترم شكسته بال و پرم مشو ز ديده نهان مرو تو فاطمه جان (اي يارو ياور من همسر من مريضه حيدر) *** می‌شویمت که آب شوم در عزایِ تو یا خویش را بخاک سپارم بجای تو قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو گر وا نمی شدند گره های این کفن دق مرگ می شدند زِ غم بچه های تو خون جای آب می چکد از سنگِ غسلِ تو خون می چکد که زنده کند ماجرایِ تو در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو گُم شد میانِ خنده یِ مَردُم صدایِ تو در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد هر کس که بود نیمه شبی در دعایِ تو @hosenih حالا زمانِ غسلِ تو فهمیده ام چرا رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو تنها نه جای دست و زخم و کبودی است آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو شعر از اشعار آیینی حسینیه
روضه و مرثیه شب پنجم فاطمیه حجت‌الاسلام نصراللهی .m4a
5.34M
◾️ هزاران سالِ نوری راه ِدرکِ ماست تا زهرا خدا حق داشت فرماید وَ ما اَدراکَ ما زهرا ملالش نیست از برزخ  خیالی نیست از دوزخ هرآنکه کار و بارِ او گره خورده‌است با زهرا اگر دستاس می‌چرخاند در فکرِ من و تو بود مراقب بوده از اول  به آب و نانِ ما زهرا و ما منظورِ او بودیم و ما همسایه‌اش بودیم اگر قبل از خودش کرده به همسایه دعا زهرا  یهودی را پَرِ چادر سیاهِ او مسلمان کرد برای بچه‌های خود چه‌ها کرده چه‌ها زهرا به ما آموخت پیروز است هرکس فاطمی باشد به ما آموخت جان دادن به پای مقتدا زهرا چهل سال است می‌بینیم لطف مادری‌اش را نمی‌سازد رها ما را در این آشوب‌ها زهرا خودش اصلِ ولایت بود و در پای ولایت سوخت نزن که بر نخواهد داشت   دست از مرتضی زهرا مُغیره از نفس اُفتاد و قُنفد هم نفس می‌زد علی را حفظ کرد  اما به زیرِ دست و پا زهرا سرِ مویی نشد کم از علی اما سرش را زد به در نامرد به در خورد و زمین خورد و... مکرر ، بی هوا زهرا زمین اُفتاد اما هیچ‌کس یاری نکرد او را حواسش هست بعد از آن  زمین اُفتاده را زهرا شاعر: به نقل از اشعار آیینی حسینیه ادامه شعر 👇👇👇